cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

داستانکده

کانال اسکیه با کلی فیلم خفن🔞🤤 @E3XIIEE وطنیمونه با محتوای جذاب 😈 @vatani_secret اعترافای سوسکی نوجوانان وطن💦 @Eteraf_Esxie فقط وطنیمونه با کلی وطنی 🙄 @FAQQAT_WATAN .......................................... سولاخ ارتباطی @secret_vatani_admin

نمایش بیشتر
پست‌های تبلیغاتی
49 289
مشترکین
-4624 ساعت
-2537 روز
-8530 روز

در حال بارگیری داده...

معدل نمو المشتركين

در حال بارگیری داده...

چقدر خوشخیال بودم 1398/7/17   دوست دختر سلام اسم من میلاد ۲۳ سالمه منو رویا یه سال و نیم بود باهم دوست بودیم و از شیش ماه بعد دوستیمون تقریبا دو هفته یا ماهی یه بار میرفتیم باغ برا عشق و حال البته بگم رویا۲۰ سالش هست و من عاشقش بودم رابطه ما تو باغ در حد لاپایی ، ساک ، ممه خوردن بود و یکی دوبار هم با منت گذاشته بود از عقب انگشتش کنم . همیشه از پرده اش میترسید و مراقب بود یه وقت شیطون قولم نزنه ... رویا قدش ۱۶۸ و لاغر اندام هستش چهره زیبایی داره و چشماش درخشش خاصی دارن . اینطوری بگم تاحالا نشده به چشمام زل بزنه و چیزی بخواد من قبول نکنم ، نقطه ضعف منم چشمای خوشگلش هست داستانی ‌که میخوام بگم مربوط میشه به یه ماهو نیم پیش که از اون موقع به بعد رابطمون کم کم سرد شد و در نهایت تمام . یه شب با هم داشتیم چت میکردم و قرار بود فرداش بریم باغ ، رویا همیشه به بهونه استخر رفتن با دوستش یسنا از خونه بیرون میومد و دوستش با دوس پسر خودش میرفتن و منم با رویا ... یکی دو ماه قبل یسنا با دوس پسر قبلیش کات کرده بود و تازگی ها با یکی جدید دوست شده بود این اولین باری بود تو ماه های اخیر که یسنا با دوستش میرفتن و من با رویا اونشب رویا بهم گفت دوس پسر یسنا ماشین نداره گناه دارن اونا هم باهامون بیان باغ با هم بشینیم رویا و یسنا از دوران راهنمایی با هم دوست بودن و صمیمیت خاصی بینشون بود من از حرف رویا تعجب کردم و ازش پرسیدم بیان باغ برا چیکار ؟ گفتش : چی میشه مگه با هم میشینیم میگیم و میخندیم هم با پسره بیشتر آشنا میشیم گفتم من تا پسره رو نشناسم نمیشه ، گفتش صبر کن از یسنا عکسشو بگیرم بفرستم برات ، چند دقیقه گذشت و رویا عکس دوستم محسن رو بهم فرستاد و گفت یسنا باهاش تو بازار آشنا شده ، محسن پدرش بازاری بود و خودش قیافه خوبی داشت قبلا هم خیلی با هم وقت گذرونده بودیم و باهم خیلی رک و راست حرف میزدیم، رویا اصرار میکرد که قبول کنم اونا هم بیان باغ در نهایت بر خلاف میلم مجبور شدم قبول کنم به محسن پیام دادم و یکم در‌موردش حرف زدیم و قرار شد فردا اونا هم بیان باغ فرداش ساعت ۴ بعد از ظهر رفتم محسن رو از جلو خونشون برداشتم و تو راه با هم در مورد رابطه من با رویا و اون از رابطش با یسنا حرف میزد بعد چند دقیقه رویا و یسنا هم اومدن و رفتیم به طرف باغ رویا و یسنا با هم میگفتن و میخندیدن ، یکم نشستیم و با هم چیپس و پفک خوردیم اصلا درک نمیکردم اینا رو چرا اوردیم اینجا دلم یه سکس توپ میخواست. رفتم از انباری قلیون رو برداشتم و زغال رو گذاشتم رو گاز و منتظر شدم آماده بشه یه ۱۰ دقیقه اینا طول کشید تا برگردم ، وقتی برگشتم دیدم رویا نشسته یه طرف و محسن داره با گوشیش ورمیره ، یسنا هم رفته بود دستشویی ، اونروز با هم گفتیمو خنیدیدم موقع برگشتن یسنا و محسن رو گذاشتم تو محلشون و با رویا رفتیم طرف پارک تو پارک ماشین رو گذاشتم تو پارکینگ و شرو کردم به خوردن لب رویا دستمو بردم تو شرتشو کسشو میمالوندم، کاملا که حشری شد شرو کرد به ساک زدن با دستم سرشو فشار میدادم پایین تا همه کیرم بره دهنش ، اولین باری نبود که ساک میزد ، بعد اولین باری که طعم منی رو فهمید هیچ وقت نزاشته بود آبمو بریزنم دهنش دهنشو میبست و آبم میخورد به لبش بعدش پاک میکرد ایندفهه هم مثل دفعه های قبل بود ، خلاصه اونروز رفتیم و از اون روز به بعد یواش یواش رابطمون سرد شد و هی دعوا میکردیم اصلا رویای سابق نبود یه طوری شد که با هم کات کردیم من قبلا وقتی رویا حواسش نبود تلگرامشو هک کرده بودم دیدم محسن بهش پیام داد ، از حرفاشون فهمیدم چندین روز هست با هم پیامکی حرف میزدن و محسن مخشو زده الان یعه ماه هستش که با هم تو تلگرام میحرفن و برا هم عکس میفرستن و من هم مراقبم لو نرم هم منتظر قرار گذاشتنشون تو فردا و پس فردا هستم نوشته: میلاد @Eteraf_Esxie
نمایش همه...
