کلبهی رمانهای عاشقانه
5 600
مشترکین
-524 ساعت
+107 روز
-4330 روز
توزیع زمان ارسال
در حال بارگیری داده...
Find out who reads your channel
This graph will show you who besides your subscribers reads your channel and learn about other sources of traffic.تجزیه و تحلیل انتشار
پست ها | بازدید ها | به اشتراک گذاشته شده | ديناميک بازديد ها |
01 _هنوز از شرکت خدمات نیومدن!قرارمون نیم ساعت پیش بود ولی نمی دونم چرا انقدر دیر کردن!⛔️
هادی دفترش را بر کشو میزش گذاشت و زیر نگاه خیره شایان کتش را از چوب لباسی برداشت و پوشید.
_پس دیگه بیشتر از این صبر کردن بی فایدست!اگه اومدن یا تماس گرفتن هم بگو پشیمون شدیم از قرار داد!آدم هایی که انقدر وقت نشناسن به درد کار کردن نمی خورن!
از اتاق بیرون رفت و توجه نکرد که شایان از پشت سر صدایش می زند.
نزدیک در خروجی صدای جر و بحث می شنود و نزدیک تر که می شود ماشینش را برخورد کرده با ماشینی دیگر مقابل رستوران می بیند.
_خانم می گم ماشین برای من نیست بذار من برم صاحبش رو خبر کنم شما از خودش خسارت بخواه!
_من نمی دونم آقا پارک دوبل اشتباه شما باعث شد من اینجوری بکوبم به ماشین تا خسارت نگیرمم از اینجا نمی رم!❗️
تماشاچی به جر و بحث مرادی یکی از گارسون ها و خانم جوان نگاه می کرد که شایان پشت سرش ظاهر شد و آرام گفت:
_این خانمه همون مدیر شرکت خدماتیست!دلیل دیر کردنش هم انگار مشخص شد.❌
هادی سر به تایید تکان داد و بهراز ثانیه سر گرداند سمت او و هادی در لحظه نفهمید چرا اما خود را در حالی یافت چیزی تا غرق شدنش در دریایی های دخترک زیبارو نمانده بود.
https://t.me/+80C1pAQv9gYzM2Y0
https://t.me/+80C1pAQv9gYzM2Y0 | 4 | 0 | Loading... |
02 بهترین رمان های عاشقانه اینجاست❤️🔥
🩵 عاشقش شدم.نمیدونستم که دوست داداشمه! دل دادم بهش وخودمو دراختیارش گذاشتم اما بی هوا غیب شد ومن موندم و...
💜عاشق برادرشوهرم شدم، فکر میکردم خائن منم؛ اما همش بازی بود...
🩷 دخترونگیم رو گرفت و رهام کرد
🩵برام پاپوش دوختن و من افتادم تو زندان! تو زندان زنان اتفاقی برام افتاد که..و
❤️شوهرداشتم اما دلم برای معلم موسیقیم رفت
🤎 شوهرم به خاطر یه زن دیگه منو طلاق می ده اما...
💜لینک رمان های آنلاین اینجاست
💛ازدواج دو سلبریتی معروف و پرحاشیه
💙گنده لات محل عاشق دکتر تازه کار میشه
💚مردی که پنج سال به ناحق زندان بوده و بعد روبرومیشه با برادرزاده مذهبی دوستش که...
🧡شوهرم با توطئه مادرش بخاطردختر زا بودنم زن دوم گرفت
❤️عاشقانهای پرتلاطم بین زنی تن فروش و مرد مذهبی
🩵شب عروسیم منو به جرم موادمخدر دستیگر کردن درحالیکه
💜برادرم و دزدیده بودن! و در ازای آزادیش من باید ...
❤️دوست داشتنش ساده نیست
🩶دختری که بعد از قتل دونفر در یک مهمانی سکوت کرده با وکیلی که بخاطر این پرونده عجیب...
🧡دختری ساده که بعد از مرگ پدرمادرش آبروش هدف قرار میگیرد...
🩷مربی بدنسازی پایین شهر و دختر پولدار پرنازوعشوه
💙لیدا قاتل شوهرشه اما کسی از این راز خبر نداره جز فولاد دوست شوهرش!
🩷صدف زنی بیمار با فهیمدن اینکه شوهرش بقیه بامعشوقهاش در ترکیه زندگی میکند...
🤎دختر شیطونی که وارد دنیای مافیای بیرحم میشود
💜عاشقانه ی سرگرد اینترپل و یه قاتل
🩵دختری که سه ازدواج ناموفق داره
🧡برگشتن نیل بعد از شیش سال با دختربچه ای از خون او...
❤️اعدام شدنم به جرم قتل متجاوزم
🩷صیغه دوست برادرم شدم چون او غربت جایی رو نداشتم
🤍پسر خلافکار دختره رو مجبور میکنه باهاش بره دزدی
💜عشق تا بینهایت
💚پسره خواننده اس و الکی بهش تهمت میزنن که خانه فساد داره و...
💛صدف دختری که بعد مرگ عموش اسیر پسر عمومذهبیش میشه
🩷عشق عجین شده خون و باروت
💙عاشقانه پر تلاطم دختر عمو پسر عمو و سوختن در یک عشق پنهانی
🩶عروس خونآشامها توسط گرگینه ها دزدیده میشه
💜عشق یه پسرمسلمون و آقازاده به دختری ارمنی و مسیحی
🩵اون مرد دیوانهوار عاشق یه دختر شده ولی نمیدونه اون دختر نزدیکش شده که....
❤️رابطه دو زوج کاملا متقاوت از هم
💚مثلث عشقی،دختر مهربون و مذهبی،پسر بامرام و دوست داشتنی..
💛ازدواج اجباری با قاتل زنم.
🤍آفاق دختر هفده ساله ای از ایل قشقایی که عروس خون بس می شود.
🧡شش عاشقانه در یک اکیپ دوازده نفره
💙مجبور شدم معشوقه اون قاچاقچی باشم
💛عشق دختر مسلمان به پسر ارمنی
🩷عشق بین دو دشمن به خاطر یک نفرین قدرتمند...
🩵وقتی که یک دختر عاشق میشود
🤎من واقعیتم که دردهای بیاغراق زندگی، روی دوشم سوارند!
💙شوهرم مرد اما مجبورشدم به عقد برادرشوهرم دربیاد
❤️مادرم عروس خونبس بود! ومن دختری بودم که برادرِ هووی مادرم عاشقم شد
🖤همخونه بودی دختری زبان دراز و لجباز با پسری بی اعصاب و زخم خورده که پی انتقام
🩷ازدواج اجباری دختری روستایی باپسر فرنگ رفته
🩵بزرگترین و فعالترین رمانسرای تلگرام
💜دختری فراری از رابطه که بخاطر چک و سفته مجبور میشه...
🩶انتقام ناخواسته مهندسِ خشن از همسر رفیق فابریک
🤍پسرخاله ام بهم تجاوز کرد
🩵عشقم بهم خیانت کرد
🩶هر رمانی میخوای با چهار فرمت رایگان دانلود کن و بخون
💙رابطهای خشن و اجباری مرد مغرور با دختر قربانی تجاوز
💛بهم دست درازی میکرد و به اجبار و تهدید ازم میخواست که...
❤️دختری مذهبی اسیر دست مردی دنیا دیده که دایی کسیه که قراره...
🧡مجبورشدم پرستار مردی بشم که بی رحم بود
🩵 دوستش داشتم اما اون بوی عطر زنونه ای رو میداد که من نبودم!
❤️عاشق پسر خونده ی پدر گمشدم شدم که با نقشه اومده بود تو زندگیم | 2 | 0 | Loading... |
03 -دورت بگردم من اخه الان شرکتم جلسه تموم شه میام خونه
چشمان پر اشک مهتا در اتاق چرخید و بیشتر در خودش جمع شد و دستش چنگ شکمش شد.
-به خدا یکی اینجاست سورن .از آشپزخونه صدا میاد
سورن کلافه از بهانه گیری ها و دیوانه بازی های مهتا دستی در موهایش کشید و با خروج بهار از اتاق نگاهش میخ پاهای لخت و بالا تنه نیمه عریانش شد
-سورن!تو رو خدا بیا من میترسم
بهار با لبخند و لوندی که مختص خودش بود روی پای سورن نشست که دست سورن دور کمرش حلقه شد
-سورن لطفا...مطمئنم یکی تو خونه است
-شب تولدم یادته؟...مطمئن بودی سایه یک زن توی تراس دیدی
بهار با یادآوری آن شب که دزدکی به خانه سورن رفته بود و مهتا سایه اش را دیده بود بی صدا و مستانه خندید و چشمکی حواله سورن کرد
با شنیدن صدایی به نسبت بلند تر از قبل دست روی دهانش گذاشت تا صدای زجه اش بلند نشود و اشک هایش روی صورتش راه گرفتند
-سورن لطفا..
صدای بوق اشغال که در گوشی پیچید بهت زده خیره صفحه موبایلش شد و دوباره شماره سورن را گرفت و با شنیدن صدای زنی که خبر از خاموشی گوشی سورن میداد چشم بست
انگشت اشاره بهار روی سینه برهنه سورن می رقصید و خطوط فرضی و در همی را رسم میکرد و حلقه دست سورن به دور کمرش تنگ تر شد
-چرا نرفتی پیشش؟
-میخواستی برم؟!
سر جلو برد و لب به لب های قلوه ای و مردانه سورن چسباند و لب زد:
-نه
https://t.me/+YoDZVEqvDMAwZTVk
https://t.me/+YoDZVEqvDMAwZTVk
با سکوتی که بر فضای خانه حاکم شده بود سست و لرزان از پشت در بلند شد و در حالی که با فشردن ناخن هایش در گوشت دستش سعی داشت به خودش مسلط باشد دستگیره در را آرام پایین کشید
نگاهش از درز باریک در فضای نیمه تاریک خانه چرخید و نامطمئن در را باز کرد .
دفعه اولش نبود که فکر میکرد کسی در خانه است و کم کم خودش هم باورش میشد که دیوانه شده و ترس هایش توهماتی بیش نیستند
با قدم های نامطمئن خود را به اواسط پذیرایی رساند و نگاهش در آشپزخانه چرخید و با ندیدن کسی چشم بست و نفسش را آسوده بیرون فرستاد و قدمی عقب رفت و با حس برخورد به کسی برای ثانیه ای قلبش از کار افتاد
آرام و ترسیده به عقب چرخید و جیغ گوش خراشش حتی خودش را هم ترساند....
پارت بعدی اش👇😭
https://t.me/+YoDZVEqvDMAwZTVk
https://t.me/+YoDZVEqvDMAwZTVk | 50 | 0 | Loading... |
04 بهترین رمان های عاشقانه اینجاست❤️🔥
🩵 عاشقش شدم.نمیدونستم که دوست داداشمه! دل دادم بهش وخودمو دراختیارش گذاشتم اما بی هوا غیب شد ومن موندم و...
💜عاشق برادرشوهرم شدم، فکر میکردم خائن منم؛ اما همش بازی بود...
🩷 دخترونگیم رو گرفت و رهام کرد
🩵برام پاپوش دوختن و من افتادم تو زندان! تو زندان زنان اتفاقی برام افتاد که..و
❤️شوهرداشتم اما دلم برای معلم موسیقیم رفت
🤎 شوهرم به خاطر یه زن دیگه منو طلاق می ده اما...
💜لینک رمان های آنلاین اینجاست
💛ازدواج دو سلبریتی معروف و پرحاشیه
💙گنده لات محل عاشق دکتر تازه کار میشه
💚مردی که پنج سال به ناحق زندان بوده و بعد روبرومیشه با برادرزاده مذهبی دوستش که...
🧡شوهرم با توطئه مادرش بخاطردختر زا بودنم زن دوم گرفت
❤️عاشقانهای پرتلاطم بین زنی تن فروش و مرد مذهبی
🩵شب عروسیم منو به جرم موادمخدر دستیگر کردن درحالیکه
💜برادرم و دزدیده بودن! و در ازای آزادیش من باید ...
❤️دوست داشتنش ساده نیست
🩶دختری که بعد از قتل دونفر در یک مهمانی سکوت کرده با وکیلی که بخاطر این پرونده عجیب...
🧡دختری ساده که بعد از مرگ پدرمادرش آبروش هدف قرار میگیرد...
🩷مربی بدنسازی پایین شهر و دختر پولدار پرنازوعشوه
💙لیدا قاتل شوهرشه اما کسی از این راز خبر نداره جز فولاد دوست شوهرش!
🩷صدف زنی بیمار با فهیمدن اینکه شوهرش بقیه بامعشوقهاش در ترکیه زندگی میکند...
🤎دختر شیطونی که وارد دنیای مافیای بیرحم میشود
💜عاشقانه ی سرگرد اینترپل و یه قاتل
🩵دختری که سه ازدواج ناموفق داره
🧡برگشتن نیل بعد از شیش سال با دختربچه ای از خون او...
❤️اعدام شدنم به جرم قتل متجاوزم
🩷صیغه دوست برادرم شدم چون او غربت جایی رو نداشتم
🤍پسر خلافکار دختره رو مجبور میکنه باهاش بره دزدی
💜عشق تا بینهایت
💚پسره خواننده اس و الکی بهش تهمت میزنن که خانه فساد داره و...
💛صدف دختری که بعد مرگ عموش اسیر پسر عمومذهبیش میشه
🩷عشق عجین شده خون و باروت
💙عاشقانه پر تلاطم دختر عمو پسر عمو و سوختن در یک عشق پنهانی
🩶عروس خونآشامها توسط گرگینه ها دزدیده میشه
💜عشق یه پسرمسلمون و آقازاده به دختری ارمنی و مسیحی
🩵اون مرد دیوانهوار عاشق یه دختر شده ولی نمیدونه اون دختر نزدیکش شده که....
❤️رابطه دو زوج کاملا متقاوت از هم
💚مثلث عشقی،دختر مهربون و مذهبی،پسر بامرام و دوست داشتنی..
💛ازدواج اجباری با قاتل زنم.
🤍آفاق دختر هفده ساله ای از ایل قشقایی که عروس خون بس می شود.
🧡شش عاشقانه در یک اکیپ دوازده نفره
💙مجبور شدم معشوقه اون قاچاقچی باشم
💛عشق دختر مسلمان به پسر ارمنی
🩷عشق بین دو دشمن به خاطر یک نفرین قدرتمند...
🩵وقتی که یک دختر عاشق میشود
🤎من واقعیتم که دردهای بیاغراق زندگی، روی دوشم سوارند!
💙شوهرم مرد اما مجبورشدم به عقد برادرشوهرم دربیاد
❤️مادرم عروس خونبس بود! ومن دختری بودم که برادرِ هووی مادرم عاشقم شد
🖤همخونه بودی دختری زبان دراز و لجباز با پسری بی اعصاب و زخم خورده که پی انتقام
🩷ازدواج اجباری دختری روستایی باپسر فرنگ رفته
🩵بزرگترین و فعالترین رمانسرای تلگرام
💜دختری فراری از رابطه که بخاطر چک و سفته مجبور میشه...
🩶انتقام ناخواسته مهندسِ خشن از همسر رفیق فابریک
🤍پسرخاله ام بهم تجاوز کرد
🩵عشقم بهم خیانت کرد
🩶هر رمانی میخوای با چهار فرمت رایگان دانلود کن و بخون
💙رابطهای خشن و اجباری مرد مغرور با دختر قربانی تجاوز
💛بهم دست درازی میکرد و به اجبار و تهدید ازم میخواست که...
❤️دختری مذهبی اسیر دست مردی دنیا دیده که دایی کسیه که قراره...
🧡مجبورشدم پرستار مردی بشم که بی رحم بود
🩵 دوستش داشتم اما اون بوی عطر زنونه ای رو میداد که من نبودم!
❤️عاشق پسر خونده ی پدر گمشدم شدم که با نقشه اومده بود تو زندگیم | 24 | 0 | Loading... |
05 بهترین رمان های عاشقانه اینجاست❤️🔥
🩵 وقتی شوهرمو با دوستم برهنه روی تخت دیدم درحالیکه حامله بودم...
💜عاشق برادرشوهرم شدم، فکر میکردم خائن منم؛ اما همش بازی بود...
🩷 دخترونگیم رو گرفت و رهام کرد
🩵برام پاپوش دوختن و من افتادم تو زندان! تو زندان زنان اتفاقی برام افتاد که..و
❤️شوهرداشتم اما دلم برای معلم موسیقیم رفت
🤎 شوهرم به خاطر یه زن دیگه منو طلاق می ده اما...
💜لینک رمان های آنلاین اینجاست
💛ازدواج دو سلبریتی معروف و پرحاشیه
💙گنده لات محل عاشق دکتر تازه کار میشه
💚مردی که پنج سال به ناحق زندان بوده و بعد روبرومیشه با برادرزاده مذهبی دوستش که...
🧡شوهرم با توطئه مادرش بخاطردختر زا بودنم زن دوم گرفت
❤️عاشقانهای پرتلاطم بین زنی تن فروش و مرد مذهبی
🩵شب عروسیم منو به جرم موادمخدر دستیگر کردن درحالیکه
💜برادرم و دزدیده بودن! و در ازای آزادیش من باید ...
❤️دوست داشتنش ساده نیست
🩶دختری که بعد از قتل دونفر در یک مهمانی سکوت کرده با وکیلی که بخاطر این پرونده عجیب...
🧡دختری ساده که بعد از مرگ پدرمادرش آبروش هدف قرار میگیرد...
🩷مربی بدنسازی پایین شهر و دختر پولدار پرنازوعشوه
💙لیدا قاتل شوهرشه اما کسی از این راز خبر نداره جز فولاد دوست شوهرش!
🩷صدف زنی بیمار با فهیمدن اینکه شوهرش بقیه بامعشوقهاش در ترکیه زندگی میکند...
🤎دختر شیطونی که وارد دنیای مافیای بیرحم میشود
💜عاشقانه ی سرگرد اینترپل و یه قاتل
🩵دختری که سه ازدواج ناموفق داره
🧡برگشتن نیل بعد از شیش سال با دختربچه ای از خون او...
❤️اعدام شدنم به جرم قتل متجاوزم
🩷صیغه دوست برادرم شدم چون او غربت جایی رو نداشتم
🤍پسر خلافکار دختره رو مجبور میکنه باهاش بره دزدی
💜عشق تا بینهایت
💚پسره خواننده اس و الکی بهش تهمت میزنن که خانه فساد داره و...
💛صدف دختری که بعد مرگ عموش اسیر پسر عمومذهبیش میشه
🩷عشق عجین شده خون و باروت
💙عاشقانه پر تلاطم دختر عمو پسر عمو و سوختن در یک عشق پنهانی
🩶عروس خونآشامها توسط گرگینه ها دزدیده میشه
💜عشق یه پسرمسلمون و آقازاده به دختری ارمنی و مسیحی
🩵اون مرد دیوانهوار عاشق یه دختر شده ولی نمیدونه اون دختر نزدیکش شده که....
❤️رابطه دو زوج کاملا متقاوت از هم
💚مثلث عشقی،دختر مهربون و مذهبی،پسر بامرام و دوست داشتنی..
💛ازدواج اجباری با قاتل زنم.
🤍آفاق دختر هفده ساله ای از ایل قشقایی که عروس خون بس می شود.
🧡شش عاشقانه در یک اکیپ دوازده نفره
💙مجبور شدم معشوقه اون قاچاقچی باشم
💛عشق دختر مسلمان به پسر ارمنی
🩷عشق بین دو دشمن به خاطر یک نفرین قدرتمند...
🩵وقتی که یک دختر عاشق میشود
🤎من واقعیتم که دردهای بیاغراق زندگی، روی دوشم سوارند!
💙شوهرم مرد اما مجبورشدم به عقد برادرشوهرم دربیاد
❤️مادرم عروس خونبس بود! ومن دختری بودم که برادرِ هووی مادرم عاشقم شد
🖤همخونه بودی دختری زبان دراز و لجباز با پسری بی اعصاب و زخم خورده که پی انتقام
🩷ازدواج اجباری دختری روستایی باپسر فرنگ رفته
🩵بزرگترین و فعالترین رمانسرای تلگرام
💜دختری فراری از رابطه که بخاطر چک و سفته مجبور میشه...
🩶انتقام ناخواسته مهندسِ خشن از همسر رفیق فابریک
🤍پسرخاله ام بهم تجاوز کرد
🩵عشقم بهم خیانت کرد
🩶هر رمانی میخوای با چهار فرمت رایگان دانلود کن و بخون
💙رابطهای خشن و اجباری مرد مغرور با دختر قربانی تجاوز
💛بهم دست درازی میکرد و به اجبار و تهدید ازم میخواست که...
❤️دختری مذهبی اسیر دست مردی دنیا دیده که دایی کسیه که قراره...
🧡مجبورشدم پرستار مردی بشم که بی رحم بود
🩵 دوستش داشتم اما اون بوی عطر زنونه ای رو میداد که من نبودم!
❤️عاشق پسر خونده ی پدر گمشدم شدم که با نقشه اومده بود تو زندگیم | 65 | 0 | Loading... |
06 دوست صمیمی و شوهرش و باهم دیگه تو خونه خالی...😱🔞🔞
تاکسی سر کوچه ایستاد، سرگرم بیرون آوردن پول از کیف
گفتم:
-لطفا بپیچید داخل کوچه
- نمیشه خانم !! چه قیامتیه ؟؟ کسی مرده؟
سرم را بالا گرفتم:
جلوی ساختمان ما جمعیت زیادی جمع شده بودند
ماشین پلیس و آمبولانس هم بود.
وحشت کردم. در ماشین را باز کرده پیاده شدم.
-آبجی ، کرایه ما چی شد پس ؟؟
هل کرده چند تراول مچاله را به سمتش انداخته و دویدم داخل کوچه
دلشوره و اضطرابی که از صبح در جانم ریخته بود بی دلیل نبود .
مریم خانم همسایه روبرویی با دیدنم شروع به پچ پچ کرد
زنی چادری به سمتم آمد ، گیتی بود
چهار پنج ماه پیش جلویم را گرفته و گفته بود رستان را هنگام ورد به خانه ی مهتا و کیارش دیده است.
سینه سپر کردم و از آبروی همسر و دوستم دفاع کرده بودم.
حالا دیگر قدم هایم یاری نمی کرد
میخکوب شده ایستاده و صدای جیغ های گوشخراش زنی را می شنیدم
مردی فریاد زد:
- خلوت کن آقا، برید کنار
پلیس بود که مردم را متفرق می کرد
من در مرکز دایره ای رو به درب ورودی ساختمان ایستاده و چشمانم تنها مردی را می دید که بر دستانش دست بند زده بودند
و لباس سفید رنگش آغشته به خون بود.
سرش را لحظه ای بالا اورد و من صورت سرخش را دیدم.
کیارش بود، دوست صمیمی رستان ، همان که از برادر نزدیک تر بود ،شوهر مهتا
نگاهش به من افتاد:
-ریرا
لب زد:
شر یه بی ناموس رو از سرت کم کردم.
https://t.me/+sYAizZnehZE2YzUy
https://t.me/+sYAizZnehZE2YzUy
سرباز سرش را خم کرده و داخل ماشین نشاندش
پشت سرش مامورخانمی ،دست مهتا را گرفته می کشید، لباسهایش پاره و موهای پریشانش صورتش را پوشانده بود
مهتا یک بند جیغ می زد
انگار دچار جنون شده باشد
مرا که دید
ایستاد
ناگهان شبیه دیوانگان شروع به خنده کرد
بعد دستهایش را به طرفم گرفته و رو به جمعیت گفت:
می دونید رستان دوستش نداشت، ازش متنفر بود.
من رو دوست داشت
قدمی به سمتم برداشت همه هاج و واج نگاهش می کردند
مامور زن سعی داشت کنترلش کند
جیغ زد
می خوام یه چیزی بهش بگم
خیره به چشمان مبهوت و ترسیده ام جیغ کشید:
نیما پسر رستانِ
فروریختم ، انگار از بلندی سقوط کرده و مرده باشم
کلمات از ذهنم می گریختند
چه می گفت؟؟
دیوانه بود؟!!!
کیارش می غرید و ناسزا می گفت
از داخل ساختمان برانکاردی را می آوردند
رویش را کشیده بودند
پارچه ی سفید خونین بود
بی اختیار دست رو شکمم گذاشتم
مهتا چه گفته بود؟؟
رستان از من متنفر بوده؟؟
مگر رستان نمی گفت عاشق این است که از وجود من دختری داشته باشد؟؟
تلو تلو خوران خودم را به برانکارد رساندم
بی لحظه ای تردید پارچه را کشیدم
رستان مرده بود؟؟؟؟.
https://t.me/+sYAizZnehZE2YzUy
https://t.me/+sYAizZnehZE2YzUy
https://t.me/+sYAizZnehZE2YzUy
https://t.me/+sYAizZnehZE2YzUy
https://t.me/+sYAizZnehZE2YzUy | 143 | 0 | Loading... |
07 بهترین رمان های عاشقانه اینجاست❤️🔥
🩵 وقتی شوهرمو با دوستم برهنه روی تخت دیدم درحالیکه حامله بودم...
💜عاشق برادرشوهرم شدم، فکر میکردم خائن منم؛ اما همش بازی بود...
🩷 دخترونگیم رو گرفت و رهام کرد
🩵برام پاپوش دوختن و من افتادم تو زندان! تو زندان زنان اتفاقی برام افتاد که..و
❤️شوهرداشتم اما دلم برای معلم موسیقیم رفت
🤎 شوهرم به خاطر یه زن دیگه منو طلاق می ده اما...
💜لینک رمان های آنلاین اینجاست
💛ازدواج دو سلبریتی معروف و پرحاشیه
💙گنده لات محل عاشق دکتر تازه کار میشه
💚مردی که پنج سال به ناحق زندان بوده و بعد روبرومیشه با برادرزاده مذهبی دوستش که...
🧡شوهرم با توطئه مادرش بخاطردختر زا بودنم زن دوم گرفت
❤️عاشقانهای پرتلاطم بین زنی تن فروش و مرد مذهبی
🩵شب عروسیم منو به جرم موادمخدر دستیگر کردن درحالیکه
💜برادرم و دزدیده بودن! و در ازای آزادیش من باید ...
