cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

『قاتل شب 🌑 کوچه بی نام و نشون ❔️』

ترک کانال = بن روند پارت گذاری رمان قاتل شب : هر روز به جز جمعه ها الی یک یا دو پارت روند پارت گذاری رمان کوچه بی نام و نشون : یک روز درمیون الی یک یا دو پارت لینک ناشناسم https://telegram.me/BiChatBot?start=sc-1722964-2xniYdl

نمایش بیشتر
پست‌های تبلیغاتی
3 091
مشترکین
-1224 ساعت
+2917 روز
+8030 روز
توزیع زمان ارسال

در حال بارگیری داده...

Find out who reads your channel

This graph will show you who besides your subscribers reads your channel and learn about other sources of traffic.
Views Sources
تجزیه و تحلیل انتشار
پست هابازدید ها
به اشتراک گذاشته شده
ديناميک بازديد ها
01
آران پسر کوچولوی یتیمی که توسط یه زوج گـ.ـی از بیخانمانی نجات پیدا میکنه و حالا باید با بدنش بدهیش رو پرداخت کنه....🔞💦 عـضـو کلفت و #سیاهش رو با خشونت وارد اون #حفره خیـ🍌ـس و تنگ کرد و بی توجه یه تقلاهای پسر زیرش ضربه های سنگینش رو شروع کرد +بلند تر جیغ بزن... این تازه اولشه پون قراره جوری #بـگـ.ـامت که تا یه هفته نتونی رو پاهات بایستی چه برسه هوس فرار به سرت بزنه ♨️🔥 https://t.me/+D6GB9_yw40E1NTk8 https://t.me/+D6GB9_yw40E1NTk8 لیتل بوی فراریش رو پیدا میکنه و حـفـره تنگش رو با دیـک کلفتش پر میکنه...🔞❤️‍🔥
100Loading...
02
بچه ها به یه نفر نیاز دارم اینو استارت بزنه اگه کسی هست لطفا بزنه 🥲🙏
200Loading...
03
https://t.me/hamster_kombat_boT/start?startapp=kentId741547132
190Loading...
04
مرصاد مصتر خشنی که برای بدست اوردن معشوقش مجبور میشه لیتل بوی‌ش رو بدزده و بهش تجاوز میکنه.... 🔥🔞 با چشمای تیله ای به مرد نگاه کرد و در حالی که سعی میکرد بدن نیمه #برهنش رو بپوشونه گفت +اقا... میشه ولم کنید؟ میخوام برم پیش ددی رادینم مرصاد با دیدن #پاهای سفید و برهنه آران حسابی #تحریک شده بود و دیـک شـ.ـق کردش داشت پارچه شلوار رو جـر میداد💦💯 _متاسفم سکـ.ـسی بوی تا وقتی ددیت نفهمیده اربابش کیه و باید زیر پاهای کی #پارس کنه تو اینجا میمونی.... 😈 اما چطوره تا وقنی ددی‌ت میاد یکم با #حفره صورتی و تـنـگ تو بازی کنیم هوم؟ 💯 https://t.me/+D6GB9_yw40E1NTk8 https://t.me/+D6GB9_yw40E1NTk8
140Loading...
05
روی میزمو با آبت خیس کردی هورنی گرل!!!!!🔞 -مممم......منننن....چیزه .....ام ببخشید ...یعنی -نترس کوچولو فقط بهم بگو داشتی چیکار میکردی؟ ترسیده بهش نگاه کردم که توی بغلش بلندم کرد و روی میز نشوندم و بلافاصله دامنمو بالا زد که هین بلندی کشیدم و با پایین کشیده شدن شورتم....... - آخخخ چه ناز کوچولو و صورتی داری دختر🔥😈 - زشته آقا.....ترو خدا برید کنار الان میزتونو تمیز میکنم.... - بشین سر جات آرتیکا!! از این به بعد وقتی خیس شدی جای ور رفتن با خودت روی میزم، با نازت روی زبونم میرقصی تا ارضا بشی......💦👅 https://t.me/+OZTbzr7LdRUzNTg0
200Loading...
06
شورت سک.سی‌م رو با حرص مچاله کرد و داخل دهنم چپوند تا صدای جیغم رو خفه کنه. - صدات رو خفه کن هرزه. یه جور می‌کنمت که هوس سرویس دادن به بابام رو نکنی! مردونگی متورمش رو بی‌ملاحضه داخلم کوبوند و من هق زدم. - آی... بسه جر خوردم... جری‌تر شد و ضرباتش رو محکم‌تر کرد که در اتاق باز شد و پدرش لخت داخل اومد. - تازه کجاش رو دیدی عروس خانوم! تا صبح قراره زیر من و پسرم خدمت کنی... https://t.me/+OZTbzr7LdRUzNTg0 https://t.me/+OZTbzr7LdRUzNTg0 پسره شب عروسی میفهمه زنش قبلا برده‌ی باباش بوده و تصمیم می‌گیره که هر شب با تریسام دختره رو جر بدن🤭🤤
230Loading...
07
Media files
810Loading...
