cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

کانال ترجمه خاله‌ریزه

لینک ناشناس برای ارتباط با مترجم https://t.me/iHarfBot?start=5591107692پ رمان‌های : 🎄هرگز هرگز 🎄سرمایه دار 🎄بانفوذ پایان‌یافته https://t.me/world_of_translates

نمایش بیشتر
پست‌های تبلیغاتی
958
مشترکین
-124 ساعت
-37 روز
-1430 روز

در حال بارگیری داده...

معدل نمو المشتركين

در حال بارگیری داده...

Repost from N/a
#پارت_91 دک لبخند زد. _البته که هست. کدوم ادم احمقی میخواد همچین گوهی روی بدنش بزنه؟ ولی منظورم اینکه تو معمولا در برقراری ارتباط با مشتری خوبه و چیزی که میخوان رو بهشون میدی حتی اگه غیراصیل و خسته کننده باشه. آه کشیدم. _هفته پیش با ادی بیرون رفتم. _میدونم. فکر کردم وقتی خودت آماده باشی راجع بش بهم میگی. چند لحظه مکث کرد. _صبر کن، اون اشغال کاری باهات نکرده که؟ وگرنه یک دمبل تو اون کون بزرگش میکنم ... حرفش باعث شد بخندم. _نه ادی واقعا جنتلمن بود.اون حتی آخر شب وقتی خواست ببوستم و من جلوش رو گرفتم، شکایتی نکرد. _پس چی داره آزارت میده؟ _خوب وقتی سر قرار بودم، کلبی بهم پیام داد. هولدن همونجایی که من با ادی قرار داشتم بود و ظاهرا به کلبی گفته بود سر قرار هستم. کلبی واقعا ناراحت شد. دک اخم کرد. _چرا فقط باهاش قرار نمیذاری؟ قبل از اینکه اروم جوابش رو بدم،تردید کردم. _چون میترسم دک. لبخند بزرگی رو صورت دوستم پخش شد. _فقط به زمان نیاز داشتی تا اعتراف کنی. انگشت فاکم رو بهش نشون دادم و بعد سرم رو تکون دادم. _هر بار که خودم رو نشون دادم، صدمه دیدم. دک به سمتم اومد و دست هاش رو روی زانوهام گذاشت. _میفهممت عزیزم. فقط مردهایی که باهاشون قرار گذاشتی بهت صدمه نزدند. مادرت و پدره پدرمرده ات هم با رفتارشون باعث شدند اعتمادی برات نمونه. سرم رو تکون دادم. _کلبی باعث میشه یه چیزهایی حس کنم، دک. _میدونم. فکر میکنی پس چرا انقدر بخاطر اون بهت فشار میارم؟من تو چشم هات میبینمش بیب. _خیلی میترسم که دوباره صدمه ببینم. _مگه همین الانم صدمه ندیدی؟ _اره ولی اگه دیگه بیشتر از این باهم درگیر نشیم، غلبه بهش آسون تره. در ضمن اون یک دختر داره. من حتی نمیدونم بچه میخوام یا نه. دک لبخند غمگینی زد. _قضیه بچه فقط یک بهونه است که خودتم میدونی. یجورایی دیگه از شنیدنش خسته شدم. ولی زندگی خودته پس دیگه بیشتر از این راجع بش اذیتت نمیکنم. ولی بذار اخرین حرفمم بزنم. _چیه؟ _فکر نمیکنم هیچ وقت بتونیم بهش غلبه کنیم. من ترجیح میدم امتحان کنم و صدمه ببینم تا اینکه بقیه عمرم رو بشینم و به این فکر کنم که ممکنه چه چیزی رو از دست بدم. ****
نمایش همه...
