cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

رمــان░ســراے░هــراتــے░هــا

زود درخواست بده😜🔞😱 . @Arash547

نمایش بیشتر
پست‌های تبلیغاتی
1 476
مشترکین
-124 ساعت
-307 روز
-5230 روز

در حال بارگیری داده...

معدل نمو المشتركين

در حال بارگیری داده...

#عشق_به_وصف_چشمانت #منشی_مینو #صفحه_85 شفیع:تو خود خو هوشیار هم داری ولی مدام با حماقت ها خو زندگی خو خراب میکنی تو همیشه بری درد و دل آدما اشتباهی انتخاب میکنی همیشه از ظاهر خشک آدما قضاوت میکنی و به همونایی که رو میاری بزرگترین ضربه ها همونا بتو میزنن ای گپایو طعنه به شایان نبود؟ بی شک بود! مه:شفیع رمزی گپ نزن بگو.......... با اشک به او میدیدم مه:آخه مه چیکار کرده بودوم بتو ؟مه که از خواهر خونی خو هم تور بیشتر دوست داشتم به او میبینم که با یک پوزخند بمه خیره شده و بعد به چوری ها طلا خو میبینه و میخنده سکینه:هههه دنیا کاسه داوره تو مر از عشق مه جدا کردی مه هم تور برباد کردم مه جیغ زدم و گفتم مه:کصافت خود خو خورد کردی خود خو نوکر کردی تور نخواست دگه گناه مه چی بود هرچی تعریف کردم بازهم گفت نمام زور بود؟ عشق زوری هم میشه؟ سکینه:چری نگفتی که شفیع هم مر مایه؟ مه:تا جایی یاد منه لالا شفیع بود سکینه:اگر میگفتی حالی مه بیگونه عروسی نمیکردم مه:دختره خر تو که خوشبختی چری رفتی شیطونی کردی؟ مه ایقدر بتو خوبی کردم تو چیکار کردی؟ سکینه:کدو خوبی ؟ تو همیشه بمه بدی کردی تو نگدیشتی که مه به شایان برسم مه مطمعنم مه:هرگز شایان ایته دختره هرزه که هم به براریو چشم دیشت هم به خودیو نماست باز خوب کردم که نگفتم حیف برار مه شفیع به تو خر با خشم بمه زل زد مه:راستی تو فکر کردی مه تور همیته یله میدم؟ فکر کردی مثل سریالا مه چپ میشینم و غم میخو روم اگر همه به شوهر تو نگفتم به سیاوش همه میگم تو بیاب میکنم با ترس بمه دیدو اما خود خو از دست نداد @Romansaraye1
نمایش همه...
👍 3 3💔 1
#عشق_به_وصف_چشمانت #منشی_مینو #صفحه_83 با ای حرفهاینا گریه مه شدت میگرفت و دم نمیزدم در خونه وا شد و قامت شایان نمایان شد شایان:کصافت هرزه تو دختره خر آبرو بما نگدیشتی بیاماد سیلی محکمی بزد به رو مه گپا همه تحمل میکنم اما ای وحشی دگه نه مه:دهن خو ببند نجس اگر مه هرزه یم توهم بهتر از مه نیی تو و او زن بی حیا تو با چشما بخون نشسته بمه دید مه:حد اقل مه کو کار خلاف نکردم تو و او زن هرزه تو نبودین که خودی هم لباس ست میکردین و با ایشته لباسا فجیعی میاماد به پیش تو به صورت نامحرم مه حتی شال خو تا بحالی به جلو سلیمان ورندیشتم اما تو چی همزمان دو تا دختر بازیچه کردی یکی سکینه بیچاره یکی ای سمیه احمق مه:پس تا به بابا نگفتم که خودی سمیه چی رقم بودی و خودی سکینه چی برخوردی کردی با خشم بمه دید مه:فقط منتظرم یک بار دگه بزنی که تصمیم خو علنی کنم برفت و باز یکه دگه آمد ای خدااااااا شفیع:رویا؟ مه:چیه توهم بیا بزن بیایین همه مر بکوشین به کار نکرده شفیع:اگر قرار بود بکشم که خیلی جلو تر میکشتم به او دیدم و اشکامه بریخت @Romansaraye1
نمایش همه...