❤️دوست داشتنش ساده نیست
🩶دختری که بعد از قتل دونفر در یک مهمانی سکوت کرده با وکیلی که بخاطر این پرونده عجیب...
🧡دختری ساده که بعد از مرگ پدرمادرش آبروش هدف قرار میگیرد...
🩷مربی بدنسازی پایین شهر و دختر پولدار پرنازوعشوه
💙لیدا قاتل شوهرشه اما کسی از این راز خبر نداره جز فولاد دوست شوهرش!
🩷صدف زنی بیمار با فهیمدن اینکه شوهرش بقیه بامعشوقهاش در ترکیه زندگی میکند...
🤎دختر شیطونی که وارد دنیای مافیای بیرحم میشود
💜عاشقانه ی سرگرد اینترپل و یه قاتل
🩵دختری که سه ازدواج ناموفق داره
🧡برگشتن نیل بعد از شیش سال با دختربچه ای از خون او...
❤️اعدام شدنم به جرم قتل متجاوزم
🩷صیغه دوست برادرم شدم چون او غربت جایی رو نداشتم
🤍پسر خلافکار دختره رو مجبور میکنه باهاش بره دزدی
💜عشق تا بینهایت
💚پسره خواننده اس و الکی بهش تهمت میزنن که خانه فساد داره و...
💛صدف دختری که بعد مرگ عموش اسیر پسر عمومذهبیش میشه
🩷عشق عجین شده خون و باروت
💙عاشقانه پر تلاطم دختر عمو پسر عمو و سوختن در یک عشق پنهانی
🩶عروس خونآشامها توسط گرگینه ها دزدیده میشه
💜عشق یه پسرمسلمون و آقازاده به دختری ارمنی و مسیحی
🩵اون مرد دیوانهوار عاشق یه دختر شده ولی نمیدونه اون دختر نزدیکش شده که....
❤️رابطه دو زوج کاملا متقاوت از هم
💚مثلث عشقی،دختر مهربون و مذهبی،پسر بامرام و دوست داشتنی..
💛ازدواج اجباری با قاتل زنم.
🤍آفاق دختر هفده ساله ای از ایل قشقایی که عروس خون بس می شود.
🧡شش عاشقانه در یک اکیپ دوازده نفره
💙مجبور شدم معشوقه اون قاچاقچی باشم
💛عشق دختر مسلمان به پسر ارمنی
🩷عشق بین دو دشمن به خاطر یک نفرین قدرتمند...
🩵وقتی که یک دختر عاشق میشود
🤎من واقعیتم که دردهای بیاغراق زندگی، روی دوشم سوارند!
💙شوهرم مرد اما مجبورشدم به عقد برادرشوهرم دربیاد
❤️مادرم عروس خونبس بود! ومن دختری بودم که برادرِ هووی مادرم عاشقم شد
🖤همخونه بودی دختری زبان دراز و لجباز با پسری بی اعصاب و زخم خورده که پی انتقام
🩷ازدواج اجباری دختری روستایی باپسر فرنگ رفته
🩵بزرگترین و فعالترین رمانسرای تلگرام
💜دختری فراری از رابطه که بخاطر چک و سفته مجبور میشه...
🩶انتقام ناخواسته مهندسِ خشن از همسر رفیق فابریک
🤍پسرخاله ام بهم تجاوز کرد
🩵عشقم بهم خیانت کرد
🩶هر رمانی میخوای با چهار فرمت رایگان دانلود کن و بخون
💙رابطهای خشن و اجباری مرد مغرور با دختر قربانی تجاوز
💛بهم دست درازی میکرد و به اجبار و تهدید ازم میخواست که...
❤️دختری مذهبی اسیر دست مردی دنیا دیده که دایی کسیه که قراره...
🧡مجبورشدم پرستار مردی بشم که بی رحم بود
🩵 دوستش داشتم اما اون بوی عطر زنونه ای رو میداد که من نبودم!
❤️عاشق پسر خونده ی پدر گمشدم شدم که با نقشه اومده بود تو زندگیم | 60 | 0 | Loading... |
08 این لیست پر از رمان های عاشقانه و جذابی است که تنها امروز اعتبار دارد❤️🖤
کینه دل
https://t.me/+RJJIkNRG3BI1NmFk
❤️
جامانده
https://t.me/+EetWHACuYEA0YzA0
🎀
بی گناه
https://t.me/+ZJeOfBFX7rpmMWRk
🕊
روایت های عاشقانه
https://t.me/+wOEbmzMd5INiYjRk
🧊
کافه دارچین
https://t.me/+v7ssTInLxvw3OTA0
☕️
قاب سوخته
https://t.me/+WCvtEOhqLIYZPqoi
🔮
منشورعشق
https://t.me/+2yp68a4xG0xlOTc0
🎼
فودوشین
https://t.me/+HVwbM-IoSWI2MTU0
🎾
کلبه رمان های عاشقانه
https://t.me/+4R6qpgXBinUxOTg0
📚
سونای
https://t.me/joinchat/AAAAAFbz0FL1DIxPtEdKxQ
🍷
آشوب
https://t.me/+JA_ztMH7bANkMWRk
💝
وصله ناجور دل
https://t.me/+nFRZT8EaFUgzMGZk
☕️
سایه ی سرخ
https://t.me/joinchat/5lHZcPHRA3wxODg0
🌰
پناهگاه طوفان
https://t.me/+g0SD3Ehg6eE0ZDVh
🍕
لوتی اماجذاب
https://t.me/joinchat/VT1nRkXbjMJlNTRk
🎷
منتهی به خیابان عشق
https://t.me/+R11OsZffKMoo-Uk4
🎲
سنجاقک آبی
https://t.me/+vepQpY2KCoJhOWM8
🧩
یک روز به شیدایی
https://t.me/+zifHrlN32FIyYTVk
💔
آناشه
https://t.me/+FttMneQYDEU0MmNk
🎭
روزهای سفید
https://t.me/joinchat/PA6bpIR_NkQ1MjI0
🦋
شب های پاریس ماه نداشت
https://t.me/+znZrAk1TDUZhNzk0
🌜
ماهرو
https://t.me/+wBeUk_vb119hNjc0
🍒
شاهزاده یخ زده
https://t.me/+KtcFzv-ZFeAxODQ0
🧀
ازطهرانتاتهران
https://t.me/+-ddAMSs9929iOGQ0
🍍
گود من
https://t.me/+6kO-xJZMHKpjODc8
🧛
عاشق بی گناه
https://t.me/+ZX0tzSCYlTQyNmZk
💄
جاری خواهم ماند
https://t.me/+iltXh72SRbs4NDI8
🐙
بیا عشق را معنا کنیم
https://t.me/+OCmbm9KmMnBkMTFk
🐠
جدال دو عین
https://t.me/+hyLm_LlT8dVhM2Vk
🤡
دختر حاج مراد
https://t.me/+h-rcA9H3poQ3ZDQ0
✨
ماه عمارت
https://t.me/joinchat/AAAAAFaErq53HiQz5KGbPg
🍀
لیرا
https://t.me/+FYXL5jrHy-hmZjE0
🦊
ویرانه های سکوت
https://t.me/joinchat/UxeH-D3sAnJO3mDX
🥝
سبوی شکسته
https://t.me/+9YhXOZ1bfwg0NzI8
👀
طعمه هوس
https://t.me/+zON_gzksXTRhNDY8
☂
سرنوشت ما
https://t.me/+LUgE9CRE6MhkNDlk
🥃
مضطر
https://t.me/joinchat/Vp4khXQ1LcEhqe8f
☃️
فراموشی دریا
https://t.me/+jHupb8WZil8yMzhk
🌊
لمس تنهایی ماه
https://t.me/+SF0c0RYHKVqt-OUs
🌙
تاب رخ او
https://t.me/+1IDAUcrDvvBhNGQ0
🌒
سی سالگی
https://t.me/+GkymMdrhpaAxNTE0
🎯
قرار نبود عاشق شیم
https://t.me/+m3ELnbYGyV8xMTlk
💝
خواب
https://t.me/+hG88MA7KVnY2ZWM0
💀
جوخه یتقلا
https://t.me/+n342BLRGbCYwM2Fk
🧶
چشم های آهیل
https://t.me/+EQ36tGfAf380M2M0
👀
برزخ عشق
https://t.me/+Oe0BXmaR0L83NGU0
🐦🔥
شهربند گرگ سیاه
https://t.me/+Ijr5wTMZt0AzMDFk
☠
آرامش یک طوفان
https://t.me/+FrTtEfbimrY4NjRk
🐝
امیر سپهبد
https://t.me/+6yJS8TJ_aeA4Njhk
🐦🔥
اسپار
https://t.me/joinchat/WjuxpULPKVZhODQ0
🪐
رمانسرای ایرانی
https://t.me/+zZSgUDD1yHk0NjQ0
✨
رمان های آنلاین
https://t.me/+UUWMVgclpmc0YzA0
🧶
جال
https://t.me/+nrpuydJ_Z3xkNTlk
👓
طلا
https://t.me/+kC7FObK-LxphMWY0
💄
منفصل
https://t.me/+jBtyLurwbX9mODM0
🌈
به تودچارگشته ام
https://t.me/+d0Klnq7MLTgxNDZk
🌻
به جهنم خواهم رفت
https://t.me/+NQ_gl30fwgBkOTRk
🐾
وکیل تسخیری
https://t.me/+6mLM_NORp1Q0ZmU8
🌸
دلیبال
https://t.me/+Z44uQuiyJCIxODFk
🐚
فگار
https://t.me/+RLIrvzZYN6FlMTA0
👽
کوارا
https://t.me/joinchat/rlqEz_ydcDJhNzlk
🪵
دیافراگم
https://t.me/+B2CA8Os4wWwwN2Y0
🌹
عروسک آرزو
https://t.me/+UC3MwVS_fsCnKscw
💝
شبی در پروجا
https://t.me/+ae03USXeFIo3M2Zk
🌵
گلاویژ
https://t.me/joinchat/AAAAAFi1bW3U-7ofzA0FbQ
🍂
دل بیجان
https://t.me/+YYRpeXha_xw0ZDM0
🐝
راز مبهم
https://t.me/+-47jRFH3qFJmYTVk
⭕️
اختران
https://t.me/+jnB5gd1qIkU0OTI0
✨
ردپای آرامش
https://t.me/+cpWz_omXlDE5NjY0
🪴
عشق محبوس شده
https://t.me/+e39A8sPw6EVkODM0
🩵 | 23 | 1 | Loading... |
09 _مگه یادم میره که هر شب با اون داداش عوضیتر از خودت مست میکردین و پشت در اتاقم تا خود صبح داد میزدین که درو باز کن تا از وجودت سیر بشیم؟🔞🔞🔞
چشمانش لبالب از اشک است:
_پشیمونم دردت به سرم، من دوستت دارم روژیا...
همش یه اشتباه بود، یه ندونم کاری احمقانه... منو ببخش و بذار با داشتنت همه چیز رو جبران کنم.
اشکهایم را محکم از روی صورت پاک میکنم طوری که رد دستم روی پوست نازکم به حای میماند:
_اون شبا که تا صبح تنم توی اتاق میلرزید که نیای سراغم و بیعفتم کنی باید به فکر الان هم میبودی...
تازه یادت افتاده من بیگناهم امیرحامی؟
چقدر بهت گفتم من تو مرگ مادرت دست نداشتم و تو فقط با رفع نیازهای شبونت عذابم دادی...
قدم جلو میگذارد:
_ازم بگذر روژیا...
عقب میروم و خود را به لبه تراس میرسانم:
_واسه این حرفا دیره، دیگه نمیخوام دستت به تنم بخوره!🔞
یه قدم دیگه برداری حسرت دیدنمو تا قیامت به دلت میذارم و خودمو پرت میکنم پایین!
ترسیده لب میزند:
_نرو عقب زندگیم، باشه... باشه هرچی تو بگی!
ولی پاهای لرزانم امان نمیدهد و همین که تلاش برای فاصله از لبه تراس میکنم ناگهان زیر پاهایم خالی میشود و...
Link
https://t.me/+RJJIkNRG3BI1NmFk
امیرحامی و برادر دوقلوش هرشب دخترکی که فکر میکنن مسبب مرگ مادرشونه عذاب میدن اما وقتی دست سرنوشت عشق رو تو قلب امیرحامی میذاره و متوجه میشه روژیا بیگناه هستش میره که بدستش بیاره...
اما برای اینکار دیر شده❌💯❌💯❌💯 | 41 | 1 | Loading... |
10 _مگه یادم میره که هر شب با اون داداش عوضیتر از خودت مست میکردین و پشت در اتاقم تا خود صبح داد میزدین که درو باز کن تا از وجودت سیر بشیم؟🔞🔞🔞
چشمانش لبالب از اشک است:
_پشیمونم دردت به سرم، من دوستت دارم روژیا...
همش یه اشتباه بود، یه ندونم کاری احمقانه... منو ببخش و بذار با داشتنت همه چیز رو جبران کنم.
اشکهایم را محکم از روی صورت پاک میکنم طوری که رد دستم روی پوست نازکم به حای میماند:
_اون شبا که تا صبح تنم توی اتاق میلرزید که نیای سراغم و بیعفتم کنی باید به فکر الان هم میبودی...
تازه یادت افتاده من بیگناهم امیرحامی؟
چقدر بهت گفتم من تو مرگ مادرت دست نداشتم و تو فقط با رفع نیازهای شبونت عذابم دادی...
قدم جلو میگذارد:
_ازم بگذر روژیا...
عقب میروم و خود را به لبه تراس میرسانم:
_واسه این حرفا دیره، دیگه نمیخوام دستت به تنم بخوره!🔞
یه قدم دیگه برداری حسرت دیدنمو تا قیامت به دلت میذارم و خودمو پرت میکنم پایین!
ترسیده لب میزند:
_نرو عقب زندگیم، باشه... باشه هرچی تو بگی!
ولی پاهای لرزانم امان نمیدهد و همین که تلاش برای فاصله از لبه تراس میکنم ناگهان زیر پاهایم خالی میشود و...
Link
https://t.me/+RJJIkNRG3BI1NmFk
امیرحامی و برادر دوقلوش هرشب دخترکی که فکر میکنن مسبب مرگ مادرشونه عذاب میدن اما وقتی دست سرنوشت عشق رو تو قلب امیرحامی میذاره و متوجه میشه روژیا بیگناه هستش میره که بدستش بیاره...
اما برای اینکار دیر شده❌💯❌💯❌💯 | 70 | 0 | Loading... |
11 این لیست پر از رمان های عاشقانه و جذابی است که تنها امروز اعتبار دارد❤️🖤
کینه دل
https://t.me/+RJJIkNRG3BI1NmFk
❤️
جامانده
https://t.me/+EetWHACuYEA0YzA0
🎀
بی گناه
https://t.me/+ZJeOfBFX7rpmMWRk
🕊
روایت های عاشقانه
https://t.me/+wOEbmzMd5INiYjRk
🧊
کافه دارچین
https://t.me/+v7ssTInLxvw3OTA0
☕️
قاب سوخته
https://t.me/+WCvtEOhqLIYZPqoi
🔮
منشورعشق
https://t.me/+2yp68a4xG0xlOTc0
🎼
فودوشین
https://t.me/+HVwbM-IoSWI2MTU0
🎾
کلبه رمان های عاشقانه
https://t.me/+4R6qpgXBinUxOTg0
📚
سونای
https://t.me/joinchat/AAAAAFbz0FL1DIxPtEdKxQ
🍷
آشوب
https://t.me/+JA_ztMH7bANkMWRk
💝
وصله ناجور دل
https://t.me/+nFRZT8EaFUgzMGZk
☕️
سایه ی سرخ
https://t.me/joinchat/5lHZcPHRA3wxODg0
🌰
پناهگاه طوفان
https://t.me/+g0SD3Ehg6eE0ZDVh
🍕
لوتی اماجذاب
https://t.me/joinchat/VT1nRkXbjMJlNTRk
🎷
منتهی به خیابان عشق
https://t.me/+R11OsZffKMoo-Uk4
🎲
سنجاقک آبی
https://t.me/+vepQpY2KCoJhOWM8
🧩
یک روز به شیدایی
https://t.me/+zifHrlN32FIyYTVk
💔
آناشه
https://t.me/+FttMneQYDEU0MmNk
🎭
روزهای سفید
https://t.me/joinchat/PA6bpIR_NkQ1MjI0
🦋
شب های پاریس ماه نداشت
https://t.me/+znZrAk1TDUZhNzk0
🌜
ماهرو
https://t.me/+wBeUk_vb119hNjc0
🍒
شاهزاده یخ زده
https://t.me/+KtcFzv-ZFeAxODQ0
🧀
ازطهرانتاتهران
https://t.me/+-ddAMSs9929iOGQ0
🍍
گود من
https://t.me/+6kO-xJZMHKpjODc8
🧛
عاشق بی گناه
https://t.me/+ZX0tzSCYlTQyNmZk
💄
جاری خواهم ماند
https://t.me/+iltXh72SRbs4NDI8
🐙
بیا عشق را معنا کنیم
https://t.me/+OCmbm9KmMnBkMTFk
🐠
جدال دو عین
https://t.me/+hyLm_LlT8dVhM2Vk
🤡
دختر حاج مراد
https://t.me/+h-rcA9H3poQ3ZDQ0
✨
ماه عمارت
https://t.me/joinchat/AAAAAFaErq53HiQz5KGbPg
🍀
لیرا
https://t.me/+FYXL5jrHy-hmZjE0
🦊
ویرانه های سکوت
https://t.me/joinchat/UxeH-D3sAnJO3mDX
🥝
سبوی شکسته
https://t.me/+9YhXOZ1bfwg0NzI8
👀
طعمه هوس
https://t.me/+zON_gzksXTRhNDY8
☂
سرنوشت ما
https://t.me/+LUgE9CRE6MhkNDlk
🥃
مضطر
https://t.me/joinchat/Vp4khXQ1LcEhqe8f
☃️
فراموشی دریا
https://t.me/+jHupb8WZil8yMzhk
🌊
لمس تنهایی ماه
https://t.me/+SF0c0RYHKVqt-OUs
🌙
تاب رخ او
https://t.me/+1IDAUcrDvvBhNGQ0
🌒
سی سالگی
https://t.me/+GkymMdrhpaAxNTE0
🎯
قرار نبود عاشق شیم
https://t.me/+m3ELnbYGyV8xMTlk
💝
خواب
https://t.me/+hG88MA7KVnY2ZWM0
💀
جوخه یتقلا
https://t.me/+n342BLRGbCYwM2Fk
🧶
چشم های آهیل
https://t.me/+EQ36tGfAf380M2M0
👀
برزخ عشق
https://t.me/+Oe0BXmaR0L83NGU0
🐦🔥
شهربند گرگ سیاه
https://t.me/+Ijr5wTMZt0AzMDFk
☠
آرامش یک طوفان
https://t.me/+FrTtEfbimrY4NjRk
🐝
امیر سپهبد
https://t.me/+6yJS8TJ_aeA4Njhk
🐦🔥
اسپار
https://t.me/joinchat/WjuxpULPKVZhODQ0
🪐
رمانسرای ایرانی
https://t.me/+zZSgUDD1yHk0NjQ0
✨
رمان های آنلاین
https://t.me/+UUWMVgclpmc0YzA0
🧶
جال
https://t.me/+nrpuydJ_Z3xkNTlk
👓
طلا
https://t.me/+kC7FObK-LxphMWY0
💄
منفصل
https://t.me/+jBtyLurwbX9mODM0
🌈
به تودچارگشته ام
https://t.me/+d0Klnq7MLTgxNDZk
🌻
به جهنم خواهم رفت
https://t.me/+NQ_gl30fwgBkOTRk
🐾
وکیل تسخیری
https://t.me/+6mLM_NORp1Q0ZmU8
🌸
دلیبال
https://t.me/+Z44uQuiyJCIxODFk
🐚
فگار
https://t.me/+RLIrvzZYN6FlMTA0
👽
کوارا
https://t.me/joinchat/rlqEz_ydcDJhNzlk
🪵
دیافراگم
https://t.me/+B2CA8Os4wWwwN2Y0
🌹
عروسک آرزو
https://t.me/+UC3MwVS_fsCnKscw
💝
شبی در پروجا
https://t.me/+ae03USXeFIo3M2Zk
🌵
گلاویژ
https://t.me/joinchat/AAAAAFi1bW3U-7ofzA0FbQ
🍂
دل بیجان
https://t.me/+YYRpeXha_xw0ZDM0
🐝
راز مبهم
https://t.me/+-47jRFH3qFJmYTVk
⭕️
اختران
https://t.me/+jnB5gd1qIkU0OTI0
✨
ردپای آرامش
https://t.me/+cpWz_omXlDE5NjY0
🪴
عشق محبوس شده
https://t.me/+e39A8sPw6EVkODM0
🩵 | 27 | 1 | Loading... |
12 خاص ترین روز زندگیم،داخل سالن ارایشگاه فهمیدم باردارم...
داخل سرویس بودم و بیبی چکی که خط پر رنگ Tرو بهم نشون میداد،استرس رو به جونم وارد کرده بود..
هیچ وقت فکر نمیکردم تو همچین روزی،بفهمم بچه ی حامی تو شکممه،شبی که قرار بود خیلی قشنگ باشه
و حالا با وجود تست مثبتی که تو دستم بود،شاهانه میشد..درونم ذوقی بی سابقه به وجود اومده بود..
طولی نکشید که به خودم اومدم و با زدن آبی به دست و صورتم،از سرویس بیرون اومدم..
میکاپ آرتیست،لبخندی به روم زد و گفت:
-روژیا جون وقت شماست،بیا اینجا...
هول شده،این دست اون دست کردم و جواب دادم:
-عزیزم میشه من یکم دیگه بیام خدمت شما باشم،الان باید یه تماس اظطراری بگیرم
چشم روی هم گزاشت و جواب داد:
-باشه عزیزم هرطور شما راحتی،پس من به عروس بعدیم میرسم تاوقتی شما حاضر میشی
نفس عمیقی کشیدم و برای بار بیستم،با حامی تماس گرفتم و فقط با صدای اپراطور که میگفت (دستگاه مشترک مورد نظر خاموش میباشد) رو به رو میشدم...
در دام استرس و اضطراب بودم که گوشیم زنگ خورد و با خوشحالی که حامیه،صفحه رو نگاه کردم و با افتادن اسم آریا روی گوشی،بادم خوابید و ناچارا جواب دادم:
-بله آریا،هیچ معلوم هست داداشت کجاست؟؟چندین بار باهاش تماس گرفتم،جواب نمیده داره دیر میشه ما کی باید به باغ برسیم؟؟
با صدا ای لرزان و نفسی کند زمزمه کرد:
-حامی رفته روژیا،باید برگردی خونه،آماده نشو....
❌❌❌🔥🔥🔥
چقدر دردناکه
https://t.me/+RJJIkNRG3BI1NmFk | 148 | 1 | Loading... |
13 این لیست پر از رمان های عاشقانه و جذابی است که تنها امروز اعتبار دارد❤️🖤
کینه دل
https://t.me/+RJJIkNRG3BI1NmFk
❤️
جامانده
https://t.me/+EetWHACuYEA0YzA0
🎀
بی گناه
https://t.me/+ZJeOfBFX7rpmMWRk
🕊
روایت های عاشقانه
https://t.me/+wOEbmzMd5INiYjRk
🧊
کافه دارچین
https://t.me/+v7ssTInLxvw3OTA0
☕️
قاب سوخته
https://t.me/+WCvtEOhqLIYZPqoi
🔮
منشورعشق
https://t.me/+2yp68a4xG0xlOTc0
🎼
فودوشین
https://t.me/+HVwbM-IoSWI2MTU0
🎾
کلبه رمان های عاشقانه
https://t.me/+4R6qpgXBinUxOTg0
📚
سونای
https://t.me/joinchat/AAAAAFbz0FL1DIxPtEdKxQ
🍷
آشوب
https://t.me/+JA_ztMH7bANkMWRk
💝
وصله ناجور دل
https://t.me/+nFRZT8EaFUgzMGZk
☕️
سایه ی سرخ
https://t.me/joinchat/5lHZcPHRA3wxODg0
🌰
پناهگاه طوفان
https://t.me/+g0SD3Ehg6eE0ZDVh
🍕
لوتی اماجذاب
https://t.me/joinchat/VT1nRkXbjMJlNTRk
🎷
منتهی به خیابان عشق
https://t.me/+R11OsZffKMoo-Uk4
🎲
سنجاقک آبی
https://t.me/+vepQpY2KCoJhOWM8
🧩
یک روز به شیدایی
https://t.me/+zifHrlN32FIyYTVk
💔
آناشه
https://t.me/+FttMneQYDEU0MmNk
🎭
روزهای سفید
https://t.me/joinchat/PA6bpIR_NkQ1MjI0
🦋
شب های پاریس ماه نداشت
https://t.me/+znZrAk1TDUZhNzk0
🌜
ماهرو
https://t.me/+wBeUk_vb119hNjc0
🍒
شاهزاده یخ زده
https://t.me/+KtcFzv-ZFeAxODQ0
🧀
ازطهرانتاتهران
https://t.me/+-ddAMSs9929iOGQ0
🍍
گود من
https://t.me/+6kO-xJZMHKpjODc8
🧛
عاشق بی گناه
https://t.me/+ZX0tzSCYlTQyNmZk
💄
جاری خواهم ماند
https://t.me/+iltXh72SRbs4NDI8
🐙
بیا عشق را معنا کنیم
https://t.me/+OCmbm9KmMnBkMTFk
🐠
جدال دو عین
https://t.me/+hyLm_LlT8dVhM2Vk
🤡
دختر حاج مراد
https://t.me/+h-rcA9H3poQ3ZDQ0
✨
ماه عمارت
https://t.me/joinchat/AAAAAFaErq53HiQz5KGbPg
🍀
لیرا
https://t.me/+FYXL5jrHy-hmZjE0
🦊
ویرانه های سکوت
https://t.me/joinchat/UxeH-D3sAnJO3mDX
🥝
سبوی شکسته
https://t.me/+9YhXOZ1bfwg0NzI8
👀
طعمه هوس
https://t.me/+zON_gzksXTRhNDY8
☂
سرنوشت ما
https://t.me/+LUgE9CRE6MhkNDlk
🥃
مضطر
https://t.me/joinchat/Vp4khXQ1LcEhqe8f
☃️
فراموشی دریا
https://t.me/+jHupb8WZil8yMzhk
🌊
لمس تنهایی ماه
https://t.me/+SF0c0RYHKVqt-OUs
🌙
تاب رخ او
https://t.me/+1IDAUcrDvvBhNGQ0
🌒
سی سالگی
https://t.me/+GkymMdrhpaAxNTE0
🎯
قرار نبود عاشق شیم
https://t.me/+m3ELnbYGyV8xMTlk
💝
خواب
https://t.me/+hG88MA7KVnY2ZWM0
💀
جوخه یتقلا
https://t.me/+n342BLRGbCYwM2Fk
🧶
چشم های آهیل
https://t.me/+EQ36tGfAf380M2M0
👀
برزخ عشق
https://t.me/+Oe0BXmaR0L83NGU0
🐦🔥
شهربند گرگ سیاه
https://t.me/+Ijr5wTMZt0AzMDFk
☠
آرامش یک طوفان
https://t.me/+FrTtEfbimrY4NjRk
🐝
امیر سپهبد
https://t.me/+6yJS8TJ_aeA4Njhk
🐦🔥
اسپار
https://t.me/joinchat/WjuxpULPKVZhODQ0
🪐
رمانسرای ایرانی
https://t.me/+zZSgUDD1yHk0NjQ0
✨
رمان های آنلاین
https://t.me/+UUWMVgclpmc0YzA0
🧶
جال
https://t.me/+nrpuydJ_Z3xkNTlk
👓
طلا
https://t.me/+kC7FObK-LxphMWY0
💄
منفصل
https://t.me/+jBtyLurwbX9mODM0
🌈
به تودچارگشته ام
https://t.me/+d0Klnq7MLTgxNDZk
🌻
به جهنم خواهم رفت
https://t.me/+NQ_gl30fwgBkOTRk
🐾
وکیل تسخیری
https://t.me/+6mLM_NORp1Q0ZmU8
🌸
دلیبال
https://t.me/+Z44uQuiyJCIxODFk
🐚
فگار
https://t.me/+RLIrvzZYN6FlMTA0
👽
کوارا
https://t.me/joinchat/rlqEz_ydcDJhNzlk
🪵
دیافراگم
https://t.me/+B2CA8Os4wWwwN2Y0
🌹
عروسک آرزو
https://t.me/+UC3MwVS_fsCnKscw
💝
شبی در پروجا
https://t.me/+ae03USXeFIo3M2Zk
🌵
گلاویژ
https://t.me/joinchat/AAAAAFi1bW3U-7ofzA0FbQ
🍂
دل بیجان
https://t.me/+YYRpeXha_xw0ZDM0
🐝
راز مبهم
https://t.me/+-47jRFH3qFJmYTVk
⭕️
اختران
https://t.me/+jnB5gd1qIkU0OTI0
✨
ردپای آرامش
https://t.me/+cpWz_omXlDE5NjY0
🪴
عشق محبوس شده
https://t.me/+e39A8sPw6EVkODM0
🩵 | 89 | 2 | Loading... |
14 بچه بودیم کسی نگفته بود میشود با یک کلمه دلت هُری بریزد.
