Kashkol | کَشکول

ذوق آغوش تو، پروای گنه بُرد ز یاد..

کافکا در کتاب نامه به پدر چیزی نوشته که به نظر حکایت خیلی از ماست: «نیازی به دلگرمی ندارم. دیگر به چه کارم می‌آید؟ آن‌وقت که می‌خواستم، نداشتم.»

خستگی آنچنان توان آدم را له می‌کند که کوه، زمین زیر‌ پایش را.

خداوکیلی چند نفرتون رفتید مژه هاتونو شمردید؟😂

-من میگم مژه های پایینِ چشمِ سمتِ راستش۳۶تاست،بعدشمامیگی عاشقشی؟

آقا یه بنده خدایی لفت داد چه بیوی حقی داره

چه کسی باور می‌کند که عمر خاطره بیشتر از عمر زخم است؟

درستایش‌سری‌خمیده‌بر‌روی‌شانه‌ای.

چیزی درونم مدام می‌گه که این روزها باید جورِ دیگه‌ای می‌گذشت. نمی‌دونم عزیزان، به هرحال باز هم شب شده و به قول آقای‏ مندنی‌پور «خیلی شب شده آقای گلشیری.»‌

که من هنوزم و در من همیشه‌وار؛ تویی.