👍 12 4🔥 3
Repost from N/a
#پارت_89 _به هر حال از کرست آبی، طرح سلطنتیت خوشم اومد. این یکی رو قبلا ندیده بودم. حتما این رو برای یک قرار واقعی نگه داشته بودی. آخ. از سرویس بیرون اومدم و به اطراف نگاهی انداختم. هیچ نشونی ازش نبود. _چرا بهم نمیگی کجا هستی؟ _چون مهم نیست. _برای من مهمه. بعد از حدود یک دقیقه پیام داد. _فکر میکنی دوست دارم به عنوان یک حروم زاده حسود شناخته بشم؟ این خوب نیست و خودم میدونم. حتی شک داشتم که بهت پیام بدم یا نه. ولی مردم وقتی یک نفر رو دوست دارند ممکنه کارهای احمقانه ای انجام بدن و من واقعا دوستت دارم بیلی. بقدری دوستت دارم که الان نمیتونم درست فکر کنم. سس تند رو روی اسپاگتی دختر ریختم چون فکر میکردم مال خودمه. خداروشکر قبل از اینکه دهنش رو بسوزونه متوجه شدم. همونجا ایستادم و به موبایلم خیره شدم. قلبم درد گرفت. _دیگه پیام نده. من اشتباه کردم. نباید مزاحم شبت میشدم. تو چیزی بهم بدهکار نیستی. دوباره یک پیام دیگه اومد. _شبت بخیر. پاهام میلرزید و بزور خودم رو به میزمون رسوندم. بعد به سمت چپم نگاه کردم و هولدن رو در بار دیدم. چشم تو چشم شدیم و اون ابجوش رو به سلامتی بلند کرد. اون کسی بود که به کلبی خبر داده بود. براش دست تکون دادم هرچند دلم میخواست انگشت فاکم رو بهش نشون بدم.
نمایش همه...
👍 9 2
Repost from N/a
#پارت_88 چهارشنبه شب فرا رسید و اگرچه من در مورد قرار ملاقاتم با ادی هیجان زده نبودم، ولی وقتی به با رسیدیم، متوجه شدم که از همراهی باهاش لذت میبرم. من اونجور که جذب کلبی شده بودم، مجذوب ادی نشده بودم و میدونستم که این به جایی نمیرسه اما در کل از اینکه امشب بیرون اومده بودم، پشیمون نبودم. ناگفته نمونه که پیش غذاهاش واقعا عالی بود. ادی یک تکه میگو رو در مقداری سس غلیظ گشنیز آغشته کرد. _واقعا شگفت انگیزه که مغازه ات در چند سال گذشته چقدر پیشرفت کرده و من یکجورهایی افتخار میکنم که یکی از مشتری های اصلیت بودم. _اره خوب من به تنهایی نمیتونستم اینکارو انجام بدم. دک کمک بزرگی بهم کرد و مکان جدید افراد زیادی رو جذب کرده. _دک عالیه ولی استعداد واقعی اونجا تو هستی. وقتی یک نفر تو کارش خوب باشه، حرف ها سریع پخش میشن. میدونی تو رو به چند نفر دیگه هم پیشنهاد کردم. به دستش که تمامش رو براش تتو کرده بودم، خیره شدم. _خوب من واقعا ازت ممنونم ادی.تو ادم خوبی هستی. موبایلم لرزید و وقتی بهش نگاه کردم، متوجه شدم پیامی از کلبی دارم. _خوشحالم که میبینم میتونی برای یک قرار واقعی بیرون بری، امیدوارم اوقات خوشی داشته باشی. وقتی به اطرافم نگاه میکردم، ادرنالین توی رگ هام جاری شد. اون اینجا چه غلطی میکرد. امروز وسط هفته بود و من فکر میکردم اون خونه پیش سیلر باشه. بهش پیام دادم. _کجایی؟ چند ثانیه بعد جواب اومد. _مهمه؟ _میخوام بدونم از کجا فهمیدی من کجا هستم. _شاید بهتر باشه به قرارت توجه کنی و نگران همچین چیزی نباشی. _همه چیز روبراهه؟ ادی بود که این رو ازم پرسید. _آره، فقط یک ... مسئله شخصیه. از روی صندلیم بلند شدم. _میشه چند لحظه من رو ببخشی؟باید از سرویس استفاده کنم. با نگرانی جوابم رو داد. _البته. به سرویس رفتم تا با خیال راحت به کلبی پیام بدم. به سینک تکیه دادم و سریع تایپ کردم. _تمام شب داشتی منو نگاه میکردی؟ _اره، چون من خیلیییی وقت دارم و ازش برای تعقیب کردن تو استفاده کردم. واقعا بیلی؟ _با این حال، الان اینجایی؟ از جواب دادن طفره رفت. _ای کاش باهام صادق بودی. _منظورت چیه؟ _تمام این مدت طوری رفتار میکردی که انگار از رابطه جدی میترسی و نمیخوای قرار بذاری. ولی ظاهرا فقط برای قرار گذاشتن با من مردد بودی. چرا فقط همین رو نگفتی و کارو تموم نکردی؟ اون هیچ ایده ای نداشت. اون ازم میخواست روراست باشم؟روراست بودن به این معنا بود که باید اعتراف میکردم که تا الان در طول زندگیم از هیچ چیزی باندازه احساسی که به اون داشتم نترسیده بودم. دلایل زیادی وجود داشت که به این قرار اومده بودم. _به این سادگی نیست کلبی.
