6 570مشترکین
-524 ساعت
-417 روز
-19330 روز
- مشترکین
- پوشش پست
- ER - نسبت تعامل
در حال بارگیری داده...
معدل نمو المشتركين
در حال بارگیری داده...
🌿☘☘☘☘🌿
#پارت_294
#قصـاص_یاصیغهـ
لباسو از تنم خارج کردم و یه نفس راحت کشیدم. بدنم جون گرفت .
اون لباس خوشگل چه گناهی داشت که به پای حسرت گذشته من باید میسوخت !
درو باز کردم واز اتاق پرو رفتم بیرون .اهورا حساب کرده بود و رفته بود بیرون !
زن عمو دستمو گرفت تا تو اون موقع بتونه آرومم کنه . خودشم خوب میدونست یه دختر بدون پوشیدن لباس عروس ،بره خونه بخت چقدر درد داره !
مامان جون حنارو بغل گرفت و ازمون دور شد . دوتایی مشغول قدم زدن شدیم . طاقتم طاق شده بود :
_ چرا این کارا رو میکنی ؟
_ نمیدونم ! خودمم موندم !
_ ولی من به بد بودنت عادت دارم !
پوزخند زد و سرشو بالا گرفت و بهم نگاه کرد :
_بد؟ تو از بد بودن من چیزی ندیدی !
نوبت من بود که خنده تلخ تحویلش بدم :
_ مگه میتونی اونقدر هم بد باشی ؟
از حرفم جا خورد .انگار زیر پاش چیزی خالی شد.لبشو نم دار کرد و زیر چشمی نگاهم کرد :
_ اینقدر بهم اعتماد داری ؟
چقدر دوست داشتم بهش میگفتم همون موقع ها که وقتی ناخودآگاه به خاطر ترس خودمو خیس میکردم ،حواسش بود که کسی منو نبینه و خجالت نکشم ،دقیقا همون موقع ها بهش اعتماد داشتم !
سرمو تکون دادم و اجازه دادم سکوتم از رمز و راز اون اعتماد باهاش حرف بزنه !
_میشه بشینیم ؟
نزدیک ترین کافه نشستیم . باید روبه روی ادمی میشستم که بدترین روزام به خاطر اون رقم خورده بود ! سفارش داد و منتظر موندیم تا گلومونو یکم تازه کنیم . فنجونو گرفتم دستم :
_هنوزم آتوسا رو دوست داری ؟
حس کردم اشک تو چشاش حلقه زد . حس کردم بدترین سوال تاریخ رو ازش پرسیدم ! سرمو نزدیک کردم و به چشاش نگاه کردم .
_ دوست دارم ؟ میدونی تنفر یعنی چی ؟ من اون حسو دارم !
_پس چرا وقتی باهات حرف میزد ،کوتاه اومدی ؟
_ من هیچ وقت در مقابل خیانت کوتاه نمیام !
چی باعث شده بود باهام اینقدر راحت حرف بزنه !
_ پس چرا منو زندونی خودت کردی ؟
_ نمیدونم ! شاید چون عاشق نگهبانی زندانیم...!
بعضی وقتا نمکو خیلی دوست داشت و بعضی وقتا پیچوندنو خیلی دوست داشت !
لبخند عصبی تحویلش دادم !
48630
_به همه بچه ها رقص یاد میدی بدنشونو دستمالی میکنی ؟
شوکه به پدر هنرجوی رقصم نگاه کردم
_بله ؟
_اوردمت اینجا به دخترم رقص یاد بدی نه که دستمالیش کنی
اب دهنمو قورت دادم
_دارین اشتباه میکنید
جلو اومد ودستشو روی باسنم گذاشت
_خودم دیدم دستت روی باسن دخترم بود
دستشو حرکت داد و روی پشتم کشید و در نهایت به سینه م رسوند ونیپلمو تو دستش گرفت
_دستمالیش کردی مثل کاری ک من الان میکنم با تو
دستشو پایین برد و ...
https://t.me/+VBFmh4ZvcgM2MmM0
https://t.me/+VBFmh4ZvcgM2MmM0
61500
- #سکس معلم با دانش آموزش خلافه قوانینه میدونستی خانم معلم؟؟🔞💦🍒
Link
از شنیدن صدای خش دارش بین پام خیس شد و خمار بهش نگاه کردم که خیره به #سینه های درشتم شد
دستشو گرفتم و زیر دامنم بردم و روی #بهشت خیسم گذاشتم که عصبانی نگاهم کرد و #نازمو تو مشتش گرفت و فشارش داد که ناله ی بلندی کردم
-آههه.... عدنان لعنتی دیگه نمیتونم حداقل با انگشتات یکاری کن
نیشخندی بهم زد و منو روی پاش نشوند که #مردونگی کلفتشو بین پام حس کردم از شدت نیاز ضعف کردم
-اینجوری نمیشه خانم معلم این #بهشت خیسی که من حس کردم نیاز به یه چیز #کلفت تر داره........
