cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

☆بانــ🔞ــوی‌کثیـ👅ـــف☆

✨بسم الله الرحمن الرحیم✨ 🔞🔥 #بانوی‌کثیف 🔞🔥 تنها راه ارتباط با من @zart4 لینک چنل 🔥 https://t.me/joinchat/AAAAAEaOO8wCsweVgKg3og 🔥 " Hi @durov, I swear That This Channel Is not Pornographic!"

نمایش بیشتر
إيران43 435زبان مشخص نشده استدسته بندی مشخص نشده است
پست‌های تبلیغاتی
5 268
مشترکین
اطلاعاتی وجود ندارد24 ساعت
اطلاعاتی وجود ندارد7 روز
اطلاعاتی وجود ندارد30 روز

در حال بارگیری داده...

معدل نمو المشتركين

در حال بارگیری داده...

رمان فقط فروشیه برای دریافت فایل بدون سانسور و کاملش به این ایدی پیام بدین @senator95
نمایش همه...
دوستان رمان #بانوی_کثیف در دست چاپ هستش.. و دیگه این رمان توی کانال قرار نمیگیره. برای خرید فایل کامل رمان بانوی کثیف پیام بدید 👇 @senator95 #کانال_واگذار_شد
نمایش همه...
پارت یک
نمایش همه...
تم گوگولی دخترونه🤤🤟😍 🦋🦋🦋
نمایش همه...
_ آخ ارباب میسوزه _تازه اولشه هنوز حتی شروعم نکردم آروم باش خاله کوچولو با چشمهای اشکی بهش خیره شدم : _ صبح که تموم شد بدهی داداشم و میدین؟ _ #دستمال_خونی رو بهشون تحویل بدم داداشت از زندان ازاده ... یادت نره داداش تو میشه دایی من! خودم حواسم هست با فشاری که وارد کرد حس #لذت و درد تو بدنم پیچید و صدای آه بلند و کشدار ارباب بلند شد : _ عروس کوچولوی دست نخورده ی من ، خاله کوچولوی سکسیم بغل گوشم بود و من با دخترای دیگه میخوابیدم؟ با سرعت شروع کرد به مک زدن گردنم و همزمان صدای پر هوس و خمارش بلند شده بود _تا صبح ولت نمیکنم کوچولو ... هم از این ور با یک حرکت به شکم خوابوندم و ادامه داد : _ هم از این ور! https://t.me/joinchat/AAAAAE9zojWSS6CNhEnVEA https://t.me/joinchat/AAAAAE9zojWSS6CNhEnVEA #خواهرزاده_سادیسمی و #خاله_مازوخیسمی پسره شب اول با خشونت رفتار میکنه و فکر میکنه دختره بدش میاد اما صبحش دختره خودش ازش میخوادکه🤤❗️
نمایش همه...
#پارت_سی #زنی‌_که‌_به‌_پسر_شوهرش‌_تجاوز‌_میکنه⛔️⛔️ روی سینه #عضلانیش خودم رو کشیدم با حرارت تمام دستم رو دورانی روی سینه مردونش کشیدم. -برو کنار سونیا، به خدا #دستام باز بشه دهنت‌و سرویس میکنم #جنده. خندیدم به مردونگی بی نقصش دست کشیدم و اهسته ویبراتورو دراوردم دست و پاهاش رو سفت کرد. و لرزید. -دوست دارم پوریا بالاخره مال خودم میکنمت. سر ویبراتورو به کلاهک قارچی شکلش کشیدم که بیشتر لرزید و با التماس گفت: -تو زن بابامی...خجالت بکش...بسه توروخدا. نگاهم میخ تیله های گردو #سفیدش بود اگه اینا #خایه است پس مال باباش ماله است! گرم شده بودم، خیلی وقت بود پدر پیزوریش حتی نتونسته بود #ارضام کنه... #ویبراتور رو درجه بالا بردم و روی #آلت سفید و بی نقصش نگه داشتم. التماس میکرد و سینه اش بالا پایین میشد. باید #شهوت وجودشو بیدار میکردم، از پدرش هیچی بهم نمیرسه! با یک دست ویبارتور با دست دیگه #تیله هاش رو مالیدم و با اشتیاق #زبون کشیدم. اولش مقاومت کرد کم کم ناله های تو گلوش شدید شد. رگ های روی آلتش خواستنی و جذاب بود. دستگاه جدا کردم کل #هیکلش عرق کرده بود و آلتش حسابی #کلفت شده بود و تند تند نبض میزد. به بدن #لختش دست