The service is also available in your language. For translation, pressEnglish
Best analytics service

Add your telegram channel for

  • get advanced analytics
  • get more advertisers
  • find out the gender of subscriber
دسته بندیمشخص نشده است
زبان جغرافیایی و کانال
مشخص نشده است

audience statistics شاهنامه فردوسی

اگه وقت، هزینه و حوصله شاهنامه خوندن نداری مطالب اینجارو چندبار بخون🤗 به دوستانتم معرفی کن❤ 📙شاهنامه به زبان ساده و روان همراه با دکلمه،انیمیشن وتفسیر 
نمایش توضیحات
4 067-2
~940
~48
23.11%
رتبه کلی تلگرام
در جهان
695 605جایی
از 7 308 251

جنسیت مشترکین

می توانید بفهمید که چند زن و مرد در این کانال مشترک هستند.
?%
?%

زبان مخاطب

از توزیع مشترکین کانال بر اساس زبان مطلع شوید
روسی?%انگلیسی?%عربی?%
تعداد مشترکین
چارت سازمانیجدول
D
W
M
Y
help

بارگیری داده

طول عمر کاربر در یک کانال

بدانید مشترکین چه مدت در کانال می مانند.
Up to a week?%Old Timers?%Up to a month?%
رشد مشترکین
چارت سازمانیجدول
D
W
M
Y
help

بارگیری داده

Since the beginning of the war, more than 2000 civilians have been killed by Russian missiles, according to official data. Help us protect Ukrainians from missiles - provide max military assisstance to Ukraine #Ukraine. #StandWithUkraine
بوی ایران‌ 🌲 با تور به تاجیکستان رفتم، افتخاری عجیب وجودم را فرا گرفت، زیرا آنجا تنها جایی ست که انسان احساس ایرانی بودن می‌کند؛ حتی بیشتر از خود ایران! ازلحظهٔ ورود به فرودگاه «دوشنبه» که این بیت را بر آن نوشته‌اند؛ *رواق منظر چشم من، آشیانهٔ توست* *کرم نما و فرود آ، که خانه خانهٔ توست*   حس خوشایندی شروع می شود. ✅ زبان *زیبای فارسی با تلفظ کهن خراسانی، اندیشه را تا دور دست‌ های دوران«سامانیان» واپس می برد* با آن لغات فراموش شدهٔ کهن دری و پهلوی، آرامش خاصی به دست می دهد. وارد شهر که می شوم، تمام کوچه‌ها و خیابان‌ها، با *اسامی ایران باستان نامگذاری شده است* و تندیس‌ های *ابن سینا، خیام، رودکی، فردوسی و...* همه جا به چشم می خورد. واحد پولشان *سامانی* است که ناخودآگاه شکوه شاهنامه را در دل، متجلّی می‌کند. نام‌های زنانِ گیسو فرو هشتهٔ آنها، با آن لباسهای بسیار شاد و رنگی و پوشیده، اینهاست: *دلربا، دلکش، دلبر، فرنگیس، مشک افشان، گیسو سیاه*. نام مردانشان بیشتر *سیاوش، ایرج، فرهاد، فریدون، و....*. همهٔ شهر به سبک ایران باستان، *غرق سرور و آوازخوانی، رامشگری و خنیاگری است* و در تقویمشان دوازده ماه سال را عزا پر نکرده است! پیش از ، همهٔ مردم در کوی و برزن می‌نوازند و می‌رقصند*. روز اول نوروز در مکان بزرگی به نام *نوروزگاه*  به شیوهٔ *تخت جمشید* آراسته شده است، جمع می‌شوند و هزاران هزار انسان، دست‌افشان و پای‌ کوبان، شادی می کنند. مکان‌های جغرافیایی کشورشان برای اهل ادبیات و تاریخ نام های رویایی است: *جیحون، بدخشان، خجند و...* حتی مکان‌هایی که جزو کشور تاجیکستان نیستند، ولی وقتی درآن فضا قرار می‌گیری، نامشان به یاد می‌آید: *خوارزم، بخارا، سمرقند،* ذهن را به هر سویی می کشانند. فاصلهٔ ده ساعتهٔ دوشنبه تا نزدیکترین ساحل فرارودان را با *شوقی کودکانه* طی می‌کنم و در ذهنم گذر کیخسرو از جیحون و تیر آرش و تسلیم شدن سیاوش که می‌گفت: *یکی کشوری جویم اندر جهان* *که نامم ز کاووس ماند نهان* ✅ ابتدا *اندوه می‌خوردم* که چرا این تکه از بدنهٔ ایران جدا شده، *ولی بعد اندیشیدم* که همان بهتر که جزو ایران نیست، تاحداقل بر روی این کرهٔ خاکی که *روزگاری چهل و چهار سرزمینش، زیر پای پادشاهی داریوش* بود، زمین کوچکی باقی مانده باشد *که رنگ و روی ایرانی به خود گرفته باشد و بوی ایران بدهد*. ‌ ‌
ادامه مطلب ...
553
20
👈 آیا شاهنامه اثری عرب‌ستیز است؟ در شاهنامه حتی یک مورد تحقیرنژادی نسبت به اعراب وجود ندارد و حتی قهرمان کتاب شاهنامه، رستم است که از طرف مادر، نژاد عرب دارد. ( در پادکست ۴ دلیل ذکر شده ) 👈 آیا شاهنامه اثری نژادپرستانه است؟ در شاهنامه، ایرانیان و تورانیان برابر با هم نقد می‌شوند؛ بسیاری از شاهان ایرانی شاهنامه، شخصیت‌های منفی کتاب هستند: جمشید برمنش، نوذر سبک‌سر، کاووس تیزمغز و گشتاسپ آزمند. ( در پادکست ۶ دلیل ذکر شده) 👈 آیا شاهنامه اثری ترک‌ستیز است؟ (در پادکست ۳ دلیل عمده همراه ۴‌ نکته پیرامونی، ذکر شده) 🎧 دفتر خسروان تشریح موضوعی کتاب اثر جناب استاد 🎙 و
ادامه مطلب ...

