Grapes Of Wrath
#خوشههای_خشم لینک گروه https://t.me/joinchat/SyvdQihWlwe3hwp7
نمایش بیشتر316
مشترکین
-124 ساعت
+47 روز
+530 روز
- مشترکین
- پوشش پست
- ER - نسبت تعامل
در حال بارگیری داده...
معدل نمو المشتركين
در حال بارگیری داده...
حالا که حزب سوسیالیستِ متروک و تقریبا مدفون، از برکت ابتکارات و نهایتا سخاوت "فرانسه نافرمان" در ردیف دوم به لحاظ تعداد کرسیهای نمایندگان پس از "فرانسه نافرمان" در درون جبهه نوین قرارگرفته است، شاخ درآورده و باجخواهی میکند که یا من (اولیویه فور، دبیرکل حزب سوسیالیست) نخست وزیر میشوم، یا زیر میز میزنم و همه چیز را بر باد میدهم! او حتا کاندیداتوری خانم اوگِت بِللو پیشنهادی حزب کمونیست و مورد توافق بقیه را بدون ارائه هیچ دلیلی رد کرده و پا در یک کفش دارد که یا من یا بازی را به هم میریزم. رسما و علنا باجگیری.
سرانجام پس از چند روز پردهپوشی و آبروداری، رسوائی از پرده برون افتاد و موضوع در تلویزیونها اسباب استهزای جبهه نوین خلق و اسباب خوشحالی دشمنان شد که: دیدید، نگفتیم از هم میپاشید؟...
اما آیا درد حزب سوسیالیست فقط جاهطلبیِ دبیرکل آن اولیویه فور برای نخست وزیری است؟ نه، موضوع منافع طبقاتی است، اولیویه فور علاوه بر جاهطلبی شخصی که در همه فرصتطلبان هست، مأمور پیشبرد یک خط سیاسی- اقتصادی است. نقشه حزب سوسیالیست و دلیل پافشاریاش بر تصاحب منصب نخست وزیری تلاش برای بازگرداندن سوسیال دموکراسی به حکومت از طریق تراشیدن و سائیدن و گرد کردن برنامه جبهه نوین خلق و تبدیل آن به شیر بییال و دُم و اشکم، و تشکیل یک گروه اکثریت با ماکرونیستها و راست "میانه" در پارلمان است. دار و دستههای متعددی از زامبیهای سوسیالیستِ از گور جسته مانند فرانسوا اولاند، گلوکسمان، ژوسپن،... درست به قصد چنین نیتی خود را به جبهه نوین خلق متصل کرده اند و سعی می کنند با شانتاژ، خود را سرقافله کنند تا آن را به کجراهه هدایت کنند.
متاسفانه و با هزار تاسف، از برکت ازخودگذشتگی (اطاعت از تاکتیک انصراف) شماری از ممتازترین کادرهای "فرانسه نافرمان" که هر مویشان به صد حزب سوسیالیست میارزد، دو برگ "آس" به دست حزب سوسیالیست افتاده است. از ۱۹۱ کرسی کل "جبهه نوین خلق"، ۷۱ کرسی متعلق به فرانسه نافرمان، و ۶۱ متعلق به حزب سوسیالیست و ۵۵ کرسی متعلق به اکولوژیستها وکمونیستهاست. همین ۱۹۱ کرسی برای کل "جبهه" اگرچه آن را در صدر قرار میدهد اما یک اکثریت نسبی است و همه دشمنان و حریفان ناکافی بودن آن برای تشکیل حکومت را فریاد میزنند. حالا حزب سوسیالیست با تکیه بر تعداد کرسیهایش دو ورق آس برنده در دست دارد: یا جبهه را تسلیم سازش روی برنامه خود و ناگزیر از مصالحه با ماکرونیستها و راست باصطلاح میانه کند، و یا از جبهه بیرون برود. اولی که بعید است شدنی باشد، اما دومی فقط در اختیار حزب سوسیالیست است و اگر از این کارت استفاده کند، با کم شدن ۶۱ کرسی آن از ۱۹۱ کرسی جمعی، جبهه نوین خلق از صدر، به ردیف سوم، به یک اقلیت مساوی کرسی فاشیستها سقوط میکند (تازه اگر اکولوژیستها به آنها نپیوندند که نشانههای بدی از آن دیده میشود)؛ و این یعنی اصلا به بازی گرفته نشدن جبهه و خارج شدن آن از موضوعات حتا اخبار سیاسی. "فرانسه نافرمان" با شرافت و احساس مسئولیت سیاسی و تاریخی خود و با فداکاری، اینچنین مار در آستین پروراند!