نگفته بود نگاه پسری پیات بدود چه آشوبی به دلت میاندازد.
وای از بزرگترهایی که ما را مال هم میخواندند و من بیصبرانه منتظر بزرگ شدن بودم تا خانم هاتف شوم و مادرم کاچی درست کند و مادرش شب زفاف کَل بکشد؛هنور هفده سالم تمام نشدهبود که یک شب داد و فریاد زنان با خشم به سینهاش کوبید و گفت:
-نمیخوامش مگه زوره..!بابا مگه قدیمه...الان پسرا خودشون زن زندگیشونو انتخاب میکنن !
همسایه بودیم؛صدای دعوا خانهشان را پر کرده بود مدتی،تا اینکه وقتی همهچی آرام شد مادرش با شرم و ناراحتی خبر نامزدیش را داد و خیلی زود بساط ازدواجش با دوس دخترش برپا شد و دل منخُون.
چندسال بعد وقتی خبر جدایش رسید من داشتم عروس میشدم اما اون لعنتی با مالکیت بلند جلو همه گفت "من دست خوردهاشم " و منو رسوا کرد🔞....
https://t.me/+KvzOBWk7O4k3ZTE8
توصیهی ویژه نویسنده❌ | 37 | 0 | Loading... |
15 -گفتم نه بگو خلاصم کن...نمیتونم بهت دست بزنم...نمیخوامت لاکردار
لباس عروسم در دستم مشت میشود و بغض در گلویم سنگ میشود.از بچگی به نام هم بودیم.
از همان بچگی دلم گره خورده بود به سیاهی چشمان پسرهمسایه حالا همان خواستن تاوان شدهبود نخواستن شوهرم...
با پاشنهی کفش روی زمین ضرب میگیرد:
-نه امشب نه شبهای دیگهام خبری نیست...من دلم جای دیگهاست نغمه...بهت گفته بودم من شوهر بشو نیستم....!
بغضم نمه نمه آب میشود و اشک روی صورتم جاری میشود.
-این جوری نگو هامون...من دوستت دارم...بخدا اون قدر که...
تا بخوام جملهام را کامل کنم دستش را چنان در آینه میکوبد که از دستهایش خون جاری میشود.داد میزند:
-ولی من دوستت ندارم...ازت بدم میاد...از همون بچگی...از مهربونیات...از خود شیرینیهات...
دست دراز میکنم:
-دست داره خون میاد...
دستش را پس میزند و با کینه و نفرت میغرد:
-به درک....
همان لحظه گوشیش زنگ میخورد.دست داخل جیبش می برد و گوشیاش را بیرون میآورد.
با لبخند محوی زیر نگاهم جواب میدهد:
-سلام عزیزدلم...چطوری ؟
قلبم می شکند و نفس در سینهام حبس میشود.خودش بود.همان دختر موبلوند که دلش را برده بود و چقدر جنگید تا خانوادهاش با خواسته دلش موافقت کنند اما نشد...
زیرچشمی نگاهم میکند.دستم میلرزد ولی قلبم بیشتر وقتی میگوید:
-امشب بیام پیشت...؟!
نه نمیتوانست این قدر بیرحم باشد؛تازه عروسش را این شب لعنتی ول کند ولی بود.
گوشیش را داخل جیبش سُر داد.
آب دهانم را سخت قورت دادم و جان کندم.
-کجا میری ؟!
-پیش زنم...!
لعنتی...لعنت به زبانش...! دامن لباسم را بالا گرفتم و لب گزیدم.
-زنت منم هامون...!
با دست به تخت سینهام کوبید جوری که به زمبن افتادم.روی تنم خیمه زد و دستش دور گلویم حلقه شد.جوری که راه نفسم را بست.با خشم خروشید:
-تو زنم نیستی...!تو مایه عذابمی...!بمیر لعنتی...!
فشار دستانش بیشتر شد و چشمانش را چنان با کینه و نفرت به صورتم دوخته بود که مطمین شدم واقعا قصد جانم را دارد.نفسهابم به شمارش افتاده بود.حس کردم با مرگ فاصلهای ندارم که دستی محکم تنش را عقب داد.
با چشمان نیمهباز نگاهش کردم.
خودش بود.چشمهای سیاهش غرق در خون بود.
صدای مردانهاش میلرزید که رو به برادرش تشر زد:
-خجالت بکش تو مردی آخه...زنته بیغیرت...!
از دست هامون خون میچکید ولی اهمیتی نداد.قسم خوردهبود آبرویم را ببرد.
-نمیخوامش مگه زوره...؟!بابا من عُقم میاد بهش دست بزنم...!
چشم بستم.کاش میمردم جلوی او این طور آبرویم نمیرفت.صدای نفس های عصبیش را میشنیدم و کمی بعد با صدایی خشدارش گرفته گفت :
-طلاقش بده تا مال من شه...!
چشم باز کردم.باورم نمیشد روزی دلش را بدجور بخاطر خواستن هامون شکسته بودم حالا باز هم مرا میخواست.
هامون از کوره در رفت یقهاش را گرفت و غرید:
-زن دادشته لامصب...ناموسته...!
نفس های تند و عصبیش را بیرون داد و دست خونی هامون را از یقهاش جدا کرد.
-یه جو مردونگی سرت میشه زنتو شب عروسی ول نکن که بری پیش دوس دخترت....خواستن زن داداش نمیشناسه...
و چه کسی میدانست بازی روزگار یک روز دوبرادر عاشق را مقابل من جوری قرار میدهد که تاوانش دست خورده شدن من باشد🔞...
❌❌❌
https://t.me/+KvzOBWk7O4k3ZTE8
https://t.me/+KvzOBWk7O4k3ZTE8
https://t.me/+KvzOBWk7O4k3ZTE8
https://t.me/+KvzOBWk7O4k3ZTE8
https://t.me/+KvzOBWk7O4k3ZTE8 | 125 | 0 | Loading... |
16 بهترین رمان های عاشقانه اینجاست❤️🔥
🩵 وقتی شوهرمو با دوستم برهنه روی تخت دیدم درحالیکه حامله بودم...
💜عاشق برادرشوهرم شدم، فکر میکردم خائن منم؛ اما همش بازی بود...
🩷بخاطر دخترونگی نداشته ام مجبور شدم پیشنهادازدواج مردی رو قبول کنم که اصلا نمی شناختمش
🩵برام پاپوش دوختن و من افتادم تو زندان! تو زندان زنان اتفاقی برام افتاد که..و
❤️شوهرداشتم اما دلم برای معلم موسیقیم رفت
🤎 شوهرم به خاطر یه زن دیگه منو طلاق می ده اما...
💜لینک رمان های آنلاین اینجاست
💛ازدواج دو سلبریتی معروف و پرحاشیه
💙گنده لات محل عاشق دکتر تازه کار میشه
💚مردی که پنج سال به ناحق زندان بوده و بعد روبرومیشه با برادرزاده مذهبی دوستش که...
🧡شوهرم با توطئه مادرش بخاطردختر زا بودنم زن دوم گرفت
❤️عاشقانهای پرتلاطم بین زنی تن فروش و مرد مذهبی
🩵شب عروسیم منو به جرم موادمخدر دستیگر کردن درحالیکه
💜برادرم و دزدیده بودن! و در ازای آزادیش من باید ...
❤️دوست داشتنش ساده نیست
🩶دختری که بعد از قتل دونفر در یک مهمانی سکوت کرده با وکیلی که بخاطر این پرونده عجیب...
🧡دختری ساده که بعد از مرگ پدرمادرش آبروش هدف قرار میگیرد...
🩷مربی بدنسازی پایین شهر و دختر پولدار پرنازوعشوه
💙لیدا قاتل شوهرشه اما کسی از این راز خبر نداره جز فولاد دوست شوهرش!
🩷صدف زنی بیمار با فهیمدن اینکه شوهرش بقیه بامعشوقهاش در ترکیه زندگی میکند...
🤎دختر شیطونی که وارد دنیای مافیای بیرحم میشود
💜عاشقانه ی سرگرد اینترپل و یه قاتل
🩵دختری که سه ازدواج ناموفق داره
🧡برگشتن نیل بعد از شیش سال با دختربچه ای از خون او...
❤️اعدام شدنم به جرم قتل متجاوزم
🩷صیغه دوست برادرم شدم چون او غربت جایی رو نداشتم
🤍پسر خلافکار دختره رو مجبور میکنه باهاش بره دزدی
💜عشق تا بینهایت
💚پسره خواننده اس و الکی بهش تهمت میزنن که خانه فساد داره و...
💛صدف دختری که بعد مرگ عموش اسیر پسر عمومذهبیش میشه
🩷عشق عجین شده خون و باروت
💙عاشقانه پر تلاطم دختر عمو پسر عمو و سوختن در یک عشق پنهانی
🩶عروس خونآشامها توسط گرگینه ها دزدیده میشه
💜عشق یه پسرمسلمون و آقازاده به دختری ارمنی و مسیحی
🩵اون مرد دیوانهوار عاشق یه دختر شده ولی نمیدونه اون دختر نزدیکش شده که....
❤️رابطه دو زوج کاملا متقاوت از هم
💚مثلث عشقی،دختر مهربون و مذهبی،پسر بامرام و دوست داشتنی..
💛ازدواج اجباری با قاتل زنم.
🤍آفاق دختر هفده ساله ای از ایل قشقایی که عروس خون بس می شود.
🧡شش عاشقانه در یک اکیپ دوازده نفره
💙مجبور شدم معشوقه اون قاچاقچی باشم
💛عشق دختر مسلمان به پسر ارمنی
🩷عشق بین دو دشمن به خاطر یک نفرین قدرتمند...
🩵وقتی که یک دختر عاشق میشود
🤎من واقعیتم که دردهای بیاغراق زندگی، روی دوشم سوارند!
💙شوهرم مرد اما مجبورشدم به عقد برادرشوهرم دربیاد
❤️مادرم عروس خونبس بود! ومن دختری بودم که برادرِ هووی مادرم عاشقم شد
🖤همخونه بودی دختری زبان دراز و لجباز با پسری بی اعصاب و زخم خورده که پی انتقام
🩷ازدواج اجباری دختری روستایی باپسر فرنگ رفته
🩵بزرگترین و فعالترین رمانسرای تلگرام
💜دختری فراری از رابطه که بخاطر چک و سفته مجبور میشه...
🩶انتقام ناخواسته مهندسِ خشن از همسر رفیق فابریک
🤍پسرخاله ام بهم تجاوز کرد
🩵عشقم بهم خیانت کرد
🩶هر رمانی میخوای با چهار فرمت رایگان دانلود کن و بخون
💙رابطهای خشن و اجباری مرد مغرور با دختر قربانی تجاوز
💛بهم دست درازی میکرد و به اجبار و تهدید ازم میخواست که...
❤️دختری مذهبی اسیر دست مردی دنیا دیده که دایی کسیه که قراره...
🧡مجبورشدم پرستار مردی بشم که بی رحم بود
🩵 دوستش داشتم اما اون بوی عطر زنونه ای رو میداد که من نبودم!
❤️عاشق پسر خونده ی پدر گمشدم شدم که با نقشه اومده بود تو زندگیم | 64 | 0 | Loading... |
17 -وای که چه سگیه! مرتیکه گلدونو پرت کرده طرف دکتر صحرایی!
متعجب به پرستارا که پچپچ میکردن خیره شدم. ناصری موهای بلوند شدشو زیر مقنعش برد و با لبای ژل زدهاش نالید:
- سگ گفتی و تمام....به دک و پزشو محافظاش نگاه نکن؛ خیلی از خود راضیه... همه رو نوکر خودش میدونه...میرم آمپولشو یه جوری میزنم دیگه... ولی خیلی سگِ جذابیه لعنتی!
ریز ریز خندیدند و من خیره شدم به اتاق خصوصی که جلوش یه محافظ ایستاده بود. شونهای بالا انداختم و خواستم برم که استادم از کنارم رد شد و گفت:
- اسرا شریف بیا دنبالم ببینم!
سلامی دادم و پشت سرش راه افتادم و گفتم:
- کجا میریم استاد؟!
- فردا یه پیوند قلب داریم میخوام سر عمل باشی...الان هم میریم به بیمارمون سر بزنیم، همه چی حاضره؟!
سمت اتاق خصوصی رفت و چشمای من بود که گرد شده بود. محافظ که کنار رفت و وارد شدیم. نگاهم به مرد جوونی که روی تخت دراز کش افتاده بود و پر اخم به سقف خیره بود افتاد.
موهایِ قهوهای سوختهاش نامرتب تو صورتش افتاده بود و فکِ استخونی و عضلاتی که ورزشکار بودنش رو نشون میداد!
حتی برنگشت که بهمون نگاه کنه. با اخم توپید:
- تو این خراب شده کسی در زدن بلد نیست؟
دکتر سلیمانی ابرویی بالا انداخت:
- نیومده گرد و خاک راه انداختی پسر، اینجا که دفتر کارت نیست!
مرد با شنیدن صدای دکتر سلیمانی سرشو بالا آورد. کجخندی زد و گفت:
- فکر کردم باز باید یه مشت پرستار مزاحمو تحمل کنم دکتر!
اخمی روی صورتم نشست. مگه پرستارا آدم نبودن؟ غرشی از درد کرد و با دندونهایی که روی هم فشار میداد گفت: که یه وزوزهاشم یا خودتون آوردین!
استاد با ملایمت گوشی رو از دور گردنش باز کرد و گفت: شاگرد بنده هستن، دکتر شریف!
استاد پرونده رو به سمتم گرفت و با اشارهای بهم فهموند خودم باید معاینهاش کنم.
اون مرد آروم لب زد:
- زنده میمونم؟!
ناخواسته گفتم:
- اگه این قدر با دیگران بد اخلاقی نکنید و بنده های دیگهٔ خدارو کوچیک نشمرید شاید!
یهو چشمام از حرفی که زدم گرد شد و نگاهم رو با خجالت به استاد که با خنده نگاهم میکرد دادم.
مرد با خیرگی و جدیتِ تمام گفت:
- پس با این حساب برو دعا کن زنده بمونم که اگه بمیرم تو رو هم با خودم میکشم زیرخاک، خانوم اَنترن!
انترن نگفت بلکه قشنگ بهم گفت ان! صدای خندهٔ دکتر تو اتاق پیچید و من و اون با خشم بهم نگاه میکردیم. نمیدونم چرا نمیخواستم کوتاه بیام!
- حاضرم بمیرم ولی خلق خدا رو از دست یکی مثل تو راحت کنم!
چرا حواسم نبود بیماره؟! به یک بار اخماش باز شد و نیشخندی تو صورتم زد!
- الان تو قسم خوردی آدمارو نجات بدی از مرگ دیگه؟!
به استاد که این بار با لبخند نگاهم میکرد خیره شدم. دکتر سلیمانی به آرومی گفت:
- این خانوم دکتر ما دلش نمیاد مورچه بمیره آدم که جای خودش رو داره پسر. بعدشم این چه سوالیه... یعنی چی زنده میمونم یا نه؟
این بار نفس عمیقی کشید و ملایمتر از قبل گفت:
- برایِ منی که زنده بودن اهمیتی نداره این سوال خیلی مهمه دکتر!
- من به بابات قول دادم سالم از اون اتاق بیای بیرون؛ نگران نباش!
نیشخندش پررنگتر شد:
- قولِ بیجایی بود!
دستش رو روی قلبش فشرد و با چهره ی درهم روی تخت دراز کشید. ناخواسته دلم براش سوخت:
- به خانوادتون فکر کنید. انقدر ناامید بودن خوب نیست، اونا نگرانتونن!
خیره به سقف بی حس لب زد:
- خانوادهای ندارم!
- خب پس دوستاتون، اونا هم حتما نگرانن!
نگاهِ عمیقش رو بهم داد و خشک پچ زد:
- همهاشون مردن!
متعجب به استاد خیره شدم که لبخندی زد و اشاره کرد ادامه بدم:
- عه خب به خاطر...به خاطر من!
یعنی...یعنی برای این که گفتی اگه بمیری منو هم میکشی زیرخاک...برای این که من نمیرم زنده بمون چون من زندگیمو خیلی خیلی دوست دارم!
با نیشخند رو به دکتر سلیمانی کرد و گفت:
- خر فرضم کردی دکتر؟! بهت گفتم که ورود روانشناس به این اتاق قدغنه!
https://t.me/+PSQnjkGHtEg4ZjI0
https://t.me/+PSQnjkGHtEg4ZjI0
https://t.me/+PSQnjkGHtEg4ZjI0
https://t.me/+PSQnjkGHtEg4ZjI0
صدای پر از دردش باعث شد خودمو بهش برسونم. زیرلب تاله میکرد و قلبِ من باهاش مچاله میشد!
لبخندی زدم و خوشحال از عمل موفقش گفتم:
- دیدی زندهای!
گیج از داروی بیهوشی چشم باز کرد و زیرلب پچ زد:
- نمیخوام بمیرم من میخوام...میخوام اون دختره؛ اون...همون وزوزو بیاد!
