@Tehran_concert

الان دم دمای غروب آفتابه. من و تو تنهاییم. سردت بود پتو پیچت کردم. آتیشم روشن کردیم. دم ساحلیم. فاز فاز هنگ اوریه. قاه نشئگیمون که صداهامون میپیچن تو هم، درست همون لاماها بوسه‌ای رد و بدل میشه و پا میشی که لب ساحل راه بری و منم میام پشت سرت. طریقه مصرف این موزیک مال اون موقس. باد میاد. هزار بارم بهت گفتم موهاتو باز کن باد میاد من بعدا بنویسم باد پیچید تو موهاش ولی ازونجایی که اصل صداقت و امانت داری در روایت خط قرمز نگارندس لذا ما از بار رومنس طریقه مصرف میکاهیم و میگیم که موهاش بسته بود. ولی شما با موهای باز پلی کنین. بذارین تو ضبط JVC سی دی خور مغزتون و صداشو تا ته زیاد کنید و اونجاهایی که میگه Yes I love you باهاش بخونین “بله من شمارو دوست دارم”. اگرم کشیدینش تو بغلتون که نوش جانتون. @Tehran_concert #محمد_یزدانی

نمیدانم چقدر گذشته است از آن روزے که زندانے چشمانت شدم و تو زندانبانے بے رحم که نگاهت مانند قیچے آتشین بود که تڪ تڪ سلول هاے روحم را مانند ناخن هاے انگشتان زندانیان،ازریشه درمیاورد.. نمیدانم چقدر گذشته از نبودنت، نمیدانم چقدرگذشته از خنده اے که براے به صلیب کشیدنم کافے بود، نمیدانم چقدرگذشته است از جاے خالے دستانت میان انگشت هایم، نمیدانم چقدرگذشته است از گرم شدنم‌ در آغوشت.. نمیدانم چرا چشم به حقایق بسته ام و خودم رو گول میزنم... نمیدانم چرا عاشق تویی شدم که تو بازی دادن دیگران استادی... نمیدانم چرا بعد تو ترسو شدم و از دوست داشتن جنس مخالف حراس پیدا کردم... عزیز من؛ همینقدر میدانم که نیستی؛ همینقدر میدانم که یک دنیا حرف نگفته صف کشیده است پشت دیوار لب هایم؛ همینقدر میدانم که من،احساس مرا با دستان خودم به دار آویختم؛ همینقدر میدانم که من دیگر عاشق خودت نیستم،من عاشق دلبری هستم که تو رویاهایم ازت ساختم،دلبری که با توی حقیقی تفاوت زیادی دارد، همینقدر میدانم که بدترین آدمای زندگی میتونن بزرگترین کمک برای آینده باشن... آن دوست،ک شرط بلاغ را به من می آموزد همانند نردبان است برای من... آن دوست... #محمد_یزدانی

بـه خـودم مـی آیـم، بیـرون از ایـن همـه افـکاری کـه در آن زندگـی میکنـم، نگاهـی بـه قهـوه مـی انـدازم و مینوشـم، سـردیش بـه رگ هایـم نفـوذ میکنـد و خسـتگی عمیقـی در جانـم تلـو تلـو میخـورد، نگاهـی بـه مجلـه کنـار دسـتم مـی انـدازم، ورق میزنـم، بـه عکـس هایـش نگاهـی مـی انـدازم و بـا بـی میلـی تمـام بـه سـویی پرتـش میکنـم. تلو تلوی روحم را حس میکنم و خود را به دست این روح بی جان میسپارم. حرکت بی اراده و بی منطق پاهایم مرا به مقصدی بی هدف میکشاندَ تلـو تلـو هـای روحـم احسـاس میشـود، در کوچـه ای تنـگ و تاریـک، هیـچ صدایـی بـه گوشـم نمیرسـد جـز نفـس هایـم و ماسـیده شـدن کـف پوتینـم روی سـرمای خشـک زمیـن، سـرمایی سـیاه رنـگ. گویـی بخـار دهانـم تـا سـیاهی آسـمان بـالا میـرود، بـا عشـوه ای کـش دار در هـوا میچرخـد و میرقصـد و بـه آسـمان میرسـد، تبدیـل بـه ابـر میشـود و ماننـد شـبنمی بـر گونـه ام مینشـیند و دگـر بـار جـذب بدنـم میشـود. انگار که این هوا و این نفس ها وادار به سیگار کشیدنم میکنند

