cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

مرادبیگ نامه

کانال فرهنگی و اجتماعی درگاهی جهت معرفی تاریخ ، زبان و فرهنگ دره مرادبیگ ( رودخانه الوسگرد ) محلی آدرس ارتباط با مدیران کانال به یاد سعید دینی @lp💚 @stabr7 @Sahra_mt آدرس کانال @Dmoradbyg

نمایش بیشتر
پست‌های تبلیغاتی
573
مشترکین
اطلاعاتی وجود ندارد24 ساعت
-17 روز
+630 روز

در حال بارگیری داده...

معدل نمو المشتركين

در حال بارگیری داده...

در این روزها بازهم بحث‌ تخریب جان پناه چوغان داغ شده است در حالی که مشخص نشد عامل تخریب این جانپناه قدیمی چه کسانی بودند و عده ای نیز دیگران از جمله دوستداران طبیعت را متهم میکنند فارغ از همه این حرفها تخریب این مکان قدیمی محوم است . اما توسعه و تجهیز پناهگاه یخچال و .. نیز به نفع طبیعت نیست درحالی که چشمه فرشه جز آثار ملی ثبت ملی شده است ساخت و ساز وتعدی و ساختن هر گونه ساز ه و ساخت و ساز در این مکانها از نظر محیط زیست، منابع طبیعی و میراث فرهنگی و کوهنوردان واقعی و دوستداران طبیعی ممنوع است . و باید بپذیریم با طبیعت باید طبیعی رفتار کنیم . و تغییری در ان ندهیم . آفرود سواران و تخریب کنندگان طبیعت کسانی که به فکر ساختن جان پناه و دستشویی هستند و کسانی که گیاهان را منقرض میکنند بعضی از دامداران کوهنوردان و گردشگران و معدن جویان ‌‌ که موجب فرسایش خاک و الودگی آبها و بهم ریختگی زیستی جانوران میشوند و ارگانهایی که بیخیال وظایف خود در قبال طبیعت هستند همگی کمر به تخریب کوهستان و محیط زیست آن بسته اند .. آیا این افراد یا گروه ها منافع و منابع عمو می نسلهای حال و آینده را  ضایع نمیکنند !؟ و نکرده اند ؟ آیا با  خود خواهی خود به حقوق عمومی و و طبیعت متعلق به همه مردم و نسلها است ؟ با این کارها تجاوز نیست . ؟؟ این  خود خواهی ها و تمامیت خواهی ها کی تمام  میشود ؟! طبیعت در حال تخریب توسط ما انسانها است تنها چیزی که به همه مربوط میشود و همه از ان استفاده میبرند و خواهند برد همبن طبیعت است لطفا بدون تعصب جانبداری با تامل و دقت بیشتری  به این مهم نگاه کنیم . حالا این نظر شما که با ساختن جان پناه و دستشویی در کوه موافق باشی .  یا نظر تخصصی بدهی که اینجور بهتر است و یا جور دیگر  چه اهمیتی دارد .  به جز ضرر به طبیعت و تجاوز به حریم کوه و طبیعت  قاعده دیگری ندارد طبیعت را به حال خو د واگذاریم. همه مسولیم . @dmoradbyg
نمایش همه...
👍 5
❇️❇️🌺🌺🌺 با اهدای هزینه کامل ساخت بالغ بر ۳۰ میلیون تومان توسط خانواده محترم مرحوم شادروان سیاووش هادیی آبخوری زیبا و مناسبی در آرامستان دره مرادبیگ توسط آقای باقری مدیریت آرامستان ساخته شد و این هفته به بهره برداری و مورد استفاده اهالی قرار خواهد گرفت ضمن تشکر از این خانواذه محترم و دعای خیر برای آن مرحوم لطفا برای شادی روح این عزیز از دست رفته فاتحه و صلواتی قرایت بفرمایید روحش شاد و یادش گرامی 💚💚💚💚💚❤️❤️❤️❤️ 🌑🌑🌑🌑
نمایش همه...
14👍 2
00:18
Video unavailableShow in Telegram
.
نمایش همه...
6.98 MB
1