نمایش همه...
👍 10 2
Repost from N/a
#فصل_۱۱ #بیلی #پارت_90 _بیلی؟ شنیدم که دک اسمم رو صدا میزنه ولی کامل حواسم بهش نبود. _هووووم؟ _من میرم برای خودم اسموتی بخرم، توام یکی میخوای؟ همینجوری به استریل کردن وسایلی که مدتی بود داشتم تمیز میکردم، ادامه دادم تا اینکه یک سوت بلند توجه ام رو به خودش جلب کرد. سرم رو بلند کردم و دک رو با ابروهای بالا رفته دیدم. _یکی میخوای یا نه؟ بینی ام رو جمع کردم. _چی میخوام؟ دک دست هاش رو جلوی سینه اش جمع کرد. _خیله خوب بسه. کونت رو بذار زمین. _چی؟چرا؟ _جون من و تو قراره باهم حرف بزنیم. _چرا بنظر میرسه رو مود پدرانه ات هستی؟ _فقط بشین، بیلی. چشم هام رو چرخوندم ولی قبل از اینکه روی صندلی هیدرولیکم بشینم، دستمال کاغذی تپی دستم رو داخل سطل اشغال پرت کردم. _چه خبر؟ دک بهم اشاره کرد. _تو بطرز لعنتی بدبخت دیده میشی. _نخیرم. _الان تقریبا نزدیک دو هفته اس که داری ات و اشغال تمیز میکنی. تو همون کسی هستی که ات و اشغال هات رو میریزی زمین و انقدر جمعشون نمیکنی که آخرش سر یکی داد میرگزنی اون هارو جمع کنه چون دیگه یادت نمیاد خودت اون هارو ریختی. بهش زل زدم. _من اینکارو نمیکنم. دک سرش رو به سمت جلوی مغازه چرخوند. _هی جاستین! _بله؟ _کی رنگ بنفش رو رو زمین ریخت و تا شش ماه همونجوری موند؟ _بیلی، چطور؟ _بیلی اصلا تمیزکاری میکنه؟ _فقط وقتی عصبانی یا ناراحته. دک به سمت من چرخید. _پس همونطور که گفتم بقدری بیچاره دیده میشی که حتی مشتری هامونم حسش کردند. از حرفش ناراحت شدم. _من حتی اگه رو مود بدی باشم، تتوهام رو بد انجام نمیدم. _نگفتم تتو بد انجام میدی. ولی دختر بیچاره ای که دیشب اومد تتو پروانه میخواست ولی تو روی بازوش یک فرشته مرگ زدی بیلی. شونه بالا انداختم. _خوب؟فرشته مرگ خیلی بهتر از پروانه اس. _موافقم ولی اون دختر یک پروانه لعنتی می خواست. به شخصیت آزاردهنده اش هم میومد ولی وقتی ازت نظر خواست بهش گفتی اکثر کسایی که تتو پروانه میزنند تشویق کننده های سابقی و افراد سطحی هستند که زندگی توخالی دارند که بخاطر پول ازدواج میکنند که آخرشم بد از آب درمیاد. واقعا همچین چیزی گفته بودم؟اوه خدایا فکر میکنم گفتم. با اینحال شونه بالا انداختم. _خوب ... حقیقت همینه.