08
#کوچه_بی_نام_و_نشون #پارت۹ و بعد شیشه معجون نامرئی کننده رو از کیف کوچکش درآورد و چند قطر از آن را بخورد تا نامرئی شود و بعد خود نیز شنل نامرئی کننده رو را جادوگر بزرگ آرگاتا که بهش پیشکش کرده بود را برداش و بعد پوشید و دیگر دیده نمی شد نامرئی شده بود و شیردال نیز نامرئی شده بود .  و بعد به همراه شیردال به اتاق مورد نظر رفتند و بعد از رسیدن به آن اتاق مرد از روی بدن شیردال بلند شد و بعد خود را به سمت تراس آن اتاق پرت کرد و بعد روبه شیردال کرد و گفت : تو همین جا بمون تا من برگردم . شیردال هم سری تکان داد . و بعد مرد به سمت در تراس اتاق رفت و با دیدن اینکه قفله با استفاده از قدرت الفی خود در راه باز کرد و بعد وارد اتاق شد با دیدن تختی که در سمت راست اتاق بود لبخندی زد و با خود زمزمه کرد : به همون اتاق بچگیت اومدی عزیزکم ولی گذشته بر نمیگرده و دیگه نمی تونیم مثل گذشته باشیم . و بعد از این حرف به سمت آن تخت بزرگ رفت و با دیدن پسری که تا گردن زیر پتو بود و به سختی می توان چهره اش را از زیر آن پتو بزرگ دید لبخندی زد . هنوز هم عادت های بچگیش را داشت و هنوز به شدت سرمایی بود . به آرامی روی تخت کنار آن جسم عزیز نشست و دست خود را به سمت آن پسر دراز کرد و به آرامی پتو را کمی پایین تر کشید و با دیدن آن چهره ای که سال ها در حسرت دیدنش بود لبخند غمگین زد و بعد به آرامی دستش را به سمت مو های قهوه ای تیره ی برد و شروع کرد به نوازش آن موهای نرم ولی حالت دار و دوباره با صدای آرام زمزمه کرد : بلاخره دیدمت نمیدونی چقدر حسرت دیدنت رو کشیدم چقدر حسرت نوازش این مو های قهوه ای و چقدر حسرت بوییدن مو های خوش بوت تو دلم موند ، عزیزکم . و بعد بر روی بدن آن پسر خیمه زد و بر پیشونی و مو های نرم پسر بوسه ای زد و زمزمه کرد : به زودی بر می گردی پیش خودم تو همیشه متعلق به من بودی و هستی . دوست دارم آیهانم . و بعد مرد با اینکه دلش نمی خواست عزیزترین فرد زندگیش رو رها کند و در این کاخ بزرگ تنها بگذارد ولی فعلا نمی توانست او را با خود ببرد ولی به خود قول داد که به زودی آیهان را مال خود می کند . خواست دستش را دوباره سمت مو های خوش حالت آیهان ببرد که با شنیدن قدم هایی که از بیرون اتاق شنیده می شد سریع برای بار آخر نگاهی به آیهان کرد و سعی کرد قشنگ تمام جزئیات چهره زیباهش رو در ذهنش حک کنه تا دلتنگی های شبانه و روزانه اش را کمتر کند و بعد از اینکه کاملا یک دل سیر آیهان رو نگاه کرد از طریق تراس از اتاق خارج شد و سریع شنل روی بدنش گذاشت و نگاهش رو به درون اتاق داد تا ببیند اون فرد مزاحم چه کسی بود . در اتاق باز شد و آرسام وارد شد و با دیدن آیهانی که هنوز خوابیده بود اووفی کشید نزدیک پنج ساعت بود که خوابیده بود و گویا که قصد بلند شدن نداشت و چون زمان خوردن شام رسیده بود پس مجبور بود آیهان رو از خواب بیدار کند . و بعد به سمت تخت رفت و شروع کرد به صدا کردن آیهان اما آیهان حتی تکان هم نخورد و آرسام وقتی دید به این راحتی ها آیهان از خواب نازش نمی گذره به خاطر همین تصمیم گرفت از راه خشونت آمیز وارد شود . و بعد شروع کرد به تکان دادن بدن آیهان و همینجور که تکانش می داد صداش هم می کرد و آن مرد با دیدن این صحنه هم خنده اش گرفته بود و هم عصبی ولی خب برادرش که از بچگی همینجوری کرم می ریخت و به شدت از بچگیش شیطون بود چه انتظاری باید ازش می داشت . لبخندی زد و زمزمه کرد : دلم برات ی ذره شده داداش کوچیکه . ------------------- قدرت و توانایی های الف ها : بدن نرم و قابل انعطاف يا توانايي تغيير فرم توانايي هدايت كردن يا در اختيار گرفتن يا فرستادن انرژي طبيعت از فردي به فردي ديگر توانايي كنترل كردن انرژي روح توانايي احضار كردن يا فرا خواندن توانايي حركت دادن اجسام و اشيا بدون تماس با دست و با استفاده از قدرت هاي ويژه(توانايي كنترل اشيا) توانايي تغيير شكل استعداد، مهارت بالا در ساخت وسایل با ارزش، سرعت
961Loading...
09
_میخوام برم ژل بزنم ... _تازه لباتو ژل زدی که ... _نه .. نازمو ...🍓 خط نازم از زیر شورت سالارشو شق کرده بود . انگشتشو از شورتم عبور داد و #کلیتوریسمو با دستاش گایید. لبشو نزدیک گوشم آورد و شهوتی پچ زد : _ژل چرا ؟ اینقدر تو بهشتت #تلمبه میزنم که خودش باد کنه ... 💦🍑 رو‌میز هلم داد و نازمو میک زد .صدای آه و ناله هام حشریش کرد تا اینکه داغی کلفتشو ...😱💦🤤 https://t.me/+NMAR8_49399lNmI0 https://t.me/+NMAR8_49399lNmI0 تو آشپزخونه ،شب تا صبح میگادتش تا تپلشو حسابی درشت کنه ...
470Loading...
10
_آیییی آوش خان ،دارم جر میخورم 🤤👅💧 _با دو تا دستت چاکتو از هم باز کن ... صدای برخورد ت.خماش به بهشتم کل حموم باشگاهو گذاشته بود رو سرش . تلمبه هاشو تو ک.ونم به اوج رسوند و با دستای ورزشکاریش سینه هامو میمالوند . _آییییی تندتر ... داره آبم میاد آوش خان .. کلفتتو تو نازم می‌خوام ... عضله سفتشو از ک.ونم بیرون کشید و با چند تا حرکت دورانی روی بهشتم...💦 https://t.me/+NMAR8_49399lNmI0 https://t.me/+NMAR8_49399lNmI0 به درخواست ممبرا ،نویسنده هر روز دوتا پارت میزاره که با هر پارتش خیس می‌کنی ...🔞👅🔥
380Loading...
11
Media files
1250Loading...
