cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

داستان های +18

نمایش بیشتر
کشور مشخص نشده استزبان مشخص نشده استدسته بندی مشخص نشده است
پست‌های تبلیغاتی
397
مشترکین
اطلاعاتی وجود ندارد24 ساعت
اطلاعاتی وجود ندارد7 روز
اطلاعاتی وجود ندارد30 روز

در حال بارگیری داده...

معدل نمو المشتركين

در حال بارگیری داده...

خانم دکتر وطنی برا عشقش تو محل کارش ساک حرفه ای میزنه خانم دکتر روانشناسن مرده هم مریضش بوده که طی دوره درمان یکیشون مخ اون یکی رو میزنه😂😂😂 https://t.me/Vipclipbrazersssbot?start=d7bfc0aabcbe88d7724ba74d28d7f2bf
نمایش همه...
آشنایی تو فیسبوک   #گی سلام میخوام امروز داستان اولین رابطه همجنسمو واستون بنویسم من اسمم بهزاده از خودم بگم قیافم دخترونه است با بدن سفیدو کم موو و بدن سکسی یعنی کونم خیلی قلمبس از بچگی خیلی دخترا و پسرهای خوشکل بهم ابراز علاقه میکردن از بچگی حس رابطه با همجنس یا همون گی رو داشتم ولی از ترس آبروم و اعتقادهایی که داشتم این کارو نکردم تا دانشگاه و خدمتو تمام کردم اینم بگم هم تو خوابگاه دانشگاه و هم خدمت سربازی خیلی کسانی بودن که مستقیم یا غیر مستقیم بهم پیشنهاد میدادن. بریم سر اصل داستان اولین بار تو فیسبوک یه اکات فیک درست کردم و تو چند تا گروه که گی بودن عضو شدم به چند نفر چت کردم ولی به نتیجه نرسید تا اینکه چندتا عکس از بدنم گرفتمو تو گروو ها گذاشتم چندین نفر پیام دادن یکی از اونا حمید بود که منم بهش گفتم توام عکس بدنتو بفرست اونم فرستاد بدن قشنگی داشت همسن خودمم بود هر دومون حدود 25 سال داشتیم . تو یکی از میدانهای شهر باهاش قرار گذاشتم از اول تصمیم گرفته بودم که ترسو کنار بزارم و اگه مشکلی پیش اومد یا طرف گولم زده بود بزنم زیر همه چی . اومد سر قرار از همدیگه خوشمون اومد یه یک ساعتی تو شهر گشتیم باهم صحبت کردیم تا همدیگرو بهتر بشناسیم انصافا پسر با جنبه و با اخلاقی بود بعدش از هم خدا حافظی کردیم بدون اینکه قراری بزاریم گفت که متاهله و لیسانس داره مسه خودم. حدود دو هفته بعدش پیام فرستاد حدود ساعت 11 شب بود گفت خونه خودم تنهام یه آدرس داد گفت بیا اونجا منم به خانوادم گفتم شب میرم خونه یکی از دوستامو یه آژانس گرفتم رفتم تا یه جایی و حمید اومد دنبالم رفتیم خونه درو از پشت قفل کرد منم اطرافو داخل اتاقارو یه نگا کردم که مطمن شم کس دیگه ای خونه نباشه یا دوربینی درک نباشه اونم بهم حق میداد این کارو بکنم بعدش گفت لباسامونو در بیاریم منم گفتم باشه بعد با شرت رفتیم تو حال رو یه پتو دراز کشیدیم جلو تلویزیون چشمم به کیرش افتاد که راست شده بود دستمو از رو شرت گزاشتم روش هردو نو شهوت گرفته بود کیرشو در آوردم خیلی خوشکل بود خودش میگفت 19 سانته شرو کردم خوردنش بعد همدیگرو بغل کردیمو من بهش فهمونم دوسدارم اول اون بکنه نا گفته نمونه پوز هردومون سافت بود بعداز اینکه آبش اومد برگشت و منم خودمو رو کونش ارضا کردم رفتیم بدنمونو شستیم و بغل هم دراز کشیدیم تا صبح چون سر کار میرفتیم صبح زود پاشدیم زدیم بیرون . دوهفته بعدش دوباره پیام داد ولی من نتونستم برم بعد اون پروفایل شو حذف کردبو شمارم خاموش شد و دیگه ازش خبر ندارم #پایان
نمایش همه...