نمایش همه...
👍 10 1😁 1
Repost from N/a
#پارت_86 بعد از رفتن هولدن،در فکر کلبی موندم. اون واقعا اون شب با کسی درگیر نشده بود و من حسابی بهش ریده بودم. باید همه چیز رو در نظر میگرفتم ولی هنوز عصبانی بودم ولی الان؟ از دست خودم عصبانی بودم. همچنین دلم براش تنگ شده بود و نمیدونستم با این احساسم چیکار کنم. الان اوضاع بهتر بود. اخیرا بخاطر جذابیت هاش ضعیف شده بودم و از قبل هم تصمیم گرفته بودم بودم با کسی که بچه داره وارد رابطه جدی نشم. پس الان که اون ازم عصبانی بود بهتر بود تنهاش بذارم و بذارم همینجور ازم ناراحت بمونه تا بتونیم این بازی که شروع کرده بودیم رو تموم کنیم. همونجور که هولدن ثابت کرد زندگی باندازه کافی کوتاه بود که نخوایم وقت یکی رو تلف کنیم. مجبور بودم نشخوارهای فکریم رو کنار بذارم تا بتونم به مشتری جدیدم برسم. مشتری تکراری بنام ادی استارک, یا ادی عضله ای. ادی مرد خوش قیافه ای بود ولی تایپ من نبود. یکم سنش زیاد بود، طلاق گرفته بود و بدن خوب و عضله ای داشت ... یه فرد عضله ای ولی کله پوک که خوره باشگاه رفتن داشت. از مردهای عضله ای خوشم میومد ولی یه چیزی بنام بیش از حد وجود داشت و ادی با این معیار مطابقت داشت. هربار که میومد ازم می خواست باهاش بیرون برم و همیشه بادش رو خالی میکردم. همیشه ازم میپرسید " امروز قراره روز شانسم باشه؟" و من همیشه اینجوری جواب میدادم" میترسم اینجوری نباشه". همیشه از این بهانه استفاده میکردم که من با مشتری هام قرار نمیذارم و امروزم قرار نبود چیزی تغییر کنه. بعد از اینکه اخرین طرحش رو تموم کردم ازم پرسید: _در مورد بار جدیدی که به تازگی توی این محله افتتاح شده چیزی شنیدی؟ اون ها واقعا پیش غذاهای خوبی دارند. ادی اگه این پیگیر بودنش رو نداشت هیچ چیزی نبود. سرم رو تکون دادم. _اره شنیدم. _باید بهش سر بزنیم و قبل از اینکه دوباره بهم بگی با مشتری هات دوست نمیشی باید اینم اضافه کنم که بعد از این تتو تا مدت ها اینجا نمیام چون برام کافیه. پس اگه تا مدت طولانی تتو نزنم ... عملا دیگه مشتریت به حساب نمیام. کلمه نه نوک زبونم بود ولی بعدش برام سوال شد که آیا بیرونم رفتن با یک نفر دیگه بجز کلبی دقیقا همون چیزیه که بهش نیاز دارم یا نه. شونه ام رو بالا انداختم و قبل از اینکه بتونم نظرم رو عوض کنم جواب دادم. _میدونی چیه ادی؟البته چرا که نه؟ چشم هاش درشت شد و مثل گربه چشایر لبخند زد. اون مطمعنا انتظار نداشت بهش جواب مثبت بدم. بعد جواب دادن به دک نگاه کردم که تمام مکالماتمون رو شنیده بود. جوری بهم نگاه میکرد انگار ده تا سر دارم. جاستین کنار در ایستاده بود و نیشخند میزد. ظاهرا اونم همه چیز رو شنیده بود. هیچ کس توی این اتاق انتظار نداشت من پیشنهاد ادی استارک رو قبول کنم ... حداقل من نه. من هیچ وقت تا حالا پیشنهاد حتی یک مشتری رو هم قبول نکرده بودم و خیلی تا حالا ضربه خورده بودم. حدس میزنم برای هر چیزی یک اولین باری وجود داشت.