میدان فردوسی قسمت سوم.mp3

712
3
🔅نوروز همان پاسخ دندان شکن ماست!🔅 تاریخ شما شرح برانداختن ماست    این کهنه کتابی است که جلدش کفن ماست این گربه‌ی کِز کرده‌ی چسبیده به دیوار    ته مانده‌ای از بیشه‌ی شیر وطن ماست بی‌پرده بگوییم که در پرده نگنجیم    عریانی ما پاکترین پیرهن ماست چیزی که نداریم به تاراج شما رفت آن چیز که مانده است همان فوت و فن ماست سرسختیِ فردوسی و سرمستی حافظ آن لشکر پنهان شده در خویشتن ماست معشوق غزل جلوه‌ای از روح حماسه است سهراب‌، همان سرو چمان چمن ماست ای آنکه به آئین عجم خُرده گرفتی نوروز همان پاسخ دندان شکن ماست مازنده بر آنیم که آرام نگیریم این آیه‌ی کوتاه، تمام سخن ماست حسن_قریب 🔥 نوروزتان پیروز 🔥 🌹 همبستگی ایرانیان
ادامه مطلب ...
1 067
26
اجرای: فریدون فرح اندوز شاعر : فریبا صفری نژاد
1
0

file

1 042
17

file

901
15
جوانی که رویایِ این مرز بود فراتر ز نام فرامرز بود نبودش به جز مشت پشت و پناه در این شام عاشق کشِ روسیاه به سودای بهمن چو بر دار شد زمین و زمانی عزادار شد یلی که نبودش امیدی به سر ز خویشی در این شام و شرو شرر پدر کو مگر بیقراری کند چه شد مادری تا که زاری کند بر این داغ کو سینه ی پرپری که کوبد به دیوار و بر هر دری تو گفتی جهان جمله اعدام شد ز داغِ امیدی که ناکام شد پس از مرگ شد این وطن مادرش پدر گشت این خاک بر پیکرش بشد پور مظلوم ایران زمین به خونخواهی اش میهنی غرق کین که برهم زند خوابِ ضحاک را که بردار بُرد این سرِ پاک را
ادامه مطلب ...
1
0