کشیدم و #بهشت خیس شدم رو روی مردونگیش کشیدم. با التماس نگاهم کرد. -بسه سونیا. با حسرت لب های قلوه ایش رو #بوسیدم، اماده #ارضا بود با یک حرکت تمامشو تو #بهشتم فرو کردم. انقدر تنگ بودم کا دردم گرفت ولی باید توم خالی کنه. فقط دوبار خودم رو عقب جلو کردم که بدنش لرزید و #ارضا شد بالافاصله کنارش روی #تخت خوابیدم و #پاهام رو بالا دادم. خمار نگاهم کرد که گفتم: -وقتی #حامله بشم تو هم میشی #بابای بچم هم #داداشش! زیبا نیست عشقم؟ وحشت زده نگاهم کرد که با تفریح دستگاه #شوکرو از کنار تخت برداشتم و با لذت گفتم: -حالا بریم به کار خودمون برسیم. https://t.me/joinchat/AAAAAE_mGSxLFwBfPHJpGg https://t.me/joinchat/AAAAAE_mGSxLFwBfPHJpGg دختره از پسر شوهرش به زور حامله میشه و مستش میکنه و انقدر ارضــ اش میکنه تا نفهمه چه اتفاقی افتاده😳❌❌❌
نمایش همه...
#شوهرش_استادشه_شب_زفافشونو_توضیح_میده😍💦💦 _وای چکار میکنی چزا #بغلم میکنی بزارم زمین .....!! _#عزیزم، میخوام ببرمت حموم خوشگلت کنم..!!! _لازم نکرده ! _اینو من تایین میکنم! بردمش تو #حموم رو زمین گذاشتمش ابو تنظیم کردم مطمئن ک شدم خوبه کشیدمش تو #بغلم ...!! باهم رفتیم زیر دوش اب رو #سرصورتش میریخت ...یکم لباشو باز کرد از لبش اب چکه میکرد . ومن بی طاقت تر از همیشه #لب هامو روی لب هاش گذاشتم . سرعت دستمو بیشتر کردم و تند تند چو.چو.#لشو با دستم تکون میدادم... شروع کرد به تقلا کردن و #ناله کردن ولی من بی توجه به کار خودم ادامه میدادم.... با جیغ و صدای گرفته مدام #اسممو صدا میزدو من با هر تلمبه ای که میزدم میگفتم: +#جونم؟! خانمم !! تلمبه هامو تند تر کرده بودم.. اه بلندی کشید #لرزید ارضا شده بود سی نه هاشو محکم فشار دادم مردونگیمو دراوردم رو سی نه هاش خالی شدم . _خیلی خستم..میخوام #بخوابم... نیشم باز شد و گفتم...... 💦💦💦💦💦💦💦💦 https://t.me/joinchat/AAAAAFHvw0AIXpMjnlSGew 😅😅😅😅😅😅😅😅 #پسره_توحموم_دختررو_میکنه #اوففففففف
نمایش همه...
#پارت_25🔞 ‍ ‌هیکلش #زیرم گم شده بود و این شهوتمو بیشتر میکرد.. اوووووف..بهشتش خیلی نرم وگوشتی بود..دستمو روی سینش کشیدم و بعد محکم فشردم و خم شدم زبونمو روی اون یکی سین*ش کشیدم که اهی از لذت کشید و خودشو بالا پایین کرد.. از پایین مردونگیمو به #بین_پاش فشردم و مک محکمی به سینش زدم..انگشتمو بردم پایین و اروم روی بهشتش کشیدم که اهی کشید و وقتی یه بند انگشتمو کردم تو اخ بلندی گفت -تو که طاقت یه بند انگشت منو نداری چطوری میخواهی کـیر منو تحمل کنی چنگ زد به بازوم و به نفس نفس افتاده بود..انگشتمو دوباره حرکت دادم و محکمتر نازشو مالیدم..صدای #اه_و_نالش بلند شده بود -اخ ارومتر صدا میره بیرون مامان بابا میشنون انگشتمو کشیدم روی سوراخ باسنش و گفتم -بهتر بزار بیان ببینن دخترشون چطور داره حال میکنه زیرم و وقتی حرفم تموم شد انگشتمو محکم تو سوراخ باسنش فرو کردم که جیغ خفه ای کشید و غریدم -شل کن خودتو.. شل کن بزار بره تو انگشتمو یکم عقب جلو کردم و با شهوت گازی از سینش گرفتم و با شنیدن صدای ناز و حشریش دیگه طاقت نیاوردم و خودمو بین_؟ پاش جا کردم و لباشو کشیدم تو دهنم و با یه ضربه واردش کردم #دنبال_رمان_خشن_پرازصحنه_های_داغ_میگردی_جوین_شو_زوری_تجاو*ز_دردناک https://t.me/joinchat/AAAAAFGIBhDYVVICsSJYzg ♨️رمانی که بخاطره صحنه های سک*سیش سه بار فیلترش کردن و باز شروع کرده.. https://t.me/joinchat/AAAAAFGIBhDYVVICsSJYzg فقط کافیه چند پارتشو بخونی💦🔞 https://t.me/joinchat/AAAAAFGIBhDYVVICsSJYzg