لبخند محوی روی لبای خشکش نشست و خمار بهم خیره شد:
- میخوام زنده بمونم عا...عاشق شم! | 27 | 0 | Loading... |
18 این لیست پر از رمان های عاشقانه و جذابی است که تنها امروز اعتبار دارد❤️🖤
آنتیموان
https://t.me/+PSQnjkGHtEg4ZjI0
❤️
جامانده
https://t.me/+EetWHACuYEA0YzA0
🎀
بی گناه
https://t.me/+ZJeOfBFX7rpmMWRk
🕊
روایت های عاشقانه
https://t.me/+wOEbmzMd5INiYjRk
🧊
کافه دارچین
https://t.me/+v7ssTInLxvw3OTA0
☕️
قاب سوخته
https://t.me/+WCvtEOhqLIYZPqoi
🔮
منشورعشق
https://t.me/+2yp68a4xG0xlOTc0
🎼
فودوشین
https://t.me/+HVwbM-IoSWI2MTU0
🎾
کلبه رمان های عاشقانه
https://t.me/+4R6qpgXBinUxOTg0
📚
سونای
https://t.me/joinchat/AAAAAFbz0FL1DIxPtEdKxQ
🍷
آشوب
https://t.me/+JA_ztMH7bANkMWRk
💝
وصله ناجور دل
https://t.me/+nFRZT8EaFUgzMGZk
☕️
سایه ی سرخ
https://t.me/joinchat/5lHZcPHRA3wxODg0
🌰
پناهگاه طوفان
https://t.me/+g0SD3Ehg6eE0ZDVh
🍕
لوتی اماجذاب
https://t.me/joinchat/VT1nRkXbjMJlNTRk
🎷
منتهی به خیابان عشق
https://t.me/+R11OsZffKMoo-Uk4
🎲
سنجاقک آبی
https://t.me/+vepQpY2KCoJhOWM8
🧩
یک روز به شیدایی
https://t.me/+zifHrlN32FIyYTVk
💔
آناشه
https://t.me/+FttMneQYDEU0MmNk
🎭
روزهای سفید
https://t.me/joinchat/PA6bpIR_NkQ1MjI0
🦋
شب های پاریس ماه نداشت
https://t.me/+znZrAk1TDUZhNzk0
🌜
ماهرو
https://t.me/+wBeUk_vb119hNjc0
🍒
شاهزاده یخ زده
https://t.me/+KtcFzv-ZFeAxODQ0
🧀
ازطهرانتاتهران
https://t.me/+-ddAMSs9929iOGQ0
🍍
گود من
https://t.me/+6kO-xJZMHKpjODc8
🧛
عاشق بی گناه
https://t.me/+ZX0tzSCYlTQyNmZk
💄
جاری خواهم ماند
https://t.me/+iltXh72SRbs4NDI8
🐙
بیا عشق را معنا کنیم
https://t.me/+OCmbm9KmMnBkMTFk
🐠
جدال دو عین
https://t.me/+hyLm_LlT8dVhM2Vk
🤡
دختر حاج مراد
https://t.me/+h-rcA9H3poQ3ZDQ0
✨
ماه عمارت
https://t.me/joinchat/AAAAAFaErq53HiQz5KGbPg
🍀
لیرا
https://t.me/+FYXL5jrHy-hmZjE0
🦊
ویرانه های سکوت
https://t.me/joinchat/UxeH-D3sAnJO3mDX
🥝
سبوی شکسته
https://t.me/+9YhXOZ1bfwg0NzI8
👀
طعمه هوس
https://t.me/+zON_gzksXTRhNDY8
☂
سرنوشت ما
https://t.me/+LUgE9CRE6MhkNDlk
🥃
مضطر
https://t.me/joinchat/Vp4khXQ1LcEhqe8f
☃️
فراموشی دریا
https://t.me/+jHupb8WZil8yMzhk
🌊
لمس تنهایی ماه
https://t.me/+SF0c0RYHKVqt-OUs
🌙
تاب رخ او
https://t.me/+1IDAUcrDvvBhNGQ0
🌒
سی سالگی
https://t.me/+GkymMdrhpaAxNTE0
🎯
قرار نبود عاشق شیم
https://t.me/+m3ELnbYGyV8xMTlk
💝
خواب
https://t.me/+hG88MA7KVnY2ZWM0
💀
جوخه یتقلا
https://t.me/+n342BLRGbCYwM2Fk
🧶
چشم های آهیل
https://t.me/+EQ36tGfAf380M2M0
👀
برزخ عشق
https://t.me/+Oe0BXmaR0L83NGU0
🐦🔥
شهربند گرگ سیاه
https://t.me/+Ijr5wTMZt0AzMDFk
☠
آرامش یک طوفان
https://t.me/+FrTtEfbimrY4NjRk
🐝
امیر سپهبد
https://t.me/+6yJS8TJ_aeA4Njhk
🐦🔥
اسپار
https://t.me/joinchat/WjuxpULPKVZhODQ0
🪐
رمانسرای ایرانی
https://t.me/+zZSgUDD1yHk0NjQ0
✨
رمان های آنلاین
https://t.me/+UUWMVgclpmc0YzA0
🧶
جال
https://t.me/+nrpuydJ_Z3xkNTlk
👓
طلا
https://t.me/+kC7FObK-LxphMWY0
💄
منفصل
https://t.me/+jBtyLurwbX9mODM0
🌈
به تودچارگشته ام
https://t.me/+d0Klnq7MLTgxNDZk
🌻
به جهنم خواهم رفت
https://t.me/+NQ_gl30fwgBkOTRk
🐾
وکیل تسخیری
https://t.me/+6mLM_NORp1Q0ZmU8
🌸
دلیبال
https://t.me/+Z44uQuiyJCIxODFk
🐚
فگار
https://t.me/+RLIrvzZYN6FlMTA0
👽
کوارا
https://t.me/joinchat/rlqEz_ydcDJhNzlk
🪵
دیافراگم
https://t.me/+B2CA8Os4wWwwN2Y0
🌹
عروسک آرزو
https://t.me/+UC3MwVS_fsCnKscw
💝
شبی در پروجا
https://t.me/+ae03USXeFIo3M2Zk
🌵
گلاویژ
https://t.me/joinchat/AAAAAFi1bW3U-7ofzA0FbQ
🍂
دل بیجان
https://t.me/+YYRpeXha_xw0ZDM0
🐝
راز مبهم
https://t.me/+-47jRFH3qFJmYTVk
⭕️
اختران
https://t.me/+jnB5gd1qIkU0OTI0
✨
ردپای آرامش
https://t.me/+cpWz_omXlDE5NjY0
🪴
عشق محبوس شده
https://t.me/+e39A8sPw6EVkODM0
🩵 | 23 | 0 | Loading... |
19 این لیست پر از رمان های عاشقانه و جذابی است که تنها امروز اعتبار دارد❤️🖤
آنتیموان
https://t.me/+PSQnjkGHtEg4ZjI0
❤️
جامانده
https://t.me/+EetWHACuYEA0YzA0
🎀
بی گناه
https://t.me/+ZJeOfBFX7rpmMWRk
🕊
روایت های عاشقانه
https://t.me/+wOEbmzMd5INiYjRk
🧊
کافه دارچین
https://t.me/+v7ssTInLxvw3OTA0
☕️
قاب سوخته
https://t.me/+WCvtEOhqLIYZPqoi
🔮
منشورعشق
https://t.me/+2yp68a4xG0xlOTc0
🎼
فودوشین
https://t.me/+HVwbM-IoSWI2MTU0
🎾
کلبه رمان های عاشقانه
https://t.me/+4R6qpgXBinUxOTg0
📚
سونای
https://t.me/joinchat/AAAAAFbz0FL1DIxPtEdKxQ
🍷
آشوب
https://t.me/+JA_ztMH7bANkMWRk
💝
وصله ناجور دل
https://t.me/+nFRZT8EaFUgzMGZk
☕️
سایه ی سرخ
https://t.me/joinchat/5lHZcPHRA3wxODg0
🌰
پناهگاه طوفان
https://t.me/+g0SD3Ehg6eE0ZDVh
🍕
لوتی اماجذاب
https://t.me/joinchat/VT1nRkXbjMJlNTRk
🎷
منتهی به خیابان عشق
https://t.me/+R11OsZffKMoo-Uk4
🎲
سنجاقک آبی
https://t.me/+vepQpY2KCoJhOWM8
🧩
یک روز به شیدایی
https://t.me/+zifHrlN32FIyYTVk
💔
آناشه
https://t.me/+FttMneQYDEU0MmNk
🎭
روزهای سفید
https://t.me/joinchat/PA6bpIR_NkQ1MjI0
🦋
شب های پاریس ماه نداشت
https://t.me/+znZrAk1TDUZhNzk0
🌜
ماهرو
https://t.me/+wBeUk_vb119hNjc0
🍒
شاهزاده یخ زده
https://t.me/+KtcFzv-ZFeAxODQ0
🧀
ازطهرانتاتهران
https://t.me/+-ddAMSs9929iOGQ0
🍍
گود من
https://t.me/+6kO-xJZMHKpjODc8
🧛
عاشق بی گناه
https://t.me/+ZX0tzSCYlTQyNmZk
💄
جاری خواهم ماند
https://t.me/+iltXh72SRbs4NDI8
🐙
بیا عشق را معنا کنیم
https://t.me/+OCmbm9KmMnBkMTFk
🐠
جدال دو عین
https://t.me/+hyLm_LlT8dVhM2Vk
🤡
دختر حاج مراد
https://t.me/+h-rcA9H3poQ3ZDQ0
✨
ماه عمارت
https://t.me/joinchat/AAAAAFaErq53HiQz5KGbPg
🍀
لیرا
https://t.me/+FYXL5jrHy-hmZjE0
🦊
ویرانه های سکوت
https://t.me/joinchat/UxeH-D3sAnJO3mDX
🥝
سبوی شکسته
https://t.me/+9YhXOZ1bfwg0NzI8
👀
طعمه هوس
https://t.me/+zON_gzksXTRhNDY8
☂
سرنوشت ما
https://t.me/+LUgE9CRE6MhkNDlk
🥃
مضطر
https://t.me/joinchat/Vp4khXQ1LcEhqe8f
☃️
فراموشی دریا
https://t.me/+jHupb8WZil8yMzhk
🌊
لمس تنهایی ماه
https://t.me/+SF0c0RYHKVqt-OUs
🌙
تاب رخ او
https://t.me/+1IDAUcrDvvBhNGQ0
🌒
سی سالگی
https://t.me/+GkymMdrhpaAxNTE0
🎯
قرار نبود عاشق شیم
https://t.me/+m3ELnbYGyV8xMTlk
💝
خواب
https://t.me/+hG88MA7KVnY2ZWM0
💀
جوخه یتقلا
https://t.me/+n342BLRGbCYwM2Fk
🧶
چشم های آهیل
https://t.me/+EQ36tGfAf380M2M0
👀
برزخ عشق
https://t.me/+Oe0BXmaR0L83NGU0
🐦🔥
شهربند گرگ سیاه
https://t.me/+Ijr5wTMZt0AzMDFk
☠
آرامش یک طوفان
https://t.me/+FrTtEfbimrY4NjRk
🐝
امیر سپهبد
https://t.me/+6yJS8TJ_aeA4Njhk
🐦🔥
اسپار
https://t.me/joinchat/WjuxpULPKVZhODQ0
🪐
رمانسرای ایرانی
https://t.me/+zZSgUDD1yHk0NjQ0
✨
رمان های آنلاین
https://t.me/+UUWMVgclpmc0YzA0
🧶
جال
https://t.me/+nrpuydJ_Z3xkNTlk
👓
طلا
https://t.me/+kC7FObK-LxphMWY0
💄
منفصل
https://t.me/+jBtyLurwbX9mODM0
🌈
به تودچارگشته ام
https://t.me/+d0Klnq7MLTgxNDZk
🌻
به جهنم خواهم رفت
https://t.me/+NQ_gl30fwgBkOTRk
🐾
وکیل تسخیری
https://t.me/+6mLM_NORp1Q0ZmU8
🌸
دلیبال
https://t.me/+Z44uQuiyJCIxODFk
🐚
فگار
https://t.me/+RLIrvzZYN6FlMTA0
👽
کوارا
https://t.me/joinchat/rlqEz_ydcDJhNzlk
🪵
دیافراگم
https://t.me/+B2CA8Os4wWwwN2Y0
🌹
عروسک آرزو
https://t.me/+UC3MwVS_fsCnKscw
💝
شبی در پروجا
https://t.me/+ae03USXeFIo3M2Zk
🌵
گلاویژ
https://t.me/joinchat/AAAAAFi1bW3U-7ofzA0FbQ
🍂
دل بیجان
https://t.me/+YYRpeXha_xw0ZDM0
🐝
راز مبهم
https://t.me/+-47jRFH3qFJmYTVk
⭕️
اختران
https://t.me/+jnB5gd1qIkU0OTI0
✨
ردپای آرامش
https://t.me/+cpWz_omXlDE5NjY0
🪴
عشق محبوس شده
https://t.me/+e39A8sPw6EVkODM0
🩵 | 28 | 1 | Loading... |
20 - میگن مافیا شیشه است!
- نه بابا من شنیدم آقا زادست...حالا هر چی هست کیس خوبیه...وگرنه این قدر براش گل و شیرینی نمیفرستادن...کل بخشو میشه باهاش خیرات داد!
سمت دو پرستار بخش رفتم و کنجکاو گفتم:
- کیو میگین بچه ها؟
نگاهشون روم نشست:
- مریض جدید دکتر سلیمانی...مگه برای معاینه اش نرفتی؟
خسته نه آرومی زمزمه کردم که ادامه دادن:
- خاک بر سرت اسرا...کل بخش دارن راجبش حرف میزنن...من اگه جای تو بودم تا حالا صدبار مخشو زده بودم!
خسته سمت اتاق بیماری که درموردش حرف میزدن راه کج کردم و گفتم:
- اول ببینید زنده میمونه...دکتر راجب راضی نشدنش برا عمل حرف میزد...باید دید وضعیتش چطوریه که انگار زیادم خوب نیست!
از کنارشون رد شدم و منتظر جوابشون نموندم...آدمی که انقدر ساز ناامیدی بزنه به درد نمیخورد...همون بهتر که کسی نتونه مخشو بزنه!
در اتاق بیمار و باز کردم و با دیدن مردی که روی تخت دراز کشیده بود مات موندم!
موهای لخت و نامرتب قهوه ای سوختش روی صورتش افتاده بود و فک استخونی و ته ریشی که روی صورتش خودنمایی میکرد...چقدر جذاب بود!
لعنت بهش...تصور نمیکردم انقدر خوب باشه! صدای بمش منو به خودم آورد:
- تموم شد؟ وقت استراحتمو گرفتی واسه دید زدنت؟
اخمام توهم پیچید...شونه ای بالا انداختم و به سمت تختش رفتم و گفتم:
- اصلا هم دید زدن نبود...فقط برای معاینه کسی اومدم که گفته نمیخواد عمل کنه!
نیشخندی زد و بدون نگاه کردن بهم گفت: روانشناسی؟
- من خودم به ده تا روانشناس نیاز دارم...گفتم که برای معاینه اتون اومدم جناب!
اخم روی صورتش نشون از درد کشیدنش میداد و دستی که روی قلبش مچاله شده بود باعث شد آروم تر از قبل بگم:
- طبق چیزایی که تو پرونده اتون نوشته وضعیت خوبی ندارید...دریچه قلبتون کم کم داره مسدود میشه و...
حرفمو قطع کرد.
- جسمی که روحی نداشته باشه وضعیتشم اهمیتی نداره!
نگاهم روی دست گلهای بزرگ و کادوهای میلیونی کنار تختش افتاد. چقدر خل بود که با وجود این همه پول میخواست خودکشی کنه...
- دیوونه ای؟
اخمی بهم کرد...اما من خنده ام گرفته بود...لبامو بهم فشار دادم و گفتم: منظورم اینه که کمتر کسی با این همه طرفدار و مال و منال ادعای تنهایی میکنه!
نگاه عمیق و سردش رو به چشمام انداخت و خشک گفت:
- انگار کلا برای معاینه کردن من نیومدی...شاگرد دکتری؟
لبخند محوی زدم و گفتم: تا آخر این ماه آره...میخوام استعفا بدم!
لبخند کجی زد و گفت:
- حیف نیس دکتر به این خوبی بخواد استعفا بده؟
از حرفش تعجب کردم اما خودمو نباختم و گفتم:
- روح منم مثل تو خسته اس...توان ادامه دادنو نداره...دیگه واقعا نمیتونم!
لبخندش محوتر شد...خودش و با درد بالا کشید و گفت: روح خسته امو برات میزارم اگه...اگه تا تهش کنارم بمونی!
https://t.me/+PSQnjkGHtEg4ZjI0
https://t.me/+PSQnjkGHtEg4ZjI0
https://t.me/+PSQnjkGHtEg4ZjI0
https://t.me/+PSQnjkGHtEg4ZjI0 | 58 | 0 | Loading... |
21 -وای که چه سگیه! مرتیکه گلدونو پرت کرده طرف دکتر صحرایی!
متعجب به پرستارا که پچپچ میکردن خیره شدم. ناصری موهای بلوند شدشو زیر مقنعش برد و با لبای ژل زدهاش نالید:
- سگ گفتی و تمام....به دک و پزشو محافظاش نگاه نکن؛ خیلی از خود راضیه... همه رو نوکر خودش میدونه...میرم آمپولشو یه جوری میزنم دیگه... ولی خیلی سگِ جذابیه لعنتی!
ریز ریز خندیدند و من خیره شدم به اتاق خصوصی که جلوش یه محافظ ایستاده بود. شونهای بالا انداختم و خواستم برم که استادم از کنارم رد شد و گفت:
- اسرا شریف بیا دنبالم ببینم!
سلامی دادم و پشت سرش راه افتادم و گفتم:
- کجا میریم استاد؟!
- فردا یه پیوند قلب داریم میخوام سر عمل باشی...الان هم میریم به بیمارمون سر بزنیم، همه چی حاضره؟!
سمت اتاق خصوصی رفت و چشمای من بود که گرد شده بود. محافظ که کنار رفت و وارد شدیم. نگاهم به مرد جوونی که روی تخت دراز کش افتاده بود و پر اخم به سقف خیره بود افتاد.
موهایِ قهوهای سوختهاش نامرتب تو صورتش افتاده بود و فکِ استخونی و عضلاتی که ورزشکار بودنش رو نشون میداد!
حتی برنگشت که بهمون نگاه کنه. با اخم توپید:
- تو این خراب شده کسی در زدن بلد نیست؟
دکتر سلیمانی ابرویی بالا انداخت:
- نیومده گرد و خاک راه انداختی پسر، اینجا که دفتر کارت نیست!
مرد با شنیدن صدای دکتر سلیمانی سرشو بالا آورد. کجخندی زد و گفت:
- فکر کردم باز باید یه مشت پرستار مزاحمو تحمل کنم دکتر!
اخمی روی صورتم نشست. مگه پرستارا آدم نبودن؟ غرشی از درد کرد و با دندونهایی که روی هم فشار میداد گفت: که یه وزوزهاشم یا خودتون آوردین!
استاد با ملایمت گوشی رو از دور گردنش باز کرد و گفت: شاگرد بنده هستن، دکتر شریف!
استاد پرونده رو به سمتم گرفت و با اشارهای بهم فهموند خودم باید معاینهاش کنم.
اون مرد آروم لب زد:
- زنده میمونم؟!
ناخواسته گفتم:
- اگه این قدر با دیگران بد اخلاقی نکنید و بنده های دیگهٔ خدارو کوچیک نشمرید شاید!
یهو چشمام از حرفی که زدم گرد شد و نگاهم رو با خجالت به استاد که با خنده نگاهم میکرد دادم.
مرد با خیرگی و جدیتِ تمام گفت:
- پس با این حساب برو دعا کن زنده بمونم که اگه بمیرم تو رو هم با خودم میکشم زیرخاک، خانوم اَنترن!
انترن نگفت بلکه قشنگ بهم گفت ان! صدای خندهٔ دکتر تو اتاق پیچید و من و اون با خشم بهم نگاه میکردیم. نمیدونم چرا نمیخواستم کوتاه بیام!
- حاضرم بمیرم ولی خلق خدا رو از دست یکی مثل تو راحت کنم!
چرا حواسم نبود بیماره؟! به یک بار اخماش باز شد و نیشخندی تو صورتم زد!
- الان تو قسم خوردی آدمارو نجات بدی از مرگ دیگه؟!
به استاد که این بار با لبخند نگاهم میکرد خیره شدم. دکتر سلیمانی به آرومی گفت:
- این خانوم دکتر ما دلش نمیاد مورچه بمیره آدم که جای خودش رو داره پسر. بعدشم این چه سوالیه... یعنی چی زنده میمونم یا نه؟
این بار نفس عمیقی کشید و ملایمتر از قبل گفت:
- برایِ منی که زنده بودن اهمیتی نداره این سوال خیلی مهمه دکتر!
- من به بابات قول دادم سالم از اون اتاق بیای بیرون؛ نگران نباش!
نیشخندش پررنگتر شد:
- قولِ بیجایی بود!
دستش رو روی قلبش فشرد و با چهره ی درهم روی تخت دراز کشید. ناخواسته دلم براش سوخت:
- به خانوادتون فکر کنید. انقدر ناامید بودن خوب نیست، اونا نگرانتونن!
خیره به سقف بی حس لب زد:
- خانوادهای ندارم!
- خب پس دوستاتون، اونا هم حتما نگرانن!
نگاهِ عمیقش رو بهم داد و خشک پچ زد:
- همهاشون مردن!
متعجب به استاد خیره شدم که لبخندی زد و اشاره کرد ادامه بدم:
- عه خب به خاطر...به خاطر من!
یعنی...یعنی برای این که گفتی اگه بمیری منو هم میکشی زیرخاک...برای این که من نمیرم زنده بمون چون من زندگیمو خیلی خیلی دوست دارم!
با نیشخند رو به دکتر سلیمانی کرد و گفت:
- خر فرضم کردی دکتر؟! بهت گفتم که ورود روانشناس به این اتاق قدغنه!
https://t.me/+PSQnjkGHtEg4ZjI0
https://t.me/+PSQnjkGHtEg4ZjI0
https://t.me/+PSQnjkGHtEg4ZjI0
https://t.me/+PSQnjkGHtEg4ZjI0
صدای پر از دردش باعث شد خودمو بهش برسونم. زیرلب تاله میکرد و قلبِ من باهاش مچاله میشد!
لبخندی زدم و خوشحال از عمل موفقش گفتم:
- دیدی زندهای!
گیج از داروی بیهوشی چشم باز کرد و زیرلب پچ زد:
- نمیخوام بمیرم من میخوام...میخوام اون دختره؛ اون...همون وزوزو بیاد!
لبخند محوی روی لبای خشکش نشست و خمار بهم خیره شد:
- میخوام زنده بمونم عا...عاشق شم! | 70 | 1 | Loading... |
22 این لیست پر از رمان های عاشقانه و جذابی است که تنها امروز اعتبار دارد❤️🖤
آنتیموان
https://t.me/+PSQnjkGHtEg4ZjI0
❤️
جامانده
https://t.me/+EetWHACuYEA0YzA0
🎀
بی گناه
https://t.me/+ZJeOfBFX7rpmMWRk
🕊
روایت های عاشقانه
https://t.me/+wOEbmzMd5INiYjRk
🧊
کافه دارچین
https://t.me/+v7ssTInLxvw3OTA0
☕️
قاب سوخته
https://t.me/+WCvtEOhqLIYZPqoi
🔮
منشورعشق
https://t.me/+2yp68a4xG0xlOTc0
🎼
فودوشین
https://t.me/+HVwbM-IoSWI2MTU0
🎾
کلبه رمان های عاشقانه
https://t.me/+4R6qpgXBinUxOTg0
📚
سونای
https://t.me/joinchat/AAAAAFbz0FL1DIxPtEdKxQ
🍷
آشوب
https://t.me/+JA_ztMH7bANkMWRk
💝
وصله ناجور دل
https://t.me/+nFRZT8EaFUgzMGZk
☕️
سایه ی سرخ
https://t.me/joinchat/5lHZcPHRA3wxODg0
🌰
پناهگاه طوفان
https://t.me/+g0SD3Ehg6eE0ZDVh
🍕
لوتی اماجذاب
https://t.me/joinchat/VT1nRkXbjMJlNTRk
🎷
منتهی به خیابان عشق
https://t.me/+R11OsZffKMoo-Uk4
🎲
سنجاقک آبی
https://t.me/+vepQpY2KCoJhOWM8
🧩
یک روز به شیدایی
https://t.me/+zifHrlN32FIyYTVk
💔
آناشه
https://t.me/+FttMneQYDEU0MmNk
🎭
روزهای سفید
https://t.me/joinchat/PA6bpIR_NkQ1MjI0
🦋
شب های پاریس ماه نداشت
https://t.me/+znZrAk1TDUZhNzk0
🌜
ماهرو
https://t.me/+wBeUk_vb119hNjc0
🍒
شاهزاده یخ زده
https://t.me/+KtcFzv-ZFeAxODQ0
🧀
ازطهرانتاتهران
https://t.me/+-ddAMSs9929iOGQ0
🍍
گود من
https://t.me/+6kO-xJZMHKpjODc8
🧛
عاشق بی گناه
https://t.me/+ZX0tzSCYlTQyNmZk
💄
جاری خواهم ماند
https://t.me/+iltXh72SRbs4NDI8
🐙
بیا عشق را معنا کنیم
https://t.me/+OCmbm9KmMnBkMTFk
🐠
جدال دو عین
https://t.me/+hyLm_LlT8dVhM2Vk
🤡
دختر حاج مراد
https://t.me/+h-rcA9H3poQ3ZDQ0
✨
ماه عمارت
https://t.me/joinchat/AAAAAFaErq53HiQz5KGbPg
🍀
لیرا
https://t.me/+FYXL5jrHy-hmZjE0
🦊
ویرانه های سکوت
https://t.me/joinchat/UxeH-D3sAnJO3mDX
🥝
سبوی شکسته
https://t.me/+9YhXOZ1bfwg0NzI8
👀
طعمه هوس
https://t.me/+zON_gzksXTRhNDY8
☂
سرنوشت ما
https://t.me/+LUgE9CRE6MhkNDlk
🥃
مضطر
https://t.me/joinchat/Vp4khXQ1LcEhqe8f
☃️
فراموشی دریا
https://t.me/+jHupb8WZil8yMzhk
🌊
لمس تنهایی ماه
https://t.me/+SF0c0RYHKVqt-OUs
🌙
تاب رخ او
https://t.me/+1IDAUcrDvvBhNGQ0
🌒
سی سالگی
https://t.me/+GkymMdrhpaAxNTE0
🎯
قرار نبود عاشق شیم
https://t.me/+m3ELnbYGyV8xMTlk
💝
خواب
https://t.me/+hG88MA7KVnY2ZWM0
💀
جوخه یتقلا
https://t.me/+n342BLRGbCYwM2Fk
🧶
چشم های آهیل
https://t.me/+EQ36tGfAf380M2M0
👀
برزخ عشق
https://t.me/+Oe0BXmaR0L83NGU0
🐦🔥
شهربند گرگ سیاه
https://t.me/+Ijr5wTMZt0AzMDFk
☠
آرامش یک طوفان
https://t.me/+FrTtEfbimrY4NjRk
🐝
امیر سپهبد
https://t.me/+6yJS8TJ_aeA4Njhk
🐦🔥
اسپار
https://t.me/joinchat/WjuxpULPKVZhODQ0
🪐
رمانسرای ایرانی
https://t.me/+zZSgUDD1yHk0NjQ0
✨
رمان های آنلاین
https://t.me/+UUWMVgclpmc0YzA0
🧶
جال
https://t.me/+nrpuydJ_Z3xkNTlk
👓
طلا
https://t.me/+kC7FObK-LxphMWY0
💄
منفصل
https://t.me/+jBtyLurwbX9mODM0
🌈
به تودچارگشته ام
https://t.me/+d0Klnq7MLTgxNDZk
🌻
به جهنم خواهم رفت
https://t.me/+NQ_gl30fwgBkOTRk
🐾
وکیل تسخیری
https://t.me/+6mLM_NORp1Q0ZmU8
🌸
دلیبال
https://t.me/+Z44uQuiyJCIxODFk
🐚
فگار
https://t.me/+RLIrvzZYN6FlMTA0
👽
کوارا
https://t.me/joinchat/rlqEz_ydcDJhNzlk
🪵
دیافراگم
https://t.me/+B2CA8Os4wWwwN2Y0
🌹
عروسک آرزو
https://t.me/+UC3MwVS_fsCnKscw
💝
شبی در پروجا
https://t.me/+ae03USXeFIo3M2Zk
🌵
گلاویژ
https://t.me/joinchat/AAAAAFi1bW3U-7ofzA0FbQ
🍂
دل بیجان
https://t.me/+YYRpeXha_xw0ZDM0
🐝
راز مبهم
https://t.me/+-47jRFH3qFJmYTVk
⭕️
اختران
https://t.me/+jnB5gd1qIkU0OTI0
✨
ردپای آرامش
https://t.me/+cpWz_omXlDE5NjY0
🪴
عشق محبوس شده
https://t.me/+e39A8sPw6EVkODM0
🩵 | 52 | 0 | Loading... |
23 #قاصدک_های_رهگذر
#اثری _متفاوت_از #بهناز_صفری_نویسنده_
نشر _آراسبان و نشر علی
#قلم_قوی_با_احساس
رمانی با عاشقانه های ناب و خالصانه با راهکارهای #روان_شناسی_برای_مشکلات_ مناسب تمامی سنین
#توصیه_ویژه_از_دستش_ندید
https://t.me/+VoSurnceJDPkoZs-
https://t.me/+VoSurnceJDPkoZs-
گلناز به اعجاز کلمات ایمان داشت و محمد همیشه زیباترین و خاص ترین کلمات و جملات را به کار می برد، نفسش را فوت کرد و در ادامه ی حرف او زمزمه وار لب زد:«آره مثل این رودخونه، که حتی اگه آدما جلوش سد بسازن و راشو ببندن، با سماجت واسه خودش یه راه در رویی پیدا میکنه و به راهش ادامه میده!»
محمد لپ هایش را پرباد کرد و با کلماتی عریان و بی پرده گفت:«آره مثل من که تو رو این همه ساله دوستت دارم، ولی دربرابر مقاومت مادرم تسلیم شدم و یه راه دیگه واسه به دست آوردن عشقم پیدا نکردم!»
خون آنی روی صورت گلناز پمپاژ شد و نفس در سینه اش راه خودش را گم کرد. انگار در قفسه ی سینه اش راه بندان شده و ریه هایش مسدود بود که حتی نمی توانست نفس بکشد. به زحمت آب دهانش را از جداره های گلویش پایین داد و چشم های سرخ شده از هیجانش را بالا کشید و نگاهش با نگاه تفتیده ی محمد گره خورد.
هیچ وقت در باورش نمی گنجید که او این طور بی پرده و صریح حرف دلش را بزند و به عشقش اعتراف کند. اعترافی که انگار انتحاری بود و حالا هر دو خلع سلاح شده بودند.
محمد که رنگ به رنگ شدن دخترک را دید از جایش بلند شد. به سرعت کفش هایش را پوشید، با چشمهایش دنبال چیزی گشت و موفقیت آمیز و مطمئن به سمتی رفت. خم شد و از روی زمین انگار گلی چید یا چیزی برداشت. لحظه ای همانجا درنگ کرد و کلمات را در ذهنش حلاجی کرد و دوباره برگشت. روی زیرانداز نشست،اما این بار با فاصله ای کمتر و روبه روی گلنازی که همچنان گونه هایش سرخ بود و روسری آبی آسمانی صورتش را قاب گرفته بود.
قاصدکی را سمت گلناز گرفت و حینی که لبخندی شکوهمندانه بر لب داشت گفت:« بیا مثل بچگی هامون قاصدک فوت کنیم و آرزو کنیم! یادمه اون موقع ها هروقت یه قاصدک فوت می کردم و اون رو به بالا می رفت می گفتم آرزوم برآورده میشه! واقعا هم برآورده می شدن!»
-البته شاید این به خاطر اینه که به مساله باور داریم و از صمیم دل خواسته هامون رو می گیم!