نمایش همه...
👍 6 4👀 3
Repost from N/a
#پارت_87 _خوب این بهترین خبریه که در طول این سال گرفتم.چه شبی برات مناسب تره؟ شانسی یک روز تصادفی انتخاب کردم. _چهارشنبه؟ _باشه.بنظرم خوبه. اونجا همدیگه رو ببینیم یا ... _اره. _ساعت هفت خوبه؟ لبخند زدم. _عالیه. بعد از رفتن ادی، دک وقت تلف نکرد. _این دیگه چه کوفتی بود؟ _منظورت چیه؟ _تو حتی از اون یارو خوشت نمیاد. _اون پسر خوبیه و بخاطر پشتکارش مستحق امتیازه. دک ابروش رو بالا انداخت. _پس اون بخاطر پشتکارش مستحق امتیازه ولی کلبی نه؟ لعنتی. به نکته خوبی اشاره کرد. دست هام رو جلوی سینه ام جمع کردم. _این شرایطش فرق داره. _دقیقا. کلبی تو رو میترسونه ولی این یارو نه چون واقعا علاقه ای بهش نداری. آهی کشیدم، حتی نمیت.نستم انکارش کنم. جاستین با صدای بلندی گفت: _من خودم شخصا همیشه روی ادی کراش داشتم. اگه قبلا ازدواج نکرده بودم قبل از اینکه بیلی فرصتی پیدا کنه، ازش استفاده میکردم. من از مردهای بزرگ و درشت هیکل خوشم میاد. دک نظر جاستین رو نادیده گرفت و گفت: _واقعا بیلی؟ کاملا واضحه داری چیکار میکنی. سرش رو تکون داد. _ببین اعتراف میکنم که منم یکم بخاطر اون قضیه تریسام کلبی بهش مشکوک بودم ولی بازم باید بخاطر اینکه حقیقت رو راجع به اونشب بهت گفته بهش امتیاز بدی حتی اگه اینکارش پسندیده نباشه. و چیزی که اون گفت دقیقا عین گفته های هولدن بود. بنظر میرسه که اون فقط بخاطر شیطنت های دوستش گرفتار شده. اگه من خودم بخاطر کارهایی که دوست هام انجام دادند و یا چیزهایی که باعث شدند شاهدش بشم، سرزنش میشدم ... سرش رو تکون داد. _لعنتی، احتمالا الان باید زندان میبودم. _به هر حال الان کلبی از دست من عصبانیه. پس شاید بهتره همونجوری تنها بمونم. _اون ازت ناراحته چون دوستت داره و تنها کاری که تو انجام میدی خرابکاریه. حقیقت درد داشت و من حتی نمیتونستم جوابی پیدا کنم. _باشه. با صدای هوفی دور شد ولی دوباره برگشت. _فقط یک چیز دیگه میگم. باید کور باشی تا نفهمی این واکنش احمقانه ات همون مدرکی هست که بهت نشون میده احساست به کلبی واقعیه. حتی طاقت حرف زدن راجع بش رو نداری چون خوب میدونی که نمیتونی پنهونش کنی. پس حالا هر چی، با همون ادی عضله ای برو بیرون. تظاهر کن الکی جبهه نگرفتی ولی فقط داری وقتت رو هدر میدی. *
نمایش همه...
9👍 4
Photo unavailable
کارت های امشب بزنین 5 هزارتا سکه رایگان بگیرین
نمایش همه...
کد امروز همستر بزنید و یک میلیون سکه رایگان بگیرید E = . T = - H = .... E = . R = .-. E = . U = ..- M = --
نمایش همه...
👍 3👎 2
https://t.me/hamster_kombAt_bot/start?startapp=kentId1863702564 Play with me, become cryptoexchange CEO and get a token airdrop! 💸 2k Coins as a first-time gift 🔥 25k Coins if you have Telegram Premium
نمایش همه...