12
#پارت۲۵ لئون به زور الکس را به سمت اتاق مشترکشون برد چون الکس هی تقلا می کرد و یا می خندید یا حرف های چرت پرتی مثل اینکه منو بیشتر دوست داری یا لورا رو ، یا اینکه ددی میزاری با یک دختره خوشگله که تو کلاسمونه ازدواج کنم ، و خیلی از حرف های مضخرف و بی سرته دیگه که باعث خشمگین شدن لئون می شد . بلاخره به اتاق رسیدند و لئون الکس را ب ا خشونت روی تخت پرت کرد و گفت : همینجا بی سروصدا می کَپی ، فهمیدی ؟ الکس با لحن کش دار گفت : ددی کجا میری ؟ دلت میاد منو به این نازی رو تنها بزاری ؟ لئون : دارم میرم لباسمو عوض کنم بعد بیام مال تو هم عوض کنم . الکس با صدایی که در آن شیطنت موج میزد گفت : اه ددی من که بدن لختت رو باره ها دیدم چرا میری تو کلوزت لباست رو عوض کنی خب همینجا عوض کن دیگه تازه من دلم برای دیدن بدن لخت ددی تنگ شده . لئون با شنیدن حرف های الکس کاملا فهمید که الکس بیشتر از همیشه مسته و این خیلی اتفاق بدی بود چون بار پیش انقدر الکس مست کرده بود که رفته بود آهنگ عاشقانه گذاشته بود و با عروسک خرسی کرمی بزرگش که فکر می کرد اون لئون تانگو رقصیده بود و حتی بوسیده بودش و حتی بدتر میخواست با اون عروسک خرسی دو متری می خواست بره حموم . یعنی انقدر مشروب روی الکس تاثیر می ذاشت و هر وقت که الکس مست می کرد هیچ نتیجه خوبی به همراه نداشت .  🔞🔞🔞🔞🔞 اهمیت به ددی گفتنای الکس نداد و به سمت کلوزت رفت و بعد از عوض کردن لباس از کلوزت خارج شد که با دیدن الکسی که تمام لباس هایش را کنده بود و روی زمین انداخت بود و در حالی که لخت و حتی شورت هم به تن نداشت روی تخت دراز کشیده بود و پاهای کشیده اش را تاحد توانش باز کرده بود و سوراخ صورتیش قابل مشاهد بود ، شوکه شد الکس واقعا کلی وقت کرده بود این کار رو کنه . الکس که تازه متوجه لئون شوکه شده ، شد بود گفت : اه ددی اومدی بیا باهم امشب خوش بگذرونیم و حال کنیم . لئون که به خاطر دیدن بدن سفید و برفی الکس تحریک شده بود ، لبخندی زد و گفت : جان خوشگلم امشب میخواد خوش بگذرونه ؟  الکس مستانه خندید و گفت : آره ددی جونم میخوام با ددی خوش بگذرونم . لئون تمام لباس هایش را سریع در آورد و لخت شد و بعد به سمت الکس مست که با چشم های خمارش بهش نگاه می کرد رفت و روی تخت رفت و روی تن الکس خیمه زد و بدون فرصت دادن به الوس شروع به بوسیدن لب های صورتیش کرد و الکس هم متقابل شروع به همراهی کرد چند مین بعد از بوسیدن هم ، لئون الکس را روی شکم برگردوند و دوباره روی الکس خیمه زد و شروع به مارک کردن گردن سفید و بدون لک الکس کرد . الکس هم در جواب آه و ناله می کرد و لئون هم با شدت بیشتری گردن الکس را مک می زد .  کم کم لئون همه جای الکس را مارک کرد . لئون وقتی که به باسن سفید و بدون هیچ خش و لک الکس رسید ، دلش خواست تا وقتی که باسن الکس سرخ نشد اسپنکش بزنه اما الان وقتش نبود پس به یک اسپنک محکم اکتفا کرد . و بعد انگشت های کشیده ی خود را وارد دهان داغ الکس کرد و گفت : بیبی کوچولو اگه نمیخوای پاره شی پس بهتر خوب انگشتامو خوب لیس بزنی .  و الکس هم بلافاصله بعد از شنیدن حرف لئون شروع به مک زدن انگشت های لئون کرد و کمی بعد لئون انگشت های کشیده اش را بیشتر در دهان الکس فرو برو و این کار لئون باعث شد که الکس شروع کند به عق زد و لئون بدون اهمیت به عق زدن های الکس چند بار این کار را تکرار کرد و بعد انگشت هایش را از دهان الکس خارج کرد .
1321Loading...
13
_اینهمه خرج نکردم که بخوای از دستم فرار کنی پسر جون تا میاد چیزی بگه دست روی کم شایان میزارم و سرشو به دیوار فشار میدم شلوار و شورتشو یکضرب پایین میکشم و از پشت کیـ.ـر سیخم رو به سوراخ صورتی و گشاد شدش میمالم🔞 _انقدر هر شب زیرم سرویس میدی که سوراخت حسابی گشاد شده دیگه نیازی به آماده کردنت نیست با پایان حرفم مردونگیمو تا ته....🍆👅 https://t.me/+lii7QKXua8I5YjA0 https://t.me/+lii7QKXua8I5YjA0 من امیر شاهان مافیایی که هیچ دختری نظرم رو جلب نمیکرد عاشق یه پسر میشم و به زور میارمش تو تخت تا...
511Loading...
14
امیر دست روی سوراخ تنگ شایان میکشه و چند سیلی به سوراخ ملهتب و قرمزش میکوبه _سوراخت واسه جر خوردن زیر کیـ.ـرم له له میزنه...نکنه وقتی بادیگارد هامو میبینی هم اینجوری واسه ک.یـ.ـرشون باز و بسته میشه.🍆 شایان لباشو از حرفای کثیف امیر بهم فشار میده و گودی کمرشو به رخ میکشه امیر تفی روی سوراخ پسر هورنی و سکـ.ـسی زیرش میندازه و انگشت شصتشو وارد سوراخش میکنه _خیلی مشتاقم حلقه شدن سوراختو دور مردونگی م ببینم ضربه های سریع و پشت سرهمش به پروستان شایان میخوره و صدای ناله ش توی کل انبار میپیچه و...💦 https://t.me/+lii7QKXua8I5YjA0 https://t.me/+lii7QKXua8I5YjA0 من رئیس بزرگترین باند عاشق پسر غد و بد دهنی میشم و به اجبار برای نگه داشتنش...
461Loading...
15
آیه سعادتیان یه دختر ۱۷ ساله‌ی هورنیه که توی یه کارگاه خیاطی کار میکنه تا خرج خودش و پدر مریضشو بده. یه روز که توی کارگاه دوست و همکارش رو درحال سکس با دوست پسرش میبینه خیس میکنه که ناگهان مردی هیکلی با صورتی نقاب دار آیه رو توی کارگاه خفت میکنه و باهاش رابطه برقرار میکنه اما آیه نمیدونه که اون مرد مرموز و ناشناس کیه و قراره در آینده چی براش پیش بیاد!🔞 https://t.me/+Trowj3Jb3T45ZWE0 https://t.me/+Trowj3Jb3T45ZWE0
491Loading...
16
دختر سکسی ۱۷ ساله ای که به شوگر ددیش ک...ص میده تا خرج عمل بابای واقعیش رو دربیاره😱🔞 بابا لنگ دراز سکسی🔞🫦 #Part67 -آخ بابایی تلمبه بزن آهههه نازمم خیلی خیسم اومممم توی دفتر کارگاه با شوگر ددیم سک.‌س میکردیم و بهشتم کلفتش رو قورت داده بود.. هرکی از کنار دفتر رد میشد از شیشه ها مارو تو اون وضعیت میدید و از ترس پا به فرار میذاشت. سینه هامو تو دستش گرفت و غرید: -هزار بار بکنمت باز تنگی ؛ جنده کوجولوی بابا . ناله کن . ناله کن تا نازتو پاره نکردم محکم خودش رو بهم کوبید که از درد جیغی زدم و....💦🔞 https://t.me/+Trowj3Jb3T45ZWE0 https://t.me/+Trowj3Jb3T45ZWE0
510Loading...