گلناز لب های جمع شده اش ازهم باز شد و سرخوشانه یکی از قاصدکها را از او گرفت. ساقه ی نازک قاصدک را میان دو انگشتش نگه داشت.
چشم های مشتاقش روی آن ثابت ماند و نفسش را در سینه نگه داشت تا قبل از آرزو کردن رویش فوت نکند. لحظه ای پلک روی هم خواباند و آرزویش را در ذهنش مورد کرد، آب دهانش را بلعید.
-خدایا قاصدک بهونه است تحقق همه ی آرزوها فقط دست توئه! حتی آرزوهای محال و غیرممکن!
گلناز این کلمات را در ذهنش مرور کرد و نگاهش را سمت محمد کشاند. با اشاره ی چشم او هر دو قاصدک ها را سمت بالا گرفته و آرزوهایشان را زیر لب زمزمه کردند. سپس همزمان روی قاصدک فوت کردند و پره ای نرم و چابک از قاصدک جدا شده و در هوا معلق ماندند.
هر دو لبخند زدند و به آبی آسمان چشم دوختند، گویا همان لحظه نجوایی با خالق آسمانها و قاصدک ها داشتند.
#یکی_از_جذاب_ترین_رمان_هایی_که_تلگرام_میخونید
https://t.me/+VoSurnceJDPkoZs-
https://t.me/+VoSurnceJDPkoZs-
https://t.me/+VoSurnceJDPkoZs- | 161 | 0 | Loading... |
24 این لیست پر از رمان های عاشقانه و جذابی است که تنها امروز اعتبار دارد❤️🖤
لوتی اماجذاب
https://t.me/joinchat/VT1nRkXbjMJlNTRk
🎷
یک روز به شیدایی
https://t.me/+zifHrlN32FIyYTVk
💔
آناشه
https://t.me/+FttMneQYDEU0MmNk
🎭
روزهای سفید
https://t.me/joinchat/PA6bpIR_NkQ1MjI0
🦋
شب های پاریس ماه نداشت
https://t.me/+znZrAk1TDUZhNzk0
🌜
ماهرو
https://t.me/+wBeUk_vb119hNjc0
🍒
شاهزاده یخ زده
https://t.me/+KtcFzv-ZFeAxODQ0
🧀
ازطهرانتاتهران
https://t.me/+-ddAMSs9929iOGQ0
🍍
گود من
https://t.me/+6kO-xJZMHKpjODc8
🧛
عاشق بی گناه
https://t.me/+ZX0tzSCYlTQyNmZk
💄
جاری خواهم ماند
https://t.me/+iltXh72SRbs4NDI8
🐙
بیا عشق را معنا کنیم
https://t.me/+OCmbm9KmMnBkMTFk
🐠
جدال دو عین
https://t.me/+hyLm_LlT8dVhM2Vk
🤡
ماه عمارت
https://t.me/joinchat/AAAAAFaErq53HiQz5KGbPg
🍀
لیرا
https://t.me/+FYXL5jrHy-hmZjE0
🦊
ویرانه های سکوت
https://t.me/joinchat/UxeH-D3sAnJO3mDX
🥝
سبوی شکسته
https://t.me/+9YhXOZ1bfwg0NzI8
👀
طعمه هوس
https://t.me/+zON_gzksXTRhNDY8
☂
سرنوشت ما
https://t.me/+LUgE9CRE6MhkNDlk
🥃
مضطر
https://t.me/joinchat/Vp4khXQ1LcEhqe8f
☃️
فراموشی دریا
https://t.me/+jHupb8WZil8yMzhk
🌊
لمس تنهایی ماه
https://t.me/+SF0c0RYHKVqt-OUs
🌙
تاب رخ او
https://t.me/+1IDAUcrDvvBhNGQ0
🌒
سی سالگی
https://t.me/+GkymMdrhpaAxNTE0
🎯
قرار نبود عاشق شیم
https://t.me/+m3ELnbYGyV8xMTlk
💝
خواب
https://t.me/+hG88MA7KVnY2ZWM0
💀
جوخه یتقلا
https://t.me/+n342BLRGbCYwM2Fk
🧶
چشم های آهیل
https://t.me/+EQ36tGfAf380M2M0
👀
برزخ عشق
https://t.me/+Oe0BXmaR0L83NGU0
🐦🔥
شهربند گرگ سیاه
https://t.me/+Ijr5wTMZt0AzMDFk
☠
آرامش یک طوفان
https://t.me/+FrTtEfbimrY4NjRk
🐝
امیر سپهبد
https://t.me/+6yJS8TJ_aeA4Njhk
🐦🔥
به تودچارگشته ام
https://t.me/+d0Klnq7MLTgxNDZk
🌻
به جهنم خواهم رفت
https://t.me/+NQ_gl30fwgBkOTRk
🐾
وکیل تسخیری
https://t.me/+6mLM_NORp1Q0ZmU8
🌸
دلیبال
https://t.me/+Z44uQuiyJCIxODFk
🐚 | 60 | 0 | Loading... |
25 این لیست پر از رمان های عاشقانه و جذابی است که تنها امروز اعتبار دارد❤️🖤
لوتی اماجذاب
https://t.me/joinchat/VT1nRkXbjMJlNTRk
🎷
یک روز به شیدایی
https://t.me/+zifHrlN32FIyYTVk
💔
آناشه
https://t.me/+FttMneQYDEU0MmNk
🎭
روزهای سفید
https://t.me/joinchat/PA6bpIR_NkQ1MjI0
🦋
شب های پاریس ماه نداشت
https://t.me/+znZrAk1TDUZhNzk0
🌜
ماهرو
https://t.me/+wBeUk_vb119hNjc0
🍒
شاهزاده یخ زده
https://t.me/+KtcFzv-ZFeAxODQ0
🧀
ازطهرانتاتهران
https://t.me/+-ddAMSs9929iOGQ0
🍍
گود من
https://t.me/+6kO-xJZMHKpjODc8
🧛
عاشق بی گناه
https://t.me/+ZX0tzSCYlTQyNmZk
💄
جاری خواهم ماند
https://t.me/+iltXh72SRbs4NDI8
🐙
بیا عشق را معنا کنیم
https://t.me/+OCmbm9KmMnBkMTFk
🐠
جدال دو عین
https://t.me/+hyLm_LlT8dVhM2Vk
🤡
ماه عمارت
https://t.me/joinchat/AAAAAFaErq53HiQz5KGbPg
🍀
لیرا
https://t.me/+FYXL5jrHy-hmZjE0
🦊
ویرانه های سکوت
https://t.me/joinchat/UxeH-D3sAnJO3mDX
🥝
سبوی شکسته
https://t.me/+9YhXOZ1bfwg0NzI8
👀
طعمه هوس
https://t.me/+zON_gzksXTRhNDY8
☂
سرنوشت ما
https://t.me/+LUgE9CRE6MhkNDlk
🥃
مضطر
https://t.me/joinchat/Vp4khXQ1LcEhqe8f
☃️
فراموشی دریا
https://t.me/+jHupb8WZil8yMzhk
🌊
لمس تنهایی ماه
https://t.me/+SF0c0RYHKVqt-OUs
🌙
تاب رخ او
https://t.me/+1IDAUcrDvvBhNGQ0
🌒
سی سالگی
https://t.me/+GkymMdrhpaAxNTE0
🎯
قرار نبود عاشق شیم
https://t.me/+m3ELnbYGyV8xMTlk
💝
خواب
https://t.me/+hG88MA7KVnY2ZWM0
💀
جوخه یتقلا
https://t.me/+n342BLRGbCYwM2Fk
🧶
چشم های آهیل
https://t.me/+EQ36tGfAf380M2M0
👀
برزخ عشق
https://t.me/+Oe0BXmaR0L83NGU0
🐦🔥
شهربند گرگ سیاه
https://t.me/+Ijr5wTMZt0AzMDFk
☠
آرامش یک طوفان
https://t.me/+FrTtEfbimrY4NjRk
🐝
امیر سپهبد
https://t.me/+6yJS8TJ_aeA4Njhk
🐦🔥
به تودچارگشته ام
https://t.me/+d0Klnq7MLTgxNDZk
🌻
به جهنم خواهم رفت
https://t.me/+NQ_gl30fwgBkOTRk
🐾
وکیل تسخیری
https://t.me/+6mLM_NORp1Q0ZmU8
🌸
دلیبال
https://t.me/+Z44uQuiyJCIxODFk
🐚 | 19 | 1 | Loading... |
26 داشتم عروسک بازی میکردم وقتی توی خونۀ بابا بزرگم هلهله کشیدن و بهم گفتن، نشون شده پسر عموم شدم!
پسر عمویی که قرار بود برای درس خوندن بره فرنگ.
تمام سالایی که نبود من سعی کردم به پسر عموم وفادار بمونم اما اون مرد چشم سیاه لعنتی شب و روز برام نذاشته بود!
اونقدر گل اورد و همه جا پشت سرم اومد، اونقدر پیش چشم همه و بی هوا مراقبم بود که بهش دل بستم!
من نامزد یکی دیگه بودم، ولی عاشق اون مرد بالا بلند چشم سیاه شده بودم! کسی که با یه نگاه میتونست ذوبم کنه.
بر خلاف مخالفت های همه باهاش فرار کردم ولی توی شب عروسیمون، یه اتفاق وحشتناک برام افتاد❗
اون جای نوازش و بوسه، با لگد و کمربند ازم استقبال کرد!
من اون شب فهمیدم اون مرد چشم سیاه مرموز، منو عاشق خودش کرده تا فقط بتونه... 😭🔥😱
https://t.me/+wB2pNYyELRE3ZGE0 | 171 | 0 | Loading... |
27 این لیست پر از رمان های عاشقانه و جذابی است که تنها امروز اعتبار دارد❤️🖤
لوتی اماجذاب
https://t.me/joinchat/VT1nRkXbjMJlNTRk
🎷
یک روز به شیدایی
https://t.me/+zifHrlN32FIyYTVk
💔
آناشه
https://t.me/+FttMneQYDEU0MmNk
🎭
روزهای سفید
https://t.me/joinchat/PA6bpIR_NkQ1MjI0
🦋
شب های پاریس ماه نداشت
https://t.me/+znZrAk1TDUZhNzk0
🌜
ماهرو
https://t.me/+wBeUk_vb119hNjc0
🍒
شاهزاده یخ زده
https://t.me/+KtcFzv-ZFeAxODQ0
🧀
ازطهرانتاتهران
https://t.me/+-ddAMSs9929iOGQ0
🍍
گود من
https://t.me/+6kO-xJZMHKpjODc8
🧛
عاشق بی گناه
https://t.me/+ZX0tzSCYlTQyNmZk
💄
جاری خواهم ماند
https://t.me/+iltXh72SRbs4NDI8
🐙
بیا عشق را معنا کنیم
https://t.me/+OCmbm9KmMnBkMTFk
🐠
جدال دو عین
https://t.me/+hyLm_LlT8dVhM2Vk
🤡
ماه عمارت
https://t.me/joinchat/AAAAAFaErq53HiQz5KGbPg
🍀
لیرا
https://t.me/+FYXL5jrHy-hmZjE0
🦊
ویرانه های سکوت
https://t.me/joinchat/UxeH-D3sAnJO3mDX
🥝
سبوی شکسته
https://t.me/+9YhXOZ1bfwg0NzI8
👀
طعمه هوس
https://t.me/+zON_gzksXTRhNDY8
☂
سرنوشت ما
https://t.me/+LUgE9CRE6MhkNDlk
🥃
مضطر
https://t.me/joinchat/Vp4khXQ1LcEhqe8f
☃️
فراموشی دریا
https://t.me/+jHupb8WZil8yMzhk
🌊
لمس تنهایی ماه
https://t.me/+SF0c0RYHKVqt-OUs
🌙
تاب رخ او
https://t.me/+1IDAUcrDvvBhNGQ0
🌒
سی سالگی
https://t.me/+GkymMdrhpaAxNTE0
🎯
قرار نبود عاشق شیم
https://t.me/+m3ELnbYGyV8xMTlk
💝
خواب
https://t.me/+hG88MA7KVnY2ZWM0
💀
جوخه یتقلا
https://t.me/+n342BLRGbCYwM2Fk
🧶
چشم های آهیل
https://t.me/+EQ36tGfAf380M2M0
👀
برزخ عشق
https://t.me/+Oe0BXmaR0L83NGU0
🐦🔥
شهربند گرگ سیاه
https://t.me/+Ijr5wTMZt0AzMDFk
☠
آرامش یک طوفان
https://t.me/+FrTtEfbimrY4NjRk
🐝
امیر سپهبد
https://t.me/+6yJS8TJ_aeA4Njhk
🐦🔥
به تودچارگشته ام
https://t.me/+d0Klnq7MLTgxNDZk
🌻
به جهنم خواهم رفت
https://t.me/+NQ_gl30fwgBkOTRk
🐾
وکیل تسخیری
https://t.me/+6mLM_NORp1Q0ZmU8
🌸
دلیبال
https://t.me/+Z44uQuiyJCIxODFk
🐚
فگار
https://t.me/+RLIrvzZYN6FlMTA0
👽 | 143 | 0 | Loading... |
28 دوست صمیمی و شوهرش و باهم دیگه تو خونه خالی...😱🔞🔞
تاکسی سر کوچه ایستاد، سرگرم بیرون آوردن پول از کیف
گفتم:
-لطفا بپیچید داخل کوچه
- نمیشه خانم !! چه قیامتیه ؟؟ کسی مرده؟
سرم را بالا گرفتم:
جلوی ساختمان ما جمعیت زیادی جمع شده بودند
ماشین پلیس و آمبولانس هم بود.
وحشت کردم. در ماشین را باز کرده پیاده شدم.
-آبجی ، کرایه ما چی شد پس ؟؟
هل کرده چند تراول مچاله را به سمتش انداخته و دویدم داخل کوچه
دلشوره و اضطرابی که از صبح در جانم ریخته بود بی دلیل نبود .
مریم خانم همسایه روبرویی با دیدنم شروع به پچ پچ کرد
زنی چادری به سمتم آمد ، گیتی بود
چهار پنج ماه پیش جلویم را گرفته و گفته بود رستان را هنگام ورد به خانه ی مهتا و کیارش دیده است.
سینه سپر کردم و از آبروی همسر و دوستم دفاع کرده بودم.
حالا دیگر قدم هایم یاری نمی کرد
میخکوب شده ایستاده و صدای جیغ های گوشخراش زنی را می شنیدم
مردی فریاد زد:
- خلوت کن آقا، برید کنار
پلیس بود که مردم را متفرق می کرد
من در مرکز دایره ای رو به درب ورودی ساختمان ایستاده و چشمانم تنها مردی را می دید که بر دستانش دست بند زده بودند
و لباس سفید رنگش آغشته به خون بود.
سرش را لحظه ای بالا اورد و من صورت سرخش را دیدم.
کیارش بود، دوست صمیمی رستان ، همان که از برادر نزدیک تر بود ،شوهر مهتا
نگاهش به من افتاد:
-ریرا
لب زد:
شر یه بی ناموس رو از سرت کم کردم.
https://t.me/+sYAizZnehZE2YzUy
https://t.me/+sYAizZnehZE2YzUy
سرباز سرش را خم کرده و داخل ماشین نشاندش
پشت سرش مامورخانمی ،دست مهتا را گرفته می کشید، لباسهایش پاره و موهای پریشانش صورتش را پوشانده بود
مهتا یک بند جیغ می زد
انگار دچار جنون شده باشد
مرا که دید
ایستاد
ناگهان شبیه دیوانگان شروع به خنده کرد
بعد دستهایش را به طرفم گرفته و رو به جمعیت گفت:
می دونید رستان دوستش نداشت، ازش متنفر بود.
من رو دوست داشت
قدمی به سمتم برداشت همه هاج و واج نگاهش می کردند
مامور زن سعی داشت کنترلش کند
جیغ زد
می خوام یه چیزی بهش بگم
خیره به چشمان مبهوت و ترسیده ام جیغ کشید:
نیما پسر رستانِ
فروریختم ، انگار از بلندی سقوط کرده و مرده باشم
کلمات از ذهنم می گریختند
چه می گفت؟؟
دیوانه بود؟!!!
کیارش می غرید و ناسزا می گفت
از داخل ساختمان برانکاردی را می آوردند
رویش را کشیده بودند
پارچه ی سفید خونین بود
بی اختیار دست رو شکمم گذاشتم
مهتا چه گفته بود؟؟
رستان از من متنفر بوده؟؟
مگر رستان نمی گفت عاشق این است که از وجود من دختری داشته باشد؟؟
تلو تلو خوران خودم را به برانکارد رساندم
بی لحظه ای تردید پارچه را کشیدم
رستان مرده بود؟؟؟؟.
https://t.me/+sYAizZnehZE2YzUy
https://t.me/+sYAizZnehZE2YzUy
https://t.me/+sYAizZnehZE2YzUy
https://t.me/+sYAizZnehZE2YzUy
https://t.me/+sYAizZnehZE2YzUy | 43 | 0 | Loading... |
29 این لیست پر از رمان های عاشقانه و جذابی است که تنها امروز اعتبار دارد❤️🖤
لوتی اماجذاب
https://t.me/joinchat/VT1nRkXbjMJlNTRk
🎷
یک روز به شیدایی
https://t.me/+zifHrlN32FIyYTVk
💔
آناشه
https://t.me/+FttMneQYDEU0MmNk
🎭
روزهای سفید
https://t.me/joinchat/PA6bpIR_NkQ1MjI0
🦋
شب های پاریس ماه نداشت
https://t.me/+znZrAk1TDUZhNzk0
🌜
ماهرو
https://t.me/+wBeUk_vb119hNjc0
🍒
شاهزاده یخ زده
https://t.me/+KtcFzv-ZFeAxODQ0
🧀
ازطهرانتاتهران
https://t.me/+-ddAMSs9929iOGQ0
🍍
گود من
https://t.me/+6kO-xJZMHKpjODc8
🧛
عاشق بی گناه
https://t.me/+ZX0tzSCYlTQyNmZk
💄
جاری خواهم ماند
https://t.me/+iltXh72SRbs4NDI8
🐙
بیا عشق را معنا کنیم
https://t.me/+OCmbm9KmMnBkMTFk
🐠
جدال دو عین
https://t.me/+hyLm_LlT8dVhM2Vk
🤡
ماه عمارت
https://t.me/joinchat/AAAAAFaErq53HiQz5KGbPg
🍀
لیرا
https://t.me/+FYXL5jrHy-hmZjE0
🦊
ویرانه های سکوت
https://t.me/joinchat/UxeH-D3sAnJO3mDX
🥝
سبوی شکسته
https://t.me/+9YhXOZ1bfwg0NzI8
👀
طعمه هوس
https://t.me/+zON_gzksXTRhNDY8
☂
سرنوشت ما
https://t.me/+LUgE9CRE6MhkNDlk
🥃
مضطر
https://t.me/joinchat/Vp4khXQ1LcEhqe8f
☃️
فراموشی دریا
https://t.me/+jHupb8WZil8yMzhk
🌊
لمس تنهایی ماه
https://t.me/+SF0c0RYHKVqt-OUs
🌙
تاب رخ او
https://t.me/+1IDAUcrDvvBhNGQ0
🌒
سی سالگی
https://t.me/+GkymMdrhpaAxNTE0
🎯
قرار نبود عاشق شیم
https://t.me/+m3ELnbYGyV8xMTlk
💝
خواب
https://t.me/+hG88MA7KVnY2ZWM0
💀
جوخه یتقلا
https://t.me/+n342BLRGbCYwM2Fk
🧶
چشم های آهیل
https://t.me/+EQ36tGfAf380M2M0
👀
برزخ عشق
https://t.me/+Oe0BXmaR0L83NGU0
🐦🔥
شهربند گرگ سیاه
https://t.me/+Ijr5wTMZt0AzMDFk
☠
آرامش یک طوفان
https://t.me/+FrTtEfbimrY4NjRk
🐝
امیر سپهبد
https://t.me/+6yJS8TJ_aeA4Njhk
🐦🔥
به تودچارگشته ام
https://t.me/+d0Klnq7MLTgxNDZk
🌻
به جهنم خواهم رفت
https://t.me/+NQ_gl30fwgBkOTRk
🐾
وکیل تسخیری
https://t.me/+6mLM_NORp1Q0ZmU8
🌸
دلیبال
https://t.me/+Z44uQuiyJCIxODFk
🐚
فگار
https://t.me/+RLIrvzZYN6FlMTA0
👽 | 53 | 0 | Loading... |
30 -اگه بعد از دلسوزی روز اول این قدر برات دلبری کرده که رفتی تو فاز دلدادگی بگو تا منم تکلیف خودم را بدونم!
انگار یک سطل آب جوش روی نورا ریخته بودند! حس می کرد از تمام وجودش بخار بلند می شود. صدای بلند و معترض احسان عصبانیتش را نشان می داد:
-این حرفا چیه؟! خجالت بکش رادمهر ... نورا توی تمام این مدت به جز سلام و خداحافظی حتی دو کلمه با من حرف نزده!
رادمهر با کنایه جوابش را داد:
-خوبه! اون وقت با همین سلام و خداحافظی های ساده از دوست الناز به نورا ترفیع گرفته؟!
احسان خسته و با افسوس جواب داد:
-خیلی بدبین شدی!
رادمهر سرد و بی حوصله جوابش را داد:
-تو هم زیاد خوش بین نباش! مردا برای زنا تا وقتی خواستنی و خوب هستند که کیس بهتر سراغشون نیومده باشه! گول سادگی این دختر رو هم نخور ... اتفاقا اینا کارشون رو خیلی بهتر بلدن! همین که از راه نرسیده یه کاری کرده که دو ساعته داری با من کل کل می کنی نشون می ده زرنگ تر از این حرفاست!
بس بود هر چه شنیده بود! از پشت دیوار بیرون آمد و....🙈🙈🙈
https://t.me/+M1ALvQmqnTFiZGM8 | 76 | 0 | Loading... |
31 هر سال وقتی نزدیک عید می شد، ننه طوبی لباس های زمستانی را برای سال بعد در چادر شب های رنگی می پیچید و بینشان نفتالین می گذاشت.
نورا به بوی نفتالین حساسیت داشت و ننه از وقتی پی به این موضوع برده بود دیگر بین لباس های او نفتالین نمی گذاشت. اما این که هر بار این چمدان قدیمی طوسی را از زیر خروارها وسیله داخل کمد بیرون می کشید، نفسش می گرفت و قلبش تپیدن را از یاد می برد به خاطر بوی نفتالین رخنه کرده بین لباس ها نبود.
هر تکه از وسایل داخل آن چمدان قدیمی انگار توان این را داشتند تا دست دور گردنش بیندازند و گلویش را آن قدر فشار دهند تا مثل ماهی بیرون مانده از آب برای بلعیدن قدری هوای بیشتر، سینه اش به تکاپو بیفتد و چشم هایش به اشک بنشیند.
اصلا بوی تند نفتالین های ننه طوبی کجا و عطر زهر مار و تلخ دلتنگی وسایل این چمدان کجا؟!
نفتالین ها نهایت چند ساعت سر درد می آورد که آن هم با گل گاو زبان های خوش طعم و بوی ننه طوبی قابل تحمل می شد. اما این چمدان و خاطراتش ....
هر بار که در آن را باز می کرد و به وسایل آن سرک می کشید انگار آتش به جانش می افتاد و تمام وجودش الو می گرفت.
https://t.me/+M1ALvQmqnTFiZGM8 | 181 | 0 | Loading... |
32 بهترین رمان های عاشقانه اینجاست❤️🔥
🩵 وقتی شوهرمو با دوستم برهنه روی تخت دیدم درحالیکه حامله بودم...
💜عاشق برادرشوهرم شدم، فکر میکردم خائن منم؛ اما همش بازی بود...
🩷بخاطر دخترونگی نداشته ام مجبور شدم پیشنهادازدواج مردی رو قبول کنم که اصلا نمی شناختمش
🩵برام پاپوش دوختن و من افتادم تو زندان! تو زندان زنان اتفاقی برام افتاد که..و
❤️شوهرداشتم اما دلم برای معلم موسیقیم رفت
🤎 شوهرم به خاطر یه زن دیگه منو طلاق می ده اما...
💜لینک رمان های آنلاین اینجاست
💛ازدواج دو سلبریتی معروف و پرحاشیه
💙گنده لات محل عاشق دکتر تازه کار میشه
💚مردی که پنج سال به ناحق زندان بوده و بعد روبرومیشه با برادرزاده مذهبی دوستش که...
🧡شوهرم با توطئه مادرش بخاطردختر زا بودنم زن دوم گرفت
❤️عاشقانهای پرتلاطم بین زنی تن فروش و مرد مذهبی
🩵شب عروسیم منو به جرم موادمخدر دستیگر کردن درحالیکه
💜برادرم و دزدیده بودن! و در ازای آزادیش من باید ...
❤️دوست داشتنش ساده نیست
🩶دختری که بعد از قتل دونفر در یک مهمانی سکوت کرده با وکیلی که بخاطر این پرونده عجیب...
🧡دختری ساده که بعد از مرگ پدرمادرش آبروش هدف قرار میگیرد...
🩷مربی بدنسازی پایین شهر و دختر پولدار پرنازوعشوه
💙لیدا قاتل شوهرشه اما کسی از این راز خبر نداره جز فولاد دوست شوهرش!
🩷صدف زنی بیمار با فهیمدن اینکه شوهرش بقیه بامعشوقهاش در ترکیه زندگی میکند...
🤎دختر شیطونی که وارد دنیای مافیای بیرحم میشود
💜عاشقانه ی سرگرد اینترپل و یه قاتل
🩵دختری که سه ازدواج ناموفق داره
🧡برگشتن نیل بعد از شیش سال با دختربچه ای از خون او...
❤️اعدام شدنم به جرم قتل متجاوزم
🩷صیغه دوست برادرم شدم چون او غربت جایی رو نداشتم
🤍پسر خلافکار دختره رو مجبور میکنه باهاش بره دزدی
💜عشق تا بینهایت
💚پسره خواننده اس و الکی بهش تهمت میزنن که خانه فساد داره و...