سوسیالیستها با امضای برنامه "جبهه"، خدعه ورزیدند، همچنان که خمینی گفت با اعلام آزادی بیان کمونیستها و مجانی شدن آب و برق... خدعه کردم! این سوسیالیستها به همان اندازه که نام و حیثیت سوسیالیسم را به لجن کشیدهاند، در سیاستورزی هم لجنپراکن و فریبکاراند. حزب سوسیالیست خنجری بر پشت چپ و سوسیالیسم، و دینامیتی در قلب "جبهه نوین خلق" فرانسه است که روشن کردن فتیلهاش در دست اولترا لیبرالیسم حاکم به ریاست جمهوری ماکرون است.
نهایتاً: قبلاً هم در تحلیلی تفصیلی نوشتهام که در هر حال، حتا با اجماع و معرفی یک نخست وزیر و هیات وزیران، به دلائلی گوناگون که توضیح داده ام، به حکومت رسیدن "جبهه نوین خلق" در فرانسه شانسی ندارد. پس چه اولیویه فور سوسیالیست به نخست وزیری برسد یا هر کس فرضا مورد توافق دیگر، نئولیبرالها در ائتلاف مستقیم یا غیرمستقیم با فاشیستها نخواهند گذاشت جبهه به حکومت برسد یا در همان ساعات اولیه ساقطاش خواهند کرد(به مقالات پیشین من رجوع کنید). پس از اینهمه مشاطهگری اولیویه فور و حزب سوسیالیست برای ماکرونیستها چه حاصل میشود بهجز سیاهروئی تاریخی باز هم بیشتر از پیش برای این حزب استحاله یافته و ادغام شده در ساختار سیاسی، ایدئولوژیک طبقه حاکم؟
آیا برای دفن ابدی این زامبیها راهی میشناسید؟
✳️ دینامیتگذاری حزب سوسیالیست فرانسه در قلب "جبهه نوین خلق"
✍ شهاب برهان
هر حادثه یا روند تاریخی حامل درسهای مهمی است اگر کسی هشیارانه در آنها بنگرد. میدانم که جریان انتخابات اخیر پارلمانی فرانسه برای بسیاری از کسانی که در فرانسه زندگی نمی کنند یا حتا بسیاری از ایرانیان ساکن فرانسه موضوع جذابی نیست؛ و من که همواره در این عرصه بی اعتنا و بی تفاوت بوده و از رأی دادن (مگر دو بار جبری علیه فاشیستها) امتناع کردهام، اگر چندیست روی این موضوع متمرکز شده و چند مقاله تحلیلی در سایت ها یا در فیس بوک نوشته ام، بخاطر زندگی ام در این کشور نیست، بیشتر بخاطر آن است که فرانسه برخلاف انگلستان و کشورهای آنگلوساکسون، گورستان سیاسی و تبعیت طبیعی برهوار همه از دست به دست شدن قدرت میان احزاب سنتی نیست؛ فرانسهی فرودست، "خون" لاتینو مدیترانهای- آفریقائی و آنتیکلونیال دارد و هرچند شکست بخورد، اما از جوشش و خروش بازنمیایستد؛ شاید به همین سبب بوده است که مارکس و انگلس فرانسه را مدل مبارزه طبقاتی در بررسیهای تئوریک خود قرار داده بودند.
