cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

📚کتاب‌درمانی📚

بهترین دوست من کسی است که به من کتابی بدهد که تاکنون نخوانده‌ام. 📚معرفی و نقد کتاب 📖گزیده‌هایی از کتاب 📗نسخهPDFکتاب مدیرکانال: @Harem37 لینک گروه https://t.me/+1QKMBewnAuEwMjZk https://instagram.com/ketabdarmaniii?

نمایش بیشتر
پست‌های تبلیغاتی
2 579
مشترکین
+224 ساعت
+147 روز
+4230 روز

در حال بارگیری داده...

معدل نمو المشتركين

در حال بارگیری داده...

Photo unavailableShow in Telegram
از نویسنده‌ای سخن بگویید که بر درِ اتاق خود نوشته بود: "آن‌کس که وارد شود مرا مفتخر می‌کند، آن‌کس که وارد نشود مرا خوشحال‌ می‌کند." این است واقعاً آن موجودی که مودبانه بی‌ادب است! 📚 #حکمت_شادان 🖊 #فردریش_نیچه 📖 #کتاب_بخوانیم @ketabdarmaniii
نمایش همه...
1😁 1👌 1💯 1
Photo unavailableShow in Telegram
#کتاب‌وعکس شروع سال تحصیلی جدید در انگلستان و خوشحالی خرید کتاب مدرسه Harrow تاریخ عکس مشخص نیست @ketabdarmaniii
نمایش همه...
2😍 2
00:08
Video unavailableShow in Telegram
#طنز وقتی می‌پرسن تا نصف‌شب بیداری چکار میکنی؟ من نصف شب: @ketabdarmaniii
نمایش همه...
2.93 MB
😁 4🤔 2👍 1
نیرنگ‌باز نزدیک‌بین است و دورتر از پیش پای خود را به‌درستی نمی‌بیند و به همین سبب است اغلب خود را در دامی که برای دیگران می‌نهد، دربند می‌شود. 📚 #آبلوموف 🖊 #ایوان_گنچاروف 📖 #کتاب_بخوانیم @ketabdarmaniii
نمایش همه...
👏 6 2
فایل PDF کتاب: 📚 #خیالپروری‌ها ( #تفکرات_تنهایی) نویسنده: #ژان_ژاک_روسو مترجم: پزشکپور 186صفحه 📖 #کتاب_بخوانیم 📗کانال کتاب‌درمانی @ketabdarmaniii
نمایش همه...
tafakkorate-tanhayi.pdf11.69 MB
6
Photo unavailableShow in Telegram
📄 #معرفی_کتاب (شماره‌ی 344) 📚 #خیالپروری‌ها 🖊 #ژان‌_ژاک_روسو مترجم: احمد سمیعی 286صفحه کتاب خیالپروری‌ها (رویاهای گردشگرِ تنها) آخرین کتاب ژان‌ژاک روسو، نویسنده و فیلسوف فرانسوی است. روسو که با نوشتن کتاب #امیل مورد خشم حکومتِ وقتِ پاریس و همچنین محافل مذهبی قرار گرفته بود، ناچار رو به غربت گذاشته و در دنیای انزوا و تنهایی به طبیعت پناه می‌برد و در آنجا سعی می‌کند دور از مردمان به گردش، تفکر و خودشناسی بپردازد. کتاب پیش رو حاصل این گردشگری در طبیعت و تفکرِ تنهایی اوست. روسو در هنگام نوشتن فصل دهم کتابش، به علت سکته‌ی مغزی، در ۶۶سالگی زندگی را بدرود می‌گوید و لاجرم این آخرین کتابش ناتمام باقی می‌ماند. نام دیگر کتاب #تفکرات_تنهایی است. 🖊ص.د ⛔️کپی 📖 #کتاب_بخوانیم 📖 #فرهنگ_کتابخوانی 📗کانال کتاب‌درمانی @ketabdarmaniii
نمایش همه...
5
Photo unavailableShow in Telegram