💛صدف دختری که بعد مرگ عموش اسیر پسر عمومذهبیش میشه
🩷عشق عجین شده خون و باروت
💙عاشقانه پر تلاطم دختر عمو پسر عمو و سوختن در یک عشق پنهانی
🩶عروس خونآشامها توسط گرگینه ها دزدیده میشه
💜عشق یه پسرمسلمون و آقازاده به دختری ارمنی و مسیحی
🩵اون مرد دیوانهوار عاشق یه دختر شده ولی نمیدونه اون دختر نزدیکش شده که....
❤️رابطه دو زوج کاملا متقاوت از هم
💚مثلث عشقی،دختر مهربون و مذهبی،پسر بامرام و دوست داشتنی..
💛ازدواج اجباری با قاتل زنم.
🤍آفاق دختر هفده ساله ای از ایل قشقایی که عروس خون بس می شود.
🧡شش عاشقانه در یک اکیپ دوازده نفره
💙مجبور شدم معشوقه اون قاچاقچی باشم
💛عشق دختر مسلمان به پسر ارمنی
🩷عشق بین دو دشمن به خاطر یک نفرین قدرتمند...
🩵وقتی که یک دختر عاشق میشود
🤎من واقعیتم که دردهای بیاغراق زندگی، روی دوشم سوارند!
💙شوهرم مرد اما مجبورشدم به عقد برادرشوهرم دربیاد
❤️مادرم عروس خونبس بود! ومن دختری بودم که برادرِ هووی مادرم عاشقم شد
🖤همخونه بودی دختری زبان دراز و لجباز با پسری بی اعصاب و زخم خورده که پی انتقام
🩷ازدواج اجباری دختری روستایی باپسر فرنگ رفته
🩵بزرگترین و فعالترین رمانسرای تلگرام
💜دختری فراری از رابطه که بخاطر چک و سفته مجبور میشه...
🩶انتقام ناخواسته مهندسِ خشن از همسر رفیق فابریک
🤍پسرخاله ام بهم تجاوز کرد
🩵عشقم بهم خیانت کرد
🩶هر رمانی میخوای با چهار فرمت رایگان دانلود کن و بخون
💙رابطهای خشن و اجباری مرد مغرور با دختر قربانی تجاوز
💛بهم دست درازی میکرد و به اجبار و تهدید ازم میخواست که...
❤️دختری مذهبی اسیر دست مردی دنیا دیده که دایی کسیه که قراره...
🧡مجبورشدم پرستار مردی بشم که بی رحم بود
🩵 دوستش داشتم اما اون بوی عطر زنونه ای رو میداد که من نبودم!
❤️عاشق پسر خونده ی پدر گمشدم شدم که با نقشه اومده بود تو زندگیم | 97 | 0 | Loading... |
33 این لیست پر از رمان های عاشقانه و جذابی است که تنها امروز اعتبار دارد❤️🖤
گم شده ام در تو
https://t.me/+yv6KFstTxYE2ZTU0
❤️
جامانده
https://t.me/+EetWHACuYEA0YzA0
🎀
بی گناه
https://t.me/+ZJeOfBFX7rpmMWRk
🕊
روایت های عاشقانه
https://t.me/+wOEbmzMd5INiYjRk
🧊
کافه دارچین
https://t.me/+v7ssTInLxvw3OTA0
☕️
قاب سوخته
https://t.me/+WCvtEOhqLIYZPqoi
🔮
منشورعشق
https://t.me/+2yp68a4xG0xlOTc0
🎼
فودوشین
https://t.me/+HVwbM-IoSWI2MTU0
🎾
کلبه رمان های عاشقانه
https://t.me/+4R6qpgXBinUxOTg0
📚
سونای
https://t.me/joinchat/AAAAAFbz0FL1DIxPtEdKxQ
🍷
آشوب
https://t.me/+JA_ztMH7bANkMWRk
💝
وصله ناجور دل
https://t.me/+nFRZT8EaFUgzMGZk
☕️
سایه ی سرخ
https://t.me/joinchat/5lHZcPHRA3wxODg0
🌰
پناهگاه طوفان
https://t.me/+g0SD3Ehg6eE0ZDVh
🍕
لوتی اماجذاب
https://t.me/joinchat/VT1nRkXbjMJlNTRk
🎷
منتهی به خیابان عشق
https://t.me/+R11OsZffKMoo-Uk4
🎲
سنجاقک آبی
https://t.me/+vepQpY2KCoJhOWM8
🧩
یک روز به شیدایی
https://t.me/+zifHrlN32FIyYTVk
💔
آناشه
https://t.me/+FttMneQYDEU0MmNk
🎭
روزهای سفید
https://t.me/joinchat/PA6bpIR_NkQ1MjI0
🦋
شب های پاریس ماه نداشت
https://t.me/+znZrAk1TDUZhNzk0
🌜
ماهرو
https://t.me/+wBeUk_vb119hNjc0
🍒
شاهزاده یخ زده
https://t.me/+KtcFzv-ZFeAxODQ0
🧀
ازطهرانتاتهران
https://t.me/+-ddAMSs9929iOGQ0
🍍
گود من
https://t.me/+6kO-xJZMHKpjODc8
🧛
عاشق بی گناه
https://t.me/+ZX0tzSCYlTQyNmZk
💄
جاری خواهم ماند
https://t.me/+iltXh72SRbs4NDI8
🐙
بیا عشق را معنا کنیم
https://t.me/+OCmbm9KmMnBkMTFk
🐠
جدال دو عین
https://t.me/+hyLm_LlT8dVhM2Vk
🤡
ماه عمارت
https://t.me/joinchat/AAAAAFaErq53HiQz5KGbPg
🍀
لیرا
https://t.me/+FYXL5jrHy-hmZjE0
🦊
ویرانه های سکوت
https://t.me/joinchat/UxeH-D3sAnJO3mDX
🥝
سبوی شکسته
https://t.me/+9YhXOZ1bfwg0NzI8
👀
طعمه هوس
https://t.me/+zON_gzksXTRhNDY8
☂
سرنوشت ما
https://t.me/+LUgE9CRE6MhkNDlk
🥃
مضطر
https://t.me/joinchat/Vp4khXQ1LcEhqe8f
☃️
فراموشی دریا
https://t.me/+jHupb8WZil8yMzhk
🌊
لمس تنهایی ماه
https://t.me/+SF0c0RYHKVqt-OUs
🌙
تاب رخ او
https://t.me/+1IDAUcrDvvBhNGQ0
🌒
سی سالگی
https://t.me/+GkymMdrhpaAxNTE0
🎯
قرار نبود عاشق شیم
https://t.me/+m3ELnbYGyV8xMTlk
💝
خواب
https://t.me/+hG88MA7KVnY2ZWM0
💀
جوخه یتقلا
https://t.me/+n342BLRGbCYwM2Fk
🧶
چشم های آهیل
https://t.me/+EQ36tGfAf380M2M0
👀
برزخ عشق
https://t.me/+Oe0BXmaR0L83NGU0
🐦🔥
شهربند گرگ سیاه
https://t.me/+Ijr5wTMZt0AzMDFk
☠
آرامش یک طوفان
https://t.me/+FrTtEfbimrY4NjRk
🐝
امیر سپهبد
https://t.me/+6yJS8TJ_aeA4Njhk
🐦🔥
اسپار
https://t.me/joinchat/WjuxpULPKVZhODQ0
🪐
رمانسرای ایرانی
https://t.me/+zZSgUDD1yHk0NjQ0
✨
رمان های آنلاین
https://t.me/+UUWMVgclpmc0YzA0
🧶
جال
https://t.me/+nrpuydJ_Z3xkNTlk
👓
طلا
https://t.me/+kC7FObK-LxphMWY0
💄
منفصل
https://t.me/+jBtyLurwbX9mODM0
🌈
به تودچارگشته ام
https://t.me/+d0Klnq7MLTgxNDZk
🌻
به جهنم خواهم رفت
https://t.me/+NQ_gl30fwgBkOTRk
🐾
وکیل تسخیری
https://t.me/+6mLM_NORp1Q0ZmU8
🌸
دلیبال
https://t.me/+Z44uQuiyJCIxODFk
🐚
فگار
https://t.me/+RLIrvzZYN6FlMTA0
👽
کوارا
https://t.me/joinchat/rlqEz_ydcDJhNzlk
🪵
دیافراگم
https://t.me/+B2CA8Os4wWwwN2Y0
🌹
عروسک آرزو
https://t.me/+UC3MwVS_fsCnKscw
💝
شبی در پروجا
https://t.me/+ae03USXeFIo3M2Zk
🌵
گلاویژ
https://t.me/joinchat/AAAAAFi1bW3U-7ofzA0FbQ
🍂
دل بیجان
https://t.me/+YYRpeXha_xw0ZDM0
🐝
راز مبهم
https://t.me/+-47jRFH3qFJmYTVk
⭕️
عشق محبوس شده
https://t.me/+e39A8sPw6EVkODM0
🩵 | 34 | 0 | Loading... |
34 #گم_شده_ام_در_تو
#قسمت_۲۲۵
*******************************
-خیلی عوضی هستی..
میخواهم بلند شوم تا پتو را کنار میزنم تازه یادم می افتد که چه خاکی بر سرم شده .. برهنه هستم هیچ پوششی ندارم..
خدایا مرگم را برسان من هرگز ..هرگز فکر نمیکردم روزی در تخت این ملعون بخوابم !
حالا تخت که هیچ برهنه در آغوش اوی که هم برهنه است و وای بر من ..جواب سوران را چه بدهم..
-چه غلطی کردی با من !؟..چرا لباس تنم نیست..با دست بر سر صورتم میزنم دیوانه شده ام جیغ میکشم ..
دستانم را با یک دست میگیرد و پشت سر قفل میکنم با دست دیگر چانه ام را میگیرد پر حرص لست اصلا شبیه دقایق قبل نیست صدایش خش دارد فشاری به چانه ام میدهد..
-صدات و ببر ..خفه شو..دعا کن دیشب مست بودم ویترینت و پایین نیاوردم .. توی تختمم کنار زنم فهمیدی !؟
کولی بازی رو بزار کنار و خفه خوندبگیر .. از این به بعد هر شبت همینه ..
نیشخند میزند..
-با اتفاق دیشب دیگه همه چی واقعیه خوشکلم تازه طعمت رفته زیر دندونم .. یه چیز دیگه..
از این به بعد ..از این به بعد مراقب رفتارت باشه ..یادت نره شوهر داری و دیشب جی و با شوهرت تجربه کردی نهذصوریه نه قرداد نه هیچ کوفتی مراقب باش که پات و کج بزاری گردنت و خورد میکنم..!
-کثافت ..کثافت با من چیکار کردی!؟..من ازت متنفرم..
-ببر گفتم صدات و ..هر کاری کردم حقم بوده..منم عاشقت نیستم اما از حقم نمیگذرم ..
بلند نیشود و لباس زیرش را از روی زمین بر میدارد چشمانم را میبندم..
صدایش گوشت تنم را آب میکند..
-از چی خجالت میکشی زن عزیزم ..دیشب که کلی از خجالتت درومده ..از امروز کم کاریش و جبران میکنه ..!
https://t.me/+8U_lJW3rSfdmNWM0 | 41 | 0 | Loading... |
35 این لیست پر از رمان های عاشقانه و جذابی است که تنها امروز اعتبار دارد❤️🖤
گم شده ام در تو
https://t.me/+yv6KFstTxYE2ZTU0
❤️
جامانده
https://t.me/+EetWHACuYEA0YzA0
🎀
بی گناه
https://t.me/+ZJeOfBFX7rpmMWRk
🕊
روایت های عاشقانه
https://t.me/+wOEbmzMd5INiYjRk
🧊
کافه دارچین
https://t.me/+v7ssTInLxvw3OTA0
☕️
قاب سوخته
https://t.me/+WCvtEOhqLIYZPqoi
🔮
منشورعشق
https://t.me/+2yp68a4xG0xlOTc0
🎼
فودوشین
https://t.me/+HVwbM-IoSWI2MTU0
🎾
کلبه رمان های عاشقانه
https://t.me/+4R6qpgXBinUxOTg0
📚
سونای
https://t.me/joinchat/AAAAAFbz0FL1DIxPtEdKxQ
🍷
آشوب
https://t.me/+JA_ztMH7bANkMWRk
💝
وصله ناجور دل
https://t.me/+nFRZT8EaFUgzMGZk
☕️
سایه ی سرخ
https://t.me/joinchat/5lHZcPHRA3wxODg0
🌰
پناهگاه طوفان
https://t.me/+g0SD3Ehg6eE0ZDVh
🍕
لوتی اماجذاب
https://t.me/joinchat/VT1nRkXbjMJlNTRk
🎷
منتهی به خیابان عشق
https://t.me/+R11OsZffKMoo-Uk4
🎲
سنجاقک آبی
https://t.me/+vepQpY2KCoJhOWM8
🧩
یک روز به شیدایی
https://t.me/+zifHrlN32FIyYTVk
💔
آناشه
https://t.me/+FttMneQYDEU0MmNk
🎭
روزهای سفید
https://t.me/joinchat/PA6bpIR_NkQ1MjI0
🦋
شب های پاریس ماه نداشت
https://t.me/+znZrAk1TDUZhNzk0
🌜
ماهرو
https://t.me/+wBeUk_vb119hNjc0
🍒
شاهزاده یخ زده
https://t.me/+KtcFzv-ZFeAxODQ0
🧀
ازطهرانتاتهران
https://t.me/+-ddAMSs9929iOGQ0
🍍
گود من
https://t.me/+6kO-xJZMHKpjODc8
🧛
عاشق بی گناه
https://t.me/+ZX0tzSCYlTQyNmZk
💄
جاری خواهم ماند
https://t.me/+iltXh72SRbs4NDI8
🐙
بیا عشق را معنا کنیم
https://t.me/+OCmbm9KmMnBkMTFk
🐠
جدال دو عین
https://t.me/+hyLm_LlT8dVhM2Vk
🤡
ماه عمارت
https://t.me/joinchat/AAAAAFaErq53HiQz5KGbPg
🍀
لیرا
https://t.me/+FYXL5jrHy-hmZjE0
🦊
ویرانه های سکوت
https://t.me/joinchat/UxeH-D3sAnJO3mDX
🥝
سبوی شکسته
https://t.me/+9YhXOZ1bfwg0NzI8
👀
طعمه هوس
https://t.me/+zON_gzksXTRhNDY8
☂
سرنوشت ما
https://t.me/+LUgE9CRE6MhkNDlk
🥃
مضطر
https://t.me/joinchat/Vp4khXQ1LcEhqe8f
☃️
فراموشی دریا
https://t.me/+jHupb8WZil8yMzhk
🌊
لمس تنهایی ماه
https://t.me/+SF0c0RYHKVqt-OUs
🌙
تاب رخ او
https://t.me/+1IDAUcrDvvBhNGQ0
🌒
سی سالگی
https://t.me/+GkymMdrhpaAxNTE0
🎯
قرار نبود عاشق شیم
https://t.me/+m3ELnbYGyV8xMTlk
💝
خواب
https://t.me/+hG88MA7KVnY2ZWM0
💀
جوخه یتقلا
https://t.me/+n342BLRGbCYwM2Fk
🧶
چشم های آهیل
https://t.me/+EQ36tGfAf380M2M0
👀
برزخ عشق
https://t.me/+Oe0BXmaR0L83NGU0
🐦🔥
شهربند گرگ سیاه
https://t.me/+Ijr5wTMZt0AzMDFk
☠
آرامش یک طوفان
https://t.me/+FrTtEfbimrY4NjRk
🐝
امیر سپهبد
https://t.me/+6yJS8TJ_aeA4Njhk
🐦🔥
اسپار
https://t.me/joinchat/WjuxpULPKVZhODQ0
🪐
رمانسرای ایرانی
https://t.me/+zZSgUDD1yHk0NjQ0
✨
رمان های آنلاین
https://t.me/+UUWMVgclpmc0YzA0
🧶
جال
https://t.me/+nrpuydJ_Z3xkNTlk
👓
طلا
https://t.me/+kC7FObK-LxphMWY0
💄
منفصل
https://t.me/+jBtyLurwbX9mODM0
🌈
به تودچارگشته ام
https://t.me/+d0Klnq7MLTgxNDZk
🌻
به جهنم خواهم رفت
https://t.me/+NQ_gl30fwgBkOTRk
🐾
وکیل تسخیری
https://t.me/+6mLM_NORp1Q0ZmU8
🌸
دلیبال
https://t.me/+Z44uQuiyJCIxODFk
🐚
فگار
https://t.me/+RLIrvzZYN6FlMTA0
👽
کوارا
https://t.me/joinchat/rlqEz_ydcDJhNzlk
🪵
دیافراگم
https://t.me/+B2CA8Os4wWwwN2Y0
🌹
عروسک آرزو
https://t.me/+UC3MwVS_fsCnKscw
💝
شبی در پروجا
https://t.me/+ae03USXeFIo3M2Zk
🌵
گلاویژ
https://t.me/joinchat/AAAAAFi1bW3U-7ofzA0FbQ
🍂
دل بیجان
https://t.me/+YYRpeXha_xw0ZDM0
🐝
راز مبهم
https://t.me/+-47jRFH3qFJmYTVk
⭕️
عشق محبوس شده
https://t.me/+e39A8sPw6EVkODM0
🩵 | 17 | 0 | Loading... |
36 سه سال پیش..
-شایگان گناه داره طفلی.. این چیزا رو بلد نیست .. بزار راحت باشه کاری به کارت نداره که..!
عرفان راست میگفت کاری به کارش نداشت و همین آتشش زده بود !
حتی وقتی که با زنی به خانه می آمد ..!
گویی از او بریده بود حتی نگاهش نمیکرد !
او را از معشوقه اش بزور گرفته بود تا عقدش کند و عقده هایش را خالی کند اما هر بار چشمان کهربایی معصومش را میدید دست و دلش میلرزید و از خود متنفر میشد ..!
- اومده که حمالی کنه عرفان ..خودش خواست..!
سامی هم میگوید:
-شایگان از این بچه بگذر ..گناه داره آهش میگیرتت..
اما سر بلند میکند نرمین دست به سینه نگاهش میکند منتظر است..!
-چیه ؟..نمی تونی نه؟!..عاشقش شدی؟!
-خفه شو نرمین ..چه عشقی من ازش متنفرم ..
نمیدانست .. اما دلش هم نمیخواست نرمین را از دست دهد نباید دلش برای آن دختر میلرزید..
-هی..بدرد نخور بیا این جا..
سر به زیر نزدیک میشود لباس مناسب جمع تنش نیست اما با آن سادگی هم زیباست..
-سریع کف اینجا رو تمیز کن ..خونه خاله ات نیست بخوری بخوابی؟!
رفقایش تا توانسته بودند نوشیده بودن چنتایی کف سالن بالا آورده بودند ..نمی توانست خود او هم نمی توانست..
-من..من..چیز اقا من..
-زهر مار ..تو چی کم شو زودتر تمیز کن حالا خودت بهتر اون کثافت کف سالنی!؟
دلش هزار تکه میشود در جمع خوردش میکند ..
-ولش کن شایگان رنگش پریده از وقتی هم اومدیم بیچاره داره کار میکنه..
-وظیفه آشه ..اومدی حمالی نیومده بادش بزنم..
-باشه اقا..
بر میگردد سطل و طی را بر میدارد جلوی آن همه مجبورش میکند کثافت کف سالن را بشورد .. او همسرش بود .. اما آن قدر امشب در جمع تحقیر شده بود که قسم خورد بعد از امشب برای همیشه اینجا را ترک کند حتی اگر شب ها را در پارک و خیابان بماند..
نزدیک میشود .. اما همان که نگاهش کف سالن میرسد دل و روده اش پیچ میخورد ..!
هق میزند..
-کثافت تو که خودت بدتر گند زدی..
-بب..ببخشی..
اجازه ی حرف نمیدهد و سیلی در گوشش میزند انقدر که پرت میشود و کمرش به میز میخورد..
صدای شکستن میز و آخش در هم میپیچد..
سامی و عرفان و مینا به طرف دخترک میروند اما او مات خونی است که از پشت دخترک جاریست..
-یا خدا این چیه ؟!
صدای عرفان است..
-لوس بازیشه نه..
صدای نرمین است..
اما او فقط چشمان. بسته ی دخترک را میبیند ..
همه را کنار میزند .. دست زیر کمر وپاهایش میزند ..نگاهی به صورتش میکند جای پنجه هایش ..
-پریزاد..پریزاد..
-شای..شایگان..بچه ام..
مات میشود .. حامله است ؟
چه کرده او با زن و فرزندش..
نه..نه.. تو..تو حامله ای؟
چشمان دخترک بسته میشود و او مثل دیوانه ها فریاد میزند ..
فرزندش را کشته بود ؟..با دستان خودش..!
****
حالا سه سال گذشته .. در به در دنبال اوست .. همان شب در بیمارستان جنینشان سقط شد و فردای آن روز . دخترک هم نبود .. رفته بود ..
سه سال است در پی اوست اما هیچ اثری نیست ..نبود تا اینکه دیشب او را در مهمانی دید .. دست در دست یکی از رقبایش.. و حالا چون دیوانه ها چیزی را در عمارت سالم نگذاشته…
-برت میگردونم پری زاده ام ..!!
https://t.me/+2899ARHDHA03MTVk | 48 | 0 | Loading... |
37 #گم_شده_ام_در_تو
#قسمت_۲۲۵
*******************************
-خیلی عوضی هستی..
میخواهم بلند شوم تا پتو را کنار میزنم تازه یادم می افتد که چه خاکی بر سرم شده .. برهنه هستم هیچ پوششی ندارم..
خدایا مرگم را برسان من هرگز ..هرگز فکر نمیکردم روزی در تخت این ملعون بخوابم !
حالا تخت که هیچ برهنه در آغوش اوی که هم برهنه است و وای بر من ..جواب سوران را چه بدهم..
-چه غلطی کردی با من !؟..چرا لباس تنم نیست..با دست بر سر صورتم میزنم دیوانه شده ام جیغ میکشم ..
دستانم را با یک دست میگیرد و پشت سر قفل میکنم با دست دیگر چانه ام را میگیرد پر حرص لست اصلا شبیه دقایق قبل نیست صدایش خش دارد فشاری به چانه ام میدهد..
-صدات و ببر ..خفه شو..دعا کن دیشب مست بودم ویترینت و پایین نیاوردم .. توی تختمم کنار زنم فهمیدی !؟
کولی بازی رو بزار کنار و خفه خوندبگیر .. از این به بعد هر شبت همینه ..
نیشخند میزند..
-با اتفاق دیشب دیگه همه چی واقعیه خوشکلم تازه طعمت رفته زیر دندونم .. یه چیز دیگه..
از این به بعد ..از این به بعد مراقب رفتارت باشه ..یادت نره شوهر داری و دیشب جی و با شوهرت تجربه کردی نهذصوریه نه قرداد نه هیچ کوفتی مراقب باش که پات و کج بزاری گردنت و خورد میکنم..!
-کثافت ..کثافت با من چیکار کردی!؟..من ازت متنفرم..
-ببر گفتم صدات و ..هر کاری کردم حقم بوده..منم عاشقت نیستم اما از حقم نمیگذرم ..
بلند نیشود و لباس زیرش را از روی زمین بر میدارد چشمانم را میبندم..
صدایش گوشت تنم را آب میکند..