file

868
15

file

702
13

file

689
18

file

755
24
دادنامه - خان اول 💠مهسا امینی، اسمی که رمز شد به نام خداوند رنگین کمان خداوند عشق و امید و کیان خداوند مهسا، خدای قیام که زین شام سرزد چو ماه تمام خداوند شادی و شور و سرور خدا نور آری خداوندِ نور رسد صبح و شام سیه بگذرد به اندیشه و نور عشق و خرد توانا بود هر که دانا بود به راهی که با رمز ژینا بود درخشید ماهی در این شام کین کزو گشت بیدار ایران زمین پس ابر اندر یکی ماه روی برآورد سر با کمندی ز موی تو گفتی که تهمینه ای دیگر است چو گوهر که بی حاجت از زیور است یکی دخت کُرد از دیاری غیور چو خورشید تابان به مهر و غرور روانش خرد بود و تن جان پاک ولی دست دیوی کشیدش به خاک به جرم بلندی گیسوی او به گرز گران کوفت بر روی بر ان قرص ماه ابر شب چیره شد زمان ایستاد و جهان تیره شد شکست آه او شیشه صبر را چو طوفان که زایل کند ابر را نهالی که با عشق او پا گرفت درختی شد و اسم مهسا گرفت به اسمی که رمزی بر این راز شد قیامی جهانگیر آغاز شد بپاخاست از هر طرف دختری ز هر موی او زاده شد دختری که خونخواه این مادر پاک شد جهان تیره بر چشم ضحاک شد شعر ؛ فریبا صفری‌نژاد اجرای ؛ فریدون فرح‌اندوز
ادامه مطلب ...

file

936
36
نوروز را بگویید که امسال بیاید در حمله‌ی تازیان به ایران، سیستانیان مقاومت بسیار و تازیان خشونت بسیار نمودند، چندانکه ربیع بن زیاد(سردار مسلمان) برای ارعاب مردم و کاستن از شور مقاومت آنان دستور داد ؛ « بلندایی بساختند از اجساد کشتگان و کشتگان را روی هم انباشتند و تکیه گاه ساختند و ربیع بن زیاد بر آن بنشست …بدین ترتیب اسلام در سیستان متمکن شد و… در آن شرایط سوخته و سوگوار بود که وقتی سپاهیان «قتیبه» نیز سیستان را خاک و خون کشیدند مردی چنگ نواز در کوی و برزن شهر که غرق خون و آتش بود از کشتار ها و جنایات «قتیبه» قصه ها می گفت و اشک خونین از دیدگان آنانی که بازمانده بودند جاری می ساخت و خود نیز خون می گریست .. و آنگاه بر چنگ می نواخت و می خواند ؛ «با این همه غم در خانه‌ی دل اندکی شادی باید که گاه نوروز است اندکی شادی باید که گاه نوروز است » ✍ملاحظاتی در تاریخ ایران 📗علی میر فطروس ✔️فقط برج ایفل پاریس و دروازهٔ براندنبورگ برلین و مجسمهٔ مسیح ریودوژانیرو نیستند. در بسیاری از شهرها و حتی روستاهای کمتر مشهور جهان هم تندیسی، میدانی، میدانچه‌ای، خیابانی، بنایی و گاه اصلا درختی یا سرودی هست که جایگاهی نمادین دارد و از هویت و قدمت آن شهر یا روستا خبر می‌دهد. مردمش به آن نماد مفتخرند و از آن نیرو‌ می‌گیرند. و این احساس  ریشه و گذشته داشتن نیاز طبیعی هر انسان است. چنان که  حتی ناباوران به زندگی پس از مرگ، همچنان بر مزار عزیزان‌ از دست رفته‌شان حاضر می‌شوند. این خاطره‌بازی نیست. بخشی از هویت و پیشینه، آن‌جاست. زیر تلی از خاک. اما همچنان زنده و دعوت‌کننده. کمدی غم‌انگیزیست؛ مردم سرزمین‌هایی با قدمت‌هایی گاه کمتر از سه چهار قرن نمادها و ریشه‌ها را حفظ و به آن‌ها افتخار می‌کنند و سرود و پرچم و سنت‌های‌شان را پاس می‌دارند. در آن کشورها متفکرانی هستند که آراء و اندیشه‌های‌ پاره‌ای از آن‌ها کسانی را در کشوری دیگر، با قدمت چندهزارساله به این نتیجه رسانده که تاریخ و پیشینه و پرچم و خاک و مرز و فرهنگ و سنت مهم نیست و باید به هرچه نماد و سنت تسخر زد. نوروز را پاس می‌داریم. می‌دانیم ملت بی‌گذشته، ملت بی‌آینده است. می‌بینیم چه تقلایی دارند سرزمین‌های بی‌تاریخ که پیشینه بسازند و اسطوره بتراشند برای خود. ما این‌ها را داریم. پس امانت‌دار و قدرشناس، حفظ‌شان می‌کنیم. با یاد عزیزانی که امسال به گذشتهٔ مشترک همهٔ ما، به تاریخ و به خاک این سرزمین پیوستند. حالا گذشته‌ای و زمینی داریم که از یک سال پیشش عزیزتر و قیمتی‌تر است. و گرامی‌داشت نوروز یعنی پاسداشت همهٔ این‌ها. نوروز فرخنده باد
ادامه مطلب ...
1 301
24