امروز، حزب سوسیالیست فرانسه درحالِ ( گر نگویم در تلاش برای) به شکست کشاندن و از هم پاشاندنِ جبهه نوین خلق در فرانسه است. حمل بر هیچ چیزی نکنید اما شرافتاً از همان روز اول که حزب سوسیالیست را در لیست جبهه نوین خلق دیدم، نه تنها نگران شدم، بلکه از خودم پرسیدم با چه نقشهی پلشتی خود را به داخل این جبهه انداخته و چه شده که برنامهی آن را که اصلا با گروه خونیشان نمیخواند، امضا کرده اند؟
با وجود بیاعتمادی عمیق و دلنگرانی، گفتم پیشداروی نکن، صبر کن باز شاید درک خطر فاشیسمِ دَم در و موقع شناسیِ لحظه اندکی تغییرشان داده است که فبها، بگذار ببینیم در عمل چه می کنند.
دو روز بعد زمان انتخاب نخست وزیر رسید و دیدم دارد کش پیدا می کند و در حالی که هیچ چیز به بیرون درز داده نمیشد و سخنگویان در هر مصاحبهی تلویزیونی اطمینان می دادند که همه چیز خوب پیش میرود، انگشت کوچکام به من می گفت: اینها ظاهرسازیست، حتماً حزب سوسیالیست باجگیری می کند. با چنین حدس قریب به یقینی بود که مقالهای در تاریخ یازده ژوئیه یعنی فقط چهار روز پس از پیروزی انتخاباتی جبهه نوین خلق نوشتم با عنوان " باجگیری در درون جبهه نوین خلق؟" و علامت سؤال گذاشتم تا خیلی قاطع نبوده باشم چون مطلقا هیچ دلیل و مدرکی برایش از درون مذاکرات نداشتم. در آن مقاله برای درک این شانتاژ حزب سوسیالیست، نکته بسیار مهمی را که برای همه آشکار نبود با استفاده از ضرب المثلِ " خر اش از پل گذشت" توضیح دادم. خلاصه این که این حزبِ بیآبروی کاملا در حاشیه که در انتخاباتهای پیشین عددی نبود و کسی آن را به حساب نمی آورد، با استفاده از فراخوان ژانلوک ملانشون (رهبر فرانسه نافرمان) در ماه مه ۲۰۲۲ برای تشکیل یک اپوزسیون پارلمانی چپ در مجلس، به نام " جبهه خلقی نوین اکولوژیست سوسیال" پیوست. آن اتئلاف پس از چند سال در هرحال به پایان رسید اما برخی، از جمله حزب سوسیالیست از برکت عضویت در آن ائتلاف، از فراموشخانه به بیرون کشیده شده و جزو زندهگان به حساب آمدند. این موضوع در تأسیس "جبهه نوین خلق" باز هم به ابتکار ژان لوک ملانشون و باز هم به همت و زحمات فراتر از تصور اعضای "فرانسه نافرمان" از سر گرفته شد. برای من جای پرسش جدی بود که این حزب سوسیالیست چرا و چگونه پای چنان برنامهای که هرچند خیلی رادیکال نیست اما رفرم های رادیکال نسبت به شرایط وخیم امروز را تدوین کرده، امضا گذاشته است؟ حدس میزدم و زبانام را گاز میگرفتم و نمیگفتم که به قول خمینی "خدعه" است تا خر اش از پل بگذرد. با تاکتیک پیشنهادی "فرانسه نافرمان" در دور دوم انتخابات برای ممانعت از نخست وزیری و به حکومت رسیدن فاشیست ها که در دور اول، اکثریت مطلق را حائز شده بودند، مبنی بر این که در هر حوزه انتخابیهی دور اول که فاشیستها اول و کاندیداهای فرانسه نافرمان سوم شدهاند، کاندیداهای فرانسه نافرمان به نفع نفر دوم (از هرجریانی باشد مهم نیست) اعلام انصرف کنند تا فاشیستها از صدر جدول پائین بیافتند. این تاکتیک نبوغآسا جواب داد و فاشیستها از صدر جدول در دور اول به ردیف سوم در دور دوم سقوط کردند و جبهه نوین خلق از رده سوم به صدر ارتقا یافت؛ اما... اما!
