آبیِ خاکستری`
اینجا دفترخاطرات منه؛ لطفاً با ذکر منبع از نوشتههام استفاده کنید. بفرمایید اینجا: @Zouisna
نمایش بیشتر1 764
مشترکین
اطلاعاتی وجود ندارد24 ساعت
-37 روز
-930 روز
- مشترکین
- پوشش پست
- ER - نسبت تعامل
در حال بارگیری داده...
معدل نمو المشتركين
در حال بارگیری داده...
سلام هیونگییی، امکانش هست شما و آلوچه ها تو دیلیم جوین بشید؟
https://t.me/Lameoubliee
𝖣𝖾𝖼𝖺𝗅𝖼𝗈𝗆𝖺𝗇𝗂𝖺̀.
𝖸𝗈𝗎’𝗅𝗅 𝖻𝖾 𝗍𝗁𝖾 𝗌𝖺𝖽𝖽𝖾𝗌𝗍 𝗉𝖺𝗋𝗍 𝗈𝖿 𝗆𝖾 𝖠 𝗉𝖺𝗋𝗍 𝗈𝖿 𝗆𝖾 𝗍𝗁𝖺𝗍 𝗐𝗂𝗅𝗅 𝗇𝖾𝗏𝖾𝗋 𝖻𝖾 𝗆𝗂𝗇𝖾.
Repost from آبیِ خاکستری`
- تو بدون من تنها میمونی ویکتور.
+ منظورت چیه؟ من خودِ تنهاییام عزیزم.
من تو رو حتی بیشتر هم دوست دارم ماریتای من؛ منتها شجاعت ابراز کردنش رو ندارم! چرا که کلمات مسئولیت دارن و ابراز عشق من به تو سوگندم به زندگیه و من بینهایت از زندگی بیزارم.
- ویکتور
- اسمش چیه؟!
+ ماریتا.
- (نگاهش رو از ساحل به نیمرخ مرد میده) ماریتا؟! (دوباره به دختربچهای که بین شنها بازی میکنه چشم میدوزه) از اونم متنفری؟
+ برمیگرده سمتش و با رها کردن نفس عمیقی آروم پلک میزنه) ازش متنفر نیستم.
- ویکتور، ابراز علاقه این شکلی نیست که بگی ازش متنفر نیستی، دوستش داری؟
+ آره.
- (لبخند کم رنگی میزنه) بهش گفتی؟
+ تقریباً.
- میشه بازم بهش بگی؟
+ دوست داشتن فقط مختص کلمات نیست!
- اما شنیدنش قشنگه، اینکه... بشنوم ویکتور چقدر ماریتا رو دوست داره، حتی اگه اون ماریتا من نباشم.