حکیم_ابوالقاسم_فردوسی:_میراث_دار_هویت_ملی_ایران_jdsWWE1sGLg.mp4

1
0

گاهشمار شاهنامه ای 1402.pdf

1 343
55
سالروز پایان سرایش شاهنامه فردوسی بزرگ در دوره‌ای که تاریخ ملی ایرانیان درحال فراموشی و از یاد رفتن بود، کار بزرگی را آغاز کرد و از روی منابع موجود و پراکنده، بویژه خداینامه‌های بازمانده از دوره ساسانی ؛ تاریخ ایران‌زمین را بنظم درآورد. از آن پس نمیرم که من زنده‌ام که تخم سخن من پراگنده‌ام هر آنکس که دارد هش و رای و دین پس از مرگ بر من کند آفرین . ۲۵ اسپندماه ۳۸۸ خورشیدی . شاهنامه فردوسی بزرگ، تقریبا ۵۰هزار بیت دارد ؛ او در پایان شاهنامه و در آخر داستان یزدگرد سوم ؛ دو بیت آورده است که از آن با عنوان « آخرین سخن فردوسی با مردم ایران یاد میکنند ؛ . چو بگذشت سال ازبرم شست و پنج فزون کردم اندیشهٔ درد و رنج به تاریخ شاهان نیاز آمدم به پیش اختر دیرساز آمدم بزرگان و با دانش آزادگان نبشتند یکسر همه رایگان نشسته نظاره من از دورشان تو گفتی بدم پیش مزدورشان جز احسنت از ایشان نبد بهره‌ام بکـَفت اندر احسنتشان زهره‌ام . . سرآمد کنون قصهٔ یزدگرد به ماه سفندارمد، روز ارد ز هجرت شده پنج هشتادبار به نام جهانداور کردگار چواین نامور نامه آمد ببن ز من روی کشور شود پرسخن از آن پس نمیرم که من زنده‌ام که تخم سخن من پراگنده‌ام هر آنکس که دارد هش و رای و دین پس از مرگ بر من کند آفرین . . و چه زیبا فردوسی بزرگ در این دو بیت پایانی « آینده » خود را پیش‌بینی کرده است که : (( از آن پس نمیرم که من زنده ام )) بیش از ۱۰۰۰سال از سرایش شاهنامه میگذرد، ولی نه تنها فردوسی به فراموشی سپرده نشد که در هر دوره تاریخی « مردم و پادشاهان حاکم » از او به « نیکی » یاد کرده‌اند، این موضوع را وجود چندهزار نسخه خطی که برخی از آنها به دستور حاکمان وقت و با آب طلا آغاز شده‌اند، ثابت میکند. (( که تخم سخن من پراگنده‌ام )) : فردوسی خود را به کشاورزی تشبیه کرده است که سخن را مانند دانه گندم در زمین ایران پراکنده است که به راستی همین گونه نیز هست. (( هر آنکس که دارد هش و رای و دین )) و آدم‌های باخرد و دانا میدانند که فردوسی چه کار بزرگی انجام داده است که (( پس از مرگ بر من کند آفرین )) ! به راستی که
ادامه مطلب ...
1 710
21