ر تاپ بهاره به کمرش رسوندمو کمر و پهلوشو حسابی مالیدم جوری که بهار در گوشم می گفت عشقم طورو خدابس کن در آبم میاد وداشت ناله های سکسی میکرد.تو اون حالت دیدم احسان دستشو برده تو شلوارک هانیه و داره با کونش بازی می کنه می گه من ناز این کون تپل و ژله ایت برم که اینقدر گشاده هانیه هم گفت این کون امشب مال تو نفسم.حامدم دیگه شورت مریمو داده بود کنارو داشت براش وسط چاک کس مریمو لیس میزد.مریمم سرشو برده بود تو شلوارک کردی حامد و داشت براش ساک میزد .سعید هم تاپ و سوتین میترا رو داده بود بالا ونوک سینه های میترا رو با دهنش میک و با یه دستش چنگ می زد. دیگه مسابقه از حالت خودش خارج شده بود تبدیل شده بود به محل نوازش معشوقه ها زیر نور ماه . ساعت هشت و نیم شب بود که از دریا در اومدیم . بطری ویسکی رو باز کردیمو سری یه پیک زدیم . بچه ها اینقدر خسته شده بودن که همون جا کنار ساحل پیش هم خوابیدن .من که هنوز بیدار بودن آهسته در گوش بهاره گفتم عزیزم اگه بیداری میای بریم قدم بزنیم؟اونم گفت :چرا که نه ! پس دست همو گرفتیم کنار ساحل شروع کردیم به راه رفتن.گفتم بهاره شما دخترا تو خوابگاه هستین ؟اونم گفت نه، ما یک آپارتمان اجاره کردیم که چهار نفری اونجا ساکنیم. ما برا اینکه بتونیم اجاره خونه رو بدیم دوسه شبی در ماه ماشین دوستمون رو قرض می گیریم تا بتونیم به بچه مایه دارا هم یه حالی بدیم هم یه پولی دستمون بیاد.گفتم پس امشب رو زدین به کاهدون.گفت دقیقا. نمی دونستیم شما هم دانشجو هستین اما بگم امشب خیلی بهم خوش گذشت ممنونم ازت.همون لحظه دوتا دستاشو گرفتم لبم رو گذاشتم رو لباش.بهش گفتم اگه قول بدین دیگه دور کارتون رو خط بکشین من با بچها صحبت می کنم تا با کمک خودتون هزینه اجاره خونه رو تامین کنیم.اونم گفت من از خدامه اگه بشه من رو مدیون خودت کردی.اشکی رو گونه هاش بود رو پاک کردم بهاره رو تو بغل گرفتم گفتم دوست دارم.شماره هامون رو بهم دادیم و به سمت بچهها برگشتیم.دیدیم وسایل رو جمع کردنو داره ازهم خداحافظی میکنن. همین که مارو دیدن حامد گفت خب رفتین یه گوشه خلوت کردینو حسابی بهم حال دادین.بهاره هم تو جوابش گفت تا چشات درات.احسان گفت اوهو ببین خانم چه دفاعی از مجید می کنه معلومه خیلی بهم وابسته شدین هردومون خندیدیمو گفتیم مثل اینکه همینطوره. قرار شد بزودی همدیگرو دوباره ملاقات کنیم.   #پایان
نمایش همه...