وسط یک شهر یه چاهی بوده، ‌هی ملت می‌افتادن توش،‌زخم و زیلی می‌شدن. میان تو شهرداری یک جلسه برگذار می‌کنن که واسه این مشکل یک راه حلی پیدا کنن. یکی از مهندسا پا میشه میگه: یافتم! ما یک آمبولانس می‌گذاریم بغل این چاه، ‌هرکی افتاد توش رو سریع ببره بیمارستان. ملت همه هورا می‌کشن..آفرین! ایول! دمت گرم! یک مهندس دیگه پا میشه میگه: الحق که همتون نفهمید! آخه اینم شد راه حل؟! ملت میگن، خوب تو میگی چی‌کار کنیم؟ یارو میگه: بابا تا اون آمبولانس طرف رو برسونه بیمارستان، که بدبخت جون داده. ما باید یک بیمارستان کنار این چاه بسازیم، که همه بهش سریع دسترسی داشته باشن! ملت دیگه خیلی حال می‌کنن، کف می‌زنن سوت می‌کشن، که ایول بابا تو چه مخی داری! یهو یه مهندس دیگه پا میشه میگه:  آخه این شد راه حل؟! این همه خرج کنیم یک بیمارستان بسازیم کنار چاه که چی بشه؟ مردم تعجب می‌کنن،‌میگن: خوب تو میگی چیکار کنیم؟ یارو میگه: بابا این که واضحه، ما این چاهو پر می‌کنیم، میریم نزدیک یک بیمارستان یک چاه می‌زنیم 🍃 روز مهندس مبارک
نمایش همه...
جانانم! بی‌آرزویی درد بزرگی است. راه رفتن لبه‌ی پرتگاه جهان است. اما دلتنگی، درمان بی‌آرزوییست. دلتنگی و دوری که حادث شود، بذر آرزو در خاکِ دل آدم کاشته می‌شود. بذری که پوسته‌اش را می‌شکافد و هر ثانیه قد می‌کشد و شاخه‌هایش را باز و بازتر می‌کند. آن‌قدر باز که سایه‌اش تمام قلب آدم را تاریک می‌کند. خنکا و تاریکیِ آرزومندی. خیال بالِ آرزوست. خیال، میان‌برِ وصال است. راهِ رسیدن. خیالِ وصال بهتر از خودِ وصال است. وصال یک بار است و تمام می‌شود و ملال حاکم مسلم می‌شود. اما خیال، تکرار می‌شود. هر ساعت و هر دقیقه و هر ثانیه. تکرار رسیدن و تکرار دیدن. ته ندارد خیال. جهان خیال، مال من است. خدا و بنده‌اش من هستم. خودم فرمانروای خودم هستم. فرمان به رفتن می‌دهم. فرمان به راه رفتن زیر مهتاب و آفتاب می‌دهم. فرمان به بوسیدن. فرمان به قهر و آشتی. ما سربازان این جهانیم. سلاح‌مان هم دلتنگی و خیال است. با ظرافت حمل‌شان می‌کنیم. فشنگ سلاحمان همین ظرافت است. جهان بیرون از خیال، ضخیم است. خورشیدش داغ است. درخت‌هایش سایه ندارند. زردآلوهایش نارس‌اند. نعناع‌هایش بو ندارند و زنبورهایش بلد نیستند چطور عسل درست کنند و فقط نیش می‌زنند. حتی خطوط چهره‌ات هم آن‌جا درهم و ناپیداست. اما زیر سایه‌ی درخت خیالِ جهانِ من، همه چیز خنک است. نور آفتابش، طرح شاخه‌های نخل را روی صورتت نقاشی می‌کند. شفاف و نزدیک. سایه‌ی هر چیزی در این جهان پرهیبِ اندام توست و چهره‌ی همه‌ی مردم، چهره‌ی تو. بنده‌ی ظرافت‌های جهان خیالم.
نمایش همه...
00:13
Video unavailableShow in Telegram
3.73 MB
👍 2 2
Photo unavailableShow in Telegram
آدم ها تهی از توانایی نیستند، تهی از اراده اند...
نمایش همه...
👍 5
رخدادهایی که بزودی دنیا را تغییر خواهند داد! پیش‌بینی‌های شگفت‌ انگیزی که باور کردنشان سخت است، اما ممکن است بزودی به واقعیت تبدیل شوند و اصلا متوجه آن نشویم مانند تلفن همراه و دوربین آن و اتصال به اینترنت از طریق آن و ارتباط با تمام دنیا و اکنون پیش بینی های آینده‌ای نه چندان دور: 1. تعمیرگاه های خودرو ناپدید می شوند. چون: موتورهای بنزینی/دیزلی از 20000 قطعه تشکیل شده در حالیکه موتورهای خودروهای برقی دارای 20 قطعه هستند، با گارانتی مادام العمر فروخته میشوند و در نمایندگی جداسازی و تعویض قطعه فقط 10 دقیقه طول می کشد. موتورهای خودروهای الکتریکی معیوب در یک تعمیرگاه منطقه ای با استفاده از رباتها تعمیر خواهند شد. 2. پمپ بنزینها ناپدید می شوند. در خیابانها ایستگاههای شارژ برق نصب می شود( اکنون در برخی کشورها شروع شده) 3. صنایع زغال سنگ از بین خواهند رفت. شرکتهای بنزین/نفت و حفاری برای نفت متوقف خواهد شد. 4. خانه ها انرژی الکتریکی را در طول روز تولید و ذخیره می کنند تا مورد استفاده قرار گیرد و دوباره به شبکه بفروشد. این شبکه آن را ذخیره و در صنایعی با مصرف برق بالا توزیع می کند. آیا کسی سقف تسلا را دیده است؟ 