❤‍🔥 2 1
#عشق_به_وصف_چشمانت #منشی_مینو #صفحه_82 مه:بابا بابا:چپ کن دختره پدر .... بی چشم رو مه:بخدا غلط فهمی شده بابا دوباره مشتی به چشم مه زدن که از درد دلمه ضعف کرد هیچی ای دردا مهم نبود و صدا دلخراش سلیمانم مهم بود که زاری میکرد نزنین اور برفتن و خودی مامامه هم دعوا کردن و ماما سلیمان زدن ولی زن مامامه گفت زن ماما:چری اور میزنین دختر بی چشم رو خودینا بچه مه بدام انداخته بابامه عصبی شدن و مر کش کرده ببردن به موتر شوندن و به سلیمان گفت مه میام خودی تو هم کار دارم تا از او محوطه خارج شدم فقط فقط رومه به طرف چشما اشک نشسته سلیمان بود تمام طول راه بابامه بد و بیراه میگفتن بمه و شایان هم با چشمایی عصبی هر ده دقیقه یکبار یک کشیده محکمی بمه میزد اما شفیع آروم بود و فقط با اخمایی درهم بمه میدید بلاخره از بس با سرعت میرفتن بعد از دوساعت رسیدیدم گریه کرده پایین شدم که با یک سیلی هم مادر به استقبال مه آمدن یکسره گریه میکردم و هیچی نمیگفتم مر به خونه کردن و در بسته کردن ..... صداها ریحانه و ژیلا به گوش مه میایه ژیلا:دیونه شدی ریحانه؟ایشته شان خو پایین بیارن و اور بدن به او بچه گه دهاتی بابا:ای دختر دیونه شده بابا:بسه ریحان ای مسعله فراموش کنین دگه اور پوهنتونی هم نمایه آه از نهادم بلند شد با ای گپینا خدایا مه هنوز سال اول منه بابا:راست گفته بودن که سزای نیکی بدی یه نیکی ها ما تو دختره بشرمونه......... @Romansaraye1
نمایش همه...
❤‍🔥 2 1
#عشق_به_وصف_چشمانت #منشی_مینو #صفحه_84 شفیع:چری ایته کردی رویا؟ مه:بخدا هیچ کار نکردم؟ شفیع:توکه ایته دختری نبودی چری کج رفتی؟ مه:به قرآن که مه کار اشتباهی نکردم شفیع تو باور کن😭😭 مه:هم تو نبودی که گفتی عشق گناه نیه؟ شفیع:درسته اما نگفتم هم که هر غلط کاری و ....خوری بگزارین به پا عشق مه ناباور به او و فکر اشتباهیو دیدم مه:شفیع تو غلط درک کردی بخدا اوته نیه شفیع : پس ایشتنه؟ مه:بخدا قسم که حتی او دست مرم نگرفته شفیع پوزخند زد و گفت ما به چشما خود خو دیدیم مه:اشتباه شده بگزار بگم شفیع:بگو مه:همه توضیع دادم و گفتم مه:بخدا قسم که ما فقط گپ زدیم و مه ماستم بفتم به جو که دست مه بگرفت اصلا مه هموته دختری از نظر شما هستم سلیمان هم هموته آدمی یه؟ شفیع:رویا اینجی رمان و داستان نیه که ما از تو حمایت کنیم و بگیم خوب کاری کردی گپ زدن خودی نامحرم گنایه فکر نکن بخاطریکه دست تو نگرفته تور میبخشن و میگن خوبه ولا کار بدی نکرده مه خود مه هم حیرونم چری تور نمیکشم؟ مه:شفیع بخدا مه کار بدی نکردم یکدم به ای فکر شدم که اینا از کجا خبر شدن؟ مه:بری آخرین بار از تو چیزی میپرسم شفیع:بگو مه:کی گفت به شما؟ بیشتر سرخ شد و گفت :چری دلتو نماست که خبر شیم؟ مه:نه نه ای منظور مه نیه .حتما ریحانه فضولی کرد نیه؟ شفیع پوزخند زد و با گپی که زد مغز سرمه صدا کرد و نزدیک بود قلب مه از تعجب و ناگواری ایستاد شه...... @Romansaraye1
نمایش همه...
