cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

دنیـــــــــــــdelSaــــــــاے

دنیــــــــــــــdelSaــــــــای

نمایش بیشتر
کشور مشخص نشده استزبان مشخص نشده استدسته بندی مشخص نشده است
پست‌های تبلیغاتی
1 314
مشترکین
اطلاعاتی وجود ندارد24 ساعت
اطلاعاتی وجود ندارد7 روز
اطلاعاتی وجود ندارد30 روز

در حال بارگیری داده...

معدل نمو المشتركين

در حال بارگیری داده...

#part246 نارنجی، قرمز، سبز، کرم و آبی رنگ هایی بودن که می تونستن تو ترکیب با این پالتوی شتری غوغا کنن!! اشاره ای به بقیه ی لباس ها کردم ؛ نیازی به اینا نداریم همینی که تنت کردی مورد پسنده الان فقط باید به فکر ست کردن بقیه ی چیزات باشیم!!! باسن مبارکم رو از کاناپه کندم و واسه پیدا کردن باقی وسیله ها همراه طناز سمت اتاق خواب رفتیم!! در کمد رو که باز کردم سریع گفت ؛ اون کمد واسه شراره و صباست... چشم غره ای رفتم ؛ به جهنم که واسه اوناست مهم جور شدن تیپ توعه نه صاحاب لباس!! با دیدن بافتِ گشاده قرمزی که به تنهایی از چوب رختی آویزون بود دست روش کشیدم ؛ اوف... چه بافت شیک و گرون قیمتی!! این واسه کدومشونه!! _ نمی دونم... تاحالا تن هیچ کدوم ندیدمش!! لبخندی زدم ؛ مهم نیست!! فردا قراره تن تو باشه!! بافتتم که جور شد الان فقط یه شلوار برمودا پیدا کن که نمای کلی کار رو ببینیم!! بعدش میریم سراغ جزئیات!! الحق که چیز کَره ای از کار در اومد!! نیم بوت های سفید صبا رو هم به زور پاش کردم که نالید ؛ ترمه اینا خیلی پام رو می زنه!! نفسم رو با صدا بیرون دادم ؛ انقدر ادای تنگ هارو در نیار قراره فقط ۱ساعت پات باشه پس سعی کن باهاش کنار بیای!! مشغول بحث با طناز بودم که شراره ی وارد اتاق شد ؛ به به چشمم روشن خانوم با اجازه ی کی بافت منو تنت کردی؟! طناز خواست دهنش رو باز کنه که زدم تو حرفش و رو به شری گفتم ؛ من خواستم تنش کنه چون چیز دیگه ای نداشت!! شروع به جیغ و داد کرد ؛ می دونی چند ساعت زیر یه حرومزاده عر زدم که اینو واسم گرفته؟! اونوقت خانوم بپوشه بره مخ بزنه و پول گیرش بیاد؟! عصبی نگاهش کردم ؛ شراره سگم نکن گفتم من ازش خواستم وگرنه بدبخت می دونست تو چه پاچه پاره ای هستی که نمی خواست به کمدت دست بزنم!! نمی خواد که بخورتش فقط ۱ساعت!! @dOnyayedelSa
نمایش همه...
#part245 الحق که ماشین گنگی بود سوئیچ رو توش چرخوندم که بی صدا روشن شد!! بعد کلی سرچ تو اینترنت، دنده ی اتوماتش رو حرکت دادم و پام رو از روی پدال ترمز برداشتم که ماشین تکون خورد!! ذوق مرگ جیغ زدم ؛ نوکرتم خدا از میعاد که آبی واسه ما گرم نشد بالاخره خودت واسمون آستین بالا زدی!! بعد گذشتن از کوچه و افتادن تو بلوار اصلی تازه خم و چم ماشین دستم می اومد!!! دلم می خواست تا خود صبح بیفتم تو دور دور های اندرزگو و حسابی عقده هام رو خالی کنم ولی تایم زیادی نداشتیم و باید واسه عملیاتِ فردا نقشه می کشیدیم!! بعد کمی ور رفتن با ماشین دوباره جلوی مکان پارک کردیم و داخل رفتیم!! دخترا همگی جلوی تیوی مشغول تماشای فیلم پورن و یادگیری پوزیشن های جدید بودن!! پوزخندی زدم حداقل تلاششون