cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

「فـرنـ🔞ـوی!💦」

انقدر از جلو بُک.ـنت که بهـ.شته کوچولوت خیس و سرخ بشه!🔞💦" -صحنه‌دار، بزرگسال، ممنوعه!🔥🤤 -رَده‌سنی𝟏𝟖+🚷

نمایش بیشتر
پست‌های تبلیغاتی
14 689
مشترکین
-6324 ساعت
+5357 روز
-7030 روز

در حال بارگیری داده...

معدل نمو المشتركين

در حال بارگیری داده...

- میخوام امشب ک.ص تنگتو توی #قایق گشاد کنم توله‌هو.رنی....💦 #پاهامو بیشتر براش باز کردم - اوووووم #حامیییی، معطل چی، ک.صم واسه ک..ر کلفت و داغت نبض میزنه....🔞 با برخورد کلاهک مرد*ونگی سفت و داغش به سوراخ سیخم اهی کشیدم که با #شنیدن صدای #بابام وحشت زده....🔥🔥🔥🔥 https://t.me/+KD9vqY2hxAplM2Rk https://t.me/+KD9vqY2hxAplM2Rk دختره حش*ری داره به پسره‌ی ک🍆ر کلفت توی قایق ک👅ص میده که باباش سر میرسه😱🔞
نمایش همه...
_آهههه، آقا..آقای #وکیل بکننن تووومممم آییی..👄🔞 وکیل و #قاضی پروندم افتاده بودند به جون ک.صم و محکم داخلم تلم**به میزدند..💦🍑 _هی دختر ، از الان تا روز #دادگاهت باید ک.ص بدی👅💦 وگرنه از بخشش خبری نیست . https://t.me/+KD9vqY2hxAplM2Rk
نمایش همه...
"☽︎فِرنوی!☾︎" #𝗣𝗮𝗿𝘁122 "𝐋𝐢𝐦𝐞𝐫𝐞𝐧𝐜𝐞" ↬🔞💦↫ ᚒᚓᚔᚓᚒᚑᚒᚓᚔᚓᚒᚑᚒᚓᚔᚓᚒᚑᚒᚓᚔᚓᚒ "گلاره‌رادفر" در حالی که سعی می‌کردم نفس بکشم قطره اشکی آروم از روی گونم چکید. بدنم درد می‌کرد و بیشتر از این نمی‌تونستم تحقیر بشم. این آدم اون شخصی که من می‌شناختم نبود، می‌شه گفت درجه عوض شده بود. نمی‌دونم اما شاید توقع نداشتم، همچین رفتاری باهام بکنه. وارد کلبه شد و حتی نگاهی بهش نکردم و روم اون طرف کردم که به سمت گوشه کلبه رفت و دبه‌ای رو برداشت. متعجب بهش نگاه کردم و با صدایی که از ته چاه در میومد نالیدم: -داری چه غلطی می‌کنی؟! پوزخندی زد و با عصبانیت در دبه رو باز کرد و دور تا دور کلبه رو بنزین ریخت. بوی بنزین داشت خفه‌ام می‌کرد که با عصبانیت غرید: -اگه قرار نیست برای من باشی پس بهتره که بمیری! ناباور نگاهش کردم و با دلخوری گفتم: -این دومین باریه که دستای خودت می‌خوای من و بکُشی، تو مریضی؛ روانی‌ای. پوزخندی زد و با عصبانیت کل بنزین و دور و اطراف صندلیم ریخت در حالی که دبه رو به گوشه‌ای پرت می‌کرد خم شد تو صورتم و گفت: -من دوست داشتم، حتی عاشقت شدم ولی این تو بودی که نخواستی. اشک‌هام شدت گرفت و میون هق‌هق‌هام نالیدم: -دست بردار از این کارات من دلم نمی‌خواد برای بار دوم طعم مرگ و بچشم، نزار بیشتر از این ازت متنفر شم.. خیره نگاهم کرد و در حالی که از توی جیبش فندکی بیرون می‌آورد با ناراحتی گفت: -من آدمی نیستم که برم زندان حبس بکشم، آدمی هم نیستم که تا ابد مثل فراری زندگی کنم حالا که تو مسبب این وضعیتی هستی که الان توشیم پس بهتره که جفتمون بمیریم.. ترسید نگاهش کردم، اون دیوونه شده بود حتی شاید عقلش و از دست داده بود، اون یه شبه تمام شهرت و زندگیش و از دست داد در کنارش منی که دوست داشت هم برای همیشه از دست داد.. حالا اون یه بازنده شده بود و نمی‌تونست اینو قبول کنه پس حالا سعی داشت که ما رو با هم بکشه. خواستم حرفی بزنم که تو چشم‌هام نگاه کرد و با دلخوری گفت: -من عاشقت بودم اما تو بهم یاد دادی که عشق می‌تونه به نفرت تبدیل بشه، چشمات و ببند دختر کوچولو وقتشه که جفتمون تقاص پس بدیم! ᚒᚓᚔᚓᚒᚑᚒᚓᚔᚓᚒᚑᚒᚓᚔᚓᚒᚑᚒᚓᚔᚓᚒ ↬🔞💦↫ -مَه‌سا- - @Novelsihsefid -
نمایش همه...
👍 7 3🙊 2🔥 1🍓 1💘 1