2
#عشق_به_وصف_چشمانت #منشی_مینو #صفحه_81 با احساس دستی چشما خو باز میکنم و به صورت نگران اما خسته یو میبینم سلیمان:اینجی خاو نشو وخی بیا به خونه باز صدایو میشناوم زن ماما:دختر دیونه خو بنداختن به یخن بچه مه طلبکار هم هستن سلیمان:مادر! سلیمان:بریم خودیو برفتم به خونه و هیچی نگفتم و بشیشتم سنگینی نگاهیو حس میکردم تا بلاخره صدایو شنیدم سلیمان:گفته بودوم پشیمون میشی به طرفیو نگاه کردم و اشک مه بریخت بی محلی او میکنه باز طلبکار هم هست خودی مه چند وقته گپ نمیزنه با هالک نر هم ملامت میکنه هیچی نگفتم که گفت سلیمان:میرم به جایی دره بسته کن بیرون نشو خب؟ بخاطر مادرخو میگفت مه:خوب برفت و باز مر به تنهایی ها مه به جا گذاشت....... باز همو خاو دیدم و با وحشت بیدار شدم از روزی او اتفاقات افتاده یکسره خاو میبینم و تشنج میکنم یادم آمد خیانت او کصافت هم یادم آمد فلش بک.......... با سلیمان کنار چشمه قدم میزدیم و از آرزوها خو میگفتیم و اوهم بریمه انار کنده بود از درخت و مه هم یک قسمت خودوم میخوردوم و یک قسمت به سلیمان میدادم دست مه به دست گرفت بری اولین بار اوهم فقط بخاطریکه پا مه لخشید و میخواستم بفتم به جوی آب بخندیدم از معذب بودن که دست مه به دست یو بود مه با صدایی سرخو او طرف کردم بابا:دختره کصافت با هول به بابا دیدم که اول شایان برفت مشتی به رو سلیمان زد و او به زمین افتاد دردمه از هیچی نبود غیر ایکه هرچی اور میزدن آخ هم نمیگفت بابامه خودی لگد بردن به شکمیو و گفتن نمک به حروم و باز سیلی محکمی بمه زدن @Romansaraye1
نمایش همه...
1😢 1
#عشق_به_وصف_چشمانت #منشی_مینو #صفحه_80 بازهم برفتم به جا همیشه گی خو یعنی باغچه گلها جایی که یکوقتی به عشق ازو میامادم اما حالی فقط و فقط گریه میکنم از دست حماقت ها خو دلمه خیلی تنگ شده باز ای اشکامه میریزه صدا عزراییل خو میشناوم و هیچی نمیگم و هرچی هم که بمه گپ میزنه و دشنام میده مه هیچی نمیگم لباسا کثیفه اصلا بخو نمیرسم هیچی از او رویا فیشنی و حذاب باقی نمانده فقط یک تکه گوشتی که نفس میکشه و گاهی وقت هم تحرک داره اوهم فقط به کنار باغچه گلها با احساس دستی به سر شانه مه رو خو از گلها میگیرم تنها همدم مه بی ای روزها سخت تا اونه گیلاس آب از او میگیرم و کمی میخوروم و او مر سرزنش میکنه که ایقدر غم نخوروم میگه کار از کار گذشته مه:خسته شدم😭😭😭 و بلند گریه میکنم صدا عزراییل هم میشناوم که میگه دختره دیونه مار سرصام کرد با ای گپ بلند میزنم زیر گریه و همونجی از حال میرم مه:کجایه سلیمان حسیبا:برفته به دیکون مه:کی میایه حسیبا:گفت حواس مه بتو باشه شوم میایه که تور ببره به داکتر مه هم با افسوس سرخو تکان میدم و همونجی به خواب میرم....... @Romansaraye1
نمایش همه...