👍 3
حسن کچل و مادرِ طبیب 1398/7/16   طنز توجه! این داستان به شدت مفهومی میباشد (شاید هم نباشد) پس تمام آن را کامل بخوانید و به هیچ عنوان خط هارا جا نزنید داستان رفته رفته بهتر مهیج تر میشود یه کیر بود یه کیر نبود بجز شهوت هیچی نبود یه روزی در زمانای قدیم حسن کچل که بخاطر سرِ طاسش به کیر متحرک معروف بود، به شدت مریض شد این شد که تصمیم گرفت بره بالاسر طبیب و ببینه چه گوهی میتونه بخوره وقتی رسید به درمانگاهِ کوچولوی روستاشون در زد و دید که یک شاهکُص پنجاه ساله با سایز تقریبا هفتادو پنج و قد صدو شصت در رو باز کرده و میگه بفرمایید حسن کچل از رو خشتک لای خایه هاشو خاروند و با تعجب گفت:به دنبال طبیب امده ام، شاهکُص که خودرا مادرِِ طبیب معرفی نموده بود گفت رفته به روستای مجاور تا یک زنازاده را برای کدخدا به دنیا بیاورد، من بجای او امروز درمانگاه را میگردانم، بیا و دردت را بگو حسن کچل که احساس میکرد اقا پابلو(نام دستگاه تناسلی وی پابلو بود) درحال بیدار شدن است با شوق رفت داخل و گفت: مدتیست گلویم درد میکند درمانم چیست؟ شاهکص گفت:شیر تازه دوای توست! سپس حسن کچل گفت: ولی امروز تعطیل است و دکان ها بسته اند!!! شاهکص گفت: خب از گاوتان بدوش حسن گفت:مریض است میترسم شیر ناسالمی ارائه بدهد شاهکص گفت: از همسایگان قرض بگیر حسن گفت:خسیس اند و جای شیر کیرشان را میدهند شاهکص که خود از طبیبانِ سابق بود و بابت سوگند پزشکی دلش نمیخواست برای بیمارش کم بگذارد گفت بیا از من بدوش حسن که داشت به پابلو مژدگانی میداد با شوق گفت عالیست اما مگر در این سن هنوز شیر میدهی؟ شاهکص گفت :سن به سایز است نه به چهره حسن و پابلو که قانع شده بودند هردو به سمت سینه های شاهکص یورش بردند حسن ابتدا پابلو را در میان سینه های شاهکص فرو کرد که ناگهان وی فریاد براورد که ای گستاخ این چه پوزیشنی است که بر من نازل کرده ای؟ حسن گفت: از قدیم رسم است که آلت خودرا میان سینه های شخص بگذارند و عقب جلو کنند تا شیر ته نگیرد و با کیفیت بیرون بریزد شاهکص که قانع شده بود اجازه داد حسن کیر خود را در میان سینه هایش عقب جلو بکند، پس از ده مین حسن اب خودرا روی سینه های مادر طبیب پاچید، این شد که وی فریاد براورد که این چه کاری است؟ حسن گفت: سینه هایت همچون زمینی بایر است که برای رشد محصولات بهتر نیازمند آبیاری میباشد شاهکص که از این باکره بازی ها خسته شده بود گفت : برو دیوث تا همینجاشم زیادی به روت خندیدم دیگه وقتشه که جدی بازی رو شروع کنیم این را گفت و سپس لباس های خودرا همچون ماشین کمباین(یک ماشین که در کشاورزی از ان استفاده میشود) پاره کرد و به کنار انداخت حسن هم که دیگر توان کنترل کردن پابلو را نداشت ادای تنگارو دراورد و گفت: من برای بدن خویش حرمت قائلم و با زنی همچون تو همبستر نمی.. جمله اش را کامل نگفته بود که شاهکص لب هایش را روی لب های پابلو(برای بار دوم میگم پابلو اسم کیر حسن بود) گذاشت، حسن که از تاثیرات این پوزیشن به خوبی آگاه بود تصمیم گرفت راه و چاه را به دست مادر طبیب بسپارد و از هم آغوشیِ لب های پابلو و لب های مادر طبیب استفاده کند لحظاتی گذشت و شاهکص برگشت و باسن خودرا بالا داد و گفت: فکر میکنم وقتش رسیده است بیا و این قائله را ختم کن حسن هم همچون گنگسترهای هالیوودی آب دهانش را به سمتی پرتاب کرد و با نگاهی خریدارانه به سمت باسنِ وی یورش برد پابلو که در آن غارِ وسیع و گشاد احساس رضایت نمیکرد به حسن گفت لاین را عوض کن و به خطِ کص تغییر جهت بده شاهکص که این گفتگو را شنید با سرعت گفت نه از جلو نمیدهم اما پابلو گفت عقب تنگ است همچون الکسیس که پرده دارد و همچون جوادخیابانی که مهارت گزارشگری دارد پس بگذار تنگ هم باقی بماند و ما از جلو وارد بشویم شاهکص که این جملات را پسندید با شوق گفت قبول است و سپس پابلو را به کص خود دعوت کرد حسن که احساس غریبی میکرد و نمیخواست خلوت پابلو و شاهکص را برهم بزند، تصمیم گرفت ارام ارام درمانگاه را ترک کند... پابلو که فکر میکرد هنوز در کصِ آن قطعه ی بی مثال غوطه ور است داشت میخندید و لذت میبرد حسن هم برای اینکه پابلو متوجه نشود که وی را از کصِ مادر طبیب بیرون اورده است ترجیح داد شلوار خودرا بالا نکشد و با همان وضع درمانگاه را ترک کند اندکی به سمت در نزدیک شد که خود طبیب با حالی دپرس در را گشود و حسن و پابلو و مادرش را در یک قاب دید... با داستان های دیگر حسن کچل همراهتان خواهیم بود. نوشته: Mahyar543 @Eteraf_Esxie
نمایش همه...