ساحل و دریا سلام این ماجرا بر می گرده ترم دوم رو تموم کرده بودیمو با بچه های پایه دانشگاه قرار شد یک روز رو بریم به ساحل و به خوش گذرونی بپردازیم . صبح روز موعود رسیدو بچه ها وسایل صفا رو آماده کردنو راهی دریا شدیم . وقتی رسیدیم اول چندتا پیک زدیم تا روشن شیمو با صدای آهنگ شروع کردیم به رقصیدنو شلوغ کاری .ما چهار نفر بعد از این که کله هامون داغ شد تنو زدیم به دریا و شروع کردیم به بازی والیبال . نزدیکی های غروب بود ساحل کم کم داشت خلوت می شد که در همین حین یک ماشین پرشیا با صدای موزیک بلندش حواس مارو به خودش جلب کرد . دیدیم چهار دختر داف و جیگر از ماشین پیاده شدند .خب طبق معمول شروع کردیم به هیز بازی در آوردنو همزمان با بازی اون هارو هم زیر نظر داشتیم. اون دخترای شیطون هم داشتن کل کل و مسخره بازی ما رو تو آب می دیدنو می خندیدن . سعید تا دید اوضاع برای رفیق شدن جوره به ما گفت من توپو به طرفشون میندازمو ازشون می خوام به ما ملحق بشن . سعید توپ رو به طرف ساحل انداختو بعد بدو بدو رفت تا توپ رو بیاره . وقتی از آب بیرون رفت هیکل لخت قشنگ ورزشکاری که خیس بود خیلی به چشم میومد وقتی که نزدیک دخترا شد بهشون سلام کردو گفت چرا به ما ملحق نمی شن الان که هوا تاریک شده می تونیم باهم خوش بگذرونیم. میترا به سعید گفت منتظریم ساحل خلوتترو هوا تاریکتر بشه. حدود پانزده دقیقه بعد دیدیم دخترا رفتن به طرف چادر ما . درب چادر به طرف دریا بود و ما داشتیم اونا رو میدیدیم که داشتن مانتو و شلوارشون رو در می آوردن تا لباس عوض کنن. حالا دخترای بلای ما با یک تاپ شلوارک به ما نزدیک می شدن. ما از همون لحظه به بعد کنترل خودمون رو از دست دادیم. وقتی وارد آب شدن لباسای خیس سکسیشون چسبید به بدنشونو شورت و سوتینشون قابل دیدن شد.با پیوستن دخترا به ما شروع کردیم به سلام و احوال پرسیو خودمون رو به هم معرفی کردیم.میترا ، هانیه ، بهاره و مریم . سعید ، احسان ، حامد و مجید . حالا که همدیگه رو شناختیمو فهمیدیم همگی دانشجو هستیم به دو گروه چهارتایی تقسیم شدیمو شروع کردیم به بازی کردن . میترا و هانیه با سعید و احسان ، منو حامد با بهاره و مریم. تو زمان بازی کردن ما با پاشیدن آب به هم ، توپو به طرف هم پرت کردن ، گفتن جک و سر به سر هم گذاشتن خیلی با هم راحتترو نزدیکتر شدیم . از اون لحظه ای بگم که وقتی دخترا شیرجه یا به هوا می پریدن برای زدن توپ اون کمر و شکم سفیدشون وقتی از زیر تاپ معلوم می شد یا اون ساق سفید بی مو اپیلاسیون کردشون وقتی شوت میزدن یا اون سینه های مشتی شون که تو سوتین معلوم شون بالا پائین می رفت یا اون چاک کس داغ شون که به شورتشون چسبیده بود نه تنها آدم شهوتی نمی کرد بلکه باعث بلند شدن این کیر نفهم می شد که آبروتو به گا بده. هر چقدر بیشتر می گذشت هر کسی جفت خودش رو داشت پیدا می کرد بنابراین حامد پیشنهاد کرد به چهار گروه دوتایی بشیم تا باهم مسابقه بدیم. انگار همه منتظر همین بودم تا بتونن به جفتشون نزدیکتر بشن. من که چشمم بهاره رو گرفته بود رفتم نزدیکشو گفتم به من این افتخارو میدید تا در کنار شما به مصاف این آدمای از خودراضی برم اونم با خنده گفت باعث مباهات بنده است که در کنار شما باشم قربان بعدش هر دو باهم خندیدیمو دست همو گرفتیم. قرار شد هر کی جفت خودشو بغل کنه و تو آب اونو تاخط پایان همراه خودش ببره . باهم قرار گذاشتیم آخرین نفر یک بطری ویسکی رو با شریکش تموم کنه. مسابقه که شروع من بهاره رو محکم تو آغوش گرفتم طوری که گرمای بدنمون باعث شهوتی شدن هردومون شده بود .بهاره دستاشو دور گردنم حلقه کرده بود طوری که صورت من به سینهاش چسبیده بودو کون بهاره روی کیر شق شده من نشسته بود.بهاره خنده بلندی کردو گفت لامصب بزار شروع کنیم بعدش تو… هانیه گفت کجاشو دیدی این آقا احسان داره لاپایی میزنه .خداییش احسان حق داشت چون شلوارک هانیه جمع شده بود بالا و اون رون های نرمو خوشکلش خودنمایی می کرد.داشتیم می خندیدیم که صدای جیغ مریم بلند شد دیدیم آقا حامد مریمو سروته گرفته جوری که دهنش رو به کس مریم و دهن مریم رو به کیر سیخ شده حامده و داره کس مریمو تو اون حالت دید میزنه و مریمم برای اینکه نیفته دو دستی به کیر بلند شده حامد چسبیده.سعید گفت اینارو ببین چقدر بی جنبه بازی دارن در میارن ناسلامتی هنوز یک ساعته باهمیم، سریع خودمونی شدن.یکدفعه میترا گفت نه که شما خیلی جنتلمن بودین . سعید گفت مگه من چیکار کردم ؟میترا گفت چیکار کردی؟اینقدر خودتو از پشت بهم مالیدیو پنجه کردی که دیگه توانایی وایسادن هم ندارم.سعید هم گفت یعنی عشقم حشری شده؟که همه باهم خندیدن. تو مسابقه هم هر کسی هر طور که تونست به جفتش حال داد اینقدر صدای آخو ناله زیاد بود که روی لباس هم دارن حسابی به کیرو کس هم حال میدنو خودشونو به هم میمالن.من که دستمو از زی
نمایش همه...