چند حزب عضو جبهه نوین خلق از برکت این ازخودگذشتگی فرانسه نافرمان و از کنار کشیدن کاندیداهایش، حائز دو برابر کرسی پارلمانی نسبت به دور اول شدند و فرانسه نافرمان اگرچه در درون جبهه همچنان سنگینترین وزنه و بیشترین تعداد کرسیهای پارلمان را دارد، تعداد قابل توجهی از کاندیداهایش را قربانیِ سد کردن راه فاشیسم کرد که بهرهاش را از جمله حزب سوسیالیست و اکولوژیستها و حزب کمونیست با افزایش تعداد کرسیهایشان بردند.
حالا که حزب سوسیالیستِ متروک و تقریبا مدفون، از برکت ابتکارات و نهایتا سخاوت "فرانسه نافرمان" در ردیف دوم به لحاظ تعداد کرسیهای نمایندگان پس از "فرانسه نافرمان" در درون جبهه نوین قرارگرفته است، شاخ درآورده و باجخواهی میکند که یا من (اولیویه فور، دبیرکل حزب سوسیالیست) نخست وزیر میشوم، یا زیر میز میزنم و همه چیز را بر باد میدهم! او حتا کاندیداتوری خانم اوگِت بِللو پیشنهادی حزب کمونیست و مورد توافق بقیه را بدون ارائه هیچ دلیلی رد کرده و پا در یک کفش دارد که یا من یا بازی را به هم میریزم. رسما و علنا باجگیری.
سرانجام پس از چند روز پردهپوشی و آبروداری، رسوائی از پرده برون افتاد و موضوع در تلویزیونها اسباب استهزای جبهه نوین خلق و اسباب خوشحالی دشمنان شد که: دیدید، نگفتیم از هم میپاشید؟...
اما آیا درد حزب سوسیالیست فقط جاهطلبیِ دبیرکل آن اولیویه فور برای نخست وزیری است؟ نه، موضوع منافع طبقاتی است، اولیویه فور علاوه بر جاهطلبی شخصی که در همه فرصتطلبان هست، مأمور پیشبرد یک خط سیاسی- اقتصادی است. نقشه حزب سوسیالیست و دلیل پافشاریاش بر تصاحب منصب نخست وزیری تلاش برای بازگرداندن سوسیال دموکراسی به حکومت از طریق تراشیدن و سائیدن و گرد کردن برنامه جبهه نوین خلق و تبدیل آن به شیر بییال و دُم و اشکم، و تشکیل یک گروه اکثریت با ماکرونیستها و راست "میانه" در پارلمان است. دار و دستههای متعددی از زامبیهای سوسیالیستِ از گور جسته مانند فرانسوا اولاند، گلوکسمان، ژوسپن،... درست به قصد چنین نیتی خود را به جبهه نوین خلق متصل کرده اند و سعی می کنند با شانتاژ، خود را سرقافله کنند تا آن را به کجراهه هدایت کنند.
متاسفانه و با هزار تاسف، از برکت ازخودگذشتگی (اطاعت از تاکتیک انصراف) شماری از ممتازترین کادرهای "فرانسه نافرمان" که هر مویشان به صد حزب سوسیالیست میارزد، دو برگ "آس" به دست حزب سوسیالیست افتاده است. از ۱۹۱ کرسی کل "جبهه نوین خلق"، ۷۱ کرسی متعلق به فرانسه نافرمان، و ۶۱ متعلق به حزب سوسیالیست و ۵۵ کرسی متعلق به اکولوژیستها وکمونیستهاست. همین ۱۹۱ کرسی برای کل "جبهه" اگرچه آن را در صدر قرار میدهد اما یک اکثریت نسبی است و همه دشمنان و حریفان ناکافی بودن آن برای تشکیل حکومت را فریاد میزنند. حالا حزب سوسیالیست با تکیه بر تعداد کرسیهایش دو ورق آس برنده در دست دارد: یا جبهه را تسلیم سازش روی برنامه خود و ناگزیر از مصالحه با ماکرونیستها و راست باصطلاح میانه کند، و یا از جبهه بیرون برود. اولی که بعید است شدنی باشد، اما دومی فقط در اختیار حزب سوسیالیست است و اگر از این کارت استفاده کند، با کم شدن ۶۱ کرسی آن از ۱۹۱ کرسی جمعی، جبهه نوین خلق از صدر، به ردیف سوم، به یک اقلیت مساوی کرسی فاشیستها سقوط میکند (تازه اگر اکولوژیستها به آنها نپیوندند که نشانههای بدی از آن دیده میشود)؛ و این یعنی اصلا به بازی گرفته نشدن جبهه و خارج شدن آن از موضوعات حتا اخبار سیاسی. "فرانسه نافرمان" با شرافت و احساس مسئولیت سیاسی و تاریخی خود و با فداکاری، اینچنین مار در آستین پروراند!