17
_واسه اینکه خدمتکار باشی خیلی حیفی پسر بعد از پایان حرفش از پشت خودشو بهم میکشه که کی*رشو روی باسنم حس میکنم _میدونستی پسر ارباب این عمارت بزرگی گی؟ بابام به این خاطر هیچ وقت خدمتکار گی نمیاره ولی تو فرق داری لاله گوشمو میک میزنه و دستشو وارد شلوارم میکنه روی سوراخ تنگم میکشه که با صدای پدرش....🔞🍑🔥 https://t.me/+fRVTdkZd1z1kZTU0 https://t.me/+fRVTdkZd1z1kZTU0 من پسر ارباب یه عمارت بزرگ عاشق پسر خدمتکاری میشم که از بچگی توی خونمون بزرگ میشه و باعث میشه قوانین خونه رو...
481Loading...
18
_میدونی چرا هیچکدوم از خدمتکارای پسر توی عمارت بیشتر از یه هفته دووم نمیارند؟ با استرس سرمو به نشانه مخالفت تکون میدم که باسنمو تو دستش میگیره و میچلونه _چون من پسر ارباب این خونه گی م...همشون از ترس پاره شدن کونشون میرن. شوکه شده دهن باز میکنم تا چیزی بگم که سیلی به باسنم میزنه و زبونشو روی گردنم میکشه🔥 هیسی از لذت یه دفعه ای ش میکشه که دستشو داخل شلوارم رو آلت تحریک شدم حس میکنم _تو اولین خدمتکاری که نظرمو جلب کرد...و اولینشونی که برام سیخ میکنه لبامو گاز میگیرم و روی حرکت دستای داغش رو کی*رم تمرکز میکنم و...🔞👅🍆 من فقط یه پسر خدمتکار ساده بودم که دل سپردم به پسر بی حوصله و بداخلاق ارباب خونه پسری که از ترس گرایشم و علاقم بهش... https://t.me/+fRVTdkZd1z1kZTU0 https://t.me/+fRVTdkZd1z1kZTU0
492Loading...
19
#گی_پلیسی👮‍♂ #ددی_لیتل‌بوی🐣🍫 با عجله #دی‌لدوی سایز #متوسط رو تو خودش جا داد و با پوشیدن تنپوشش، از حموم بیرون اومد.🚿🛁 با دیدن رادمانی که روی تخت منتظر نگاهش میکنه، فاتحه‌ای برای خودش خوند🥺🫣 _خب پسرم بدو لباستو بپوش تا بریم شهربازی🙂 با استرس تنپوش رو درآورد و درحالی که تلاشش رو میکرد تا پشتش رو به رادمان نکنه؛ #شو_رتش رو برداشت. _ددی میرفتی بیرون خب.👀 _میخواستن تن و بدن تمیز و خوشگل پسرمو ببینم🔞😏 خم شد تا #شو_رت رو بپوشه که با سر خوردن #دی‌لدو و افتادنش روی زمین، وصیتش رو نوشت😶 https://t.me/+Yd7rdHcX6QZkZmY0 https://t.me/+Yd7rdHcX6QZkZmY0
626Loading...
20
فانتزی کاکولدی داری نمیتونی بیان بکنی دلت فیلم و مدیا کاکولدی میخواد نمیدونی کجا بری ؟ میخوای احساس بی بودنتو تخیله بکنی ولی نمیدونی کجا این کار بکنی!؟ @persian_cuck شمارو به چنل پرشین کاک دعوت میکنم جایی که میتونی بی بودنت و کاک بودنتو خالی بکنی
1830Loading...
21
لیتلی که روی برگه های کاری ددیش نقاشی می کنه و ددیش به عنوان تنبیه روی همون میز ...❌🔞 _ #ددی ددی ببین چیقد خوشمله +لوکاس این برگه هارو از کجا آوردی ؟ _دفتلت + می‌دونی این برگه ها چقدر ارزش دارن چرا رفتی اونجا ؟ دلت #تنبیه میخواد _ اصما کال خوبی کلدم 🔻🔺🚫 https://t.me/+_lmK3TO9Oyg4Njhk https://t.me/+_lmK3TO9Oyg4Njhk
772Loading...
22
#بیبی_بوی مظلوم و کیوتی که برای کادوی تولد #ددیش خودشو براش آماده می کنه..💦🔞 به #پلاگ دم روباهی نکات کرد و با تردید وارد #سوراخ تنگش کرد + آهههههه .. با حس داخل شدن همه #پلاگ ، نفس لرزونی کشید و دستشو سمت #تل ستش دراز کرد و گذاشت روی سرش صدای در باعث شد سریع اونجوری که برنامه ریزی کرده بود ، روی تخت دراز بکشه و منتظر بمونه - لوکاس ؟ با ناز سمت صدا برگشت + هوممم ددی #سوراخ بیبیت دلش واست تنگ شده نمی خوای #مزم کنی ؟ https://t.me/+_lmK3TO9Oyg4Njhk https://t.me/+_lmK3TO9Oyg4Njhk
702Loading...
23
#پارتنر_یابیـــ 🇮🇷 #پارتنر_یابیـــ 🇮🇷 ⊹ ִֶָ •• انــواع فرم هــای 𝔹𝔻𝕊𝕄 𝚇 𝕃𝔾𝔹𝕋 ⋆˚ ✦⚠️💦 ••❌🔥 تنظیم قرارداد اس ام به تضمین ادمین ⋆˚ •• #کراش‌یابی #ازدواج #فرم #تضمینی ⋆˚ ✦💯 ••🔞🍑 ثبت گرایش و علایق با اثبات #ویس ⋆˚ ✦ •• ثبت و دیدن #عکس پارتنر مورد نظر فرم ⋆˚ ‼️ https://t.me/+dzE0BLyluOdhYmNk https://t.me/+dzE0BLyluOdhYmNk https://t.me/+dzE0BLyluOdhYmNk
651Loading...
24
❌ #پارتنریابی 🅑︎🅓︎🅢︎🅜︎ 🏳‍🌈 🅛︎🅖︎🅑︎🅣︎ #رلیابی کانال مخصوص افراد با هر #گرایش_جنسی 👅💦 فرم ها زیاده سریع #پارتنر پیدا میکنید 𝘽𝘿𝙎𝙈 𝙇𝙂𝙗𝙩 𝙋𝙖𝙧𝙩𝙣𝙚𝙧𝙮𝙖𝙗𝙞𝙞🔥💦🏳‍🌈 جواب به سوالات ناشناس هر سوالی در مورد گرایشتون رو ناشناس بپرسید 🥀💦🔥 https://t.me/+dzE0BLyluOdhYmNk https://t.me/+dzE0BLyluOdhYmNk https://t.me/+dzE0BLyluOdhYmNk #ثبت #فـــرم با ویدیو و ویس 🚫 درد و دل و #قرار‌میتینگ ⚠️ فرم فیک نــدید که متوجه میشیم 🔆❌🏳‍🌈
762Loading...