https://t.me/+E6DjL_Au_JBlY2U0
https://t.me/+E6DjL_Au_JBlY2U0
معلم باکره ای که از رابطه میترسه ولی با دیدن عدنان شاگرد سکسیش سر جلسه امتحان خیس میکنه و پسره.......😱🔥👅
61810
#پارت_1
#مشاور_سکسی💊💉
_خب مشکل چیه؟
_چندوقته که از بهشتم اب میاد دکتر نمیتونم کنترلش کنم
شوکه نگاهش کردم
- چندسالته؟
_۱۳سالمه اقا
-تا حالا کسی یا خودت به اندام خصوصیت دست زده ؟
_امروز همکلاسیم بهشتمومالید بهم گفت دلم شوهر میخواد که بهشتم خیس میشه
جلو رفتم و به اندام کوچیکش نگاه کردم دستمو جلو بردم و روی بهشتش گذاشتم و شروع کردم به مالیدنش
_الان چه حسی داری
نگاهش کردمکه چشماش خمار شده بود
_میخوامجیغ بزنم
کوچولوی هورنی
خواستم دستمو عقب بکشم که دستمو گرفت وتوشورتش برد
https://t.me/+381cXjoWjpdiYzg0
https://t.me/+381cXjoWjpdiYzg0
روانشناس مدرسه با دانش اموز ۱۳ساله سکس میکنن💊🩺
1 05120
مدل مجسمه سازیم یه پسر جوون و سکسی بود
هربار می دیدمش میزدم بالا
تا اینکه یروز وقتی لخت بود رو میز قفلش کردم و با قدرت....🔞🤤😱
#گی_هات_خشن
https://t.me/+VBFmh4ZvcgM2MmM0
https://t.me/+VBFmh4ZvcgM2MmM0
71010
- #سکس معلم با دانش آموزش خلافه قوانینه میدونستی خانم معلم؟؟🔞💦🍒
Link
از شنیدن صدای خش دارش بین پام خیس شد و خمار بهش نگاه کردم که خیره به #سینه های درشتم شد
دستشو گرفتم و زیر دامنم بردم و روی #بهشت خیسم گذاشتم که عصبانی نگاهم کرد و #نازمو تو مشتش گرفت و فشارش داد که ناله ی بلندی کردم
-آههه.... عدنان لعنتی دیگه نمیتونم حداقل با انگشتات یکاری کن
نیشخندی بهم زد و منو روی پاش نشوند که #مردونگی کلفتشو بین پام حس کردم از شدت نیاز ضعف کردم
-اینجوری نمیشه خانم معلم این #بهشت خیسی که من حس کردم نیاز به یه چیز #کلفت تر داره........
https://t.me/+E6DjL_Au_JBlY2U0
https://t.me/+E6DjL_Au_JBlY2U0
معلم باکره ای که از رابطه میترسه ولی با دیدن عدنان شاگرد سکسیش سر جلسه امتحان خیس میکنه و پسره.......😱🔥👅
73600
_جووووون چه هلویی اون زیر چادرت قایم کردی...پاهاتو باز کن ببینم .بد قلقی نکن ...💦
با حس خیسی بین پام از خواب پریدم که دیدم حاجی مشهور محله داره با زبونش #ک.صمو میخوره و با دستش ک.یرشو چرب میکنه.
از حس حشریت به خودم پیچیدم که بدنم شروع کرد به لرزیدن و آبم پاچید توصورت حاجی ریش سفید محل و اونم نامردی نکرد و ک.یرشو...
https://t.me/+vPyJfiAJK5lmMjdk
https://t.me/+vPyJfiAJK5lmMjdk
دختری که برای فرار از عروسیش به مسجدی پناه میبره که با حاجی مسجد تنها میشه اما اون مرد،یه کلاهبرداره که ....🤫
78110
🌿☘☘☘☘🌿
#پارت_293
#قصـاص_یاصیغهـ
چشاش بد جوری از شادی پر شده بود .
خودمو تو آیینه ندیده بودم که به این راحتی ها نظر بدم .به لباس دستی کشیدم .
_واقعا ؟
_ بفرمایید جلوی آیینه ...
صدای فروشنده بود که منو به جلوی آیینه قدی که با آیینه تزیین شده بود دعوت میکرد .