سوسیالیستها با امضای برنامه "جبهه"، خدعه ورزیدند، همچنان که خمینی گفت با اعلام آزادی بیان کمونیستها و مجانی شدن آب و برق... خدعه کردم! این سوسیالیستها به همان اندازه که نام و حیثیت سوسیالیسم را به لجن کشیدهاند، در سیاستورزی هم لجنپراکن و فریبکاراند. حزب سوسیالیست خنجری بر پشت چپ و سوسیالیسم، و دینامیتی در قلب "جبهه نوین خلق" فرانسه است که روشن کردن فتیلهاش در دست اولترا لیبرالیسم حاکم به ریاست جمهوری ماکرون است.
نهایتاً: قبلاً هم در تحلیلی تفصیلی نوشتهام که در هر حال، حتا با اجماع و معرفی یک نخست وزیر و هیات وزیران، به دلائلی گوناگون که توضیح داده ام، به حکومت رسیدن "جبهه نوین خلق" در فرانسه شانسی ندارد. پس چه اولیویه فور سوسیالیست به نخست وزیری برسد یا هر کس فرضا مورد توافق دیگر، نئولیبرالها در ائتلاف مستقیم یا غیرمستقیم با فاشیستها نخواهند گذاشت جبهه به حکومت برسد یا در همان ساعات اولیه ساقطاش خواهند کرد(به مقالات پیشین من رجوع کنید). پس از اینهمه مشاطهگری اولیویه فور و حزب سوسیالیست برای ماکرونیستها چه حاصل میشود بهجز سیاهروئی تاریخی باز هم بیشتر از پیش برای این حزب استحاله یافته و ادغام شده در ساختار سیاسی، ایدئولوژیک طبقه حاکم؟
آیا برای دفن ابدی این زامبیها راهی میشناسید؟
Torab:
✳️ دینامیتگذاری حزب سوسیالیست فرانسه در قلب "جبهه نوین خلق"
✍ شهاب برهان
هر حادثه یا روند تاریخی حامل درسهای مهمی است اگر کسی هشیارانه در آنها بنگرد. میدانم که جریان انتخابات اخیر پارلمانی فرانسه برای بسیاری از کسانی که در فرانسه زندگی نمی کنند یا حتا بسیاری از ایرانیان ساکن فرانسه موضوع جذابی نیست؛ و من که همواره در این عرصه بی اعتنا و بی تفاوت بوده و از رأی دادن (مگر دو بار جبری علیه فاشیستها) امتناع کردهام، اگر چندیست روی این موضوع متمرکز شده و چند مقاله تحلیلی در سایت ها یا در فیس بوک نوشته ام، بخاطر زندگی ام در این کشور نیست، بیشتر بخاطر آن است که فرانسه برخلاف انگلستان و کشورهای آنگلوساکسون، گورستان سیاسی و تبعیت طبیعی برهوار همه از دست به دست شدن قدرت میان احزاب سنتی نیست؛ فرانسهی فرودست، "خون" لاتینو مدیترانهای- آفریقائی و آنتیکلونیال دارد و هرچند شکست بخورد، اما از جوشش و خروش بازنمیایستد؛ شاید به همین سبب بوده است که مارکس و انگلس فرانسه را مدل مبارزه طبقاتی در بررسیهای تئوریک خود قرار داده بودند.