file

1 119
6
فارسی‌زدایی انگلستان در شبه‌قارهٔ هند و آنچه روسیه با زبان اقوام آسیای میانه کرد. من در آکسفورد که بودم،آنجا در کتابخانه‌اش، یک فرد انگلیسی که اسمش، همه چیزش انگلیسی بود، عضو کمپانی هند شرقی بود، آمده بود زبان فارسی یاد گرفته بود و به فارسی شعر می‌گفت و شعر در سبک هندی! شماهایی که زبان مادریتان هست، شما که بعضی‌هایتان فوق لیسانس و دکتر ادبیات فارسی هستید محال است شعر بیدل را بفهمید. بیدل یک منظومۀ بسیار بسیار منسجم و پیچیده‌ای است که کُدهای هنریش را هر ذهنی نمی‌تواند دی‌کُد کند به اصطلاح زبانشناس‌ها؛ و این آدم آمده و به سبک بیدل شعر گفته و چقدر جالب و عالی… آدم باورش نمی‌شود که اینقدر این‌ها... [انگلیسی‌ها] بعد آن وقتی که مسلّط شدند، گفتند: گور بابای زبان فارسی! شما زبان فارسی برایتان خوب نیست. شما بیایید اُردو را که یک زبان محلّی است، این را بگیرید بزرگش کنید و همین کار را کردند. آنها می‌دانستند که زبان فارسی شاهنامه دارد، مثنوی دارد، سعدی دارد، حافظ دارد، نظامی دارد، می‌تواند با شکسپیر کُشتی بگیرد. ولی زبان اردو چیزی ندارد که با شکسپیر کُشتی بگیرد. بعد از مدتی بچّۀ هندی می‌گوید: گور بابای این زبان اُردو. من که می‌توانم شکسپیر بخوانم، چرا این شعرهای ضعیف و این ادبیات چی چی… را بخوانم اصلاً زبانم را انگلیسی می‌کنم، چنانکه کردند. ببینید آن‌هایی که روی زبان‌های محلّی ما فشار می‌آورند که من آقا به لهجۀ کدکنی بهتر است شعر بگویم، او می‌داند چکار می‌کند، او می‌داند که در لهجۀ کدکنی، شاهنامه وجود ندارد، مثنوی وجود ندارد، نظامی وجود ندارد، سعدی [وجود] ندارد. این لهجه وقتی که خیلی هم بزرگ بشود چهار تا داستان کوتاه و دو سه تا شعر بند تنبانی میراثش خواهد شد. آن بچه هم می‌گوید من فاتحهٔ این را خوندم. من شکسپیر می‌خوانم یا پوشکین می‌خوانم. الان شما فکر می‌کنید روس‌ها چه کار می‌کنند در آسیای میانه، در سرزمین آسیای میانه روس‌ها الان سیاستشان همین است. هر قومیت کوچکی را پروبال می‌دهند. می‌گویند خلق قزاق و … بگویید گور بابای ادبیات فارسی و سعدی و حافظ. شما بیایید لهجۀ خودتان را موسیقی خودتان را… و ما برایتان کف می‌زنیم، ما برایتان دپارتمان در مسکو تشکیل می‌دهیم. مطالعات قوم قزاق و چی و چی… آن بچۀ قزاق مدتی که خواند می‌گوید این زبان و فرهنگ قزاقی چیزی ندارد. من داستایوفسکی و چخوف و پوشکین می‌خوانم. لرمانتف می‌خوانم. فاتحه می‌خوانم بر زبان و فرهنگ ملی خودم. روس می‌شود. این نظر من نیست که بگویید من یک شوونیست فارس هستم. زبان فارسی در همه کرۀ زمین با رباعیات خیام و مثنوی جلال‌الدین  و شاهنامه و سعدی و حافظ و نظامی و … شناخته می‌شود در همۀ دنیا. شکسپیر با آن نمی‌تواند کشتی بگیرد. پوشکین با آن نمی‌تواند کشتی بگیرد. اما با آن لهجۀ محلی که تشویقت می‌کنند، بعد از مدتی نوۀ تو، نبیرۀ تو، می‌گوید من روس می‌شوم، انگلیسی می‌شوم. شکسپیر می‌خوانم، لرمنتف می‌خوانم، پوشکین می‌خوانم. این را ما هیچ بهش توجه نمی‌کنیم. ما نمی‌خواهیم هیچ زبان محلّی‌ای را خدای‌نکرده… چون این زبان‌های محلّی پشتوانۀ فرهنگی ما هستند. ما اگر این زبان‌های محلّی را حفظ نکنیم، بخش اعظمی از فرهنگ مشترکمان را عملاً نمی‌فهمیم. ولی این زبان بین‌الاقوامی که قرن‌ها و قرن‌ها و قرن‌ها همۀ این اقوام درش مساهمت (همکاری و همیاری) دارند… هیچ قومی بر هیچ قوم دیگری تقدم ندارد در ساختن امواج این دریای بزرگ. ما به این باید خیلی بیشتر از این‌ها اهمیت بدهیم… همین کار الان در آسیانه میانه دارد می‌شود، سه نسل، چهار نسلِ دیگر بگذرد، بچه‌های قزاق و اُزبک و تاجیک، روس هستند (خواهند شد). الان منقطع هستند، با ما هیچ ارتباطی ندارند. پوتین اجازه نمی‌دهد به این‌ها که خط نیاکانشان را یاد بگیرند. نمی‌خواهند گلستان سعدی و بوستان سعدی و نظامی بخوانند، سنگ قبر پدربزرگشان را نمی‌توانند بخوانند این‌ها… [انگلستان] آن شبه قاره هند را هم همینطوری کرد. اول زبان فارسی را از بین برد، بعد گفت: شما اردو بخوانید. اردو چه دارد که با شکسپیر کُشتی بگیرد. خیلی مهم است. ما این را باید بدانیم. این زبان بین الاقوامی ما منحصر در فارسی‌زبانان نیست همۀ اقوام، مساهمت‌کنندگان در خلاقیت این فرهنگ و زبان هستند. محمدرضا شفیعی کدکنی