❤‍🔥 2 2🥰 1
#عشق_به_وصف_چشمانت #منشی_مینو #صفحه_79 مه:بابا خواهش میکنم گوش کنین بابا:چپ باش و دوباره بمه ضربه زدن شفیع اونا ببرد و مه هم شروع کردم به گریه کرده خدایا آخه مه چکار کردم چری ایته شد😭😭😭 صدا بابا میاماد بابا:اصلا گناه خود منه ای دختر.... خیلی رو دادم اگر ایرم مثل ریحانه و ژیلا عروس میکردم ایته دمی بیرون نمیکرد مادر:آروم باشین شما بخدا علیم جان بابا:ایشته آروم باشم دختره چشم کنده خجالت نکشید خدا بمه گربه میداد ازی بهتر بود یعنی مه ازحیون هم پست ترم؟ خدایااا ای سزا منه که مسخره کردم ریحانه:آغا جان خوب بدین بریو بابا:چی میگی دختر بسته کن دهن خو ایشته بدم بزو بچه گه بی چشم رو نمک به حروم تو صبر بده مه ای دختره تیار میکنم.......... زانوی غم بغل گرفته بودوم و از جا خو شور نمیخوردوم در خونه وا شد و اوهم داخل آمد و بمه نگاه هم نکرد اشکا مه بریخت و رو خو اوطرف کردم و مچم چی بود وردیشت و پس برفت هیچ کس مر نمایه😔😔😓 اوهم خودی مه گپ نمیزنه فکر نمیکردم ایته آدم پستی به زندگی مه باشه مه بریو چکار کرده بودوم؟ آخه گناه مه چی بود؟ @Romansaraye1
نمایش همه...
❤‍🔥 2 2😢 1
#عشق_به_وصف_چشمانت #منشی_مینو #صفحه_78 در دریایی چشمانت من غرق شدم و هیچ نخواهم غریق نجات آن لحن صدایت چه خوبست که در خلصه شیرین میبردم تیر نگاه آتشینت زنجیر دستان منی دیوانه دل را مذاب میکند بیخواب ترین آدم دنیا گر باشم با تن صدایت این چنین خوابم میدهی با طرز نگاهت چنین شرابم میدهی ............. رویا......... با اشک به اتاق خو گریه میکردم و صدا قالمه قال بسته خونه وردیشته بود و صدا ها بلند آغاجان تمام خانه ما میلرزاند اصلا فکر نمیکردم که او همچین آدمی پستی باشه مه حتی به خواب هم نمیدیدم که او ب هم حق مه ای کار بکنه مه چیقدر به او محبت کردم اما چیکار کرد؟ در خونه وا شد و مه هم به خود لرزیدم بابا:رویاااااا مه:بابا بابا:کصافت رزیل مه:بابا خواهش میکنم بابا:ببند دختر بی وجدان مه بتو چی کم گذاشتم؟ شفیع بیاماد دست بابامه بگرفت شفیع:یله کنین آغا جان نزنین مه:بابا جو بابا:مرگ بابا آبرو بمه نگدیشتی تو کصافت @Romansaraye1
نمایش همه...