امروز، حزب سوسیالیست فرانسه درحالِ ( گر نگویم در تلاش برای) به شکست کشاندن و از هم پاشاندنِ جبهه نوین خلق در فرانسه است. حمل بر هیچ چیزی نکنید اما شرافتاً از همان روز اول که حزب سوسیالیست را در لیست جبهه نوین خلق دیدم، نه تنها نگران شدم، بلکه از خودم پرسیدم با چه نقشهی پلشتی خود را به داخل این جبهه انداخته و چه شده که برنامهی آن را که اصلا با گروه خونیشان نمیخواند، امضا کرده اند؟
با وجود بیاعتمادی عمیق و دلنگرانی، گفتم پیشداروی نکن، صبر کن باز شاید درک خطر فاشیسمِ دَم در و موقع شناسیِ لحظه اندکی تغییرشان داده است که فبها، بگذار ببینیم در عمل چه می کنند.
دو روز بعد زمان انتخاب نخست وزیر رسید و دیدم دارد کش پیدا می کند و در حالی که هیچ چیز به بیرون درز داده نمیشد و سخنگویان در هر مصاحبهی تلویزیونی اطمینان می دادند که همه چیز خوب پیش میرود، انگشت کوچکام به من می گفت: اینها ظاهرسازیست، حتماً حزب سوسیالیست باجگیری می کند. با چنین حدس قریب به یقینی بود که مقالهای در تاریخ یازده ژوئیه یعنی فقط چهار روز پس از پیروزی انتخاباتی جبهه نوین خلق نوشتم با عنوان " باجگیری در درون جبهه نوین خلق؟" و علامت سؤال گذاشتم تا خیلی قاطع نبوده باشم چون مطلقا هیچ دلیل و مدرکی برایش از درون مذاکرات نداشتم. در آن مقاله برای درک این شانتاژ حزب سوسیالیست، نکته بسیار مهمی را که برای همه آشکار نبود با استفاده از ضرب المثلِ " خر اش از پل گذشت" توضیح دادم. خلاصه این که این حزبِ بیآبروی کاملا در حاشیه که در انتخاباتهای پیشین عددی نبود و کسی آن را به حساب نمی آورد، با استفاده از فراخوان ژانلوک ملانشون (رهبر فرانسه نافرمان) در ماه مه ۲۰۲۲ برای تشکیل یک اپوزسیون پارلمانی چپ در مجلس، به نام " جبهه خلقی نوین اکولوژیست سوسیال" پیوست. آن اتئلاف پس از چند سال در هرحال به پایان رسید اما برخی، از جمله حزب سوسیالیست از برکت عضویت در آن ائتلاف، از فراموشخانه به بیرون کشیده شده و جزو زندهگان به حساب آمدند. این موضوع در تأسیس "جبهه نوین خلق" باز هم به ابتکار ژان لوک ملانشون و باز هم به همت و زحمات فراتر از تصور اعضای "فرانسه نافرمان" از سر گرفته شد. برای من جای پرسش جدی بود که این حزب سوسیالیست چرا و چگونه پای چنان برنامهای که هرچند خیلی رادیکال نیست اما رفرم های رادیکال نسبت به شرایط وخیم امروز را تدوین کرده، امضا گذاشته است؟ حدس میزدم و زبانام را گاز میگرفتم و نمیگفتم که به قول خمینی "خدعه" است تا خر اش از پل بگذرد. با تاکتیک پیشنهادی "فرانسه نافرمان" در دور دوم انتخابات برای ممانعت از نخست وزیری و به حکومت رسیدن فاشیست ها که در دور اول، اکثریت مطلق را حائز شده بودند، مبنی بر این که در هر حوزه انتخابیهی دور اول که فاشیستها اول و کاندیداهای فرانسه نافرمان سوم شدهاند، کاندیداهای فرانسه نافرمان به نفع نفر دوم (از هرجریانی باشد مهم نیست) اعلام انصرف کنند تا فاشیستها از صدر جدول پائین بیافتند. این تاکتیک نبوغآسا جواب داد و فاشیستها از صدر جدول در دور اول به ردیف سوم در دور دوم سقوط کردند و جبهه نوین خلق از رده سوم به صدر ارتقا یافت؛ اما... اما!