ادامه مطلب ...
934
13
خرنامه آن خری که چهارشنبه‌سوری را «سند خریت پیشینیان» می‌دانست، نماینده راستین تفکر ۴۴ ساله [و ۱۴۰۰ ساله ] است که خر را با نمد داغ می‌کنند(۱) تا بمانند. از شکم آن خر، خرِبالاخر (بر وزن قوز بالا قوز)، یعنی این خردکتر زاییده شد. چه خربازاری‌ست بازار دین که مثل هر صنف دیگری، آنکه نو آمد و خرش را از پل گذراند، زیرآب آنها که پیش‌تر بودند زد. چطور خرفهمشان کنیم که دین امر خصوصی‌ هر خر است تا سر در آخور خود کنند و ما را خِرکش خریت‌شان نه؟ ما مردم خر نشدیم! خری داغ کردند(۱) که بوی کباب می‌داد و گفتیم حتمن خبری‌ست و بساطی در سفره‌مان می‌چینند، اما حالا؟ ماییم و همان خر و همان یک کیلو جو. حالا در این خرتوخری که همه از صدقه سر حکومت خران است، یک عده خر دیزه(۲) هم قد علم کرده‌اند. البته ما هم خرمان را دراز نبسته‌ایم(۳)؛ بساط خریت را برمی‌چینیم. ➖➖➖ ۱)مکر و حیله ۲)نام خری افسانه ای که خود را در آب غرق کرد تا به صاحبش آسیب برساند ۳)کوتاه نمی آییم
ادامه مطلب ...
691
14
📘اسفندریار شاهنامه و حزب‌اللهی‌های امروز ✍️ 🍂 خامنه‌ای فقط یک‌بار در سال هفتاد دربارۀ شاهنامه سخن گفته است؛ ۳۱ سال پیش! چه گفته؟ اسفندیار را تحسین کرده و گفته که «تیپ اسفندیار، تیپ حزب‌اللهی‌های امروز ِخودمان است!». حال ببینیم ارجاع خامنه‌ای به اسفندیار برای چیست؟ و او با این مثال، از یاران وفادار خود، چه خواسته‌است؟ 🍂 اسفندیار در یک «سرباز» است که «شاه را جانشین خدا می‌داند» و معتقد است که به دلیل این جانشینی، «راه بهشت و جهنم را فرمان شاه مشخص می‌کند» و «عقوبت ِسرپیچی از فرمان شاه، جهنمی شدن در جهان ِپس از مرگ را به همراه دارد». 🍂 حال سوال این است که این عقاید ِاسفندیار از کجا آمده‌است؟ مذهب. طبق گفته‌ی اسفندیار، زرتشت گفته‌است که «هرکس از فرمان شاه سرپیچی کند، جایگاهش در دوزخ است». این عقیده‌ی مذهبی، همان است که «ولی‌فقیه» را جانشین امام زمان و درنتیجه، جانشین خدا می‌داند؛ به همین دلیل، فرمان ولی‌فقیه، فرمان خداست و اگر اجرا نشود، فرد از اسلام ساقط و درنتیجه جهنمی خواهد شد. 👈 اما نکته‌ی اصلی ِخامنه‌ای اینجاست: اسفندیار شاه ِخود را بعنوان یک فرد لایق اصلا قبول ندارد، اما بنابر دستور دین، باید مطیع شاه باشد! از نظر اسفندیار، شاه ِاو، یک انسان «بی‌خرد، طمع‌کار و بی‌دادگر» است و تصمیمات او «کاملا اشتباه» است و درنهایت، باعث «نابودی ایران و حتی دین» خواهد شد، اما با این حال، طبق دستور دین، با نهایت احساس وظیفه‌شناسی، فرمان شاه را اجرا می‌کند! 🍂  آنچه خامنه‌ای می‌خواهد، دقیقا همین است و درواقع با این مثال به یاران خود می‌گوید که: «حتی اگر تصمیمات مرا «خلاف عقل ِخود و مصالح ِسرزمین و حتی دین ِخود» یافتید، فراموش نکنید که من «جانشین خدا» هستم و باید فرمان مرا با جان و دل اجرا کنید؛ وگرنه اسلام را فدا کرده‌اید و کافر شده‌اید؛ چون امور مربوط به ماوراء را «جانشین خدا» می‌‌فهمد و شما نمی‌فهمید». 🍂 مثال اسفندیار، یعنی هم باید «سرباز» من باشید و هم من را مانند «پدر» خود بدانید؛ چون اسفندیار هم سرباز بود و هم فرزند شاه. 🍂 اما نتیجه‌ی کار اسفندیار چه شد؟ ۱- به دلیل تاسیس «اولین حکومت مذهبی» در شاهنامه، «اولین جنگ داخلی» ایران در شاهنامه شکل می‌گیرد؛ نبرد رستم و اسفندیار. ۲- درنتیجه‌ٔ جنگ داخلی، ایران «تمام اقتدار و پهلوانان بزرگ» خود را از دست می‌دهد؛ اسفندیار کشته می‌شود و رستم هم به دلیل شومی ِمرگ اسفندیار، بلافاصله کشته می‌شود. ۳- درنتیجۀ جنگ‌های داخلی و کشته‌شدن پهلوانان، اسکندر حمله می‌کند و ایران صدها سال تجزیه می‌شود! 🍂 درواقع نتیجۀ «اسفندیار بودن» و «منطق اسفندیاری»، «تجزیۀ ایران» بود؛ این پیام از هزار سال پیش به ما رسیده بود. ➖➖➖
ادامه مطلب ...
797
19