25
#اپراتور_سک.س🔞 - تا دستگاه داغ میشه خم شو بهشتشو  انقدر بلیس که سر بشه آرش👅💦 - جوووونم ای به چشم عشقم آرش لیس عمیقی از پایین تا بالای تپل مشتری زد که سریع از جاش پرید - هییین چیکار میکنی آقا معلوم هست اینجا چخبره؟ - هیشش، آروم باش خانم اینجا برای لیزر بیکینی به جای ژل سر کننده از زبون داغ دوست پسرم برای ناز مشتری هام استفاده میکنم...... https://t.me/+uLvnfK_8BJQ4MDZh https://t.me/+uLvnfK_8BJQ4MDZh اپراتور لیزر با زبون دوست پسرش ناز مشتری هارو بی حس میکنه.....😱❌
990Loading...
26
شیردال زرد رنگ
2290Loading...
27
#کوچه_بی_نام_و_نشون #پارت۸ مرد روبه خدمتکار وفادار و قابل اعتمادش که یکی از دوستان صمیمیش بود کرد و گفت : من به اتاقم میرم اگر اتفاقی افتاد خودت برسیش کن . فرد وفادار که نامش دیاکو بود سری تکان داد و گفت : باشه برو . و بعد مرد از سالن خارج شد و به سمت اتاق خود به راه افتاد در طول را خدمتکار های گابلین با دیدن پادشاه خود ادای احترام می کردند و مرد با رسیدن به اتاقش به سمت تخت رفت و بر لبه ی تخت مشکی خود نشست و توانست در تنهایی خود احساسات خود را بروز دهد و اشک هایش بر روی صورت سفیدش روانه شد و اشک های مرد هم از سر ناراحتی و دلتنگی بود و هم از سر پیدا شدن دوست کودکی خودت ، فردی که فقط احساساتش نسبت به او دوستی نبود و احساساتش فراتر از دوستی بود .  مرد که دید دیگر نتوانست طاقت بیارد و به خاطر همین بعد از پاک کردن صورت غرق در اشکش با دستمال سبز رنگ ابریشمی از لبه ی تخت بلند شد و بعد با استفاده از جادو یکی از شیردال های وفادارش که به بعضی وقت ها باهاش به بیرون می رفت رو صدا کرد و چند مین بعد صدای بال های تنومند شیردال به گوشش رسید و کمی بعد قامت زیبا و با عظمت شیردال از بیرون تراس نمایان شد . و بعد مرد به سمت تراس رفت و در تراس را باز کرد و روبه رو آن شیردال زرد رنگ با شکوه کرد و گفت : آفرین چقدر سریع اومدی . شیردال صدایی از سر خوشحالی به خاطر اینکه پادشاه بهش افتخار می کرد ، داد و پادشاه تاریکی هم متوجه این کار شیردال شد و لبخندی زد . و بعد مرد روبه روی شیردال خم شد و بعد شروع کرد به نوازش شیردال و بعد گفت : خب پسر خوب بریم به کاخ روشنایی . شیردال با شنیدن این حرف پادشاه تاریکی صدایی از سر نگرانی از خود داد و بعد پادشاه لبخندی به نگرانی شیردال زد و گفت : می دونم نگرانی ولی نباش من مراقب همه چی هستم پسر حالا حرکت کن . آن مرد به راحتی می توانست متوجه صدا هایی که شیردال از خود سر می داد بشود و معنی این کار و حرفایش را به فهمد زیرا او پادشاه موجودات تاریکی بود و به این دلیل متوجه تمام کار ها و حرف هاشون می شد . مرد بر روی شیردال زرد رنگ نشسته بود و به پایین خیره بود و با دقت به موجودات روشنایی که در حال انجام کار هایش بودند خیره بود و چون آنها خیلی از زمین فاصله داشتند به خاطر همین موجودات روشنایی متوجه آنها نمی شدند و بعد از نزدیک شدن به کاخ روشنایی دست از نگاه کردن به پایین کشید و نگاه خیره اش رو به کاخ بزرگی که بزرگیش مانند کاخ تاریکی بود ، داد . بعد روبه به شیردال کرد و گفت : با چشم های تیز جادوییت نگاهی به اتاق های قصر کن . شیردال صدایی از خود سر داد که به معنا تایید و اطاعت بود و بعد با نگاه تیزش شروع کرد به نگاه کردن به اتاق ها کرد  و با دیدن اتاقی که در طبقه دوم بود و دری آبی رنگ داشت که پسر زیبا در آن خواب بود ، دوباره صدایی از خود خارج کرد که پادشاه تاریکی سریع متوجه معنا آن صدا شد و محل دقیق اتاق آن دوست قدیمی را فهمید .
2352Loading...
28
دختره اپراتور لیزه به دوست پسرش میگه سوراخ مشتری ها رو با کلفتت انقدر بگا تا   برا لیزر بی حس بشن.....🍓💦 - این یکی سوراخش زیادی تنگه عشقم زحمتشو با کلفتیه بین پات بکش - اوففف من میمیرم برای تپل های تنگ مشتری ترسیده خواست از رو تخت بلند بشه که پاهاشو به زور از هم باز کردم - اینجا چخبره؟؟ ولم کن...کسی اینجا نیست!! - هیشش، چیزی نیست خوشگل برای بی حسی تپلت لازمه زیر دوست پسرم جر بخوری تا لیزر بیکینیتو شروع کنم ناباور بهم خیره شد که انگشت فاکمو ساک زدم و روی چ.چول صورتیش گذاشتم و مالیدمش - زود باش آرش حسابی خیس کرده ...نازش برا کلفت درازت داره دل دل میزنه آرش حشری نزدیکش شد و بی معطلی التشو تو سوراخ تنگش هل داد که جیغ زن بلند شد و......... https://t.me/+uLvnfK_8BJQ4MDZh https://t.me/+uLvnfK_8BJQ4MDZh
970Loading...
29
دستش و از پشت رو با*سن برجسته‌ی علی کشید با شهوت رو چاکش و لیس زد علی به خودش لرزید و کمرشو قوس داد 👅🔥 _اوممم بجنب دیگه....بکن تو🥵💦 از بی قراریش جری شد تو یه حرکت کل حجم التش و تو سورا*خش جا داد ناله‌ی دردناکش پشت دستش خفه شد _اههه پسر امشب سوراخ تنگت و برات گشاد میکنم تا دیگه وقتی میکنمت درد نکشی https://t.me/+hzBO02T7e384YmE8 https://t.me/+hzBO02T7e384YmE8
950Loading...