👍 14😐 5👀 3
دختر بچه : مامان دودول چیه؟ مادر : اگه دختر خوبی باشی بزرگ شدی یکی گیرت میاد  دختر بچه : اگه نباشم چی ؟! مادر : خیلی گیرت میاد ... @Eteraf_Esxie
نمایش همه...
🤣 27👍 16😁 9🤔 2
کس یک لبه سارا 1398/7/16   سکس پولی   تاکسی سلام من سعیدم يه راست ميرم سر اصل مطلب من دیروز داشتم تو خيابون مسافر كشي ميكردم و قصد داشتم اگه يه تيكه اي گيرم اومد ببرم بكنمش كه اتفاقا يكي پيدا كردم و تو راه راضيش كردم كه 200هزار تومن بدم و همونجا تو ماشين كارو تموم كنم بردمش يه جاي خلوت تو فرحزاد كه از قبل بلد بودم و مطمئن بودم كسي نمياد . حسابي با سينه هاش ور رفتم و آروم دستم رو بردم تو شرتش و كسش رو لمس كردم ومالوندم و بعد از چند دقيقه شلوار و شورتش رو در آوردم و اول متوجه چيزي نشدم اما وقتي خوب با كسش ور رفتم ديدم كسش از نوعي است كه لبهاش بيرون زده ولي نكته جالب اين بود كه فقط يك طرفش لب داخلي كه آويزون بود داشت و طرف ديگش نداشت كه وقتي خوب نگاه كردم ديدم انگار بريدنش وقتي ازش دليلشو پرسيدم گفت يك بار چند نفر منو به زور بردن بكنند و وقتي من مقاومت كردم با تيغ يك طرف لب كسم رو بريدن و منو توخيابون انداختن و رفتند و من هم هيچوقت نتونستم پيداشون كنم بعد از اون قضيه منكه تمام لباسهام خوني شده بود و تو خيابون افتاده بودم و ناله ميكردم رو به بيمارستان رسوندند و يك هفته بستري بودم الانم چون ميدونم هيچ مردي حاضر نيست با من كه همچين كس ناقصي دارم ازدواج كنه براي لذت خودم و همينطور گذروندن زندگيم به اين كار رو آوردم و براي اينكه طرف از پولي كه داده شاكي نشه قيمت رو ارزون حساب ميكنم. خلاصه من امروز اين سارا خانم رو كردم وچون دلم به حالش سوخته بود تلفنشو گرفتم كه گاهي باهاش قرار بذارم بكنمش و كمكي هم بهش باشه. البته بگم فقط ظاهر كسش ناقص بود ولي به من خيلي حال داد . البته قيافش هم خيلي هلو و باحال بود و عمرا كسي فكر نميكنه كه طفلكي كسش رو بريده باشند. نوشته: سعی @Eteraf_Esxie
نمایش همه...
👍 70😁 28 22🔥 16🤔 10🤣 8🖕 7💔 4🆒 3
گیر کردن لامپ در کسم 1398/7/16   طنز سلام من تانیا هستم.دختری از دیار ... در استان فارس. جالبه بدونید با اینکه من پورن استار نیستم اما تقریبا همه تو تمام دنیا فیلم کس منو دیدند. بله درست حدس زدید، من همون دختری هستم که چند سال پیش موقع خودارضایی با لامپ، لامپ توی کسم گیر کرده بود و منو بردن بیمارستان و از عملیات درآوردن لامپ از توی کسم فیلم گرفتند و همه جا پخش شد و آبروم رفت. البته خوشبختانه چون توی فیلم قیافم معلوم نبود، غیر از کسانی که منو میشناختند و درجریان قضیه بودند ، کسی نفهمید که این فیلم از کس من بوده ولی خوب همون چند نفر هم کافی بود که من برای یک مدت طولانی دچار افسردگی بشم و کلی دهنم سرویس بشه. حالا میخوام براتون داستان اون شب رو تعریف کنم که چی شد که لامپ رفت توکسم. اول بگم من قبل از اون قضیه نامزد داشتم و نامزدم پردمو زده بود ولی نامزدیمون به هم خورد و من موندم با یک کس پاره. بعد از اون مرتب خودارضایی میکردم و گاهی با مریم و پریسا دوتا از همشاگردیهام که تو شهر شیراز هم خوابگاهی بودیم لز میکردم. آخه من تو شیراز دانشجو بودم و از اونجا تا شهرمون سورمق سه ساعت راه بود و من برای راحتی بیشتر خوابگاه گرفته بودم. اون شب قرار بود با مریم و پریسا برنامه داشته باشیم. شب که شد هردوتاشون اومدن و شروع کردیم که یهو پریسا یک لامپ سوخته که از توی راهرو باز کرده بود آورد و گفت کی میتونه اینو بکنه تو کسش؟ مریم گفت کثافت میشکنه کسمونو جر میده ها پریسا گفت من میکنم ببین و خیلی راحت لامپو کرد تو کسش و عقب جلوش کرد و کلی حال کرد تا ارضا شد. اون موقع فهمیدم چه کس گشادی داره. بعد پیش خودم گفتم حالا که اون میتونه حتما منم میتونم دیگه. گفتم پریسا جون تو منم میکنیش؟ پریسا گفت آره تانیا جان. بیا حسابی بهت حال بدم مریم روغن زیتون آورد و در کسمو چرب کرد و پریسا لامپو با فشار کرد تو کسم. فکر کنم کسم پاره شد چون خیلی سوخت و درد گرفت اما بالاخره رفت تو. مریم اومد سرلامپو از دست پریسا گرفت و داشت عقب جلو میکرد که یهو قسمت فلزی سر لامپ چون لامپ سوخته بود کنده شد و موند تو دست مریم و قسمت شیشه ای لامپ تو کس من گیر کرد هم من خیلی ترسیدم هم اون دوتا. اگه لامپ تو کسم میشکست بدبخت میشدم چون اون تو رو جر میداد و دهنم سرویس بود. اون دو تا کثافت سریع لباسشونو پوشیدن که فرار کنند و من که نمیتونستم تکون بخورم با کلی التماس ازشون خواستم که لا اقل به اورژانس زنگ بزنند و بعد برن. اونها هم به اورژانس زنگ زدند و در اتاقو باز گذاشتند و گفتند به حراست دم در پایین میگیم پات شکسته که بذاره اورژانس بیاد تو اونها رفتن و نمیدونم به کی چی گفتن که ظرف ۵ دقیقه اتاق پر آدم شد و همه منو تو اون وضعیت دیدند و چقدر مسخرم کردند و به من خندیدند. بعد نیم ساعت اورژانس رسید و منو به بیمارستان منتقل کردند و باقی قضایا و نحوه خروج لامپ از کسم رو هم که حتما تو فیلم دیدید. فقط خدا رو شکر که لامپ تو کسم نشکست وگرنه اون تو پاره میشد و من بدبخت میشدم. نکته جالب این بود که همونطوری که تو فیلم دیدید پرسنل اتاق عمل کلی منو دعوا کردند و مسخرم کردند و مثلا اگه یادتون باشه میگفتند چه بویی هم میده. آخه یکی نیست بهشون بگه تو کارتو انجام بده دیوس ، چیکار به کس من داری؟ من دوست دارم لامپ بکنم تو کسم. به توچه؟ اما واقعا روز بدی بود و آبروم در سطح بین المللی رفت. اما توصیه ای که به خانمهای عزیز دارم اینه که لامپ نکنید تو کستون که خیلی دردناکه و به آقایون هم توصیه دارم که لامپ تو کس خانمها و یا زیدهاتون و یا جنده هایی که بلند میکنید نکنید چون ممکنه لامپ بشکنه و دهنشون سرویس بشه. پیامم برای مریم و پریسای کس گشاد هم اینه که کاریو کا ازش مطمئن نیستید نکنید که موجب بشید یه ملت کس یکی مثل منو ببینند و آبروم بره. نوشته: تانیا @Eteraf_Esxie
نمایش همه...
👍 77🤣 54 28💋 14🔥 13🫡 5😱 4😐 4
مبارکه خانوم شدی 1398/7/15   دوست پسر   بکارت بر عکس خیلی‌ دخترا من تصمیم گرفتم با یکی‌ بخوابم. ۱۸ سالم شده بودو نمیخواستام باکره بمونم. یه مدتی‌ تو نت با یه پسر صحبت می‌کردم که تو یه شهری ۲ ساعتی ما بود. نمیگم هیچ احساسی‌ بهش نداشتم ولی‌ ۱۰۰% کسی‌ نبود که تو رویاهام باهاش می‌خواستم باشم. ولی‌ بالاخره بعد ۲ سال سکس چت و عکس و فیلم و ادا اصول گفت میاد شهر ما! واسه ۳،۴ روز منم اگه واقعا جدیم در مورد سکس می‌تونم ببینمش. دیگه وقت عمل بود یا باید میرفتم میدادم یا باید قیدشو میزدم. خودمو قانع کردم که اول برم ببینمش شاید اصلا به خوبی عکس و فیلماش نیست راحت می‌تونم بگم نه، پس پشممم نزدم شب رفتم جلو هتلش و گفتم بیاد پایین. داشتم سکته می‌کردم، خانوادرو پیچونده بودم و گفت بودم خونه دوستمم. اومد تو لابی، از دور منو دید و با لبخند اومد که بغلم کنه، اوکی بود، فقط قدش کوتاه تر بود اما هنوز از من بلند تر بود. اومد لبمو ببوسه، خودمو چس کردم یا شاید یهو خیلی‌ جدی شد، که خودمو دادم عقبو لپشو بوسیدم. چیزی نگفت، با هم رفتیم یه بار، چنتا آب جوو تکیلا که رفت تو شیکمم، تازه جراتم برگشت. به خودم می‌گفتم، دارم سرنوشتو تو دستهای خودم میگیرم، دارم خودم آیندمو انتخاب می‌کنم. اون شب اتفاقی‌ جز یکم لبو سینه نیفتاد. چون ته تهش میترسیدم. فرداش با هم رفتیم گردش و من هنوز ۲ دل بودم اونم به روی خودش نمیورد. عصرش وقت وکس گرفتمو بهش گفتم شام میبینمش خودش بره بچرخه. تمام مدت وکس به این فک می‌کردم که الان غش می‌کنم، اما نکردم. رسیدم بهش سر شام، انگار فهمید بود تصمیممو گرفتم. دستش