س
نمایش همه...
@Filmovideoxbot فول فیلم
نمایش همه...
دو تا دوست پابرجاست و هر از چند گاهی بهم پیام میدیم ولی تقریبا میشه گفت از اخرین سکس ما یک سال میگذره و هیچ وقت هم ازش نپرسیدم چرا و درخواستی نکردم که سکس داشته باشیم. شرمنده که اینقدر طولانی شد و این نکته رو هم بگم تمامی این اتفاقات تقریبا بعد از دو سال کار بنده در اسنپ اتفاق افتاد و یک سال هم طول کشید تا به سکس برسه پس دوستان از آب گل الود ماهی نگیرن و این سکس به همین راحتی ها شکل نگرفت. ببخشید که قسمت سکسیش کم بود اگه خواستید یه قسمت کامل راجب یکی از سکس ها که خیلی هم مفصل بود مینویسم. امیدوارم از داستان خوشتون اومده باشه. نوشته: محمد
نمایش همه...
میدونم چی شده شما کسی رو دارید بتونه برگردونه و بهش اعتماد داشته باشید چون این اطلاعات خیلی شخصی هست +خودم میتونم برگردونم، میام ازتون میگیرم(پیش خودم گفتم لب تاپ رو میگه) -گفت نه کامپیوتر خونه است باید بیاید اینجا +باشه برای فردا میرسم خدمتتون بعد از اتمام مکالمه نمیدونم چرا اصلا به سکس فکر نکردم ولی خب انگار من اشتباه میکردم. فردای اون روز به منزل مریم رفتم و مشغول درست کردن کامپوتر شدم و شانسی که اورده بود شانسی از اطلاعات تو ایمیلش بکاپ داشت و من داشتم اطلاعات رو ریکاوری میکردم که سرش رو اورد جلو و گفت میشه ببینم منم کمی کنار تر رفتم به معنی این که بفرمایید؛ در حالتی که خم شده بود چون میز کمی پایین تر بود دقیقا سینه هاش کنار صورتم بود و میتونم به کونش نگاه کنم اونجا بود که حشر زد بالا و کیرم سیخ شد و موقعی که داشت میرفت کامل سالار رو مشاهده کرد و با لبخند رفت. تقریبا کار تموم شده بود که به شوخی از پشت دست گذاشت رو شونه من و شروع کرد به ماساژ خودش رو خیلی بزرگتر از من میدونست و این تفاوت باعث میشد خیلی احساس راحتی بکنه و گفت: -خیلی زحمت کشیدی چجوری جبران کنم این همه لطف رو +خواهش میکنم کاری نکردم که و شما ثابت کردید خیلی خوب جبران میکنید( باخنده) همین که این جمله رو گفتم بکاپ باز شد و اولین عکسی که نشون داد یه عکس تقریبا نیمه برهنه از خودش بود که یه تاپ تا بالای ناف تنش بود و یه شلوارک بسیار کوتاه دوباره از کنارم خم شد و سرش رو اورد جلو و دوباره ما رو تو موقعیت بد قرار داد -یادش بخیر قبل ازدواج دوست داشتم مدل بشم +عه این شمایید چقدر زیبا بودید -یعنی الان زیبا نیستم ؟؟؟ +الان زیباییتون خیلی خیلی کامل تر شده با گفتن این جمله نمیدونم چرا ولی به فرمان کیرم دستم رو گذاشتم رو کمرش بعد این کار گفتم احمق الان برمیگرده میزنه زیر گوشم ولی وقتی سرش رو برگردوند طعم لب هاش بود که داشتم احساس میکردم و بعدش همین طور که لب میگرفتیم رفتیم روی تخت و همزمان با لب گرفتن لخت شدیم و اون رفت سمت کیر من و شروع کرد به خوردن انصافا هم خوب میخورد ولی خب من نمیدونم دچار چه بیماری هستم و اصلا با خوردن آبم به راحتی نمیاد بعد از اینکه یکم خورد جامون رو عوض کردیم و من سراغ کص مبارک رفتم و شروع کردم به خوردن که همون مزه شور همیشگی رو داشت و بعد از مقداری خوردن ارضا شد من اومدم بالا و شروع کردیم به لب گرفتن و مقداری که حالش جا اومد کیر رو ذره ذره داخل کصش کردم و تا یکم تلمبه زدم این کیر بی جنبه من اماده شد برای ترکیدن که طبق عادت کشیدم بیرون که یکم ریخت رو سینه و شکمش و بقیه اش هم با دستمالی که کنار تخت بود مهار کردم گفت : -زود منفجر شدی +گفتم وقتی بدون آمادگی باشه همین میشه -یعنی دیگه خبری نیست؟؟؟ +وقتی آبم میاد طول میکشه تا دوباره سیخ بشم همین طور هم شد کیرم رو ساک زد ولی این بی صاحب دیگه بلند نشد. رفت سمت حموم که دوش بگیره و منم بلند شدم که آماده بشم برم چون کاری نداشتم و میدونستم بهترین موقعیت برای رفتن وقتیه که تو حمومه نمیتونه جلوم رو بگیره ولی وقتی پشت در حموم رسیدم برای خداحافظی در تقریبا باز بود منم نتونستم خودمو کنترل کنم دوباره لخت شدم و با اجاره وارد حموم شدم و هر دومون برای یکبار دیگه ارضا شدیم داخل حموم و شب رو باهم شام خوردیم و در کنار هم خوابیدیم و صبح بعد از خوردن صبحانه سرکار رفتیم. تا مدتی هم بنده هنوز پیک مریم خانوم بودم و شاید دو هفته ای یکبار هم با هم سکس داشتیم تا اینکه من تو یه شرکتی مشغول به کار شدم و دیگه نتونستم پیکش باشم ولی هنوز ارتباطمون به عنوان
نمایش همه...
دار فردای اون روز ما شیر رو عوض کردیم و از اون روز به بعد ما شدیم پیک مخصوص خانوم و هر وقت خریدی از بیرون داشت به من زنگ میزد پولش رو میریخت و براش میگرفتم حتی بعضی وقت ها خودش بیرون خرید میکرد مثل لباس یا این جور چیزا میگفت پیک میاد میگیره ازتون و لوکیشن رو برام میفرستاد میرفتم میگرفتم. اوضاع به همین منوال میگذشت تا یک روز صبح بهم زنگ زد با تعجب که این هیچ وقت صبح زنگ نمیزنه ولی خب جواب دادم +بله خانوم بفرمایید -اقا محمد من ماشینم خراب شده تو خیابون موندم و خیلی عجله دارم گفتم چون شما موتور دارید میتونید بیاید که سریع تر به مقصد برسم جلسه مهمی دارم +خانوم فقط شما کجایید شاید بهتون نزدیک نباشم بیشتر طول بکشه لوکیشن جایی که بود رو گفت دیدم 5 دقیقه فاصله دارم (من مسافر خانوم زیاد جا به جا کرده بودم پس برام طبیعی بود) بهش گفتم میام و خودمو سریع رسوندم. وقتی به مقصد رسیدیم، +خانوم ماشین رو میخواید