فردوسی_احیاگر_زبان_فارسی_و_هویت_ایرانی_فردوسی_فقط_نویسنده_و_شاعر.mp4

562
6
«زردی من از تو، سرخی تو از من» چارشنبه‌سوری از جشن‌های ملّی و باستانی ایرانیان است و همه سال با آداب و رسومی خاص برگزار می‌شود. دل خوش سیری چند؟! دل خوش نمی‌خواهد؛ بیمار و سوگوار و گرفتار هم از دیرباز با دل اندوهگین و چشم اشکبار در این جشن شرکت می‌کرده‌اند. بیماران برای رفع مرض و دردمندان برای دفع اندوه از روی آتش می‌پریده‌اند و در حال پریدن ترانه‌هایی می‌خوانده‌اند: «زردی من از تو، سرخی تو از من» «غم برو شادی بیا، محنت برو روزی بیا» «ای شب چارشنبه، بده مراد بنده» هنگام بازگشت در خانه را می‌کوبیده‌اند. – کیست؟ – منم. – از کجا آمده‌ای؟ – عروسی. – چه آورده‌ای؟ _ تندرستی. این جشن مختص مردمانی که در ایران کنونی زندگی می‌کنند نیست. برای مثال: «در تاجیکستان و ازبکستان و در بخارا و سمرقند در شب چهارشنبه‌سوری همهٔ مردم شست‌وشو می‌کنند و مردان پس از تراشیدن موی سر خود، از روی آتش فروزان می‌پرند و می‌گویند: روی پاک از تو، دامن پاک از ما.»(ص۴۶۹) «در بدخشان و شمال افغانستان دختران موی سر خود را به چهل رشته تقسیم کرده و آن را می‌بافند و در انتهای رشتهٔ موها ترکهٔ ظریفی می‌بندند تا تمام چهل رشته به ترتیب در کنار یکدیگر قرار گیرد و هنگام پریدن از روی آتش می‌گویند: به روی مبارکت گردم. زردی مرا گیر و سرخی‌ات را بده.»(ص۴۶۹) «در غرب چین مردم در اطراف درختی کهن‌سال که آن را یادگار آرش تیرانداز و مرز ایران می‌دانند آتش می‌افروزند و می‌گویند: زیان و زحمتمان را افشاندیم و سوزاندیم.»(ص۴۶۹) آتش در باور ایرانیان پاک و مقدس است. در مناطقی از ایران اعتقاد داشته‌اند «کسی که تب دارد، اگر در سر چهارراهی از روی آتش رد شود حالش خوب می‌شود. و کسی که غمی در دل دارد اگر از روی آتش عبور کند غمش برطرف می‌شود»(ص۴٠) و اینگونه در واپسین روزهای سرد زمستان در آوردگاهی که شمشیر سرخ نور و گرما می‌درخشد و یکّه‌تازی می‌کند، زردرویی را بدل به سرخ‌رویی می‌کرده‌اند. از آن به دیر مغانم عزیز می‌دارند که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست. (باورهای عامیانهٔ مردم ایران، دکترحسن ذوالفقاری با همکاری علی‌اکبر شیری، نشر چشمه، ۱۴٠٠)
ادامه مطلب ...
877
13