5. کودکان ماشین های فعلی را در موزه ها خواهند دید. یک مثال واقعی در سال 1998، کداک 170000 کارمند داشت و 85 درصد از تولید کاغذ عکس خود را در سراسر جهان به فروش رساند. در عرض دو سال مدل کسب و کار آنها ناپدید شد و آنها ورشکست شدند. اتفاقی که برای کداک و پولاروید افتاد، طی 5 تا 10 سال آینده برای چندین صنعت نیز اتفاق خواهد افتاد. در سال 1998 فکر می‌کردید که بعد از 3 سال هیچ عکسی روی فیلم گرفته نمی‌شود؟ 6. دوربین دیجیتال در سال 1985 اختراع شد و پس از یک دوره محبوبیت با آمدن گوشیهای دوربین دار خداحافظی تلخی داشت‌. 7. این اتفاق دوباره(سریعتر) با هوش مصنوعی در دیگر حوزه ها مانند سلامت، خودروهای خودران و الکتریکی، آموزش، چاپ سه بعدی، کشاورزی و ... رخ خواهد داد. 8. نرم افزار ها و رباتها اکثر صنایع سنتی را در 5 تا 10 سال آینده مختل خواهد کرد. شرکت اوبر هیچ ماشینی نخواهد داشت. 9. هوش مصنوعی: کامپیوترها در درک جهان بهتر می شوند. امسال یک کامپیوتر بهترین بازیکن جهان را شکست داد(10 سال زودتر از حد انتظار) 10. ربات واتسون IBM که به شما مشاوره حقوقی در عرض چند ثانیه با دقت 90 درصد در مقایسه با دقت 70 درصد انسان ها ارائه می کند، موجب بیکاری وکلا خواهد شد.  همچنین واتسون به پزشکان در تشخیص سرطان کمک می کند(4 برابر دقیق تر از انسان) 11. ماشینهای خودران در عرض دو سال کل صنعت را تغییر خواهند داد. شما دیگر نمی خواهد ماشین داشته باشید زیرا با تلفن خود با ماشین تماس می گیرید و نزدیکترین خودران در برابر شما ظاهر می شود و شما را به مقصد می رساند. 12. دیگر  نیازی به گواهینامه رانندگی نیست. هر ساله 1.2 میلیون نفر در سراسر جهان در تصادفات رانندگی جان خود را از دست می دهند. در آینده در  هر 60000 مایل یک تصادف خواهد بود. با رانندگی خودکار، تصادفات به یک تصادف در 6 میلیون مایل کاهش می یابد. این باعث نجات یک میلیون نفر در سال می شود. 13. شرکتهای بیمه با مشکلات بزرگی مواجه خواهند شد زیرا هزینه ها بدون حادثه ارزان می شود. مدل کسب و کار بیمه خودرو ناپدید خواهد شد. 14. املاک و مستغلات تغییر خواهد کرد. زیرا با کار در حال حرکت، مردم برج های خود را رها کرده و به محله های زیباتر و مقرون به صرفه تر می روند. 15. در سال 2030، خودروهای الکتریکی تسلط خواهند یافت. شهرها سر و صدای کمتری خواهند داشت و هوا بسیار تمیزتر خواهد بود. 16. برق فوق العاده ارزان و تمیز خواهد بود. تولید انرژی خورشیدی بطور چشمگیری افزایش خواهد یافت. 17. سلامت: شرکت‌هایی با یک دستگاه پزشکی(به نام «تری‌کورد») که با تلفن شما کار می‌کند و اسکن شبکیه و نمونه خون شما را می‌گیرد و تنفستان و 54 نشانگر زیستی را تجزیه و تحلیل می کند...  تقریباً هر بیماری را شناسایی می کند و به شما نسخه پزشکی می دهد. از این واقعیت غافل نشوید که آینده از آنچه که فکر می کنید نزدیکتر است.
نمایش همه...
👍 4👏 2
نمایش همه...
مرادبیگ نامه