Hamster Kombat

Just for you, we have developed an unrealistically cool application in the clicker genre, and no hamster was harmed! Perform simple tasks that take very little time and get the opportunity to earn money!

👎 2👍 1
Repost from N/a
#پارت_82 نگاهی بهم انداخت و لب هاش رو روی هم فشار داد. _سیلر عزیزم چرا کارهات رو به دوستم دک نشون نمیدی؟ به سمت کارمندش برگشت و با تن صدایی که جای حرف و مخالفت نداشت باهاش حرف زد. _دک میشه سیلر رو ببری جلوی مغازه و نگاهی به کارهاش کنی؟فکر میکنم آمازون جدیدا تنقلات جدید آورده. مطمعن میتونی یه چیزی باب میل سیلر پیدا کنی. سرش رو تکون داد. _مشکلی نیست رئیس. وقتی از کنارم رد میشد با نگاهش بهم هشدار داد. _من همین بیرونم. به محض اینکه دک در رو پشت سرش بست، بیلی انگشتش رو توی سینه ام فرو کرد. _دیگه هیچ وقت اینکارو نکن. هر دو دستم رو به علامت سوال بالا بردم. _چیکاری؟ _از دختر شیرین و معصومت استفاده کنی تا ببخشمت. آه کشیدم. _دیگه چطوری میتونستم باهات حرف بزنم؟سه بار سعی کردم باهات تماس بگیرم. _نمیدونی منظورم چی بود؟ حوصله حرف زدن باهات رو نداشتم. _امروز یا برای همیشه؟ _نمیدونم. بهم نگاه نمیگرد بنابراین خم شدم تا چشم هامون در یک راستا باشه. _به خدا قسم بیلی هیچ اتفاقی نیافتاد. من بعنوان واسطه هولدن رفتم. سه تا زن بودند. هولدن با یکیشون میپرید و من بقدری نوشیده بودم که بعد از بالا آوردن توی سرویس از هوش رفتم. بعد از اینکه صبح بیدار شدم، هر چهارتاشون باهم تو یه تخت بودند. لب های بیلی از چندش جمع شد. _لطفا دیگه چیزی بهم نگو. _متاسفم ولی همش حقیقته. هیچ اتفاقی بین من و هیچکدوم از اون زن ها نیافتاد. باورم میکنی؟ نفس عمیقی کشید و بیرون داد. _مهم نیست کلبی. _البته که هست. _نه نیست. در حقیقت تو هیچ توضیحی به من بدهکار نیستی و چیزی برای عذرخواهی وجود نداره چون هیچ چیزی بین ما نیست. _بهم یک فرصت بده بیلی. البته که هست. ممکنه باهم سکس نداشته باشیم یا حتی قرار نذاریم ولی یه چیزهایی بینمون هست. نگاهش رو ازم گرفت. _چیزی نیست. متاسفم اگه کاری کردم باور کنی چیزی هست. میتونستم تحمل کنم که ازم عصبانی باشه حتی میتونستم تحمل کنم اگه حرف هام رو باور نمیکرد ولی نمیتونستم تحمل کنم تظاهر کنه دیگه چیزی بینمون نیست. چون میدونستم چیزی که احساس میکنم یکطرفه نیست. حداقل قبل ار اینکه برم و گند بزنم به همه چیز. دست هام رو جلوی سینه ام جمع کردم. _میدونی چیه؟ انقدر این رو به خودت بگو تا شاید باورت بشه. و تو درست میگی نباید با دخترم میومدم. تو این چهار سال یکبارم اینجوری ازش استفاده نکرده بودم نه برای هیچ چیزی. شاید کارم اشتباه باشه ولی این باید بهت نشون بده چیزی که بین ماست خیلی واقعیه ... حداقل برای من اینجوریه. این اطراف میبینمت.
نمایش همه...
9👍 3🤔 2
یک طرح متفاوت انتخاب کنید

طرح فعلی شما تنها برای 5 کانال تجزیه و تحلیل را مجاز می کند. برای بیشتر، لطفا یک طرح دیگر انتخاب کنید.