دور گردنم بود و من واسه این که ریلکس بشم پشت هم مشروب خوردم. بعد شام تو تاکسی تا هتل انقد با هم ور رفتیم و لب گرفتیم آنقد اون از رو شلوار با کسم ور رفتو من از رو شلوار کاملا کیرشو احساس می‌کردم که خیس شده بودم. توی آسانسور بین این که گردنمو داشت میخورد ، گفتم میترسم. آروم گفت خوب می‌کنمت. دلو زدم به دریا و از جلو در گذاشتم لختم کنه، بلوز و ستینمو در اورد و شروع کرد لیس زدنش، داشتم میمردم و کاملا کسم و حس می‌کردم بین پاهام، خودش کاملا لخت شد و کیر عزیمشو نشونم داد. میدونستم کیرش خیلی‌ بزرگ، عکس و فیلما دروغ نگفته بودن. اما هنوز درکی نداشتم که کیر گنده یعنی‌ چی‌ واسه کسی‌ که باکرست. خم شد رومو شرتمو در اورد ، زبنش که خورد رو کسم تازه فهمیدم که نه تصمیمم اصلا غلط نبود، دستمو کرده بودم زیر بالشت‌های تخت بزرگ هتل و با چشم بسته داشتم ارضا میشودم که زبونشو برداشت و سر کیرشو تنظیم کار. ناا خوداگاه خودمو دادم عقب و بالا. کمرمو کشید به سمت خودش و یکم فشار اورد. از بغل تخت یه مایه در اورد و گفت، این بی‌ حس می‌کنه مال انالِ اما الان واسه تو خوبه. زد به کسم و کیرش و این دفته یکم خشن تر خودشو بهم فشار داد. انقد عقب عقب رفتم که سرم خورد به بالائ تخت. عصبی شده بود، میخوای این کارو کنی‌ یا نه؟ آره اما دردم میاد خوب. بوسم کردو در حالی‌ که داشت بهم نگاه میکرد، تمام فشارو وارد کرد. حتا نتونستم جیغ بزنم فقط یه ناله درد آوری کردم که هنوز صداش تو گوش خودمه. ازش خواهش کردم همونجا نگاه داره. یک ثانیه بد در حالی‌ که من فک می‌کردم کیرش تا ته توِ و این ته دردمِ ، پاهامو داد بالا و تا ته خودش فشار داد بهم. سرم رو کردم تو بالشت و تا جای که میشد سعی‌ کردم جیغ نزنم. داره خون میاد؟ ازش پرسیدم در حالی‌ که خودم میترسیدم نگاه کنم. چیزی نمیبینم، و شروع کرد به تلمبه زدن. در اوج درد می‌تونستم درک کنم که این کار لذت بخش. ۲، ۳ تا تلمبه زدو خودشو رو شیکمم خالی‌ کرد. نمیتونستم دیگه تحمل کنم. از جام پاشدم و زیرم یه دایره خون بود. در حالی‌ که داشت خودشو تمیز میکرد گفت. مبارکه خانوم شدی. رفتم تو دستشیو به خودم زًل زدم، هیچ تغییری نمیدیدم. جز عرق و ترس و نفرت از جمله مبارکه خانوم شدی. نوشته: یارا @Eteraf_Esxie
نمایش همه...
👍 110😐 43 32🤬 29🍌 27😁 7🖕 7💯 6🎅 6
دخترا هم میل جنسی دارن 1398/7/15   سوءاستفاده   خاطرات نوجوانی سلام، میخوام اینجا و امروز بگم چرا بعضی دخترا خراب میشن داستانم واقعیه و داستان زندگی خودمه طولانی میشه اگه دوست داشتین بخونین اسمم آیداست،31 سالمه، 173 سانت قدمه و 65 کیلو وزنم، هیکلم عالیه و قیافم هم از هیکلم بهتر, سفید و موهای قهوه ای تیره ده یازده سالم بود که فهمیدم از همه دخترای اطرافم خوشگلترم، دائم میشنیدم که به مادرم میگفتن ماشالله چقدر دخترت خوشگله، وایی چقدر دخترت نازه، عجب موهایی داره، چشمای آیدا فلانه، لبهای آیدا بهمانه یه روز مادرم غذا داد که بده به همسایه کناری، زنش رفته بود شهرستان واسه زایمانش، وقتی در زدم گفت بیا داخل تا کاسه رو پس بیارم، منم رفتم تو، اومد درو بست و منو بغل کرد و خواست لب بگیره که صورتمو برگردوندم، ترسیده بودم و از ترس لال شده بودم، فقط زور میزدم از بغلش بیام بیرون، اونم هی چرت و پرت میگفت و سرو صورتمو میبوسید و خودشو میمالید بهم، اصلا از ترس نمیفهمیدم چی میگه، تا اینکه چندبار پرسید شورتت چه رنگیه؟ و بین پامو مالید، منم کلا لال، تو یه لحظه از دستش در رفتم و فرار کردم تو کوچه، قلبم مثل چی میزد، رفتم تو خونه و تو اتاق خوابمون و گوشه دیوار کز کردم، هنوز بین پام داغ بود، مادرم هم انقدر مشغول کار بود که اصلا نپرسید کجایی تا وقت شام، از ترس به هیچکس نگفتم، نمیدونم اون موقع چرا همه اش فکر میکردم حتما خودم مقصرم، و حتما دعوام میکنن که چیزی نگفتم گذشت تا اینکه تو حموم به این فکر میکردم چرا از شورتم پرسید؟ چرا اونجامو میمالید، چند بار خودمو مالیدم و دیدم یه جوری میشم، اون موقع نمیفهمیدم چه حسیه، فقط خوشم میومد، گاهی یواشکی خودمو میمالیدم، تا اینکه حدودا تو 13 سالگی واسه اولین بار ارضا شدم، تو حموم بودم، زیر دوش نزدیک بود غش کنم، نشستم رو زمین، یه کم که حالم جا اومد خودمو شستم و اومد بیرون، دیگه شد عادتم، میرفتم تو حموم و خودارضایی میکردم، البته چون فقط با مالیدن بود همیشه هم ارضا نمیشدم ولی بازم خیلی خوشم میومد گذشت تا وقتی 15 سالم شد, توی یه شهر کوچیک بودیمو کلی خواستگار داشتم که ول نمیکردن ، اما پدرم همه خواستگارامو رد میکرد و میگفت آیدا باید بره دانشگاه و مهندس بشه، چون دختر عمه هام تو اصفهان دانشگاه میرفتن، دیگه همه چیز رو راجع به سکس و ازدواج میدونستم، یه روز از مدرسه برگشتم، پسرخاله مادرم اومده بود بهمون سر بزنه، حدودا 35 سالش بود اون موقع، تا منو دید گفت:تویی آیدا؟ چقدر خوشگلتر شدی به مادرم گفت: چقدر بزرگ شده آیدا روز بعدش دیدم اومده در مدرسه دنبالم، ماشین داشت، گفت بیا بریم واسه مادرت خرید کنیم، اون موقع ها پدرم 23 روز سر کار بود و یه هفته مرخصی میومد، منم باهاش رفتم، خریدا رو که کردیم از یه راه فرعی برگشت سمت خونه، تو راه یهو ایستاد و گفت بیا پایین کارت دارم، منم گفتم چکار؟ گفت بیا اینو ببین، ماشینو دور زد و در عقبو باز کرد، پیاده که شدم هولم داد رو صندلی عقب و خوابید روم، شروع کرد لب گرفتن، جیغ میزدم و دست و پا میزدم ولی زورم بهش نمیرسید، اون مرد بود و نزدیک 90 کیلو، من یه دختر ظریف 55 کیلویی، با دست چپ دست راستمو گرفت و آرنجش هم گذاشته بود رو بازوی چپم که نتونم بزنمش، وزنش هم انداخته بود روم که نفسم داشت بند میرفت دستشو کرد تو شلوار مدرسه ام و شروع مالیدن کسم و خوردن سرو صورت و لبهام، هم میترسیدم هم خوشم میومد، سرمو تکون تکون میدادم، اما اون براش مهم نبود، تند تند کسمو میمالید،چند دقیقه بعد کاملا خیس بودم، الکی دست و پا میزدم ولی دوست داشتم ادامه بده، حس دستهای داغش و زمزمه های کشدارش تحریکم میکرد، کم کم مقنعه ام هم دراومد و شروع کرد خوردن گردنم که دیگه رسما وا دادم، دید زیاد مقاومت نمیکنم مانتومو باز کرد و بلوزمو داد بالا و شروع کرد خوردن سینه هامو مالیدن کسم، بعد گفت کاریت ندارم، فقط لا پایی همونطور که با یه دست نمیزاشت بلند بشم و وزنش روم بود و شلوارشو باز کرد، فقط یه لحظه بلند شد و شلوار و شورتشو کشید پایین، واسه اولین بار کیر واقعی دیدم، دراز و سیاه بود، دائم قربون صدقه ام میرفت که مثلا خرم کنه و گردنمو میخورد و میگفت فقط میمالم لای پاهات،شلوار و شورت منم داد پایینو گذاشت وسط پاهام ، همزمان هم سینه هامو میچلوند، انقدر بهم ور رفت که آبش اومد، ریخت بالای کسم، ارضا نشده بودم ولی بی حال بی حال بودم و اینطوری بود که فهمیدم چقدر بی جنبه و حشریم باقی ماجرای خراب شدنم هم تو قسمت بعدی مینویسم. نوشته: Ayda,sb @Eteraf_Esxie
نمایش همه...
👍 108🖕 32 31🔥 28👏 14🍌 7🤯 6🤔 5😁 4👌 4
یارو ﺑﺎ ﻫﺸﺖ ﺗﺎ بچه اش ﻣﯿﺮﻩ ﭘﯿﺶ ﺩﮐﺘﺮ ﻣﯿﮕﻪ ﻣﻦ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﻡ ﺑﭽﻪ ﺩﺍﺭ ﺑﺸﻢ این هی حامله میشه! ﺩﮐﺘﺮﻩ ﻣﯿﮕﻪ خب ﮐﺎﻧﺪﻭﻡ استفاده کن! ﻣﯿﮕﻪ: ﺍﻭﻥ ﺩﻭ ﺗﺎ ﺑﺰﺭﮔﺘﺮﺍ ﺭﻭ ﻣﯿﺒﯿﻨﯽ؟ کاﻧﺪﻭﻡ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ ﺩﮐﺘﺮﻩ ﻣﯿﮕﻪ : ﺧﻮﺏ خانمت ﻗﺮﺹ ﺑﺨﻮﺭه ! ﻣﯿﮕﻪ : ﺍﻭﻥ ﺩﻭﺗﺎ ﺭﻭ ﻣﯿﺒﯿﻨﯽ؟ زنم گفت ﻗﺮﺹ میخوردم ﺩﮐﺘﺮﻩ ﻣﯿﮕﻪ : خُب، ﻫﻢ اون ﻗﺮﺹ ﺑﺨﻮﺭه، ﻫﻢ تو ﮐﺎﻧﺪﻭﻡ ﺑﺬﺍﺭ! ﻣﯿﮕﻪ : ﺍﻭﻥ ﺩﻭ ﺗﺎ ﺭﻭ ﻣﯿﺒﯿﻨﯽ؟! هم اون ﻗﺮﺹ ﺧﻮﺭﺩه ﻫﻢ من ﮐﺎﻧﺪﻭﻡ ﮔﺬﺍﺷﺘﻢ! ﺩﮐﺘﺮﻩ ﻣﯿﮕﻪ : خُب اصلا نکنش دیوث! ﻣﯿﮕﻪ : ﺍﻭﻥ ﺩﻭ ﺗﺎ ﺁﺧﺮﯾﺎ ﺭﻭ ﻣﯿﺒﯿﻨﯽ؟! ﺍصلا ﻧﮑﺮﺩﻡ! @Eteraf_Esxie
نمایش همه...
