초록

About The night the wind blew, the sound of her laughter was loud and her hair danced in the air.

حالا خوبه من نشسته بودم

۵ نمره از ورزشم کم شد. ۳ نمره از انضباط. از این یکی هم کم کنن هیچی دیگه اخر ترم ۱ میشم

رو دیوار کلاس هم چند تا شعار نوشتن.

چند روز پیشم همینا مقنعه‌شونو در اوردن رو تخته شعار و هشتگ نوشتن با گوشی یکی از بچه ها عکس گرفتن.

امروز زنگ اول ۴ تا از بچه‌های کلاس عکس اول کتاب که خمینی بود رو پاره کردن، باهاش موشک درست کردن و از پنجره پرت کردن وسط حیاط. میگفتن و میخندیدن. سرایدار مدرسه رفته جمعشون کنه بیاد به جونمون غر بزنه که چرا باز اشغالاتون وسط حیاطه دیده همش عکس خمینیه‌. رفت به مدیر گفت. هیچی دیگه. کل روز اون ۴ تا یه چشمشون اشک بود یه چشمشون خون. زنگ زدن اولیاشون اومدن. چند تا هم از دهمی ها گرفتن بردن حراست. چرا اینقدر کصخلن.

تولدت مبارک. دو سال مدت کمی بنظر میرسه؛ اما زمان برای من تو این مدت با لبخندها-عکسها-حرفها-ویدئوهای تو آرومتر و راحت‌تر گذشت. برات تو سال جدیدِ زندگیت خوشحالی، خنده‌های بیشتر، خوابی راحتتر، خاطری آسوده، موزه‌گردی‌، کتابهای جالب، روزهای بارونی و دوچرخه سواری‌های بیشتری رو آرزو میکنم مون چایلد. 3>

I wanna love u more.