پس اینک در جهانِ خاکی تنهایم و دیگر برادری، انبازی، دوستی و همنشینی جز خود ندارم. جملگی هم‌آواز گشته؛ خوش‌جوش‌ترین و مهربان‌ترینِ آدمیان را از جمع خود رانده‌اند. آنان در فنون کینه‌توزیِ خویش کاویده‌اند تا بی‌رحمانه‌ترین رنج و شکنجه را برای جانِ حساس من بیابند. به قهر، همه‌ی رشته‌هایی را که به آنانم می‌پیوست، گسیخته‌اند. با این‌همه، چه‌بسا که به‌رغم آنان، مِهرِ آدمیزادگان در دلم به جا می‌مانَد. از آنان جز این بر نیامد که، با ترک خویِ انسانی، خویشتن را از آغوشِ مِهر و محبتِ من بیرون بکشند. پس اینک که خود چنین خواسته‌اند برای من؛ بیگانه، ناشناس و لاجرم هیچ‌اند. لیکن من خود، که از آنان و از همه‌چیز رشته‌ی پیوند بریده‌ام، چیستم؟ این است آنچه باید در پی دانستنش باشم. 📚 #خیالپروری‌ها 🖊 #ژان_ژاک_روسو 📖 #کتاب_بخوانیم @ketabdarmaniii
نمایش همه...
4👍 1👏 1
04:34
Video unavailableShow in Telegram
نفسی که می‌کِشم تو هستی، خونی که در رگ‌هایم می‌دود و حرارتی که نمی‌گذارد یخ کنم. امروز بیشتر از دیروز دوستت دارم و فردا بیشتر از امروز، و این ضعف من نیست، قدرت توست... 📚 #مثل_خون_در_رگ‌های_من 🖊 #احمد_شاملو @ketabdarmaniii
نمایش همه...
28.82 MB
6❤‍🔥 1👏 1
روز عیدی در فلورانس، از پنجره‌ام که مشرِف به اسلکه‌ی رود "آرنو" بود، جمعیت را تماشا می‌کردم. در حالی که به بالادستِ رود نگاه می‌کردم، همهمه‌ای برخاست، مردم به میانه‌ی پل دویدند و روی دیواره‌ی آن خم شدند و با بازوان کشیده و دست‌هایی که پیش‌ آورده بودند، در آب گِل‌آلود رود، شیء کوچکی را نشان می‌دادند که روی آب شناور بود، در گردابی ناپدید و دوباره پدیدار می‌گشت و جریان آب آن را با خود می‌برد. به پایین رفتم. رهگذران در پاسخ سوال من گفتند که دختربچه‌ای در آب افتاده است. دامن پف‌کرده‌اش چند لحظه او را بر روی آب نگاه داشته بود. اما اکنون ناپدید شده بود. عجب! چگونه در میان این جمعیت انبوه هیچ‌کس متوجه این دختربچه نشده بود تا از افتادنش جلوگیری کند؟ در همان‌جایی که دخترک پرت شده بود، پسری در حدود پانزده‌ساله، داشت به پرسش‌های رهگذران پاسخ می‌داد. می‌گفت دخترک را دیده که ناگهان از روی نرده‌ها پریده بود. او نیز در پی‌اش شتافته و توانسته بود بازوی‌اش را بگیرد و چندلحظه در هوا نگاهش دارد. مردم از پشت سرش می‌گذشتند بی‌آنکه گمانی به دل راه دهند. می‌خواست کمک بطلبد چون به تنهایی توان آن را نداشت که دخترک را برگرداند. اما دخترک به او گفته بود:《نه، بگذار بروم.》 و این را با چنان ناله‌ای گفته بود که پسر سرانجام رهایش کرده بود. پسر در ضمن نقل حادثه، هق‌هق‌کنان می‌گریست. من پیش خود مجسم می‌کردم در لحظه‌ای که بازوی دخترک را گرفته بود و بر سر او با مرگ دست‌وپنجه نرم می‌کرد، با درک نومیدی او و سهیم‌شدن در آن، توانسته بود همچون دخترک، شیفته‌ی عشقِ نومیدانه‌ای شود که درِ بهشت را به روی هر دو می‌گشود. از روی ترحم بود که رهایش کرده بود... 📚 #مائده‌های_تازه 🖊 #آندره_ژید 📖 #کتاب_بخوانیم @ketabdarmaniii
نمایش همه...
💔 3😢 2
00:08
Video unavailableShow in Telegram
مراقبِ زیادی "منطقی‌بودن‌تان" باشید! در سرزمین دیوانگان، آدم سالم را پادشاه نمی‌کنند؛ دار می‌زنند! #آلدوس_هاکسلی (نویسنده و فیلسوف بریتانیایی) @ketabdarmaniii
نمایش همه...
1.46 MB
6👍 4👏 3
یک طرح متفاوت انتخاب کنید

طرح فعلی شما تنها برای 5 کانال تجزیه و تحلیل را مجاز می کند. برای بیشتر، لطفا یک طرح دیگر انتخاب کنید.