cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

🇬​🇴​🇷​🇦​🇳​ گوران

هدف از ایجاد این کانال پرداختن به تاریخ، زبان، ادبیات و فرهنگ کهن گوران و شناساندن آن است 🇬​ 🇴​🇷​🇦​🇳​

نمایش بیشتر
Advertising posts
342مشترکین
+124 ساعت
+37 روز
+530 روز

در حال بارگیری داده...

معدل نمو المشتركين

در حال بارگیری داده...

منطقه گردشگری دالانی در نقطه صفر مرزی مشرف بر شهر هلبجه و در بندیخان
نمایش همه...
👍 3
میرزا احمد داواشی آخرین شاعر گوران سرای روانسری دکلمه و شعر میرزا احمد داواشی زوان و ادبیات گوران
نمایش همه...
👍 2 2😢 1👌 1
➗➗➗➗➗➗➗
نمایش همه...
“ژیوای” معادل مصدر «زیستن» در گورانی است، (ژ/ ز) و با توجه به مدخلهای کهن احتمال دارد که «ژ» در فعل «ژیوای» متاثر از آواشناسی پهلوی باشد، در هندواروپایی اولیه واژه فرضی gwei را بعنوان ریشه این فعل پیشنهاد داده‌اند، و همخوان آغازین «گ» بوده و در اینصورت واژه «گیان» بمعنی “جان” با واژه «زیستن/ ژیوای» ریشۀمشترک دارند، در اوستا «jivaēsa» معنی «شما خواهید زیست» دارد، پس همخوان مزبور در اوستا «ج» بوده‌است، در هندی کهن jivātuḫ معنی «زندگی/ ژیو» میدهد، با توجه به اینکه در گورانی بسامد «چ/ ج» از «ژ» بیشتر است، احتمال دارد «ژ» در «ژیوای» در گذشته «ج» تلفظ شده باشد، چیزی شبیه حالتی که در مورد فعل «ژاوای/ جویدن» وجود دارد که «جاوای» هم تلفظ میشود، واژۀ«پاک» وامواژه‌ای فارسی از ریشۀاوستایی pāvaka است که در گورانی وارد شده‌است و محتملاً با مصادر «پاچای/ پاچته‌ی/ پاته‌ی» که با پسوند/ پیشوند ara صرف شده، مفهوم «پاک کردن/ هرس کردن درخت/ مجازاً سلاخی کردن کسی» می دهد، همریشه است.
نمایش همه...
3👍 2👏 1
چند نکته زبانشناسی بسامد č/j در گورانی، ž در پهلوی و z در فارسی در برخی واژگان قابل تأمل است، «ز/ از»، «پزیدن/ پختن»، «زار»، «تازه»، در مقابل «چه/ جه»، «پَچای»، «چار/ جار»، «تاچه» در گورانی و طبری و «ژ»، «ژار» در پهلوی، مصدر مضارع pačāy (پَزیدن و معادل pačitan در ایرانی میانه) که ماضی آن باید pačtay (پُختن) بوده باشد، امروزه در گورانی مهجور است، اما در گذشته کاربرد گسترده داشته، در نامهایی مانند نان‌پچ nān-pač هنوز موجود است که البته نان‌پچ هم از دیرباز مهجور شده، جایش را به وامواژۀفارسی «نانوا» داده‌است. صرف این فعل بدینگونه‌است: pačām (pačtem)/ pačāt (pačtet)/ pačāš (pačteš)/ pačāmān (pačtmān)/ pačātān (pačtǝtān)/ pačāšān (pačtšān) ماضی ساده mapačun/ mapači/ mapačō/ mapačem (mapačmē)/ mapačdē/ mapačān(ē) مضارع اخباری pačā-bēm/ … ماضی بعید pačānem/ … ماضی نقلی mapačām (pačēnē)/ mapačāt (pačēši/ pačēni)/ mapačāš (pačē)/ mapačāmān (pačēmē)/ mapačātān (pačēdē)/ mapačāšān (pačēnē) ماضی استمراری محتمل است شکل منظوم ماضی استمراری در ادبیات متأثر از گرامر پهلوی یا پارسی باشد. مانند مَکَردِم/ میکردم «زار/ جار» در ترکیباتی چون “علفزار” در فارسی با “علفجَر/ علفجار” در گورانی، «چار/ زار» در ترکیباتی مانند “چاره/ بیچاره” با “زار” و “ژار/ هژار”، “تازه” با “تاچه” در طبری قدیم قابل قیاس اند و بنظر میرسد، “تازه” وامواژه‌ای فارسی در گورانی باشد. همچنین واژۀ “کناچه” [kanēčāk در زبانهای میانه] گورانی با “کنیز” [kanič در زبانهای میانه] فارسی، “واچ” گورانی با “واژه” فارسی/ پهلوی و “وِیژه” کُردی [“واز” در ترکیب “بانگه‌واز” کُردی ممکن است با واچ همریشه باشد]، “پرچین” گورانی با “پرژین” کُردی “جاجکه” گورانی با “ژاژک/ zāz” فارسی/ پهلوی، “چُوَر” گورانی با “ژور” کُردی، “چِیر” گورانی با “زیر” فارسی و “ژِیر” کردی، “چَن” [از ریشۀ sučan] با “سوزن”، “وِیچنای/ وِیچته‌ی” با “بیزیدن/ بیختن” فارسی “سوچنای/ سوچته‌ی” گورانی با “سوزاندن/ سوختن” فارسی، “پَردوچ/ پردَچیای/ پردچته‌ی” با “پردازش/ پرداختن”، “موچیاری” [آموچیاری] با “آموژگاری” کُردی و “آموزگاری/ آموختن”، “رو/ روچ ŗōč” با “روز”، “ساچای/ ساچته‌ی” با “سازیدن/ ساختن”، «xončyāy/ xončnāy با گنجیدن/ گنجاندن» قابل قیاس اند. وجود واژگانی چون “ژنگ/ زنگ”، “ژار، ژَحر/ زهر”، “هژار/ زار”، “ژوژو/ جوجو، جوجه، zuzak”، “درِیژ/ دراز” “تِیژ/ تیز”، مَژگ، مژگه/ مغز mazg در گورانی ممکن است، ناشی از تأثیر آواشناختی پهلوی باشد. واژگانی چون پارِیز/ پرهیز، پزشک، پوزه، پیروز، بازی، گذر/ گزارش، آمیز، آواز، ابزار، افروز، فراز/ افراز، اندازه، اندوز/ اندوختن، باز (پیشوند)، بازار، بازرگان، مزه، بِزه/ بُز، پرواز، پشیز، پیاز، دوشیزه، ریز/ ریختن، سزا، سوز، کارزار، موزه (کفش)، نماز، واژ (واژگون)، تاز/ تاختن، پژمرده وامواژۀ جنوبغربی/ فارسی‌اند، زیرا در زبانهای ایرانی میانه، شکل شمالغربی آنها مانند parhēč، bičašk، pōčak، pērōč، vāčik، vičār، āmēč، ēvāč، afčār، afrōč، afrāč، andāčak، andōč، apāč، vāčār، vačārak، mičak، buč، parvāč، pašēč، payāč، dōšičak، rēč، sačāk، sōč، kārēčār، mōčak، namāč، pāč، tāč، pačišn که گورانی باید شبیه آن بوده باشد، وجود داشته است. واژه waz (گردو) همریشه با gōz در جنوبغربی، در شمالغربی guč بوده‌است. مژه/ برژانگ در زبانهای میانی muzak/ mežuk، mēč/ mičak/ mečuk آمده‌است. واژه “هاز” در گورانی در السنۀ میانی hāč است و ممکن است تحت تأثیر السنآجنوب غربی متحول شده باشد. واژۀ baḍ (بد) در گورانی با bač همریشه است و آنهم ممکن است تحولی جنوبغربی یافته باشد. واژۀ بیژن در متون پهلوی و پارسی که بهمان شکل در گورانی وارد شده، در السنۀمیانی بشکل vijan (ویجن) هم آمده است. واژۀ vičōdišn در گورانی wešknāy/ weškenyāy است و ممکن است ابدال č/š رخ داده باشد، در حالیکه در پارسی و پهلوی “پژوهش” شده است. اما در واژۀ wečǝnay (برگزیدن) معادل vičitan (از ریشۀ čitan چیدن/ čenyay در گورانی) در السنۀمیانه همخوان č حفظ شده است. در گویش زنگنۀگوران «دراچ» معادل “دراز” است. واژۀ«هَژده» در گورانی به نظر میرسد، متأثر از آواشناسی پهلوی باشد، در حالیکه در «هجده» فارسی همخوان «ج» حفظ شده‌است. فعل “ارزیدن” در گورانی «ئِیژای» است و همخوان «ج» در واژۀفارسی «ارج» باقیمانده، معادل «ئِیژانه/ ارزش» در گورانی است.