چهارشنبه سوری از کجا آمده [3qyL-vOOGNw].mp4

630
1

file

874
4
داستان رستم و سهراب در شاهنامه
751
2

file

472
4
#داستانهای_شاهنامه – Telegraph 📗قسمت ۵۸ ؛ مرگ سهراب رستم و سهراب دوباره مشغول کُشتی می شوند. اما اینبار گردان سپهر را هوای دیگر در سر بود. قدرت سهراب گویی کم شده و ناگهان رستم در یک لحظه سهراب رابر زمین زده و با خنجر زهر آلود جگرگاه او را می درد. سهراب به رستم نگریسته و به او می گوید که او هرکه باشد پدرش رستم، انتقام او را خواهد گرفت. در یک لحظه دنیا پیش چشم رستم تیره و تار می شود از و می پرسد چه نشانی از رستم دارد. سهراب مهره ای را که مادرش از رستم به یادرگار به او داده در بازوی خویش نشان میدهد. رستم گریه و زاری کرده و از هوش می رود چون به هوش می اید سهراب اول اورانکوهش می کند که چرا با این همه اصرار او رستم خود را معرفی نکرد و از او می خواهد که از سپاه توران انتقام نگیرد که آنها با تشویق او آمده اند. رستم به نزد سپاه ایران آمده و شرح واقعه می دهد همه بزرگان گریان و شیون کنان همراه رستم به بالین سهراب می آیند رستم گودرز را برای گرفتن نوشدارو نزد کاووس می فرستد کاووس از دادن نوشدارو امتناع می کند و وقتی رستم خود می خواهد به نزد کاووس برود که خبر مرگ سهراب را به او می دهند. با مرگ سهراب جنگ خاتمه یافته کی کاووس به خواهش رستم از نبرد با سپاه توران صرفنظر می کند سهراب را به زابل برده و سوگواری و عزاداری بزرگی انجام می شود و از طرف دیگر هم تهمینه مادر سهراب در سمنگان از مرگ سهراب باخبر شده و عزارداری می کند و از شدت ناراحتی پس از یکسال او نیز می میرد. ✍ادامه داستان را اینجا مطالعه کنید👇
ادامه مطلب ...
#داستانهای_شاهنامه
💠کشته شدن سهراب به دست رستم🍃۱۸-سهراب از كنار ميدان او را ديد و گفت اي پهلوان تو تازه از چنگ شير رها شده اي، چرا دوباره باز گشتي به تو امان دادم به پيريت بخشيدم. رستم گفت: تو بر جواني خود غره شده اي حال خواهي ديد كه اين پيرمرد دلير، چه آرد به روي تو اي نره شير، دوباره از اسب به زير آمدند . اسباب را بر سنگ بستند . دوال كمر يكديگر را گرفتند و سر بر كشتي نهادند. رستم چنگ پيش برد سر و يال سهراب را به دست آورد و به تندي فرو كشيد ، خم آورد پشت دلاور جوان ، چه توان كرد سهراب زمانش سر آمد و قدرتش از دست شد رستم سهراب…
402
0

file

3
0

Филми_тоҷикии_Ростам_ва_Сӯҳроб_|_فیلم_سینمای_روسی_رستم_و_سهراب_از.mp4

245
2

file

1
0
Last updated: ۱۰.۱۱.۲۲
Privacy Policy Telemetrio