30
#گی🔞 #عاشقانه_صحنه‌دار🏳️‍🌈💦 _تو...تو باهاش خوابیدی؟....دوباره بهم خیانت کردی دست و پاشو گم کرده بود گریه های پسر مقابلش وحشت به جونش مینداخت _اینطور نیست اشتباه متوجه شدی بزار توضیح بدم گلدون و رو زمین پرت کرد صدای فریادش ‌خونه رو گرفته بود _چیو اااشتباه فهمیدم هااان چیو داری انکار میکنی وقتی خودم دیدمتون حتی الانم لخت جلوم وایسادی و باااز داری انکارش میکنییی _اینکه خیانت نیست بلاخره منم جزی از این رابطم و توام باید قبولم کنی روش و از مرد منفور گرفت همین باعث وحشی شدن مرد شد _هه اصلا حالا که اینجای باید کار و یه سر کنیم....نظرت راجبه دو #التت #سوراخت چیه بیبی بوی؟🙈🍑 https://t.me/+hzBO02T7e384YmE8 https://t.me/+hzBO02T7e384YmE8 پرت شدنش رو تخت توسط مرد و نشستن لبای #داغش زیر گلوش نفسش و برید....😰
920Loading...
31
─دنبال یه چنل پر از #نود میگردی؟𐚱˖ ࣪ ꒷ ⿻۬ · ࣪ چنلی که پر از نودهای #ددی🎀ᘡ و #بیبی🍧ꪮ و مستر #اسلیو☁️𖣠 باشه؟ ⿻۬ · ࣪ فیلم های ممنوعه و #بدون‌سانسور💒꣹ چی؟! ┉┈┉┈┉┈┉┈┉┈┉┈┉┈┉┈┉┈ ·°˖ ࣪👻🍣·°˖ ࣪ این چنل پاتوق #هورنی🐩꣹ شیپرای دو آتیشه🪗૪ ━🐽🍚/هشدار: خطر خیــس شدن💦👛ॄ‘⌔ ʰᵒˡʸ ˢᵉⁿˢᵉ ᵇᵃⁿᵉʳ https://t.me/+bR05Vz5qFMA3N2E0 https://t.me/+bR05Vz5qFMA3N2E0 https://t.me/+bR05Vz5qFMA3N2E0
1030Loading...
32
Media files
2430Loading...
33
#پارت۲۴ بعد از گشتن در خیابان های شلوغ لندن به اصرار ویلیام به یکی از بار های شلوغ و معروف لندن رفتند . بار خیلی شلوغ بود و آدم های زیادی مشغول رقصیدن بودند و عده ی دیگر نیز در حال خوردن انواع مشروب و گفت و گو یا بوسیدن هم بودند . هردو زوج در یک میز نشستند و بعد از سفارش مشروب مدنظرشون گرم صحبت درباره کار شدند . الکس به طرف لورا برگشت و گفت : خانم لورا شما کجا زندگی می کنید ؟ لورا با شنیدن سوال الکس متقابل به سمت الکس برگشت و گفت : لازم نیست خانم بهم بگی هرجور که دوس داری صدام کن . من و ویلیام توی کشور ژاپن تو شهر توکیو زندگی می کردیم . الکس با ذوق از شنیدن اسم ژاپن گفت : ژاپن ؟ لورا : آره عزیزم ، ژاپن کشور ژاپن رو دوست داری ؟ الکس : آره خیلی اصن عاشقشم . لورا : پس واجب شد ی سر پیش ما بیای مسافرت . الکس : واقعا ؟ لورا : واقعا . الکس : وای ممنون از دعوتون لورا جون . لورا : لئون بهم گفت بود خیلی ژاپن رو دوست داری به خاطر همین برات از ژاپن سوغاتی آوردم ولی با اتفاقاتی که افتاد نتونستم بهت بدم . الکس با ذوق لبخندی زد و گفت : واقعا ، خیلی خیلی ممنونم لورا جون . لورا : ای جان کیوتی ، خواهش میکنم . لئون که هم در حالی که حرف های ویلیام رو گوش می داد به گفت و گو الکس و لورا هم گوش می داد و لبخند زیبایی رو لب های صورتی کمرنگش دیده می شد که می توان گفت که قبل از دیدن الکس هرگز همچین لبخند هایی نمیزد یا در واقعیت اصلا لئون قبل از دیدن الکس به ندرت لبخند میزد .  بله عشق اینجوری آدم ها را تغییر میده ممکن یک فرد سنگدل را مهربان کند یا برعکس یک فرد مهربان را برای بدست آوردن عشق خود سنگدل کند . ویلیام که متوجه ی لبخند های لئون و نگاه هایش به الکس شده بود ، گفت : خب بابا حالا با نگاهات نخورش ازت نمی گیرنش . لئون به سمت ویلیام برگشت و گفت : هر لحظه که میگذره بیشتر از آشنایی و ازدواج تو و لورا پشیمون میشم . ویلیام اخم کمرنگی کردو گفت : اییش از خداتم باشه چنین آدم خوب و جذابی دامادتون باشه . لئون : باشه بابا تو راست میگی . ویلیام : معلومه که راست میگم همیشه حق با منه . لئون با تمسخر گفت : آره ارباب قطعا . ویلیام خنده ای بخاطر لحن ارباب گفتن لئون کرد و گفت : عاشق ارباب گفتنت شدم . لئون : اه از این به بعد به عشق تو زیاد میگم . لورا و الکس دیگر با هم حرف نمیزدن و مشغول گوش دادن به بحث احمقانه ویلیام و لئون بودند که لورا گفت : اه خفه شید دیگه میمونا خجالتم نمی کشن . بعد از یک ساعت مشروب خوردن به خونه برگشتن ؛ الکس با اینکه به خاطر مانع لئون زیاد مشروب نخورده بود اما بازهم کمی یا بیشتر مست بود .
2602Loading...
34
「 ویدیو پورن های #ددی‌کینک و #مستراسلیو از کون لیس ها⛔️」 🌩🍑 چوچول خوری های حرفه ای پروف می‌خوان ؟... 🌩🍑فول اسمات همراه با صحنه های باز... 🌩🍑چطور تکست های #فو‌ق‌العاده رول پلی رو نخوندی؟ 🌩💦دنیایی خیس برای #اس ام شیپر ها 💴 ʰᵒˡʸ ˢᵉⁿˢᵉ ᵇᵃⁿᵉʳ https://t.me/+bR05Vz5qFMA3N2E0 https://t.me/+bR05Vz5qFMA3N2E0 https://t.me/+bR05Vz5qFMA3N2E0 هـورنی⛔️〆 خیـس🧽〆 سـوپراسمـات⛔️〆 درتـی‌تـاک🧽〆 ‼️چنلی با متـفاوت‌ترین صحـنه‌های بـاز و صـکسـی‼️
1010Loading...