👍 85😁 53🔥 33 32👏 16🍌 7
اون فقط یه جنده بود؟ 1398/7/12   جنده به دوستم زنگ زدم و گفتم اونی که دفعه قبل اومد رو برام ردیف کنه واسه فردا شب...به خاطر کار، نمیتونستم خودم رو درگیر رابطه کنم. از طرفی هم دیگه تو این سن خودارضایی جواب نمیده. هر از گاهی زنگ میزدم به دوستم و اونم از یه وری یکی رو برام جور میکرد. همیشه هم میگفتم رقم بالاش رو جور کنه برام. نمیدونم شاید اینجوری میخواستم خودم رو قانع کنم که طرف کمتر از بقیه با مردای مختلف خوابیده. چون ازین آخریه خوشم اومده دیگه میخواستم همش اون بیاد...این بار چهارم بود. فردای اون روز، طرفای غروب بود که صدای آیفون خونه بلند شد. خودش بود. اومد بالا و گرم باهاش سلام و احوال پرسی کردم. اون دیگه میدونست کیه و چیه. منم که خب خود همیشگیم بودم. نشستیم و با شربت ازش پذیرایی کردم. بعد یکم حرف زدن دیگه وقت اصل مطلب رسیده بود. همون اول مثل همیشه باهاش حساب کردم. - به به آقای خوش حساب - میدونی که چیکار کنی؟ یه چشمک بهم زد و رفت داخل اتاق و منم بیرون از اتاق داشتم نگاش میکردم. آروم آروم تمام لباساش و درآورد و یه جوراب مشكی ساق بلند پوشید و کفشای پاشنه بلند قرمزش رو پاش کرد. به سمت من وایساد و اشاره کرد برم سمتش و داشت دلبری میکرد. رفتم و نشستم رو صندلی. اونم نشست روی پاهام. عاشق این پوزیشن بودم. متوجه کبودی پشتش شدم. آروم دست کشیدم روش. - درد میکنه؟ -بیخیال. واسه من عادیه یکم حالم گرفته شد. با دستام شروع کردم به لمس کردن بدنش. دستاش...سینه هاش...پاهاش...خودش رو کامل به من سپرده بود و با صداش داشت دیوونه ام میکرد. منتظر بود برم سراغ اصل کاری. دستم رو بردم رو کُسش و آروم شروع کردم به مالیدنش...یکم خیس شده بود. ازین که داره لذت میبره منم لذت میبردم. هرچند که اون فقط یه جنده بود. انگشتام رو با دهنم خیس کردم و دوباره بردم سمت کُسش. اندام ظریفی داشت...سفید...بدون مو...از همه مهمتر این بود که عملی نبود و خودش رو با آرایش خفه نکرده نبود. واسه همینم بود که دفعه اولش، دفعه آخرش نشد. سرعت دستم رو بیشتر کرده بودم و اونم خودش رو محکم تر بهم فشار میداد. انگشت وسطم رو کردم تو کُسش و دیگه وقت اومدنش بود. یکم دیگه ادامه دادم و ارضا شد. چند لحظه گذشت. سرحال که شد بلند شد و شلوارک و شورتم رو درآورد و تیشرتم رو هم خودم درآوردم. با دستش کیرم و گرفت و یکم مالید که سفت تر بشه. شروع کرد به خوردن. کارش عالی بود. نمیدونم بار چندمش بود ولی الان مهم هم نبود. چون اون فقط یه جنده بود. - آبتو بیارم یا نه؟ - نه. بخواب رو تخت به حالت دمر خوابید رو تخت و منم خوابیدم پشتش. اهل پوزیشن عوض کردن نبودم زیاد. همین کارم رو راه مینداخت. یه کاندوم برداشتم باز کردم و کشیدم رو کیرم. هیچوقت این چیزا رو نمیتونم نادیده بگیرم. آروم فرو کردم تو کُسش. عجله ای نداشتم و قرار نبود مثه سگ بکنمش چون فقط یه جنده ست. شروع کرد تلمبه زدن. موقع سکس دائم بدنش رو لمس میکردم و اونم داشت لذت میبرد...شایدم تظاهر میکرد که من خوشم بیاد. بعد چند دقیقه یکم خسته شدم. -بیا روم رو به من شد و نشست رو کیرم و با همون سرعتی که تلمبه میزدم، بالا پایین میکرد و من با دیدن چهره شهویتش لذتم بیشتر میشد. بعد چند دقیقه آبم اومد و خودش هم یکم قبلش ارضا شده بود. خوابید روم. بعد چند لحظه خواستم پاشم برم دستشویی... - میشه یکم همینجوری بمونیم؟ با بردن سرم رو بالش و دستم رو کمرش موافقتم رو اعلام کردم. - تو چرا اینجوری ای؟ - چجوری؟ -باهام خوبی -نباشم؟ -بقیه نیستن. جوری باهام رفتار میکنن انگار دارن با یه سگ رفتار میکنن. اره من جنده ام ولی نمیشه شما یکم ادم باشین؟ فکر کنم فقط وقتی از پیش تو میرم میتونم راحت راه برم و جای کبودی تو تنم نیست. - چون من ازت بدی ندیدم. - من نمیخواستم اینی باشم که هستم. صداش پر از درد بود. بغض کرده بود. - مادرم مرد. من حتی ندیدمش. بابامم یکی بود مثه بقیه مشتریام. الکلی بود...معتاد بود...وقتی مست میکرد...وقتی مست میکرد... بغضش نذاشت حرفش رو کامل کنه و من تا آخر داستان رو خوندم... -فرار کردم...موقع گرسنگی دزدی کردم...ولی بیشتر از دو سه شب نمیتونی تو پارک بخوابی...یکی پیدام کرد و الان بهش میگیم خاله... چیزی برام نمونده بود که بخوام ازش دفاع کنم. ادم گرسنه دین و ایمون نداره... یکم ساکت شد بعد پاشد تندتند لباساش رو پوشید...رفت کیفش رو اورد و پولی که بهش داده بودم رو دراورد و گذاشت رو میز... -این دفعه به خاطر خودم اومده بودم نه پول...لطفا دیگه هم نگو من بیام...هر وقت از پیش تو میرم یادم میره که من فقط یه جنده ام و فکر میکنم منم آدمم و چندتا از مشتریام رو میپرونم. کاش یجور دیگه باهم آشنا میشدیم...یه جای دیگه...خدافظ... نوشته: SexyMind @Eteraf_Esxie
نمایش همه...