طریقه مصرفش اینطوریه که سر شبه. ساکته. شهر پیداس. انگار آرومه ولی پر شلوغیه. آدما خوشحالن. فک میکنن روز دوست داشتن روزیه که بهشون اجازه داده شده دوست داشتنشونو نشون بدن. برا همین “فک میکنن” که خوشحالن. یه سریا رو همن. یه سریا براشون فرقی نداره روزیه که میتونن عشق بورزن یا نه. هر وقت لبریز شن طرفشونو سیراب میکنن. موزیکو پلی میکنی. چایی به دست. شهرو تماشا میکنی. به این فک میکنی که امشبم مثه هر شب دیگه تموم میشه. هم اونایی که عمیقا دوست دارن همو هم اونایی که تظاهر میکنن به دوست داشتن هم میخوابن. هم اونایی که زیر سایه نگاه مردم در گیر و دار خرس و کادو و گل و ماچ دادن/گرفتن بودن میخوابن هم اونایی که نبودن. ولی خب لذت بردن از دوست داشتن و دوست داشته شدن چیزی نیست که یه شبه به دست بیاد و چیزیم نیست که با گل و خرس و ساعت و شمع و قلبای اینستاگرام بشه خریدش. خلاصه برو پی نون که خربزه آبه. @Tehran_concert

امروز بازهم دست به قلم شدم تا شاید با رقص قلم بر روی کاغذ؛رقصی که به اختیار من نیست،بتوانم موقعیت مکانی مغز وقلبم را به یاد اورم.. بیچاره قلم که فقط به وقت نیاز سراغش میروم..! این روزها حس میکنم مانند قلم شده ام،مغزی دارم که به اختیار خودم نمی نویسد،به اختیار خودم حرف نمیزند و به اختیار خودم انتخاب نمیکند. #محمد_یزدانی @Tehran_concert

#اپیزود چهارده رادیو چهرازی: هفت آسمان @chehrazimag

دنبالِ مـردی نباش که موهاتُ ببافــه....⁣ مـردی رو بخواه که بتونی بدونِ ترس باهاش رویـا ببافـی....⁣ مـردی که بلـد باشه برات لاک هایِ رنگ و وارنگ بزنه خیلی جذابه ولی از اون جذاب تر مردیه بتونه کـه دنیاتُ، خواب هاتُ رنگی کنه....⁣ مردهایِ زیادی بلـدن درِ ماشین رو برات باز کنن اما⁣ مـردایِ کمی هستن که بلد باشن گره هایِ کورِ اخم هاتُ، گرفتگیِ دلتُ باز کنن...⁣ میشه کفشِ پاشنه دار پوشید و برایِ زمین نخـوردن به مـردهایِ زیادی تکیه کرد اما مردی که تکیه گاهِ روزهایِ بی کسی ات باشه و پناهِ بی پناهیات کجا و مردهایِ موقتیِ یه روزه و یک ماهه کجـا....⁣ عزیــزم⁣ مردهایِ زیادی هستنـد که بلـدن با کارایِ جذاب سرِ ذوقت بیارن اما⁣ موقتـی و زودگذرن....⁣ جذابیتشون یه جایی ته میکشـه....⁣ میدونی آخه آدما از یه جایی به بعداز خودشون نبودن، از خوب بودن هایِ الکی و اجباری خسته میشن....⁣ اونوقته که یا میــرن یا بـد میشن....⁣ اما مـردهایِ واقعی⁣ اون هاییِ که بلـد نیستن خیلی کارایِ فوق العاده انجام بدن⁣ همونا که میتونن امروزتُ بسازنُ فـرداتُ....⁣ و اومـدن که بمـونن....⁣ اونایی که با تمامِ معمولی بودنشون، جـذابن و با همه یِ سادگیشون فوق العاده....⁣ این مـردا یه قلبِ صاف دارن که تقدیمت میکنن و "دوستت دارم"هاشون نفوذ میکنه تهِ تهِ روحت و عشق ته نشین میشه تو دلت....⁣ اگه یکی از همین هارو داری، یه جایِ خوب تو دنیات قایمشون کنُ تا میتونی دوسشون داشته باش....⁣ خدا تعداد محدودی ازشون ساخته و یه نمونه اشُ واسه تـو کنار گذاشته....⁣ از دستش نده...⁣ ⁣. فاطمه صابری نیا @chehrazimag Instagram.com/chehrazimag

🌱🌱 درست وقتی می گویی : #فراموشش کردم ، #آهنگی پخش می شود کسی مثل او #میخندد یک نفر #عطری می زند که #بوی او را می دهد و همه ی فراموشی هایت هدر می‌رود . . . . #الیف_شافاک @chehrazimag Instagram.com/chehrazimag