در راستای ارتقای کاری قابل ستودن بود!!! روی کاناپه لش کردم و رو به طناز گفتم ؛ شیک و پیک ترین لباس هات رو وردار بیار!! منظورم لباس های بیرونته!! سمت اتاق رفت و بعد هم با چند دست لباس پیشم اومد ؛ باحال تریناش همین هایی هستن که آوردم البته ست بعضی هاشون تکمیل نشده هنوز!! بمیری ای نثارش کردم ؛ پس پول هاتون رو چیکار می کنین دو دست لباس حسابی ندارین!! متوجه نیستین که شغل شما ارتباط ۱۰۰٪ با تیپتون داره؟! قبل از اینکه بخوان غر غر هاشون رو درمورد زیاد شدن جنده های مفتی و کساد کردن بازار کارِ اینا شروع کنن چشم غره ای رفتم و مشغول برانداز کردنِ لباس های طناز شدم!! پالتوی خفن قهوه ای رنگی رو از بین بقیه ی چوب لباسی ها بیرون کشیدم و سمتش گرفتم ؛ نظرم رو اینه!! تنت کن ببینمش!! تن خورش هم همون طور که حدس زده بودم قشنگ بود به فکر فرو رفتم و توی افکارم رنگ های مکمل قهوه ای رو با این پالتو تجسم کردم... @dOnyayedelSa
نمایش همه...
#part244 پوفی کردم ؛ خیله خب... از لباس های مارک خودم واست میارم تو الان فقط به فکر مخ کردنِ طرف باش نه لباس اگه نتونی قاپش رو بدزدی به لباس نمی کشه!! با اینکه نیشش از حرف اولم باز شد ولی بعدش به فکر فرو رفت و از پنجره به بیرون خیره شد!! مطمئن بودم داره به نقشه مون فکر می کنه به اینکه اگه نتونه تیرش رو به هدف بزنه از چشم من و داریوش می افته!! با رسیدنمون به مکان با دیدن ماشین زرد خوشگلی که جلوی در پارک بود ذوق زده از ماشین پیاده شدیم!! فرخ با دیدنمون به رسم ادب دستش رو از جیبش بیرون آوردو نزدیک اومد ؛ سلام خانوم!! لبخندی تحویلش دادم و متقابل سلام دادم ؛ خیلی منتظر موندی؟! پوزخندی زد ؛ نیم ساعتی میشه!! سعی کردم خیلی مودب و با وقار رفتار کنم ؛ آخی ببخشید نمی دونستم انقدر زود می رسی... به ماشین اشاره کردم و ادامه دادم ؛ ببینم داریوش خان این عروسک رو واسه ما فرستاده؟! سوئیچش رو سمتم گرفت ؛ بله خانوم این ماشین از امروز در اختیار شماست سندش هم رفته واسه تنظیم گفتن به اطلاعتون برسونم که بعد اتمام ماموریت ۶دانگ میخوره به اسمتون!! با شنیدن این حرف رو ابرا بودم ذوق مرگ شده بودم و دلم می خواست جیغ بزنم!! فکر نمی کردم داریوش این بار انقدر دست و دلبازی به خرج بده و نمک گیرم کنه پس قطعا ماموریت مهمی بودو باید به نحو احسن انجامش می دادم سوئیچ رو که دست گرفتم نیشم تا بنا گوشم باز شد... تا به حال همچین ماشین خفنی نداشتم، از رنگ و مدلی که داشت معلوم بود خارجیه!! فرخ با خداحافظی کوتاهی ازمون جدا شد که همراه طناز شروع به جیغ زدن کردیم و همو به آغوش کشیدیم... بعد هم درست مثل ندید بدید ها سمت ماشین هجوم بردیم و سوارش شدیم!! @dOnyayedelSa
نمایش همه...
#newpart 😍
نمایش همه...