"☽︎فِرنوی!☾︎" #𝗣𝗮𝗿𝘁121 "𝐋𝐢𝐦𝐞𝐫𝐞𝐧𝐜𝐞" ↬🔞💦↫ ᚒᚓᚔᚓᚒᚑᚒᚓᚔᚓᚒᚑᚒᚓᚔᚓᚒᚑᚒᚓᚔᚓᚒ "ناز‌ارجمند" عصبی طول و عرض اتاق و طی کردم و بی‌قرار راه می‌رفتم، منتظر یه خبر بودم تا خیالم راحت بشه که گلاره خوبه و اتفاقی براش نیفتاده. ولی چشمم آب نمی‌خورد همیشه برعکس چیزی که فکر می‌کردم می‌شد.. کلافه نفس عمیقی کشیدم و با صدای هاوش به خودم اومدم. -نگران نباش چیزی نمی‌شه. کلافه سرم و تکون دادم و با عصبانیت گفتم: -اما من هامین رو می‌شناسم عوضی‌تر از این حرفاست! کلافه دستی به موهاش کشید و طولی نکشید که با صدای ایلیا به خودم اومدم. -ردشو زدم انگار اون توی کلبه جنگلیه! متعجب به حرفش گوش دادم و سریع لباسم رو عوض کردم با هاوش و ایلیا از خونه خارج شدیم. نمی‌دونم چقدر حدسم درست بود ولی اینطوری که ایلیا می‌گفت کلبه جنگلی بود. خدا خدا می‌کردم که جاش و درست پیدا کرده باشیم و واقعاً اونجا باشه و بتونیم پیداش کنیم.. نمی‌دونم چقدر تو ماشین نشسته بودم و عصبی پوست لبم و می‌کندم ولی وقتی به خودم اومدم که هاوش گفت: -ناز رسیدیم! سرگردون و ترسیده از ماشین پیاده شدم نگاهی به دور اطرافم انداختم و هوا کم کم داشت تاریک می‌شد. کلاف دستی به صورتم کشیدم و با عصبانیت گفتم: -واقعا فکر می‌کنید اینجا می‌تونیم پیداش کنیم؟ ایلیا سری تکون داد و گفت: -اینطوری که پیداست، صد در صد باید همین جا باشه، جنگل خیلی بزرگه باید سریع‌تر شروع کنیم به گشتن.. اطراف رو نگاه می‌کردیم و قدم می‌زدیم و هر از گاهی با صدای بلند اسم گلاره رو صدا می‌زدیم. هاوش در حالی که دور و اطرافش و نگاه می‌کرد گفت: -نمی‌فهمم چرا نباید به پلیس خبر بدیم، ما تنها نمی‌تونیم پیداش کنیم.. ایلیا اشاره‌ای به آدم‌هاش کرد و گفت: -تنها نیستیم آدمام پیداش می‌کنن، اگه به پلیس خبر بدیم هامین بدتر می‌کنه من برادرم و می‌شناسم، پس بهم اعتماد کن و فقط دنبالش بگرد! ᚒᚓᚔᚓᚒᚑᚒᚓᚔᚓᚒᚑᚒᚓᚔᚓᚒᚑᚒᚓᚔᚓᚒ ↬🔞💦↫ -مَه‌سا- - @Novelsihsefid -
نمایش همه...
👍 8❤‍🔥 1 1🔥 1🍓 1💘 1
لینک چنل‌هامون : @RomanHwt 💙
نمایش همه...
🔞عکس های یک مقعد بعد از رابطه مقعدی👇 https://t.me/+Ku-Q0GOuQDQ1YTRk
نمایش همه...
آموزش انواع #پوزیشن_های_زناشویی همراه با گیف و فیلم💋💋 #آموزش_عشوه_گری راهکار و حل مسایل جنسی🔞💦 https://t.me/+Ku-Q0GOuQDQ1YTRk https://t.me/+Ku-Q0GOuQDQ1YTRk 🔞برترین کانال #جنسی_زناشیویی😈👆
نمایش همه...
ماساژور سک*س🔞💦 یکم از #روغن کف دستم ریختم و رون هاشو ماساژ دادم که همچنان به خوندن فیلمنامش ادامه داد با #شیطنت دستامو زیر حوله بردم و انگشتای کشیدمو روی ک...ر کلفتش کشیدم که از داغیش دستام سوخت و آهی کشیدم💦 مرموز نگاهم کرد و نیشخندی زد - دلت میخواد جر بخوری دختر #کوچولو؟ خمار به حجم ک..رش نگاه کردم که شورتمو تو تنم جر داد و انگشت کلفتشو یه #ضرب واردم کرد که جیغ بلندی کشیدم🔞 - واسه جر خوردن ک..ص تپلت حتی یدونه انگشت هم کافی بود چه برسه به ک..رم.... ولی حالا که باکره بودی #عقب جلوتو یکی میکنم دختر🤤 https://t.me/+KYdazn9-Kr9jZThk https://t.me/+KYdazn9-Kr9jZThk هنرپیشه ی معروف ک.ص #کوچولوی ماساژورشو جر میده و با انگشت پردشو میزنه...🔞💦
نمایش همه...
وای بلاخره پیداش کردم😀 برترین کانال جنسی زناشویی بی سانسور📛 فيلم عشقبازی #شب جمعه ای💦 بدون سانسورکاملا کاربردی برای زوج های ایرانی🔞👇 https://t.me/+Ku-Q0GOuQDQ1YTRk 🔞 آموزش تصويري پوزیشن جنسی با فيلم ويس ايراني🔞😱
نمایش همه...