چیکار کنید(خود شیرینی برای گرفتن پول بیشتر) -همون جا پارکش کردم دیدید که +بله متوجه شدم، اگه بخواید من مکانیک آشنا دارم میبرم درستش کنن -نه زحمت میشه شما هم از کارتون میوفتید +نه بابا چه زحمتی، نگران نباشید هزینه اش رو میگیرم ازتون ( باخنده گفتم این جمله رو) -واقعا نمیدونم چجوری ازتون تشکر کنم خیلی لطف میکنید سوییچ رو ازش گرفتم شاید بگید چجوری اعتماد کرده خب من پیکش بودم وقتی اون همه وسیله جا به جا کردم و ذره ای دست درازی نکرده بودم شما هم بودید بعد از اون همه مدت اعتماد میکردید بگذریم من ماشین رو بردم تعمیرگاه و بعد از درست شدن تحویلش دادم و کلی تشکر کرد و هزینه خوبی هم ازش گرفتم. روز بعد لوکیشن جایی رو فرستاد و گفت چند تیکه خرید کردم تحویل بگیر و بیار ولی وقتی به اونجا رسیدم مغازه ایی نبود، پس تماس گرفتم +سلام ببخشید خانوم من مغازه ای که گفتید پیدا نمیکنم -مغازه ای نیست رستوران رو میبینی؟؟؟ +بعله میبینم پس بیا بالا منم با خودم گفتم هیچ وقت برای غذا نفرستاده بود منو ولی چه اهمیتی داره و رفتم بالا دیدم که پشت یه میز نشسته و منو دعوت میکنه سمت خودش نزدیک رفتم -خیلی خوش اومدی بشین +خانوم به چه مناسب منو دعوت کردید؟؟ -تشکر بابت کاری که برا ماشین انجام دادی +خانوم ولی من لباس مناسبی ندارم -اشکال نداره محمد جان +اخه من خودم معذبم میشم اگر امکانش هست یکبار دیگه مزاحمتون میشم که شرایط بهتری باشه و اجازه بدید رفع زحمت کنم بعد یکم اصرار اون و انکار من اجازه داد من برم ولی حتما تو یه شرایط دیگه ناهار دعوتم کنه و منم قبول کردم. دیگه علاوه بر لوکیشن ها تو واتس آپ پیام های دیگه ای هم میومد مثل جوک و ریپلای کردن های همدیگه و این که اگه جایی کارش گیر میکرد من اشنا دارم یا نه. ما متوجه شدیم مریم خانوم کارمند شرکت آب و فاضلاب هست و 35 سالشه و شوهرش تصادف میکنه و فوت کرده ،این خانوم هم داره تنها زندگی میکنه. بعد از چند وقت پیچوندن بابت اون ناهار بالاخره یه روز دیگه تهدید کرد و من قبول کردم بریم بیرون برای ناهار ولی گفت بیا دم خونه دنبالم با موتور بریم حوصله رانندگی نیست. وقتی رسیدم گفت بیا بالا من هنوز کامل حاضر نشدم بعدش بریم منم کلی اصرار که نه مزاحم نمیشم ولی خب بالاخره رفتم بالا. تعارف کرد و من نشستم و چایی معروف رو اورد که من گفتم احتمال اینکه به سکس ختم بشه خیلی زیاده ولی در کمال تعجب لباس پوشید و رفتیم بیرون ناهار خوردیم و کلی هم گفتیم و خندیدیم و خوش گذشت و بعد اینکه رسوندمش خونه همه چی به روال سابق برگشت. مدتی گذشت که پیام داد -اقا محمد من یه سری اطلاعات کامپیوترم ن
نمایش همه...