❤‍🔥 2 2🥰 1
#عشق_به_وصف_چشمانت #منشی_مینو #صفحه_77 مه:ایشته مقبول سلیمان:حقیقت مه:هههه سلیمان:تو چی ثبت میکنی؟ مه:انی نگاه کن سلیمان:خوب بزن مه هم ثبت کردم مزاحم و بلند بخندیدم که با چهره خنثی یو ربرو شدم روخو داور داد که گفتم مه:هرچی که به قلبم باشه همو ثبت میکنم سلیمان:به قلب تو مه مزاحمم مه:نه نگاه کن وقتی به گوشی مه دید لبخند مهمان صورت جذابیو شد سلیمان:سلیمانم! مه هم به او دیدم و هر دو به هم لبخند زدیم سلیمان: به قلبم خانه کردی مترسم از روزی که قلبم ایست کند و تو بیخانه شوی مه:وااااو سلیمانم بهترین حرفی بود که گفتی سلیمان:رویا پشیمون نمیشی؟ مه:سلیمان چری مر اذیت میکنی؟ سلیمان:میترسم از روزی که تو بری مه:سلیمانم تا یک عمر و پنج دقیقه تور یله نمیکنم سلیمان:چری یک عمر پنج دقیقه؟ مه:بخاطری که قلب بعد از مرگ پنج دقیقه زنده میمونه سلیمان فقط عسلی چشمانیو شفاف تر شد و لبخندیو عمیق تر راوی....... چشمان سلیمانی که از شوق عشق برق میزد و به چشمان رویا اش با لبخند میدید و آن دختر عاشقی که در آرزوی یک گوشه چشمی از دلدار اش بود دختری مغرور و سرکشی که عشق را تمسخری بیش نمیخواند حال آنقدر در گروش قرار گرفته بود که از آن بیرون شده نمیتوانست در چشمانش یک کلمه هویدا میشد عشق به وصف چشمانت این عشق با ما چه میکند عشق است که خانه تکبر را ویران و به یغما میکشاند عشق است که راه میکده را به کعبه میکشاند @Romansaraye1
نمایش همه...
❤‍🔥 2 2🥰 1
#عشق_به_وصف_چشمانت #منشی_مینو #صفحه_76 امروز قراره ساکا خو‌ جمع کنیم و بریم و مه خیلی غم گینم هرچی گفتم نریم ضد کردن که بریم با غم لباسا خو جمع میکردم و صدا در سرا شد شفیع آماده بود مادر مه برفتن و مه هم بیرون شدم از آهسته آهسته میرفتم به پیش شفیع که مادر:تو نمیری رویا مه:چی چری؟ مادر:حمیده خیلی ضد کرد و گریه کرد که مه خوش دارم باشه حمیده:ها بخیر باز اور خودی بابا یا الیاس روان میکنم مادر هم لبخند زدن و گفتن خوبه اما نگاه شفیع خوب نبود شفیع:آماده شدی دگه بیاکه بریم مه:نه مه میستم اوناهم هیچی نگفتن و مه با خنده سلیمان روبرو شدم بلاخره برفتن و مه هم نفس عمیقی کشیدم ......... مه:سلیمان مه خبر شدم تو درس میخونی؟ سلیمان:خلاص کردم مه:ها همو چی خوندی؟ سلیمان:ادبیات انگلسی به پوهنتون کلون مه:ویی ایشته به کجا زندگی میکردی؟ سلیمان:به شهر اتاق دیشتم و همونجی هم بخوندوم مه:خیلی خوبه دلمه ماست بگم خب برو بخو وظیفه پیدا کن اما نتونستم چون گفتم اگر بگم باز فکر میکنه مه ازی حالتیو بد مه میایه سلیمان:تو چی میخونی؟ مه:اقتصاد میخونوم سلیمان:سال اول؟ مه:ها سلیمان:پس خانم مه اقتصاد میخونه دگم مه کلمه خانم شنیده بودوم یا زیبایی ای کلمه از زبان سلیمان فهمیده میشه؟ سلیمان:شماره خو بده به اودیدم که موبایل لمسی دیشت جااااان؟ سلیمان انگار نگاه مه بدید که گفت سلیمان:به چی فکر میکنی؟ مه:ه..هیچی سلیمان:بگو بدم نمیایه راحت باش عزیزم مه:فکر میکردم تو موبایل نداری سلیمان:بخاطر منو گراف مه به کار بود و به همی خاطر مجبورا بخریدم مه هم به او دیدم و لبخند زدم و شماره خو بدادم و به جلو چشم مه ثبت کرد رویایی من سلیمان اصلا رفتاریو مثل یک بچه دهاتی نیه بلکه خیلی با ادب و رمانتیکه و ایکاریو بیشتر مر عاشق میکنه @Romansaraye1
نمایش همه...
👍 4 2❤‍🔥 1🥰 1
یک طرح متفاوت انتخاب کنید

طرح فعلی شما تنها برای 5 کانال تجزیه و تحلیل را مجاز می کند. برای بیشتر، لطفا یک طرح دیگر انتخاب کنید.