چند حزب عضو جبهه نوین خلق از برکت این ازخودگذشتگی فرانسه نافرمان و از کنار کشیدن کاندیداهایش، حائز دو برابر کرسی پارلمانی نسبت به دور اول شدند و فرانسه نافرمان اگرچه در درون جبهه همچنان سنگینترین وزنه و بیشترین تعداد کرسیهای پارلمان را دارد، تعداد قابل توجهی از کاندیداهایش را قربانیِ سد کردن راه فاشیسم کرد که بهرهاش را از جمله حزب سوسیالیست و اکولوژیستها و حزب کمونیست با افزایش تعداد کرسیهایشان بردند.
🛎🛎 به دنبال انتشار کتاب "تشکلهای فدایی" در سال ۹۹، تکهپارههای "راهکارگر" (کمیته مرکزی و هیئتاجرایی) اطلاعیههای جداگانهای در تکذیب ادعاهای عنوان شده در کتاب فوق توسط شخصی مجهولالهویه صادر کردند. از آنجا که ماهیت این فسیلهای تشکیلاتی بر ما روشن بود و ایشان نزد ما کاملا معلومالهویه بودند، در آنزمان وقعی به برآشفتگی این رهبران کمونیست ننمودیم.
اما در روزهای اخیر که به دنبال تدوین آرشیوی از نظرات سازمانها و گروههای چپ درباره "جنگ ایران و عراق" بودیم وقتی به سازمان راهکارگر رسیدیم متوجه شدیم که "نشریه راهکارگر دوره اول" اصلا موجود نیست!! (یا از دسترس خارج شده!!) البته کور شویم اگر ما لحظهای تصور کرده باشیم که این عدمدسترسی به آرشیو نشریه راهکارگر (دوره اول) به خاطر پنهان کردن مواضع مشعشع ایشان در سالهای اولیهی بعد از انقلاب باشد. مثلا اینکه با شروع جنگ ایران و عراق ناگهان یاد مام میهن و دفاع از سرزمین مادری افتادند و ضمن فراخوان برای شرکت در جنگ تحمیلی خواستار "افزایش تولید کارگران" کارگران شدند تا ساعات اضافی را به کمک به جبهههای حق علیه باطل اختصاص دهند!
🛎 و اما ماجرای آن "ادعای مشکوک شخص مجهولالهویه" (م.دلاشوب) در کتاب "تشکلهای فدایی" چه بود؟
آن ادعا که در اطلاعیه هم میبینید در واقع از مقالهی "مروری بر سازمانهای چپ در تبعيد: سيامند، در مجلهی آرش شماره ۱۰۰ نقل شده است. و حتی اگر کذب هم باشد متوجه آقای سیامند و مجله آرش است. که صدالبته کذب نیست و متاسفانه واقعیت دارد و سند آن را از نشریه راهکارگر، شماره ۵۹ (دوره دوم) به دنبال این متن به اشتراک میگذاریم.
و اگر عمری باقی بود و کتابی هم درباره سازمان راه کارگر تدوین کردیم، آنجا حتما به "ادعاهای کذب" دیگری نظیر خیانتهای جناب شالگونی و به دام پلیس انداختن رفقای دیگری از مرکزیت راهکارگر، خواهیم پرداخت.
@Grapes_Of_Wrath
Repost from Grapes Of Wrath
⚀ "نگاهی انتقادی به تغییر و تحولات #فداییان_اقلیت از انشعاب تا امروز"
#آشنایی_با_سازمانهای_چپ
✍ م.دلاشوب
تشکل های فدایی ـ م. دلاشوب.pdf4.89 MB
یک طرح متفاوت انتخاب کنید
طرح فعلی شما تنها برای 5 کانال تجزیه و تحلیل را مجاز می کند. برای بیشتر، لطفا یک طرح دیگر انتخاب کنید.