نمایش همه...
3👍 2👏 1😱 1
سخنان بختیار علی پر مورد زبان رسمی و رسم الخط میگوید که ما زبان استاندارد نداریم و
نمایش همه...
👍 2 1👏 1
Repost from Arakhsha آرخش
ساختار داستانی رستم و زنون (بخش چهارم) آرش اکبری مفاخر .... نبردهای ترک با برزو و فرامرز با بهتون از ساختاری متناوب برخوردار است که آغاز، میانه و پایان نبرد هردو پهلوان به ترتیب و با فاصلۀ تناوبی پشت سر هم تکرار می­‌شود. پس از گرفتاری برزو به دست ترک، جهاندار جایگزین برزو شده و ساختار تناوبی با حضور جهاندار در کنار فرامرز و پیروزی جهاندار بر ترک ادامه می­‌یابد. آنگاه نبرد جهاندار و کاهول و نیز فرامرز و بازبون آغاز می­شود. جهاندار پس از پیروزی بر کاهول به جنگ زُوباد می­رود، اما فرامرز به دست بازبون گرفتار می­‌شود. سپس در یک خط تناوبی جهاندار جایگزین فرامرز شده و بر بازبون پیروز می­‌شود. همچنین در خط تناوبی دیگر جهاندار زوباد را به نزد کیخسرو می­‌فرستد و این چرخه با پیروزی جهاندار در هردو خط تناوبی به پایان می­‌رسد.    با رسیدن پیک جهاندار به ایران، کیخسرو و رستم ــ که تاکنون در داستان حضور نداشتند ــ وارد کارزار می­‌شوند. سپاهیان ایرانی اردو می­‌زنند و عظیم شاه نشان سراپرده­‌ها و درفشهای ایرانیان را از پیران می­‌پرسد. پس از معرفی سراپرده‌ها و خیمه‌های پهلوانان صحنۀ داستان به گفتگوی رستم و کیخسرو بازمی­‌گردد (ب 2313-2325). در سخنان رستم ساختاری تناوبی ـ تقارنی با رویکرد نمایشی و صحنه‌هایی توصیفی خارج از سخنان رستم دیده می‌شود که دریافت متن را اندکی پیچیده ساخته، اما زیبایی خاصی به بیان شاعر بخشیده ‌است. بیت یکم و سوم از این 3 بیت (2318-2320) جملات معترضه­‌ای است در میان سخنان رستم که از رویکرد نمایشی ویژه و جالبی برخوردار است که اگر به زیرساخت نمایشی متن دقت نشود، دریافت آن مشکل و نهاد در ابیات پس از آن مبهم به نظر می­رسد.     در بیت 2313 رستم پس از سجده بر کیخسرو از وی می­خواهد همراه با درفش کاویانی با طوس و دیگر پهلوانان روان شود. از آنجا که همواره پیشنهادهای رستم برای کیخسرو بسیار راهبردی بوده، کیخسرو در میانۀ سخنان رستم با ورود به صحنۀ نمایش به طوس اشاره می­کند که درفش کاویانی را برداشته و پیش برند (ب 2318 یکم). آنگاه شاعر در مصراع دوم به توصیف چگونگی بردن درفش و ویژگیهای صحنۀ پیرامون آن می­‌پردازد. پس از این بیت شاعر بار دیگر ادامۀ سخن رستم را پی می­‌گیرد که وظیفۀ نگهبانی از شاه را به سپاه گودرزی می­‌سپارد. سپس