پیک موتوری خوش شانس 1400/09/05 #میلف #زن_مطلقه سلام من خاطره ای را میخوام تعریف کنم امیدوارم راست بودنش از متن داستان معلوم باشه و اگر دروغ برداشت شد من شرمنده ام که نتونستم خوب خاطره رو تعریف کنم. اگر داستان مقداری طولانی شد من عذر میخوام چون ناچارم بعضی چیز ها رو توضیح بدم که فضا سازی بهتری بکنم. من محمد هستم که تو شهر بزرگ تهران پیک موتوری هستم از سال ها 96 عضو اسنپ شدم و بسته های مختلف و گوناگونی جا به جا کردم. من خیلی اهل فیلم و سریال هم هستم ، برای همین اون اوایل یادم میاد فکر میکردم الان بسته میبرم دم خونه یه خانوم داف میاد جلوی در، بعد اینکه بسته رو میگیره کنارش یه حالی هم میده ولی خب اینا همش رویاپردازی پوچی بیش نبود. این قدر پول لازم بودم که بعد یه مدت تنها چیزی که بهش فکر میکردم این بود که این بسته رو زودتر تحویل بدم که به بسته بعدی برسم. اگه پیک موتوری تو این سایت باشه حرف منو تایید میکنه ، تو اسنپ دو مدل کاربر موتور سوار داریم یکی اسنپ فود که مجبوره درخواست هایی که بهشم بدن رو بره و مدل دوم اسنپ باکس پیکی هست که میتونه درخواستش رو خودش قبول کنه و حق انتخاب داره و بنده از مدل های دوم بودم و داستان از اونجایی شروع شد که سوپرمارکت ها هم وارد اسنپ شدن و به اسنپ باکس ها هم درخواست ها داده میشد ، با توجه به این که درخواست های سوپرمارکتی تو محل بود و من مشرف به محل بودم اکثرا این درخواست ها رو قبول میکردم . ساعت حوالی 11 شب اینا بود یه درخواست قبول کردم که کلی هم سفارش داشت و با کلی فحش و ناسزا بسته رو به مقصد رسوندم ولی وقتی خانومی که اومد بسته رو تحویل بگیره رو دیدم بیشتر به خودم فحش دادم. من مثل دیگران دوستان دستگاه های اندازی گیری ندارم ولی خب فکر میکنم حسابی یه زن جاافتاده و کامل بود. بعد از اینکه بسته رو تحویل دادم و اومدم بیرون با خودم گفتم اینم مثل بقیه تموم شد رفت حالا زودتر برم شاید سوپر مارکت بازم سفارشی داشته باشه ، وقتی به نزدیکی سوپرمارکت رسیدم بازم درخواست تو همون محل قبلی بود و من سریع سفارش رو قبول کردم و وقتی با دقت تر دیدم متوجه شدم همون خونه است. داخل مغازه شدم دیدم که دو تا نوشابه است اونا رو هم گرفتم و رسوندم به مقصد که مریم خانوم اومد جلو در (اسم کاملش تو پنل بود)، با تعجب گفت: -عه شمایید، شما پیک سوپرمارکت هستید؟؟؟ +گفتم خیر، چون بنده تو محدوده هستم و آخر شب هست، جز من کسی تو محل نیست درخواست شما رو دوباره برای خود من اومده -گفت چه جالب منم خداحافظی کردم و اومدم بیرون و چون دیگه خبری هم نبود داشتم میرفتم سمت خونه که تلفنم زنگ خورد و جواب دادم یه خانومی بود که خودش رو معرفی کرد متوجه شدم همون مریم خانومه(تو دلم گفتم این امشب کرده تو ما نمیخواد هم در بیاره) +بله در خدمتم -ببخشید این شیر تاریخ مصرف گذشته است امکانش هست عوض کنید؟ +خانوم باید با پشتیبانی تماس بگیرید کاری از دست من برنمیاد -میدونم ولی گفتم شما نزدیک هستید با سوپر مارکت هماهنگ کنید دیگه با پشتیبانی تماس نگیرم هزینه اش هم پرداخت میکنم هرچقدر بشه این جمله اش باعث شد منی که خیلی نسبت به پول زود دست و پام شل میشه سریع قبول کنم برای همین برگشتم شیر رو گرفتم ولی وقتی به سوپر مارکت رسیدم تعطیل شده بود بنابراین با مریم خانوم تماس گرفتم و موضوع رو بهش گفتم -اشکال نداره میخواید با خودتون ببرید اگه زحمتی نیست فردا عوضش کنید هزینه اضافه اش هم من پرداخت میکنم. (شاید با خودتون بگید خاک بر سرت با پولش داره منت میذاره سرت ولی بی پولی نکشید، وقتی پول لازم باشی به این چیزا فکر نمیکنی) +باشه من باهاتون هماهنگ میکنم خدانگه
نمایش همه...
یک طرح متفاوت انتخاب کنید

طرح فعلی شما تنها برای 5 کانال تجزیه و تحلیل را مجاز می کند. برای بیشتر، لطفا یک طرح دیگر انتخاب کنید.