-از چی خجالت میکشی زن عزیزم ..دیشب که کلی از خجالتت درومده ..از امروز کم کاریش و جبران میکنه ..!
https://t.me/+8U_lJW3rSfdmNWM0 | 72 | 0 | Loading... |
38 این لیست پر از رمان های عاشقانه و جذابی است که تنها امروز اعتبار دارد❤️🖤
گم شده ام در تو
https://t.me/+yv6KFstTxYE2ZTU0
❤️
جامانده
https://t.me/+EetWHACuYEA0YzA0
🎀
بی گناه
https://t.me/+ZJeOfBFX7rpmMWRk
🕊
روایت های عاشقانه
https://t.me/+wOEbmzMd5INiYjRk
🧊
کافه دارچین
https://t.me/+v7ssTInLxvw3OTA0
☕️
قاب سوخته
https://t.me/+WCvtEOhqLIYZPqoi
🔮
منشورعشق
https://t.me/+2yp68a4xG0xlOTc0
🎼
فودوشین
https://t.me/+HVwbM-IoSWI2MTU0
🎾
کلبه رمان های عاشقانه
https://t.me/+4R6qpgXBinUxOTg0
📚
سونای
https://t.me/joinchat/AAAAAFbz0FL1DIxPtEdKxQ
🍷
آشوب
https://t.me/+JA_ztMH7bANkMWRk
💝
وصله ناجور دل
https://t.me/+nFRZT8EaFUgzMGZk
☕️
سایه ی سرخ
https://t.me/joinchat/5lHZcPHRA3wxODg0
🌰
پناهگاه طوفان
https://t.me/+g0SD3Ehg6eE0ZDVh
🍕
لوتی اماجذاب
https://t.me/joinchat/VT1nRkXbjMJlNTRk
🎷
منتهی به خیابان عشق
https://t.me/+R11OsZffKMoo-Uk4
🎲
سنجاقک آبی
https://t.me/+vepQpY2KCoJhOWM8
🧩
یک روز به شیدایی
https://t.me/+zifHrlN32FIyYTVk
💔
آناشه
https://t.me/+FttMneQYDEU0MmNk
🎭
روزهای سفید
https://t.me/joinchat/PA6bpIR_NkQ1MjI0
🦋
شب های پاریس ماه نداشت
https://t.me/+znZrAk1TDUZhNzk0
🌜
ماهرو
https://t.me/+wBeUk_vb119hNjc0
🍒
شاهزاده یخ زده
https://t.me/+KtcFzv-ZFeAxODQ0
🧀
ازطهرانتاتهران
https://t.me/+-ddAMSs9929iOGQ0
🍍
گود من
https://t.me/+6kO-xJZMHKpjODc8
🧛
عاشق بی گناه
https://t.me/+ZX0tzSCYlTQyNmZk
💄
جاری خواهم ماند
https://t.me/+iltXh72SRbs4NDI8
🐙
بیا عشق را معنا کنیم
https://t.me/+OCmbm9KmMnBkMTFk
🐠
جدال دو عین
https://t.me/+hyLm_LlT8dVhM2Vk
🤡
ماه عمارت
https://t.me/joinchat/AAAAAFaErq53HiQz5KGbPg
🍀
لیرا
https://t.me/+FYXL5jrHy-hmZjE0
🦊
ویرانه های سکوت
https://t.me/joinchat/UxeH-D3sAnJO3mDX
🥝
سبوی شکسته
https://t.me/+9YhXOZ1bfwg0NzI8
👀
طعمه هوس
https://t.me/+zON_gzksXTRhNDY8
☂
سرنوشت ما
https://t.me/+LUgE9CRE6MhkNDlk
🥃
مضطر
https://t.me/joinchat/Vp4khXQ1LcEhqe8f
☃️
فراموشی دریا
https://t.me/+jHupb8WZil8yMzhk
🌊
لمس تنهایی ماه
https://t.me/+SF0c0RYHKVqt-OUs
🌙
تاب رخ او
https://t.me/+1IDAUcrDvvBhNGQ0
🌒
سی سالگی
https://t.me/+GkymMdrhpaAxNTE0
🎯
قرار نبود عاشق شیم
https://t.me/+m3ELnbYGyV8xMTlk
💝
خواب
https://t.me/+hG88MA7KVnY2ZWM0
💀
جوخه یتقلا
https://t.me/+n342BLRGbCYwM2Fk
🧶
چشم های آهیل
https://t.me/+EQ36tGfAf380M2M0
👀
برزخ عشق
https://t.me/+Oe0BXmaR0L83NGU0
🐦🔥
شهربند گرگ سیاه
https://t.me/+Ijr5wTMZt0AzMDFk
☠
آرامش یک طوفان
https://t.me/+FrTtEfbimrY4NjRk
🐝
امیر سپهبد
https://t.me/+6yJS8TJ_aeA4Njhk
🐦🔥
اسپار
https://t.me/joinchat/WjuxpULPKVZhODQ0
🪐
رمانسرای ایرانی
https://t.me/+zZSgUDD1yHk0NjQ0
✨
رمان های آنلاین
https://t.me/+UUWMVgclpmc0YzA0
🧶
جال
https://t.me/+nrpuydJ_Z3xkNTlk
👓
طلا
https://t.me/+kC7FObK-LxphMWY0
💄
منفصل
https://t.me/+jBtyLurwbX9mODM0
🌈
به تودچارگشته ام
https://t.me/+d0Klnq7MLTgxNDZk
🌻
به جهنم خواهم رفت
https://t.me/+NQ_gl30fwgBkOTRk
🐾
وکیل تسخیری
https://t.me/+6mLM_NORp1Q0ZmU8
🌸
دلیبال
https://t.me/+Z44uQuiyJCIxODFk
🐚
فگار
https://t.me/+RLIrvzZYN6FlMTA0
👽
کوارا
https://t.me/joinchat/rlqEz_ydcDJhNzlk
🪵
دیافراگم
https://t.me/+B2CA8Os4wWwwN2Y0
🌹
عروسک آرزو
https://t.me/+UC3MwVS_fsCnKscw
💝
شبی در پروجا
https://t.me/+ae03USXeFIo3M2Zk
🌵
گلاویژ
https://t.me/joinchat/AAAAAFi1bW3U-7ofzA0FbQ
🍂
دل بیجان
https://t.me/+YYRpeXha_xw0ZDM0
🐝
راز مبهم
https://t.me/+-47jRFH3qFJmYTVk
⭕️
عشق محبوس شده
https://t.me/+e39A8sPw6EVkODM0
🩵 | 26 | 0 | Loading... |
39 _ باوانم...برام برقص...بافت موهاتم باز کن....
_صنم پایینه، داره نگاهمون میکنه...
زهرخندی روی لبهام نقش میبنده؛ این هشدارش یعنی باید بازم نقشم رو بهخوبی بازی کنم تا کسی به دروغین بودن رابطهمون شک نکنه!
از لبهی ایوان بلند میشه و به سمتم میاد. فاصلهمون انقدر کمه که ترس برم میداره نکنه صدای تپشهای قلبم رو بشنوه، مرز ندیدهای که باید همیشه حفظ میشد رو رعایت میکنه.
در دلم به خیالات خام قلبم پوزخند میزنم. اصلا قرارمون از اول همین بود مگه نه؟!
با یه قدم کوتاه از مرز همیشگی میگذره و نزدیکتر میشه و برخلاف انتظارم من رو در آغوش میگیره. تمام تنم نبض میزنه، از یادآوری شبی که در عالم مستی باعطش تنم رو لمس میکرد و منو آهو مینامید جانم به رعشه میافته.
در جستجوی کمی هوای تازه سرم رو کج میکنم گمانم صنم خودش رو مزاحم لحظات عاشقانهی تازه عروس وداماد میبینه! که فورا به داخل عمارت برمی گرده. حالا دیگه دلیلی برای ادامه دادن به این تیاتر وجود نداشت.
برخلاف التماسهای قلبم، سعی میکنم فاصلهمون رو بیشتر کنم اما بیآنکه تغییری در وضعیتمون ایجاد بشه، حصار دستش رو محکمتر میکنه.
https://t.me/+3-A7-8d23HRlMzQ0
https://t.me/+3-A7-8d23HRlMzQ0
آروم زمزمه میکنم:
_ صنم رفت تو...
اما برخلاف همیشه به سرعت ازم جدا نمیشه، حالا که به جز لباسهامون مرز دیگری بینمون نبود؛ لبهای لرزانم رو روی قلبش میذارم و بدون آنکه جرئت بوسیدن داشته باشم نَسَخ کوبشهای بیامان قلبش میشم.
وقتی این هم آغوشی طولانی میشود، باتعجب سرم رو بالا میارم، طرهی از موهای موجدارم، روی صورتم میافته با انگشتش آنها رو پشت گوشم میندازه اما انگشتاش کنار صورتم متوقف میشن. غمگین در نینی چشماش زل میزنم و میگم:
_ دنبال نشونهی دیگهای از آهو توی صورتم میگردی؟
از یادآوری روزی که گفته بود" چشمات، خیلی قشنگن و هنوز قند ناشی از تعریفش در دلم آب نشده بود که به یکباره جام زهر رو در گلوم ریخت و گفت " درست مثل چشمای آهون!"
غمگین میخندم و به خطهای کنار لبم که موقع خندیدن حالت جالبی به فرم لبهایم میدادن؛ اشاره میکنم و میگم:
_ اینام شبیه آهون مگه نه؟
مثل همیشه جوابم فقط سکوت محضه. ناگهان لبهاشو مماس لبهام میکنه و آروم پچ میزنه:
_ امان از این لبهای سرخ لاکردارت...که مزهی خود بهشت میدن.
سپس انگشتانش رو آرام روی صورتم حرکت میده، حس میکنم سرانگشتش آغشته به سرب داغه که هرجا رو که نوازش میکرد انگار صورتم رو میسوزاند؛ دردی آمیخته با لذتی غیرقابل وصف!
با صدای خشدارش آرام نجوا میکنه:
_ عشق آهو دلیل ۷سال دیوانگیم بود.
منو تبدیل به دیوانهای کرده بود که میخواست از نامردی که زن حاملهاش رو کشته بود به هر قیمتی انتقام بگیره اما...تو کسی بودی که من از اون منجلاب بیرون کشیدی تا دستم به خون آلوده نشه.
بغضم میترکه و چند قطره اشک سرکش از کاسهی چشمم سرریز میشه. با سر انگشتش رد اشکها رو از صورتم پاک میکنه. نگاه از نگاهش میگیرم. نمیدونم هنوزم حتی این نوازش کوتاه رو خیانت به روح آهو میدانست یانه!
انگار او هم به همان چیزی فکر میکنه که به ذهن من خطور کرده بود. فاصلهش رو بیشتر میکنه! اما دستم رو رها نمیکنه و میگه:
_ دیروز دیدم که چطوری پیش صنم و آسو میرقصیدی
از خجالت گوشهی لبم روبه دندون میگیرم که اخم میکنه و لبم رو آروم آزاد میکنه. و در دل تمام فحش و بدو بیراهایی که بلدم رو نثار صنم و آسو میکنم که منو وادار به رقصیدن کرده بودن.
دستش را زیر چانهم میذاره؛ نگاهم در نگاه چراغانیش گره میخوره و با مهربانی کم سابقهای میگه:
_ باوانم.... برام برقص... بافت موهاتم باز کن....
با شنیدن میم مالکیت چسبیده به اسمم لحظهای نفسم بند میآید وقتیکه میخوام ازغفلتش سو استفاده کنم و از دستش فرار کنم، دستم رو آنقدر فشار میده که آخم در میاد. با صدایی که سعی داره کنترلش کنه، میگه:
_ امشب به اندازهی کافی زبون درازی کردی به فکر بعدشم هستی؟
فردا صنم برمیگرده، انوقت منو تو میمونیم و خدمه چشم و گوش بسته و ترکه انار دوست داشتنیم!
با بهت که بهش نگاه میکنم. فشار دستش رو کمتر میکنه و آروم زیر گوشم میگه:
_ حالا تصمیم با خودته عزیزکم، میرقصی یا صبر کنیم صنم بره؟
https://t.me/+3-A7-8d23HRlMzQ0
https://t.me/+3-A7-8d23HRlMzQ0 | 98 | 0 | Loading... |
40 مادرم همیشه میگفت:"آخرش چوب بیاعتقادیتو میخوری! " اما من گمون نکنم خدا خودشم اعتقادی به ورد و دعاهای سی رحمتِ دعانویس داشته باشه!
ریشه بدبختیهامون از جای دیگهی آب میخورد از #عمارتاربابی جایی که زمینش خون ریخته شدهی اسفندیار رو بلعیده و در و دیوارش آه و نالههای زیادی رو در خود خفه کرده بود اما وقتش رسیده بود که پردهها کنار بره و رازها برملا بشن❌❌❌
https://t.me/+XVW24ssoiSllMTg0
_راسته که آل مادر اللهیارخان رو با خودش برده؟
_آل؟
به شکمش دست میکشه و میگه
_ من خیلی از آل میترسم تو نمیترسی؟
چشم از شکم بالا اومدهی صدیقه میگیرم خون زیر پوستم میدوئه از فکر رابطه با سلیم مطمئنم لپهام گل انداختن برای اینکه صدیقه متوجه راز درونم نشه میگم:
_ نه، از چی بترسم! آل کجا بود اخه.
درحالیکه نگاهش به شکمش است با ترس میگه:
_ میگن وقتی سراغ مهرافروز اومده، شیفتهی زیبایی بچههاش شده اما اون جونش رو داده تا آل از اسفندیار و خیزران بگذره!
از یادآوری حرفهای صدیقه موهای بدنم سیخ میشوند به مادرم میگم:
_راسته که آل مادرِ باباخان رو با خودش برده؟
_ نمیدونم منم شنیدم!
از مادرم که به شدت خرافاتی بود انتظار نداشتم غیر این رو بشنوم. دوباره میپرسم:
_ چرا باباخان اسفندیار رو کشت؟
_زبون به دهن بگیر دختر، میخوای بابات صداتو بشنوئه و اوقاتش تلخ بشه.
اما سوالات زیادم دست از سرم برنمیداشتن
_ چرا باباخان تنها برادرش رو با تفنگ کشت ولی دست به اتاق و وسایل نمیزد و همیشه مهر و موم بودن. حتی تا وقتی که زنده بود، عکس اسفندیار به دیوار اتاقش قاب بود.
وقتی مادرم جواب نمیده. دوباره میپرسم:
_ چرا مردم دیگه اسم پسراشون رو اسفندیار نمیذارن؟
به جای این حرفا پاشو برو عمارت اربابی، شاید یاور بتونه کمی آب شفا بهت بده. آسو ازصبح حالش خوش نیست.
کوزه سفالی رو برمیدارم از جلوی عمارت اربابی میگذرم و به سمت چشمه میرم!
خیلی وقت که مطمئن شده بودم با مرگ خان آب چشمهی داخل عمارت شفا نمیده! مثل تمام این مدت که به جای آب شفا آب، آب چشمه به خانه برده بودم! ودر میزان شفایش تغییری ایجاد نشده بود!
عمارت اربابی پر از راز و رمزهایی بود که بعد از آنکه اون رو به ناحق از ما گرفتن و با زور ما رو آواره کردن یک به یک برام فاش میشدن!
https://t.me/+XVW24ssoiSllMTg0
https://t.me/+XVW24ssoiSllMTg0
اگر شما هم خانمِ مارپل یا آقای پواروی درونتون دنبال یه رمان عاشقانهی پر از
معما و هیجان میگرده پس جاتون پیش ما خالیه🎯🔎 | 215 | 0 | Loading... |
Repost from N/a
_هنوز از شرکت خدمات نیومدن!قرارمون نیم ساعت پیش بود ولی نمی دونم چرا انقدر دیر کردن!⛔️
هادی دفترش را بر کشو میزش گذاشت و زیر نگاه خیره شایان کتش را از چوب لباسی برداشت و پوشید.
_پس دیگه بیشتر از این صبر کردن بی فایدست!اگه اومدن یا تماس گرفتن هم بگو پشیمون شدیم از قرار داد!آدم هایی که انقدر وقت نشناسن به درد کار کردن نمی خورن!
از اتاق بیرون رفت و توجه نکرد که شایان از پشت سر صدایش می زند.
نزدیک در خروجی صدای جر و بحث می شنود و نزدیک تر که می شود ماشینش را برخورد کرده با ماشینی دیگر مقابل رستوران می بیند.
_خانم می گم ماشین برای من نیست بذار من برم صاحبش رو خبر کنم شما از خودش خسارت بخواه!
_من نمی دونم آقا پارک دوبل اشتباه شما باعث شد من اینجوری بکوبم به ماشین تا خسارت نگیرمم از اینجا نمی رم!❗️
تماشاچی به جر و بحث مرادی یکی از گارسون ها و خانم جوان نگاه می کرد که شایان پشت سرش ظاهر شد و آرام گفت:
_این خانمه همون مدیر شرکت خدماتیست!دلیل دیر کردنش هم انگار مشخص شد.❌
هادی سر به تایید تکان داد و بهراز ثانیه سر گرداند سمت او و هادی در لحظه نفهمید چرا اما خود را در حالی یافت چیزی تا غرق شدنش در دریایی های دخترک زیبارو نمانده بود.
https://t.me/+80C1pAQv9gYzM2Y0
https://t.me/+80C1pAQv9gYzM2Y0
Repost from N/a
بهترین رمان های عاشقانه اینجاست❤️🔥
🩵 عاشقش شدم.نمیدونستم که دوست داداشمه! دل دادم بهش وخودمو دراختیارش گذاشتم اما بی هوا غیب شد ومن موندم و...
💜عاشق برادرشوهرم شدم، فکر میکردم خائن منم؛ اما همش بازی بود...
🩷 دخترونگیم رو گرفت و رهام کرد
🩵برام پاپوش دوختن و من افتادم تو زندان! تو زندان زنان اتفاقی برام افتاد که..و
❤️شوهرداشتم اما دلم برای معلم موسیقیم رفت
🤎 شوهرم به خاطر یه زن دیگه منو طلاق می ده اما...
💜لینک رمان های آنلاین اینجاست
💛ازدواج دو سلبریتی معروف و پرحاشیه
💙گنده لات محل عاشق دکتر تازه کار میشه
💚مردی که پنج سال به ناحق زندان بوده و بعد روبرومیشه با برادرزاده مذهبی دوستش که...
🧡شوهرم با توطئه مادرش بخاطردختر زا بودنم زن دوم گرفت
❤️عاشقانهای پرتلاطم بین زنی تن فروش و مرد مذهبی
🩵شب عروسیم منو به جرم موادمخدر دستیگر کردن درحالیکه
💜برادرم و دزدیده بودن! و در ازای آزادیش من باید ...
❤️دوست داشتنش ساده نیست
🩶دختری که بعد از قتل دونفر در یک مهمانی سکوت کرده با وکیلی که بخاطر این پرونده عجیب...
🧡دختری ساده که بعد از مرگ پدرمادرش آبروش هدف قرار میگیرد...
🩷مربی بدنسازی پایین شهر و دختر پولدار پرنازوعشوه
💙لیدا قاتل شوهرشه اما کسی از این راز خبر نداره جز فولاد دوست شوهرش!
🩷صدف زنی بیمار با فهیمدن اینکه شوهرش بقیه بامعشوقهاش در ترکیه زندگی میکند...
🤎دختر شیطونی که وارد دنیای مافیای بیرحم میشود
💜عاشقانه ی سرگرد اینترپل و یه قاتل
🩵دختری که سه ازدواج ناموفق داره
🧡برگشتن نیل بعد از شیش سال با دختربچه ای از خون او...
❤️اعدام شدنم به جرم قتل متجاوزم
🩷صیغه دوست برادرم شدم چون او غربت جایی رو نداشتم
🤍پسر خلافکار دختره رو مجبور میکنه باهاش بره دزدی
💜عشق تا بینهایت
💚پسره خواننده اس و الکی بهش تهمت میزنن که خانه فساد داره و...
💛صدف دختری که بعد مرگ عموش اسیر پسر عمومذهبیش میشه
🩷عشق عجین شده خون و باروت
💙عاشقانه پر تلاطم دختر عمو پسر عمو و سوختن در یک عشق پنهانی
🩶عروس خونآشامها توسط گرگینه ها دزدیده میشه
💜عشق یه پسرمسلمون و آقازاده به دختری ارمنی و مسیحی
🩵اون مرد دیوانهوار عاشق یه دختر شده ولی نمیدونه اون دختر نزدیکش شده که....
❤️رابطه دو زوج کاملا متقاوت از هم
💚مثلث عشقی،دختر مهربون و مذهبی،پسر بامرام و دوست داشتنی..
💛ازدواج اجباری با قاتل زنم.
🤍آفاق دختر هفده ساله ای از ایل قشقایی که عروس خون بس می شود.
🧡شش عاشقانه در یک اکیپ دوازده نفره
💙مجبور شدم معشوقه اون قاچاقچی باشم
💛عشق دختر مسلمان به پسر ارمنی
🩷عشق بین دو دشمن به خاطر یک نفرین قدرتمند...
🩵وقتی که یک دختر عاشق میشود
🤎من واقعیتم که دردهای بیاغراق زندگی، روی دوشم سوارند!
💙شوهرم مرد اما مجبورشدم به عقد برادرشوهرم دربیاد
❤️مادرم عروس خونبس بود! ومن دختری بودم که برادرِ هووی مادرم عاشقم شد
🖤همخونه بودی دختری زبان دراز و لجباز با پسری بی اعصاب و زخم خورده که پی انتقام
🩷ازدواج اجباری دختری روستایی باپسر فرنگ رفته
🩵بزرگترین و فعالترین رمانسرای تلگرام
💜دختری فراری از رابطه که بخاطر چک و سفته مجبور میشه...
🩶انتقام ناخواسته مهندسِ خشن از همسر رفیق فابریک
🤍پسرخاله ام بهم تجاوز کرد
🩵عشقم بهم خیانت کرد
🩶هر رمانی میخوای با چهار فرمت رایگان دانلود کن و بخون
💙رابطهای خشن و اجباری مرد مغرور با دختر قربانی تجاوز
💛بهم دست درازی میکرد و به اجبار و تهدید ازم میخواست که...
❤️دختری مذهبی اسیر دست مردی دنیا دیده که دایی کسیه که قراره...
🧡مجبورشدم پرستار مردی بشم که بی رحم بود
🩵 دوستش داشتم اما اون بوی عطر زنونه ای رو میداد که من نبودم!
❤️عاشق پسر خونده ی پدر گمشدم شدم که با نقشه اومده بود تو زندگیم
Repost from N/a
-دورت بگردم من اخه الان شرکتم جلسه تموم شه میام خونه
چشمان پر اشک مهتا در اتاق چرخید و بیشتر در خودش جمع شد و دستش چنگ شکمش شد.
-به خدا یکی اینجاست سورن .از آشپزخونه صدا میاد
سورن کلافه از بهانه گیری ها و دیوانه بازی های مهتا دستی در موهایش کشید و با خروج بهار از اتاق نگاهش میخ پاهای لخت و بالا تنه نیمه عریانش شد
-سورن!تو رو خدا بیا من میترسم
بهار با لبخند و لوندی که مختص خودش بود روی پای سورن نشست که دست سورن دور کمرش حلقه شد
-سورن لطفا...مطمئنم یکی تو خونه است
-شب تولدم یادته؟...مطمئن بودی سایه یک زن توی تراس دیدی
بهار با یادآوری آن شب که دزدکی به خانه سورن رفته بود و مهتا سایه اش را دیده بود بی صدا و مستانه خندید و چشمکی حواله سورن کرد
با شنیدن صدایی به نسبت بلند تر از قبل دست روی دهانش گذاشت تا صدای زجه اش بلند نشود و اشک هایش روی صورتش راه گرفتند
-سورن لطفا..
صدای بوق اشغال که در گوشی پیچید بهت زده خیره صفحه موبایلش شد و دوباره شماره سورن را گرفت و با شنیدن صدای زنی که خبر از خاموشی گوشی سورن میداد چشم بست
انگشت اشاره بهار روی سینه برهنه سورن می رقصید و خطوط فرضی و در همی را رسم میکرد و حلقه دست سورن به دور کمرش تنگ تر شد
-چرا نرفتی پیشش؟
-میخواستی برم؟!
سر جلو برد و لب به لب های قلوه ای و مردانه سورن چسباند و لب زد:
-نه
https://t.me/+YoDZVEqvDMAwZTVk
https://t.me/+YoDZVEqvDMAwZTVk
با سکوتی که بر فضای خانه حاکم شده بود سست و لرزان از پشت در بلند شد و در حالی که با فشردن ناخن هایش در گوشت دستش سعی داشت به خودش مسلط باشد دستگیره در را آرام پایین کشید
نگاهش از درز باریک در فضای نیمه تاریک خانه چرخید و نامطمئن در را باز کرد .
دفعه اولش نبود که فکر میکرد کسی در خانه است و کم کم خودش هم باورش میشد که دیوانه شده و ترس هایش توهماتی بیش نیستند
با قدم های نامطمئن خود را به اواسط پذیرایی رساند و نگاهش در آشپزخانه چرخید و با ندیدن کسی چشم بست و نفسش را آسوده بیرون فرستاد و قدمی عقب رفت و با حس برخورد به کسی برای ثانیه ای قلبش از کار افتاد
آرام و ترسیده به عقب چرخید و جیغ گوش خراشش حتی خودش را هم ترساند....
پارت بعدی اش👇😭
https://t.me/+YoDZVEqvDMAwZTVk
https://t.me/+YoDZVEqvDMAwZTVk
Repost from N/a
بهترین رمان های عاشقانه اینجاست❤️🔥
🩵 عاشقش شدم.نمیدونستم که دوست داداشمه! دل دادم بهش وخودمو دراختیارش گذاشتم اما بی هوا غیب شد ومن موندم و...
💜عاشق برادرشوهرم شدم، فکر میکردم خائن منم؛ اما همش بازی بود...
🩷 دخترونگیم رو گرفت و رهام کرد
🩵برام پاپوش دوختن و من افتادم تو زندان! تو زندان زنان اتفاقی برام افتاد که..و
❤️شوهرداشتم اما دلم برای معلم موسیقیم رفت
🤎 شوهرم به خاطر یه زن دیگه منو طلاق می ده اما...
💜لینک رمان های آنلاین اینجاست
💛ازدواج دو سلبریتی معروف و پرحاشیه
💙گنده لات محل عاشق دکتر تازه کار میشه
💚مردی که پنج سال به ناحق زندان بوده و بعد روبرومیشه با برادرزاده مذهبی دوستش که...
🧡شوهرم با توطئه مادرش بخاطردختر زا بودنم زن دوم گرفت
❤️عاشقانهای پرتلاطم بین زنی تن فروش و مرد مذهبی
🩵شب عروسیم منو به جرم موادمخدر دستیگر کردن درحالیکه
💜برادرم و دزدیده بودن! و در ازای آزادیش من باید ...
❤️دوست داشتنش ساده نیست
🩶دختری که بعد از قتل دونفر در یک مهمانی سکوت کرده با وکیلی که بخاطر این پرونده عجیب...
🧡دختری ساده که بعد از مرگ پدرمادرش آبروش هدف قرار میگیرد...
🩷مربی بدنسازی پایین شهر و دختر پولدار پرنازوعشوه
💙لیدا قاتل شوهرشه اما کسی از این راز خبر نداره جز فولاد دوست شوهرش!
🩷صدف زنی بیمار با فهیمدن اینکه شوهرش بقیه بامعشوقهاش در ترکیه زندگی میکند...
🤎دختر شیطونی که وارد دنیای مافیای بیرحم میشود
💜عاشقانه ی سرگرد اینترپل و یه قاتل
🩵دختری که سه ازدواج ناموفق داره
🧡برگشتن نیل بعد از شیش سال با دختربچه ای از خون او...
❤️اعدام شدنم به جرم قتل متجاوزم
🩷صیغه دوست برادرم شدم چون او غربت جایی رو نداشتم
🤍پسر خلافکار دختره رو مجبور میکنه باهاش بره دزدی
💜عشق تا بینهایت
💚پسره خواننده اس و الکی بهش تهمت میزنن که خانه فساد داره و...
💛صدف دختری که بعد مرگ عموش اسیر پسر عمومذهبیش میشه
🩷عشق عجین شده خون و باروت
💙عاشقانه پر تلاطم دختر عمو پسر عمو و سوختن در یک عشق پنهانی
🩶عروس خونآشامها توسط گرگینه ها دزدیده میشه
💜عشق یه پسرمسلمون و آقازاده به دختری ارمنی و مسیحی
🩵اون مرد دیوانهوار عاشق یه دختر شده ولی نمیدونه اون دختر نزدیکش شده که....
❤️رابطه دو زوج کاملا متقاوت از هم
💚مثلث عشقی،دختر مهربون و مذهبی،پسر بامرام و دوست داشتنی..
💛ازدواج اجباری با قاتل زنم.
🤍آفاق دختر هفده ساله ای از ایل قشقایی که عروس خون بس می شود.
🧡شش عاشقانه در یک اکیپ دوازده نفره
💙مجبور شدم معشوقه اون قاچاقچی باشم
💛عشق دختر مسلمان به پسر ارمنی
🩷عشق بین دو دشمن به خاطر یک نفرین قدرتمند...