در گریزی به بیت قبل (ب 2318) چگونگی کشیدن درفش کاویانی را توصیف کرده و باز هم مطلب را با سخنان و پیشنهادات رستم ادامه می­‌دهد. شاعر در این بخش با رویکردی نمایشی و شگردی تناوبی دو بیت معترضه در میانۀ سخنان رستم می­‌آورد که در رویکرد نقل داستان کم­‌نظیر است. در این ساختار تناوبی ـ تقارنی با رویکرد نمایشی یک نکتۀ محوری وجود دارد و آن حضور شاه در میانۀ سخنان رستم است (ب 2319). دو بیت معترضه پیرامون این بیت مرکزی قرار گرفته که مربوط به توصیف درفش کاویانی است. در دو سوی این ابیات حضور پهلوانان دیده می­‌شود. پیش و پس از پهلوانان طوس و رستم حضور دارند و پیش و پس از آنان کیخسرو حضور دارد. به عبارتی در این چینش، ساختاری نموداری و دایره­‌وار به وجود آمده ­­است که در قلب و پیرامون آن شاه قرار دارد و پس از آن سلسله­ مراتب پهلوانان. این ساختار پیرامونی از خاندانهای پهلوانی شروع شده، به طوس می‌رسد و در آغاز و پایان به رستم می‌انجامد؛ در واقع این رستم است که از هرسو پیرامون این دایره را در بر گرفته ‌است. پس از سخنان رستم پهلوانان ایرانی به میدان نبرد می­‌روند و با حضور رستم در میدان زمینۀ به وجود آمدن یک سرود حماسی کوتاه فراهم می­‌شود. این سرود کوتاه حماسی 63 بیتی که می­توان آن را «رستم و تقارون دیو» نامید، یادآور سرودهای حماسی شاهنامه چون رستم و اشکبوس، و رستم و کاموس است. این داستان با معرفی رستم اژدهادرفش آغاز می­‌شود. عظیم شاه تقارون ­دیو را به نبرد با رستم می­‌فرستد. این نبرد که یادآور نبرد رستم با دیو سپید است، به ­سختی پیش می­‌رود، اما سرانجام رستم با یاری خداوند و نیایش کیخسرو و زال بر تقارون دیو پیروز می­‌شود.    پس از این سرود حماسی کوتاه گزارش نبردهای تن به تن پهلوانان آمده که یکی از زیباترین و نادرترین ساختارها در ادب حماسی ایران است. شاعر در آغاز این نبردهای نه­‌گانه به شرح کوتاهی از رجزخوانی هر پهلوان  و گزینش رقیب بسنده می­‌کند. شرح این رجزخوانیها بسیار کوتاه و محکم است، به ­گونه­‌ای که هر گزینه در یک مصراع، یک بیت یا چند بیت گزارش می­‌شود تا اینکه شاعر به نبردهای رستم و کیخسرو می­‌رسد. در واقع نبرد کیخسرو با سپاه دشمن، نبرد بنیادین و مرکزی است که گزارش نبرد رستم و چهارم (= پهلوان تورانی) با ساختار متقارن حلقه­‌ای آن را در بر گرفته­ است. جنگنامه‌ی رستم و زنون، ص ۵۲-۵۳. آرخش؛ کلبۀ پژوهش حماسه‌های ایرانی @arakhsha96 https://www.instagram.com/arakhsha96
نمایش همه...