👍 136😢 80🖕 45 31🔥 27😁 9🤬 3
دیدن سکس همسایه 1398/7/12   هیزی   خاطرات نوجوانی سلام،اولا این داستان کاملا واقعیه و بعد اینکه همین چند روز پیش اتفاق افتاده،همین اولم بگم این صرفا یه خاطره صددرصد واقعیه پس شاید برای شما خیلی جذاب نباشه،،، من هجده سالمه و خونمون توی اپارتمانه،یه جوری ساخته شده که از بعضی اتاق ها،هال خونه همسایه دیده میشه و از پشت بوم هم دو طبقه اخر دیده میشه،هیچکی جز من اینو نفهمیده بود چون نه کسیو تا حالا اون بالا دیده بودم و بچه ها که پایه ی این حرف ها هستن دربارش چیزی نگفتن،،،شب بود من طبق عادت رفتم بالا بوم که هم یه دوری بزنم و توی کوچه رو ببینم چه خبره کیا هستن و... هم اگه پرده همسایه ها باز بود،یه نیم نگاهی به توو بندازم،،،،هوا خیلی گرم بود با این که شب بود،پنجره ها اکثرا باز بود و توو دیده میشد،چند خونه که خبری نبود زن ها عادی و با تاپ و اینا نشسته بودن،رفتم اون سمت بوم و جایی که به خونه همسایه جوونمون که تازه اومدن و بچه ندارن،دید داشت،باورم نمیشد،زن همسایه همیشهههه با حجاب کامل رو داشتم حین سکس میدیدم،شوهرش روش بود و یواش یواش تلمبه میزد،چند دقیقه گذشت،حالتو عوض کردن،شبیه اکثر فیلمای پورن،یه جوری شدن که من کاملا بدن زنه رو میدیدم،اووووف ممه های ۷۵ سفید و نوک خوشگل و رو فرم،بدن که برف خالص،سوراخاش قشنگ دیده نمیشد ولی وقتی داشتن پوزیشن عوض میکردن دیدم،سوراخ کون تنگ تنگ،کصش یکم باز شده بود و خیس بود،مرده این دفعه توش کرده بود مث سگ تلمبه میزد،صدای جیغ زنه میومد،هر چند ثانیه یه ضربه به لپ کونش میزد،خیلی سکس جالبی داشتن،بعد چتد دقیقه مرده درحالی که کیرش توی زنش بود بغلش کرد و روش خوابید،آبشو ریخت توی کص زنه،بعد پا شد رفت دیگه من ندیدم کجا فقط همین چند متر دیده میشد،ولی زنه همونجوری لخت دراز کشیده بود،کصش کاملا باز شده بود،نفس نفس میزد،ممه هاشو فشار میداد،کصشو میمالید،فک کنم ارضا نشده بود گفتم چی میشد من میرفتم هم من به یه چیزی میرسیدم هم زنه راضی میشد،،،به هرحال چند دقیقه همونجوری لخت دراز کشیده بود تا یه چیزی دیدم،باور نمیشد،،،سه تا مرد قوی هیکل اومدن،فک کنم مرده رفت زنگ بزنه به دوستاش،سه تا دراوردن و زنه براشون میخورد تا شق بشه،قشنگ از روی فیلمای پورن یاد گرفته بود چیکار کنه،نوبتی سه تا کیرو لیس میزد و میکرد تو دهنش،بعد یه مرده دراز کشید زنه رفت روش،کیرشو کرد تو کصش،اشاره کرد به دوستش اونم اومد روی زنه فرو کرد توی کونش البته اول یکم باهاش بازی کردن و کص کونشو خوردن...بعد یکی مونده بود توی نوبت و جق میزد،حدود شش هفت دیقه دو نفری زنه رو گاییدن،یکی شون پا شد اون یکی اومد کرد توش،سفت میزد،،،صدای زنه قشنگ میومد که داد میزد یواش وحشی،آرووووم،،،خلاصه سه نفری حدود یه ربع زنه رو گاییدن،دو سه بارم زنه ارضا شد آب کصش پاشید رو فرش،بعدم دراز کشیده بود مردا ابشونو ریختن رو سینه هاش و اونم مالیدشون و میخندید،بعدم رفتن دیگه‌،زنه هم بلند شد و فک کنم رفت حموم قاعدتا،،،، تا باشد از این دیدن ها باشد... نوشته: گوته :| @Eteraf_Esxie
نمایش همه...
👍 127🤔 50 35😁 28🖕 26🤡 18🔥 12👏 8🤬 6🥰 5
یک طرح متفاوت انتخاب کنید

طرح فعلی شما تنها برای 5 کانال تجزیه و تحلیل را مجاز می کند. برای بیشتر، لطفا یک طرح دیگر انتخاب کنید.