کانال فرهنگی و اجتماعی درگاهی جهت معرفی تاریخ ، زبان و فرهنگ دره مرادبیگ ( رودخانه الوسگرد ) محلی آدرس ارتباط با مدیران کانال به یاد سعید دینی @lp💚 @stabr7 @Sahra_mt آدرس کانال @Dmoradbyg

👍 1
قسمت ششم / فصل اول دره مرادبیگ 🌱🌱🌱🌱🌱🌱 طلوع خورشید، نویدبخش روزی دیگر بود. کدخدا، همچون  بیشتر مواقع ، صبح زود پس از خواندن نماز، به تراس خانه‌اش رفت و به نظاره طلوع آفتاب بر فراز کوه کمر چتی و مناظر کوچه باغ "دالان بهشت و کوه خمه "در  نشست. نسیم خنک صبحگاهی، موهای سپیدش را نوازش می‌داد و در این سکوت مطلق، غرق در افکار خود شد. نگاه کدخدا به پایین‌دست دهکده خیره ماند. زمین‌های حاصلخیز و مسطح، پایین دست روستا  گویی اورا ا صدا میزدند. اما دریغ که اهالی روستا، به جای آباد کردن این زمین‌ها، رنج سفر به کوه‌ها و دره‌های صعب‌العبور را به جان می‌خریدند تا زمین‌های  ناهموار را شخم  و آباد کنند . کد خدا با خود گفت تقصیری هم ندارند نیاکان آنها زحمتهای زیادی کشیده بودند . 🌿 قلب کدخدا از این همه غفلت و نادانی به درد آمده بود. او با خود می‌اندیشید: "چرا این مردم قدر این نعمت های  بزرگ و طبیعت زیبا  را نمی‌دانند؟ چرا به جای تلاش برای آباد کردن زمین‌ها  به دنبال سختی و مشقت هستند؟" غم و اندوه، بر چهره کدخدا نقش بسته بود. او نه تنها از سهل‌انگاری اهالی روستا رنج می‌برد، بلکه دلتنگی عمیقی نیز برای پسرش، مراد، داشت. مراد به اجبار به سربازی رفته بود و نبود او، خلأ بزرگی در زندگی کدخدا و اقدس، همسرش، ایجاد کرده بود. کدخدا پکی عمیق به چپوقش زد و دود آن را به آسمان فرستاد. سرفه ای کرد و آهی از ته دل کشید. اقدس که نگران حال او بود، با سینی چای و قند به تراس آمد و پرسید: "امان جان، باز هم غرق در افکاری؟ مگر با همه اهالی در قهوه‌خانه‌ها ی ده صحبت نکردی؟" کدخدا با لحنی غمگین پاسخ داد: "آره اقدس، صحبت که کردم. اما فایده‌ای نداشت. این مردم سرسخت و تنبل، به سختی نصیحت‌پذیرند. آنها به سختی و مشقت عادت کرده‌اند و آرزوهای بزرگی در سر ندارند. و آرزو های کوچک آنها تا سقف خانه شان است . قناعت می‌کنند، سختی میکشند به کم راضی می‌شوند و تلاشی برای پیشرفت و آبادانی زندگی خود نمی‌کنند. انگار نه انگار که زمین‌های حاصلخیز و بکر در پایین‌دست دهکده منتظر آنهاست!" اقدس با لحنی دلخور گفت: "حق با توست امان. این مردم قدر نعمت‌هایی که دارند را نمی‌دانند. آنها  نادانی  میکنند  و روزی پشیمان اشتباهات خود خواهند شد." کدخدا سرش را تکان داد و گفت: "امیدوارم روزی عقلشان سر جایشان بیاید و قدر داشته‌هایشان را بدانند. اما من دیگر امیدی به آنها ندارم. خسته شدم . اقدس  لبخندی زد و در کنار کدخدا نشست. او زن دوم کدخدا بعد از فوت مریم بود  . خان اورامان که دوست کدخدا بود اورا برای امان گرفته بود و او کدخدا را بسیار دوست میداشت  آنها با هم چای نوشیدند و به تماشای طلوع آفتاب بر فراز کوه‌ها پرداختند. در آن لحظه، غم و اندوه کدخدا کمی فروکش کرد و آرامش به قلبش بازگشت. کدخدا و اقدس تا ساعتی در تراس خانه‌شان ماندند و از زیبایی‌های طبیعت لذت بردند. سپس به خانه بازگشتند و به کارهای روزمره خود پرداختند. ، کدخدا به فکر راهی برای تغییر ذهنیت مردم بود. او می‌دانست که باید کاری کند تا آنها قدر نعمت‌های خود را بدانند و برای آبادانی زندگی خود تلاش کنند. باید سری به عمارت دکتر بدیع الحکما می زد و از او چاره جویی میکرد . ادامه دارد 🌱🌱🌱🌱🌱🌱 @dmoradbyg
نمایش همه...