👍 5
👍 5 1👌 1
تپۀمحمود سرواله Sarwāła تپۀمحمود سرواله میان پاوه، خانقاه و دوریسان واقع و بطور سنتی از اراضی خانقاه بوده، از دیرباز بدان نام موسوم بوده است، محتملاً "واله" wāła در جاینام فوق کوتاه شدۀ"والا wāłā و معادل فارسی "والا" wālā به معنی "بلندمرتبه و عالی" و سرواله Sarwāła به مفهوم "سربلند" میباشد. واژه "والا" بمعنی "بالا" در ادبیات گورانی بکرات آمده و میرزا عبدالقادر در روضه الصفا نمونه هایی دارد: فرما قاصد بِی جه قاپ والا حکمش آوردن جه حق تعالا جه پایۀ بُلَند سریر والا ماورو پیغام الله تعالا! فقیه قادر همه وند میگوید: چهرە گشاد کرد شای والا نگین تسکین دا دِلۀ سرداران کین هر یک رأی وِیش آورد به تحریر تقدیم بی جه پِیش شای والا سریر وال/ واله wāła در گورانی بمعنی کج و معوج و فعل wāłyāy بمعنی ناگهان از خواب بیدار شدن و هذیان گفتن است. معنی دیگر والا wāła پارچۀتوری و یا نازک از کتان و یا پارچۀ رنگیی (چِلتیکه/ چهل تکه) است که در دوختن لباس کودکان و یا عروسک استفاده میشود. جهان آرا خانم پاوه ای در این باره میگوید: أر مَیل کنیز، مندن وە لاوە بپِیچَش وە برگ، صاف والاوە! خانای قبادی در شیرین خسرو میگوید: آلودۀ عرق جه عطر و عبیر غلتان خارا جه والا و حریر خارا خیالان والا و حریر پوش ترمه تدارک صوف مَمور پوش زَرتان زرباف تافتۀ طلا رِیز والای گُل گَزیش نه هوندا کرد دِیز بنابر لغت نامۀدهخدا "سِرواله معرب پایجامه است." شلوار در عربی به سروال تعریب شده که بلحاظ صوت شناسی به واژۀشروال Šarwāł در گورانی نزدیک است تا شلوار در فارسی! بنابر برهان قاطع/ رشیدی/ آنندراج" سُرواله علفی بود که بر سر آن خارهای تیز باشد و همینکه به جامه فرورفت جدا کردن آن بسیار دشوار است.  محمودسرواله در سقز (دره وِیان شیخ و دره سِمایله)، سنندج (کلاتی kałātē و قولیان Qołyān)، مریوان (گلیه Gǝłya و کانی سانان)، نوسود، نودشه، بیساران ژاورود، شهرزور (برزنجه، قُماش و موانی ملا طاهر)، خُرمال (گُلپ و بِیرواسی)، چوارتا (واژه)، بانه (کوخی رشه پیروز)، دربندیخان (باخه هناره)، بِیرواس [بِه دروازه] و دوریسان پاوه بر اماکنی دیده میشود که درگذشته زیارتی (نظرگه/ شخص در اصطلاح بومی) بوده اند. در روستای بلاو Bałāw میان سردشت و مهاباد، تفریحگاهی بنام دشت مام سرواله وجود دارد که زیارتگاهی (شخص) در آن واقع است و بنظر میرسد، با توجه به تعدد جاینامها، محمود سرواله شخصی خاص نبوده، بلکه اسمی رمزی [اسطوره] بوده باشد، مانند جاینام های متعدد حسن گاویار/ گایار/ گایر در زهاب، جوانرود، کرمانشاه و ایلام و لرستان، که بر اماکن متبرک داده میشده است. بیسارانی در اشعار خویش از واژه سروالا استفاده کرده میگوید: شیوۀأو لولاو ها وه بالاوه به و بالای شیرین سره والاوه، در روستای گُلپ چهارشنبه ها به زیارت محمود سرواله میرفتند و دار (درخت) محمود سرواله کنایه از درختی بی‌ثمر است. سرواله نام روستایی در لیلاخ دهگلان Dēwelān سنه اردلان است. در نودشه سرواله را «سره والای» تلفظ میکنند.
نمایش همه...
👍 2👏 2 1