🩵وقتی که یک دختر عاشق میشود
🤎من واقعیتم که دردهای بیاغراق زندگی، روی دوشم سوارند!
💙شوهرم مرد اما مجبورشدم به عقد برادرشوهرم دربیاد
❤️مادرم عروس خونبس بود! ومن دختری بودم که برادرِ هووی مادرم عاشقم شد
🖤همخونه بودی دختری زبان دراز و لجباز با پسری بی اعصاب و زخم خورده که پی انتقام
🩷ازدواج اجباری دختری روستایی باپسر فرنگ رفته
🩵بزرگترین و فعالترین رمانسرای تلگرام
💜دختری فراری از رابطه که بخاطر چک و سفته مجبور میشه...
🩶انتقام ناخواسته مهندسِ خشن از همسر رفیق فابریک
🤍پسرخاله ام بهم تجاوز کرد
🩵عشقم بهم خیانت کرد
🩶هر رمانی میخوای با چهار فرمت رایگان دانلود کن و بخون
💙رابطهای خشن و اجباری مرد مغرور با دختر قربانی تجاوز
💛بهم دست درازی میکرد و به اجبار و تهدید ازم میخواست که...
❤️دختری مذهبی اسیر دست مردی دنیا دیده که دایی کسیه که قراره...
🧡مجبورشدم پرستار مردی بشم که بی رحم بود
🩵 دوستش داشتم اما اون بوی عطر زنونه ای رو میداد که من نبودم!
❤️عاشق پسر خونده ی پدر گمشدم شدم که با نقشه اومده بود تو زندگیم
Repost from N/a
بهترین رمان های عاشقانه اینجاست❤️🔥
🩵 وقتی شوهرمو با دوستم برهنه روی تخت دیدم درحالیکه حامله بودم...
💜عاشق برادرشوهرم شدم، فکر میکردم خائن منم؛ اما همش بازی بود...
🩷 دخترونگیم رو گرفت و رهام کرد
🩵برام پاپوش دوختن و من افتادم تو زندان! تو زندان زنان اتفاقی برام افتاد که..و
❤️شوهرداشتم اما دلم برای معلم موسیقیم رفت
🤎 شوهرم به خاطر یه زن دیگه منو طلاق می ده اما...
💜لینک رمان های آنلاین اینجاست
💛ازدواج دو سلبریتی معروف و پرحاشیه
💙گنده لات محل عاشق دکتر تازه کار میشه
💚مردی که پنج سال به ناحق زندان بوده و بعد روبرومیشه با برادرزاده مذهبی دوستش که...
🧡شوهرم با توطئه مادرش بخاطردختر زا بودنم زن دوم گرفت
❤️عاشقانهای پرتلاطم بین زنی تن فروش و مرد مذهبی
🩵شب عروسیم منو به جرم موادمخدر دستیگر کردن درحالیکه
💜برادرم و دزدیده بودن! و در ازای آزادیش من باید ...
❤️دوست داشتنش ساده نیست
🩶دختری که بعد از قتل دونفر در یک مهمانی سکوت کرده با وکیلی که بخاطر این پرونده عجیب...
🧡دختری ساده که بعد از مرگ پدرمادرش آبروش هدف قرار میگیرد...
🩷مربی بدنسازی پایین شهر و دختر پولدار پرنازوعشوه
💙لیدا قاتل شوهرشه اما کسی از این راز خبر نداره جز فولاد دوست شوهرش!
🩷صدف زنی بیمار با فهیمدن اینکه شوهرش بقیه بامعشوقهاش در ترکیه زندگی میکند...
🤎دختر شیطونی که وارد دنیای مافیای بیرحم میشود
💜عاشقانه ی سرگرد اینترپل و یه قاتل
🩵دختری که سه ازدواج ناموفق داره
🧡برگشتن نیل بعد از شیش سال با دختربچه ای از خون او...
❤️اعدام شدنم به جرم قتل متجاوزم
🩷صیغه دوست برادرم شدم چون او غربت جایی رو نداشتم
🤍پسر خلافکار دختره رو مجبور میکنه باهاش بره دزدی
💜عشق تا بینهایت
💚پسره خواننده اس و الکی بهش تهمت میزنن که خانه فساد داره و...
💛صدف دختری که بعد مرگ عموش اسیر پسر عمومذهبیش میشه
🩷عشق عجین شده خون و باروت
💙عاشقانه پر تلاطم دختر عمو پسر عمو و سوختن در یک عشق پنهانی
🩶عروس خونآشامها توسط گرگینه ها دزدیده میشه
💜عشق یه پسرمسلمون و آقازاده به دختری ارمنی و مسیحی
🩵اون مرد دیوانهوار عاشق یه دختر شده ولی نمیدونه اون دختر نزدیکش شده که....
❤️رابطه دو زوج کاملا متقاوت از هم
💚مثلث عشقی،دختر مهربون و مذهبی،پسر بامرام و دوست داشتنی..
💛ازدواج اجباری با قاتل زنم.
🤍آفاق دختر هفده ساله ای از ایل قشقایی که عروس خون بس می شود.
🧡شش عاشقانه در یک اکیپ دوازده نفره
💙مجبور شدم معشوقه اون قاچاقچی باشم
💛عشق دختر مسلمان به پسر ارمنی
🩷عشق بین دو دشمن به خاطر یک نفرین قدرتمند...
🩵وقتی که یک دختر عاشق میشود
🤎من واقعیتم که دردهای بیاغراق زندگی، روی دوشم سوارند!
💙شوهرم مرد اما مجبورشدم به عقد برادرشوهرم دربیاد
❤️مادرم عروس خونبس بود! ومن دختری بودم که برادرِ هووی مادرم عاشقم شد
🖤همخونه بودی دختری زبان دراز و لجباز با پسری بی اعصاب و زخم خورده که پی انتقام
🩷ازدواج اجباری دختری روستایی باپسر فرنگ رفته
🩵بزرگترین و فعالترین رمانسرای تلگرام
💜دختری فراری از رابطه که بخاطر چک و سفته مجبور میشه...
🩶انتقام ناخواسته مهندسِ خشن از همسر رفیق فابریک
🤍پسرخاله ام بهم تجاوز کرد
🩵عشقم بهم خیانت کرد
🩶هر رمانی میخوای با چهار فرمت رایگان دانلود کن و بخون
💙رابطهای خشن و اجباری مرد مغرور با دختر قربانی تجاوز
💛بهم دست درازی میکرد و به اجبار و تهدید ازم میخواست که...
❤️دختری مذهبی اسیر دست مردی دنیا دیده که دایی کسیه که قراره...
🧡مجبورشدم پرستار مردی بشم که بی رحم بود
🩵 دوستش داشتم اما اون بوی عطر زنونه ای رو میداد که من نبودم!
❤️عاشق پسر خونده ی پدر گمشدم شدم که با نقشه اومده بود تو زندگیم
Repost from N/a
دوست صمیمی و شوهرش و باهم دیگه تو خونه خالی...😱🔞🔞
تاکسی سر کوچه ایستاد، سرگرم بیرون آوردن پول از کیف
گفتم:
-لطفا بپیچید داخل کوچه
- نمیشه خانم !! چه قیامتیه ؟؟ کسی مرده؟
سرم را بالا گرفتم:
جلوی ساختمان ما جمعیت زیادی جمع شده بودند
ماشین پلیس و آمبولانس هم بود.
وحشت کردم. در ماشین را باز کرده پیاده شدم.
-آبجی ، کرایه ما چی شد پس ؟؟
هل کرده چند تراول مچاله را به سمتش انداخته و دویدم داخل کوچه
دلشوره و اضطرابی که از صبح در جانم ریخته بود بی دلیل نبود .
مریم خانم همسایه روبرویی با دیدنم شروع به پچ پچ کرد
زنی چادری به سمتم آمد ، گیتی بود
چهار پنج ماه پیش جلویم را گرفته و گفته بود رستان را هنگام ورد به خانه ی مهتا و کیارش دیده است.
سینه سپر کردم و از آبروی همسر و دوستم دفاع کرده بودم.
حالا دیگر قدم هایم یاری نمی کرد
میخکوب شده ایستاده و صدای جیغ های گوشخراش زنی را می شنیدم
مردی فریاد زد:
- خلوت کن آقا، برید کنار
پلیس بود که مردم را متفرق می کرد
من در مرکز دایره ای رو به درب ورودی ساختمان ایستاده و چشمانم تنها مردی را می دید که بر دستانش دست بند زده بودند
و لباس سفید رنگش آغشته به خون بود.
سرش را لحظه ای بالا اورد و من صورت سرخش را دیدم.
کیارش بود، دوست صمیمی رستان ، همان که از برادر نزدیک تر بود ،شوهر مهتا
نگاهش به من افتاد:
-ریرا
لب زد:
شر یه بی ناموس رو از سرت کم کردم.
https://t.me/+sYAizZnehZE2YzUy
https://t.me/+sYAizZnehZE2YzUy
سرباز سرش را خم کرده و داخل ماشین نشاندش
پشت سرش مامورخانمی ،دست مهتا را گرفته می کشید، لباسهایش پاره و موهای پریشانش صورتش را پوشانده بود
مهتا یک بند جیغ می زد
انگار دچار جنون شده باشد
مرا که دید
ایستاد
ناگهان شبیه دیوانگان شروع به خنده کرد
بعد دستهایش را به طرفم گرفته و رو به جمعیت گفت:
می دونید رستان دوستش نداشت، ازش متنفر بود.
من رو دوست داشت
قدمی به سمتم برداشت همه هاج و واج نگاهش می کردند
مامور زن سعی داشت کنترلش کند
جیغ زد
می خوام یه چیزی بهش بگم
خیره به چشمان مبهوت و ترسیده ام جیغ کشید:
نیما پسر رستانِ
فروریختم ، انگار از بلندی سقوط کرده و مرده باشم
کلمات از ذهنم می گریختند
چه می گفت؟؟
دیوانه بود؟!!!
کیارش می غرید و ناسزا می گفت
از داخل ساختمان برانکاردی را می آوردند
رویش را کشیده بودند
پارچه ی سفید خونین بود
بی اختیار دست رو شکمم گذاشتم
مهتا چه گفته بود؟؟
رستان از من متنفر بوده؟؟
مگر رستان نمی گفت عاشق این است که از وجود من دختری داشته باشد؟؟
تلو تلو خوران خودم را به برانکارد رساندم
بی لحظه ای تردید پارچه را کشیدم
رستان مرده بود؟؟؟؟.
https://t.me/+sYAizZnehZE2YzUy
https://t.me/+sYAizZnehZE2YzUy
https://t.me/+sYAizZnehZE2YzUy
https://t.me/+sYAizZnehZE2YzUy
https://t.me/+sYAizZnehZE2YzUy
Repost from N/a
بهترین رمان های عاشقانه اینجاست❤️🔥
🩵 وقتی شوهرمو با دوستم برهنه روی تخت دیدم درحالیکه حامله بودم...
💜عاشق برادرشوهرم شدم، فکر میکردم خائن منم؛ اما همش بازی بود...
🩷 دخترونگیم رو گرفت و رهام کرد
🩵برام پاپوش دوختن و من افتادم تو زندان! تو زندان زنان اتفاقی برام افتاد که..و
❤️شوهرداشتم اما دلم برای معلم موسیقیم رفت
🤎 شوهرم به خاطر یه زن دیگه منو طلاق می ده اما...
💜لینک رمان های آنلاین اینجاست
💛ازدواج دو سلبریتی معروف و پرحاشیه
💙گنده لات محل عاشق دکتر تازه کار میشه
💚مردی که پنج سال به ناحق زندان بوده و بعد روبرومیشه با برادرزاده مذهبی دوستش که...
🧡شوهرم با توطئه مادرش بخاطردختر زا بودنم زن دوم گرفت
❤️عاشقانهای پرتلاطم بین زنی تن فروش و مرد مذهبی
🩵شب عروسیم منو به جرم موادمخدر دستیگر کردن درحالیکه
💜برادرم و دزدیده بودن! و در ازای آزادیش من باید ...
❤️دوست داشتنش ساده نیست
🩶دختری که بعد از قتل دونفر در یک مهمانی سکوت کرده با وکیلی که بخاطر این پرونده عجیب...
🧡دختری ساده که بعد از مرگ پدرمادرش آبروش هدف قرار میگیرد...
🩷مربی بدنسازی پایین شهر و دختر پولدار پرنازوعشوه
💙لیدا قاتل شوهرشه اما کسی از این راز خبر نداره جز فولاد دوست شوهرش!
🩷صدف زنی بیمار با فهیمدن اینکه شوهرش بقیه بامعشوقهاش در ترکیه زندگی میکند...
🤎دختر شیطونی که وارد دنیای مافیای بیرحم میشود
💜عاشقانه ی سرگرد اینترپل و یه قاتل
🩵دختری که سه ازدواج ناموفق داره
🧡برگشتن نیل بعد از شیش سال با دختربچه ای از خون او...
❤️اعدام شدنم به جرم قتل متجاوزم
🩷صیغه دوست برادرم شدم چون او غربت جایی رو نداشتم
🤍پسر خلافکار دختره رو مجبور میکنه باهاش بره دزدی
💜عشق تا بینهایت
💚پسره خواننده اس و الکی بهش تهمت میزنن که خانه فساد داره و...
💛صدف دختری که بعد مرگ عموش اسیر پسر عمومذهبیش میشه
🩷عشق عجین شده خون و باروت
💙عاشقانه پر تلاطم دختر عمو پسر عمو و سوختن در یک عشق پنهانی
🩶عروس خونآشامها توسط گرگینه ها دزدیده میشه
💜عشق یه پسرمسلمون و آقازاده به دختری ارمنی و مسیحی
🩵اون مرد دیوانهوار عاشق یه دختر شده ولی نمیدونه اون دختر نزدیکش شده که....
❤️رابطه دو زوج کاملا متقاوت از هم
💚مثلث عشقی،دختر مهربون و مذهبی،پسر بامرام و دوست داشتنی..
💛ازدواج اجباری با قاتل زنم.
🤍آفاق دختر هفده ساله ای از ایل قشقایی که عروس خون بس می شود.
🧡شش عاشقانه در یک اکیپ دوازده نفره
💙مجبور شدم معشوقه اون قاچاقچی باشم
💛عشق دختر مسلمان به پسر ارمنی
🩷عشق بین دو دشمن به خاطر یک نفرین قدرتمند...
🩵وقتی که یک دختر عاشق میشود
🤎من واقعیتم که دردهای بیاغراق زندگی، روی دوشم سوارند!
💙شوهرم مرد اما مجبورشدم به عقد برادرشوهرم دربیاد
❤️مادرم عروس خونبس بود! ومن دختری بودم که برادرِ هووی مادرم عاشقم شد
🖤همخونه بودی دختری زبان دراز و لجباز با پسری بی اعصاب و زخم خورده که پی انتقام
🩷ازدواج اجباری دختری روستایی باپسر فرنگ رفته
🩵بزرگترین و فعالترین رمانسرای تلگرام
💜دختری فراری از رابطه که بخاطر چک و سفته مجبور میشه...
🩶انتقام ناخواسته مهندسِ خشن از همسر رفیق فابریک
🤍پسرخاله ام بهم تجاوز کرد
🩵عشقم بهم خیانت کرد
🩶هر رمانی میخوای با چهار فرمت رایگان دانلود کن و بخون
💙رابطهای خشن و اجباری مرد مغرور با دختر قربانی تجاوز
💛بهم دست درازی میکرد و به اجبار و تهدید ازم میخواست که...
❤️دختری مذهبی اسیر دست مردی دنیا دیده که دایی کسیه که قراره...
🧡مجبورشدم پرستار مردی بشم که بی رحم بود
🩵 دوستش داشتم اما اون بوی عطر زنونه ای رو میداد که من نبودم!
❤️عاشق پسر خونده ی پدر گمشدم شدم که با نقشه اومده بود تو زندگیم
👍 1
Repost from N/a
این لیست پر از رمان های عاشقانه و جذابی است که تنها امروز اعتبار دارد❤️🖤
کینه دل
https://t.me/+RJJIkNRG3BI1NmFk
❤️
جامانده
https://t.me/+EetWHACuYEA0YzA0
🎀
بی گناه
https://t.me/+ZJeOfBFX7rpmMWRk
🕊
روایت های عاشقانه
https://t.me/+wOEbmzMd5INiYjRk
🧊
کافه دارچین
https://t.me/+v7ssTInLxvw3OTA0
☕️
قاب سوخته
https://t.me/+WCvtEOhqLIYZPqoi
🔮
منشورعشق
https://t.me/+2yp68a4xG0xlOTc0
🎼
فودوشین
https://t.me/+HVwbM-IoSWI2MTU0
🎾
کلبه رمان های عاشقانه
https://t.me/+4R6qpgXBinUxOTg0
📚
سونای
https://t.me/joinchat/AAAAAFbz0FL1DIxPtEdKxQ
🍷
آشوب
https://t.me/+JA_ztMH7bANkMWRk
💝
وصله ناجور دل
https://t.me/+nFRZT8EaFUgzMGZk
☕️
سایه ی سرخ
https://t.me/joinchat/5lHZcPHRA3wxODg0
🌰
پناهگاه طوفان
https://t.me/+g0SD3Ehg6eE0ZDVh
🍕
لوتی اماجذاب
https://t.me/joinchat/VT1nRkXbjMJlNTRk
🎷
منتهی به خیابان عشق
https://t.me/+R11OsZffKMoo-Uk4
🎲
سنجاقک آبی
https://t.me/+vepQpY2KCoJhOWM8
🧩
یک روز به شیدایی
https://t.me/+zifHrlN32FIyYTVk
💔
آناشه
https://t.me/+FttMneQYDEU0MmNk
🎭
روزهای سفید
https://t.me/joinchat/PA6bpIR_NkQ1MjI0
🦋
شب های پاریس ماه نداشت
https://t.me/+znZrAk1TDUZhNzk0
🌜
ماهرو
https://t.me/+wBeUk_vb119hNjc0
🍒
شاهزاده یخ زده
https://t.me/+KtcFzv-ZFeAxODQ0
🧀
ازطهرانتاتهران
https://t.me/+-ddAMSs9929iOGQ0
🍍
گود من
https://t.me/+6kO-xJZMHKpjODc8
🧛
عاشق بی گناه
https://t.me/+ZX0tzSCYlTQyNmZk
💄
جاری خواهم ماند
https://t.me/+iltXh72SRbs4NDI8
🐙
بیا عشق را معنا کنیم
https://t.me/+OCmbm9KmMnBkMTFk
🐠
جدال دو عین
https://t.me/+hyLm_LlT8dVhM2Vk
🤡
دختر حاج مراد
https://t.me/+h-rcA9H3poQ3ZDQ0
✨
ماه عمارت
https://t.me/joinchat/AAAAAFaErq53HiQz5KGbPg
🍀
لیرا
https://t.me/+FYXL5jrHy-hmZjE0
🦊
ویرانه های سکوت
https://t.me/joinchat/UxeH-D3sAnJO3mDX
🥝
سبوی شکسته
https://t.me/+9YhXOZ1bfwg0NzI8
👀
طعمه هوس
https://t.me/+zON_gzksXTRhNDY8
☂
سرنوشت ما
https://t.me/+LUgE9CRE6MhkNDlk
🥃
مضطر
https://t.me/joinchat/Vp4khXQ1LcEhqe8f
☃️
فراموشی دریا
https://t.me/+jHupb8WZil8yMzhk
🌊
لمس تنهایی ماه
https://t.me/+SF0c0RYHKVqt-OUs
🌙
تاب رخ او
https://t.me/+1IDAUcrDvvBhNGQ0
🌒
سی سالگی
https://t.me/+GkymMdrhpaAxNTE0
🎯
قرار نبود عاشق شیم
https://t.me/+m3ELnbYGyV8xMTlk
💝
خواب
https://t.me/+hG88MA7KVnY2ZWM0
💀
جوخه یتقلا
https://t.me/+n342BLRGbCYwM2Fk
🧶
چشم های آهیل
https://t.me/+EQ36tGfAf380M2M0
👀
برزخ عشق
https://t.me/+Oe0BXmaR0L83NGU0
🐦🔥
شهربند گرگ سیاه
https://t.me/+Ijr5wTMZt0AzMDFk
☠
آرامش یک طوفان
https://t.me/+FrTtEfbimrY4NjRk
🐝
امیر سپهبد
https://t.me/+6yJS8TJ_aeA4Njhk
🐦🔥
اسپار
https://t.me/joinchat/WjuxpULPKVZhODQ0
🪐
رمانسرای ایرانی
https://t.me/+zZSgUDD1yHk0NjQ0
✨
رمان های آنلاین
https://t.me/+UUWMVgclpmc0YzA0
🧶
جال
https://t.me/+nrpuydJ_Z3xkNTlk
👓
طلا
https://t.me/+kC7FObK-LxphMWY0
💄
منفصل
https://t.me/+jBtyLurwbX9mODM0
🌈
به تودچارگشته ام
https://t.me/+d0Klnq7MLTgxNDZk
🌻
به جهنم خواهم رفت
https://t.me/+NQ_gl30fwgBkOTRk
🐾
وکیل تسخیری
https://t.me/+6mLM_NORp1Q0ZmU8
🌸
دلیبال
https://t.me/+Z44uQuiyJCIxODFk
🐚
فگار
https://t.me/+RLIrvzZYN6FlMTA0
👽
کوارا
https://t.me/joinchat/rlqEz_ydcDJhNzlk
🪵
دیافراگم
https://t.me/+B2CA8Os4wWwwN2Y0
🌹
عروسک آرزو
https://t.me/+UC3MwVS_fsCnKscw
💝
شبی در پروجا
https://t.me/+ae03USXeFIo3M2Zk
🌵
گلاویژ
https://t.me/joinchat/AAAAAFi1bW3U-7ofzA0FbQ
🍂
دل بیجان
https://t.me/+YYRpeXha_xw0ZDM0
🐝
راز مبهم
https://t.me/+-47jRFH3qFJmYTVk
⭕️
اختران
https://t.me/+jnB5gd1qIkU0OTI0
✨
ردپای آرامش
https://t.me/+cpWz_omXlDE5NjY0
🪴
عشق محبوس شده
https://t.me/+e39A8sPw6EVkODM0
🩵
Repost from N/a
_مگه یادم میره که هر شب با اون داداش عوضیتر از خودت مست میکردین و پشت در اتاقم تا خود صبح داد میزدین که درو باز کن تا از وجودت سیر بشیم؟🔞🔞🔞
چشمانش لبالب از اشک است:
_پشیمونم دردت به سرم، من دوستت دارم روژیا...
همش یه اشتباه بود، یه ندونم کاری احمقانه... منو ببخش و بذار با داشتنت همه چیز رو جبران کنم.
اشکهایم را محکم از روی صورت پاک میکنم طوری که رد دستم روی پوست نازکم به حای میماند:
_اون شبا که تا صبح تنم توی اتاق میلرزید که نیای سراغم و بیعفتم کنی باید به فکر الان هم میبودی...
تازه یادت افتاده من بیگناهم امیرحامی؟
چقدر بهت گفتم من تو مرگ مادرت دست نداشتم و تو فقط با رفع نیازهای شبونت عذابم دادی...
قدم جلو میگذارد:
_ازم بگذر روژیا...
عقب میروم و خود را به لبه تراس میرسانم:
_واسه این حرفا دیره، دیگه نمیخوام دستت به تنم بخوره!🔞
یه قدم دیگه برداری حسرت دیدنمو تا قیامت به دلت میذارم و خودمو پرت میکنم پایین!
ترسیده لب میزند:
_نرو عقب زندگیم، باشه... باشه هرچی تو بگی!
ولی پاهای لرزانم امان نمیدهد و همین که تلاش برای فاصله از لبه تراس میکنم ناگهان زیر پاهایم خالی میشود و...
Link
https://t.me/+RJJIkNRG3BI1NmFk
امیرحامی و برادر دوقلوش هرشب دخترکی که فکر میکنن مسبب مرگ مادرشونه عذاب میدن اما وقتی دست سرنوشت عشق رو تو قلب امیرحامی میذاره و متوجه میشه روژیا بیگناه هستش میره که بدستش بیاره...
اما برای اینکار دیر شده❌💯❌💯❌💯
Repost from N/a
_مگه یادم میره که هر شب با اون داداش عوضیتر از خودت مست میکردین و پشت در اتاقم تا خود صبح داد میزدین که درو باز کن تا از وجودت سیر بشیم؟🔞🔞🔞
چشمانش لبالب از اشک است:
_پشیمونم دردت به سرم، من دوستت دارم روژیا...
همش یه اشتباه بود، یه ندونم کاری احمقانه... منو ببخش و بذار با داشتنت همه چیز رو جبران کنم.
اشکهایم را محکم از روی صورت پاک میکنم طوری که رد دستم روی پوست نازکم به حای میماند:
_اون شبا که تا صبح تنم توی اتاق میلرزید که نیای سراغم و بیعفتم کنی باید به فکر الان هم میبودی...
تازه یادت افتاده من بیگناهم امیرحامی؟
چقدر بهت گفتم من تو مرگ مادرت دست نداشتم و تو فقط با رفع نیازهای شبونت عذابم دادی...
قدم جلو میگذارد:
_ازم بگذر روژیا...
عقب میروم و خود را به لبه تراس میرسانم:
_واسه این حرفا دیره، دیگه نمیخوام دستت به تنم بخوره!🔞
یه قدم دیگه برداری حسرت دیدنمو تا قیامت به دلت میذارم و خودمو پرت میکنم پایین!
ترسیده لب میزند:
_نرو عقب زندگیم، باشه... باشه هرچی تو بگی!
ولی پاهای لرزانم امان نمیدهد و همین که تلاش برای فاصله از لبه تراس میکنم ناگهان زیر پاهایم خالی میشود و...
Link
https://t.me/+RJJIkNRG3BI1NmFk
امیرحامی و برادر دوقلوش هرشب دخترکی که فکر میکنن مسبب مرگ مادرشونه عذاب میدن اما وقتی دست سرنوشت عشق رو تو قلب امیرحامی میذاره و متوجه میشه روژیا بیگناه هستش میره که بدستش بیاره...
اما برای اینکار دیر شده❌💯❌💯❌💯