35
#خانم‌کوچولو346 بین پام نشست و پوشکمو با آرامش باز کرد. پاهامو از هم باز کرد که با خجالت دستمو گذاشتم رو بهشتم... _برشدار... اینقدر خشن گفت که بلافاصله دستمو برداشتم. سیلی محکمی رو تپل آبدارم زد و سرخم کرد. اول بوسه ی آرومی روی بهشتم زد و بی توجه به چشمای بغض کردم، شروع کرد به مکیدن و خوردن وحشیانه بهشتم... https://t.me/+w2wU8KaRKYYzMzFk https://t.me/+w2wU8KaRKYYzMzFk
990Loading...
36
رفتم عقب ماشین و دراز کشیدم و #پاهامو از زانو خم کردم. حس میکردم از عقب دارم پاره میشم. حتی نگه داشتن خودش توم اصلا عادی نشد و واقعا داشتم جر میخوردم. کوچکترین تکونی که میخوردم بدترین درد بود برام. به دیوار حموم چند میزدم و فقط التماس و جیغ و گریه بود که تو فضا میپیچید... دستشو از زیر شکمم پیچیده بود و خودشو توم عقب جلو میکرد. چقد مگه حجم مر*دونگیش بزرگ بود که اینقدر درد داشتم! _کمتر جیغ بزن گلوت زخم میشه... خودتو شل کن دردت کمتر میشه... چقد تنگی تو _ددی... د...دی تو رو خدا.. گوه خوردم.. ددی... ددی بسه... داره پاره می..شه... ددیییی... تو رو خدا بستههه... https://t.me/+w2wU8KaRKYYzMzFk https://t.me/+w2wU8KaRKYYzMzFk ددیش تنبیهش کرد😈💦
1172Loading...
37
نام : لورا اسمیت سن : ۲۸
3050Loading...
38
نام : ویلیام واکر سن : ۳۰
2860Loading...
39
#ددی_لیتل💓🧸🎀 مستر خشنی که لیتل گرلی رو به فرزندی قبول می کنه و ازش وارث می خواد🍓💦 https://t.me/+yU5sKSjibow3ZjBk https://t.me/+yU5sKSjibow3ZjBk
250Loading...
آران پسر کوچولوی یتیمی که توسط یه زوج گـ.ـی از بیخانمانی نجات پیدا میکنه و حالا باید با بدنش بدهیش رو پرداخت کنه....🔞💦 عـضـو کلفت و #سیاهش رو با خشونت وارد اون #حفره خیـ🍌ـس و تنگ کرد و بی توجه یه تقلاهای پسر زیرش ضربه های سنگینش رو شروع کرد +بلند تر جیغ بزن... این تازه اولشه پون قراره جوری #بـگـ.ـامت که تا یه هفته نتونی رو پاهات بایستی چه برسه هوس فرار به سرت بزنه ♨️🔥 https://t.me/+D6GB9_yw40E1NTk8 https://t.me/+D6GB9_yw40E1NTk8 لیتل بوی فراریش رو پیدا میکنه و حـفـره تنگش رو با دیـک کلفتش پر میکنه...🔞❤️‍🔥
نمایش همه...
بچه ها به یه نفر نیاز دارم اینو استارت بزنه اگه کسی هست لطفا بزنه 🥲🙏
نمایش همه...
نمایش همه...
Hamster Kombat

Just for you, we have developed an unrealistically cool application in the clicker genre, and no hamster was harmed! Perform simple tasks that take very little time and get the opportunity to earn money!

00:35
Video unavailable
مرصاد مصتر خشنی که برای بدست اوردن معشوقش مجبور میشه لیتل بوی‌ش رو بدزده و بهش تجاوز میکنه.... 🔥🔞 با چشمای تیله ای به مرد نگاه کرد و در حالی که سعی میکرد بدن نیمه #برهنش رو بپوشونه گفت +اقا... میشه ولم کنید؟ میخوام برم پیش ددی رادینم مرصاد با دیدن #پاهای سفید و برهنه آران حسابی #تحریک شده بود و دیـک شـ.ـق کردش داشت پارچه شلوار رو جـر میداد💦💯 _متاسفم سکـ.ـسی بوی تا وقتی ددیت نفهمیده اربابش کیه و باید زیر پاهای کی #پارس کنه تو اینجا میمونی.... 😈 اما چطوره تا وقنی ددی‌ت میاد یکم با #حفره صورتی و تـنـگ تو بازی کنیم هوم؟ 💯 https://t.me/+D6GB9_yw40E1NTk8 https://t.me/+D6GB9_yw40E1NTk8
نمایش همه...
5.49 MB
روی میزمو با آبت خیس کردی هورنی گرل!!!!!🔞 -مممم......منننن....چیزه .....ام ببخشید ...یعنی -نترس کوچولو فقط بهم بگو داشتی چیکار میکردی؟ ترسیده بهش نگاه کردم که توی بغلش بلندم کرد و روی میز نشوندم و بلافاصله دامنمو بالا زد که هین بلندی کشیدم و با پایین کشیده شدن شورتم....... - آخخخ چه ناز کوچولو و صورتی داری دختر🔥😈 - زشته آقا.....ترو خدا برید کنار الان میزتونو تمیز میکنم.... - بشین سر جات آرتیکا!! از این به بعد وقتی خیس شدی جای ور رفتن با خودت روی میزم، با نازت روی زبونم میرقصی تا ارضا بشی......💦👅 https://t.me/+OZTbzr7LdRUzNTg0
نمایش همه...
00:08
Video unavailable
شورت سک.سی‌م رو با حرص مچاله کرد و داخل دهنم چپوند تا صدای جیغم رو خفه کنه. - صدات رو خفه کن هرزه. یه جور می‌کنمت که هوس سرویس دادن به بابام رو نکنی! مردونگی متورمش رو بی‌ملاحضه داخلم کوبوند و من هق زدم. - آی... بسه جر خوردم... جری‌تر شد و ضرباتش رو محکم‌تر کرد که در اتاق باز شد و پدرش لخت داخل اومد. - تازه کجاش رو دیدی عروس خانوم! تا صبح قراره زیر من و پسرم خدمت کنی... https://t.me/+OZTbzr7LdRUzNTg0 https://t.me/+OZTbzr7LdRUzNTg0 پسره شب عروسی میفهمه زنش قبلا برده‌ی باباش بوده و تصمیم می‌گیره که هر شب با تریسام دختره رو جر بدن🤭🤤
نمایش همه...