وقتی چشمم به خودم افتاد ،یه آن دلم به حال روزایی که بی هوا سر راهم قرار گرفته بود سوخت !
احساس تنهایی مثل خوره سلولای بدنمو نابود میکرد . اما لباس از اون چیزی که فکرشو میکردم هم بیشتر بهم میومد.
سربلند کردم که ناخودآگاه اشکی افاچتاد رو گونم.اما قرار نبود اینقدر ضعیف باشم که با هر سفیدی یاد تجاوز بیفتم !
تو آیینه قدی فقط من دیده نمیشدم .مرد هیکلی هم دیده میشد که خودشو به من نزدیک میکرد . پشتم ایستاد و دست برد سمت زیپ لباس .
_نبستیش !
موهامو از پشت گردنم کنار داد و با به دستش موهامو گرفت و با یه دستش زیپ لباسمو بالا کشید .
چند قدم عقب گرد کرد و از دور با دستی که تو جیبش فرو کرده بود، شاهد زیبایی لباس شد .
چقدر از احساساتش باید مطمئن میبودم؟
چرا این حرکاتو از خودش نشون میداد ؟ چیو میخواست ثابت کنه ؟ از زاویه های مختلف لباسو برانداز کردم و خب هیچ ایرادی تو تنم ازش ندیدم!
هر چقدر هم که میگذشت ، نمیشد جای روزایی که بهش احتیاج داشتم و نبودو برام پر کنه. فقط نمیدونستم دقیقا اون لباس خریدنش چیو بهم برمیگردونه !
زندگی ؟ دختر بودن؟ عروسی ؟ یا کشتن بچم ؟ مامان جون گفت :
_دیگه چیزی نمیخوای ایناز ؟
انگار خرید عروسی رفته بودم .با لبخندی که دل زن عمو رو نشکنه گفتم :
_ من به همینم احتیاجی ندارم .تاریخ مصرفش گذشته ...
به سمت اتاق پرو قدم برداشتم :
_ بیا اینجا زیپ لباستو باز کنم.
صدای مردونه منو به سمت خودش کشوند. لمس انگشتای دستش که روی بدنم کشیده میشد ....
شاید هیچی دلچسب تر از اون تو اون لحظه وجود نداشت !
_ تموم شد !
_ممنون .
ازش فاصله گرفتم و رفتم سمت اتاق پرو ! من حتی از اون لباس هم بدم میومد،چون هر بار با دیدنش ،ازم میخواست که التیامی باشم برای زخمایی که خود اهورا با چاقو به قلبم وارد کرده !
1 16360
- #سکس معلم با دانش آموزش خلافه قوانینه میدونستی خانم معلم؟؟🔞💦🍒
Link
از شنیدن صدای خش دارش بین پام خیس شد و خمار بهش نگاه کردم که خیره به #سینه های درشتم شد
دستشو گرفتم و زیر دامنم بردم و روی #بهشت خیسم گذاشتم که عصبانی نگاهم کرد و #نازمو تو مشتش گرفت و فشارش داد که ناله ی بلندی کردم
-آههه.... عدنان لعنتی دیگه نمیتونم حداقل با انگشتات یکاری کن
نیشخندی بهم زد و منو روی پاش نشوند که #مردونگی کلفتشو بین پام حس کردم از شدت نیاز ضعف کردم
-اینجوری نمیشه خانم معلم این #بهشت خیسی که من حس کردم نیاز به یه چیز #کلفت تر داره........
https://t.me/+E6DjL_Au_JBlY2U0
https://t.me/+E6DjL_Au_JBlY2U0
معلم باکره ای که از رابطه میترسه ولی با دیدن عدنان شاگرد سکسیش سر جلسه امتحان خیس میکنه و پسره.......😱🔥👅
1 07820
_جووووون چه هلویی اون زیر چادرت قایم کردی...پاهاتو باز کن ببینم .بد قلقی نکن ...💦
با حس خیسی بین پام از خواب پریدم که دیدم حاجی مشهور محله داره با زبونش #ک.صمو میخوره و با دستش ک.یرشو چرب میکنه.
از حس حشریت به خودم پیچیدم که بدنم شروع کرد به لرزیدن و آبم پاچید توصورت حاجی ریش سفید محل و اونم نامردی نکرد و ک.یرشو...
https://t.me/+vPyJfiAJK5lmMjdk
https://t.me/+vPyJfiAJK5lmMjdk
دختری که برای فرار از عروسیش به مسجدی پناه میبره که با حاجی مسجد تنها میشه اما اون مرد،یه کلاهبرداره که ....🤫
1 07810