نمایش همه...
‍ ‍ ‍ #پارت_جدید باران نگاهشو به چشمام دوخت و گفت : _ ببین من و تو نمیتونیم با هم ازدواج کنیم ..! گیج نگاهش کردم و با تته پته گفتم : _ چی میگی محمد؟ نفس عمیقی کشید و در حالی که دستاشو به میز تیکه میداد گفت: _ هر کس ایده ال خودشو داره واسه ازدواج ....تو زن ایده ال من نیستی باران ، سه برابر هیکل منی روم نمیشه کنارت راه برم ...تا همین الانشم اگه جلو اومدم بخاطر اصرار مامان بود ...! مکث کوتاهی کرد و رو به قیافه بهت زده ام ادامه داد : _ تو دختر خیلی خوبی هستی ، قطعا منو درک میکنی و به خواسته ام احترام میزاری...منو تو میتونیم دوستای خوبی واسه هم باشیم مگه نه؟ دستای لرزونم رو تو هم قلاب کردم و با صدای که سعی می کردم نلرزه گفتم : _ اره ازدواج هم معنی نمیده منو تو مثل خواهر برادریم ..! با خوشحالی خندید و گفت : _ خداروشکر فکر میکردم امشب یه دعوای حسابی داریم ...حالا یه سوپرایز برات دارم ..! با تعجب گفتم : سوپرایز؟ سرشو به تایید تکون داد و به دختری که روی میز کناریمون تنها نشسته بود اشاره کرد..! دختره با سرعت به طرفمون اومد و کنار امیر نشست ..! گنگ به امیر نگاه کردم که به دختره اشاره کرد و گفت : _ عشق من ریحانه خانم ..! دستشو به سمتم گرفت و در حالی که می خندید گفت : _ ایشونم خرس فامیل باران جان دختر خاله ام..! با هر خنده و نگاه پر از تمسخری که حواله ام می شد قلبم بیشتر می شکست ...کنترل بغضی که داشت خفه ام می کرد سخت شده بود دیگه یه لحظه ام نمیتونستم اینجا بمونم ..! خواستم از پشت میز بلند بشم که گارسون همون لحظه رسید و غذا رو اورد ...با دیدن ظرف بزرگی از برنج که جلوم گذاشت متعجب به امیر نگاه کردم که با خنده گفت : _ نمیدونستم چه هدیه ای برات بگیرم ..هر چی هم برمیداشتم سایزت پیدا نمیشد واسه همین فکر کردم بهترین هدیه واسه تو غذا باشه هر چقدر دلت میخوای بخور..! با چشمای پر از اشک به ظرف غذای روبروم زل زدم مگه من گاو بودم؟ چرا کسی که عاشقشم بایداینطوری تحقیرم کنه؟ کیفم رو برداشتم و از پشت میز بلند شدم که دستی روی شونه ام نشست و...❌♨️🔞 https://telegram.me/joinchat/AAAAAEZ58lenIQX6ric2Kg #پسره‌_دختره_روبخاطرچاق_بودنش_مسخره_میکنه_اما_دوسال_بعدش_باهاش_بازروبرومیشه_امادختره_خیلی_تغییرکرده
نمایش همه...

~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~ 🌸‌ سک*س زیاد و گشادی واژن‌ ‌ ‌🟣ارتجاعی بودن واژن خانم ها این امکان را می دهد که پس از هر رابطه جنسی، واژن به شکل اولیه خود بازگردد. 🟣 ‌🔴بنابراین این باور غلط است که خانمی با رابطه جنسی زیاد واژنش گشاد تر از خانمی با رابطه جنسی کم است.‌🔴 ‌ ‌🟠تنها دو دلیل برای گشادی واژن خانم ها هست: افزایش سن و زایمان.🟠 ~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~•~ 🆔 https://t.me/joinchat/AAAAAE_hxChLMOSAVCGdzA https://t.me/joinchat/AAAAAE_hxChLMOSAVCGdzA
نمایش همه...