tumblr_f573dfdc7d58fca566af85c887311c77_a32d637b_540.gif.mp41.33 KB
sticker.webp0.15 KB
👍 1🤩 1
#کوچه_بی_نام_و_نشون #پارت۹ و بعد شیشه معجون نامرئی کننده رو از کیف کوچکش درآورد و چند قطر از آن را بخورد تا نامرئی شود و بعد خود نیز شنل نامرئی کننده رو را جادوگر بزرگ آرگاتا که بهش پیشکش کرده بود را برداش و بعد پوشید و دیگر دیده نمی شد نامرئی شده بود و شیردال نیز نامرئی شده بود .  و بعد به همراه شیردال به اتاق مورد نظر رفتند و بعد از رسیدن به آن اتاق مرد از روی بدن شیردال بلند شد و بعد خود را به سمت تراس آن اتاق پرت کرد و بعد روبه شیردال کرد و گفت : تو همین جا بمون تا من برگردم . شیردال هم سری تکان داد . و بعد مرد به سمت در تراس اتاق رفت و با دیدن اینکه قفله با استفاده از قدرت الفی خود در راه باز کرد و بعد وارد اتاق شد با دیدن تختی که در سمت راست اتاق بود لبخندی زد و با خود زمزمه کرد : به همون اتاق بچگیت اومدی عزیزکم ولی گذشته بر نمیگرده و دیگه نمی تونیم مثل گذشته باشیم . و بعد از این حرف به سمت آن تخت بزرگ رفت و با دیدن پسری که تا گردن زیر پتو بود و به سختی می توان چهره اش را از زیر آن پتو بزرگ دید لبخندی زد . هنوز هم عادت های بچگیش را داشت و هنوز به شدت سرمایی بود . به آرامی روی تخت کنار آن جسم عزیز نشست و دست خود را به سمت آن پسر دراز کرد و به آرامی پتو را کمی پایین تر کشید و با دیدن آن چهره ای که سال ها در حسرت دیدنش بود لبخند غمگین زد و بعد به آرامی دستش را به سمت مو های قهوه ای تیره ی برد و شروع کرد به نوازش آن موهای نرم ولی حالت دار و دوباره با صدای آرام زمزمه کرد : بلاخره دیدمت نمیدونی چقدر حسرت دیدنت رو کشیدم چقدر حسرت نوازش این مو های قهوه ای و چقدر حسرت بوییدن مو های خوش بوت تو دلم موند ، عزیزکم . و بعد بر روی بدن آن پسر خیمه زد و بر پیشونی و مو های نرم پسر بوسه ای زد و زمزمه کرد : به زودی بر می گردی پیش خودم تو همیشه متعلق به من بودی و هستی . دوست دارم آیهانم . و بعد مرد با اینکه دلش نمی خواست عزیزترین فرد زندگیش رو رها کند و در این کاخ بزرگ تنها بگذارد ولی فعلا نمی توانست او را با خود ببرد ولی به خود قول داد که به زودی آیهان را مال خود می کند . خواست دستش را دوباره سمت مو های خوش حالت آیهان ببرد که با شنیدن قدم هایی که از بیرون اتاق شنیده می شد سریع برای بار آخر نگاهی به آیهان کرد و سعی کرد قشنگ تمام جزئیات چهره زیباهش رو در ذهنش حک کنه تا دلتنگی های شبانه و روزانه اش را کمتر کند و بعد از اینکه کاملا یک دل سیر آیهان رو نگاه کرد از طریق تراس از اتاق خارج شد و سریع شنل روی بدنش گذاشت و نگاهش رو به درون اتاق داد تا ببیند اون فرد مزاحم چه کسی بود . در اتاق باز شد و آرسام وارد شد و با دیدن آیهانی که هنوز خوابیده بود اووفی کشید نزدیک پنج ساعت بود که خوابیده بود و گویا که قصد بلند شدن نداشت و چون زمان خوردن شام رسیده بود پس مجبور بود آیهان رو از خواب بیدار کند . و بعد به سمت تخت رفت و شروع کرد به صدا کردن آیهان اما آیهان حتی تکان هم نخورد و آرسام وقتی دید به این راحتی ها آیهان از خواب نازش نمی گذره به خاطر همین تصمیم گرفت از راه خشونت آمیز وارد شود . و بعد شروع کرد به تکان دادن بدن آیهان و همینجور که تکانش می داد صداش هم می کرد و آن مرد با دیدن این صحنه هم خنده اش گرفته بود و هم عصبی ولی خب برادرش که از بچگی همینجوری کرم می ریخت و به شدت از بچگیش شیطون بود چه انتظاری باید ازش می داشت . لبخندی زد و زمزمه کرد : دلم برات ی ذره شده داداش کوچیکه . ------------------- قدرت و توانایی های الف ها : بدن نرم و قابل انعطاف يا توانايي تغيير فرم توانايي هدايت كردن يا در اختيار گرفتن يا فرستادن انرژي طبيعت از فردي به فردي ديگر توانايي كنترل كردن انرژي روح توانايي احضار كردن يا فرا خواندن توانايي حركت دادن اجسام و اشيا بدون تماس با دست و با استفاده از قدرت هاي ويژه(توانايي كنترل اشيا) توانايي تغيير شكل استعداد، مهارت بالا در ساخت وسایل با ارزش، سرعت
نمایش همه...
5
_میخوام برم ژل بزنم ... _تازه لباتو ژل زدی که ... _نه .. نازمو ...🍓 خط نازم از زیر شورت سالارشو شق کرده بود . انگشتشو از شورتم عبور داد و #کلیتوریسمو با دستاش گایید. لبشو نزدیک گوشم آورد و شهوتی پچ زد : _ژل چرا ؟ اینقدر تو بهشتت #تلمبه میزنم که خودش باد کنه ... 💦🍑 رو‌میز هلم داد و نازمو میک زد .صدای آه و ناله هام حشریش کرد تا اینکه داغی کلفتشو ...😱💦🤤 https://t.me/+NMAR8_49399lNmI0 https://t.me/+NMAR8_49399lNmI0 تو آشپزخونه ،شب تا صبح میگادتش تا تپلشو حسابی درشت کنه ...
نمایش همه...
00:03
Video unavailable
_آیییی آوش خان ،دارم جر میخورم 🤤👅💧 _با دو تا دستت چاکتو از هم باز کن ... صدای برخورد ت.خماش به بهشتم کل حموم باشگاهو گذاشته بود رو سرش . تلمبه هاشو تو ک.ونم به اوج رسوند و با دستای ورزشکاریش سینه هامو میمالوند . _آییییی تندتر ... داره آبم میاد آوش خان .. کلفتتو تو نازم می‌خوام ... عضله سفتشو از ک.ونم بیرون کشید و با چند تا حرکت دورانی روی بهشتم...💦 https://t.me/+NMAR8_49399lNmI0 https://t.me/+NMAR8_49399lNmI0 به درخواست ممبرا ،نویسنده هر روز دوتا پارت میزاره که با هر پارتش خیس می‌کنی ...🔞👅🔥
نمایش همه...
animation.gif.mp40.90 KB