#part243 نفسش رو بیرون دادو بی تفاوت گفت ؛ با یه ماشین کارت راه می افته؟؟؟ چشم هام رو جمع کردم و با لوندی گفتم ؛ البته باید قیدش رو هم بزنی چون باهاش کار دارم!! لحن صداش عوض شد ؛ خدا به خیر کنه معلوم نیست ترمه خانوم دوباره چه نقشه ای کشیده!! لوکیشن بفرست میدم فرخ واست بیارتش!! باشه ای گفتم و تلفن رو قطع کردم نزدیک ماشین رفتم و رو به طناز گفتم ؛ دیدیش سوژه رو؟! عینکش رو بالا زد ؛ اوعف خوراک خودمه دیوونه ی مردایی با پرستیژ بالام!! پوزخندی زدم و گفتم ؛ داریوش گفت ماشین رو واسمون می فرسته!! فقط نمی دونم لوکیشن کجا رو بهش بدم! ما نقشه مون رو فردا صبح استارت می زنیم. با یادآوری میعاد که پیغوم داده بود شب رو پیش نسرین می مونه پوفی کردم و زیر لب گفتم ؛ البته منم امشب برنامه ای ندارم شاید بیام مکان پیش شما!! خوشحال شد ؛ پس بگو ماشین رو بفرسته جلو مکان تا صبح میریم دور دور و عشق و حال!! فکر بدی نبود دلم لک زده بود واسه کرم ریختن های گذشته!! بعد بررسی کردنِ کاملِ موقعیت و فرستادن آدرس واسه داریوش همراه طناز راهی مکان شدیم!! حسابی تو کف بودم تا ماشینی که داریوش واسمون فرستاده رو ببینم! طناز که فکر می کرد می تونه تیغم بزنه نگاهی به تیراژه انداخت و لوس وار گفت ؛ ترمه جون تو این ماموریت خرید نداریم؟! من اخیرا چیز جدیدی نگرفتما هیچی ندارم! چشم غره ای رفتم ؛ داریوش هنوز یه قرونم به حسابم نزده که توعه ور پریده بخوای خالیش کنی! فعلا با لباس های رفیقات سر کنم تا پول دستم بیاد! رو ازم گرفت و از پنجره به بیرون خیره شد ؛ آخه لباس هایی که شراره و صبا واسه هول های خیابونی تن می کنن به کلاسِ کاریِ من نمی خوره!! @dOnyayedelSa
نمایش همه...
#part242 چشمکی تحویلم داد این یعنی بسپرش به من... اشاره ای به لباس هاش کردم ؛ لباس هات رو تن بریم!! بدون اینکه ازم سوالی بپرسه مشغول حاضر شدن شد!! بعد آماده شدنش دوتایی سوار ماشین شدیم و سمت ماموریت گازش رو گرفتیم!! با رسیدنمون به مقصد از ماشین پیاده شدم و موقعیت رو بررسی کردم... الحق که برای خودش کاخ سفیدی بود خیلی نمی تونستم اونجا مانور بدم چون دوربین های مدار بسته نقطه به نقطه ی کوچه رو ساپورت می کردن!! اینجوری نمی شد.. یه آدم عادی نبود که صبح ساعت ۷ بره سرکار و یه تایم مشخص برگرده خونه باید از داریوش می خواستم برنامه ی هفتگیش رو از یه جایی گیر بیاره!! مشغول فشار آوردن به مغزم بودم که با دیدن ماشین خفنی که جلوی پارکینگ خونه ویلایی توقف کرد به دقت بهش خیره شدم!! چشمم که به طرف خورد دوزاریم افتاد... آقازادگی از ریختش می بارید!! با پایین اومدن شیشه ی ماشینش سریع رو ازش گرفتم که صدای حرف زدنش با تلفن به گوشم خورد ؛ قربانت حاجی جان من فردا راس ساعت ۸ بهارستانم!! چشمم برق زد... گوشه ی لبم رو به دندون گرفتم و با خباثت گفتم ؛ قول نده عزیزم فکر نمی کنم فردا برسی به مقصد!! شماره ی داریوش رو تو گوشیم گرفتم و با خوشحالی گفتم ؛ واسه عملی کردن نقشه یه ماشین باکلاس می خوام!! یه چی در حد حاجیمون!! @dOnyayedelSa
نمایش همه...
#part241 _یک بار دیگه بدون اجازه ی من غلطی کرده باشین از اینجا اخراج می شین!! این بار هم که با داریوش صحبت کنم ازش می خوام حتی داخل دستشویی و حمومتون دوربین مدار بسته نصب کنه تا حرکاتتون رو زیر نظر داشته باشم!! درسته که این مدت کم بودم ولی خبراش به گوشم رسیده که داریوش ماهیانه تون رو قطع نکرده و سر موقع به حسابتون واریز میشه!! نگاه بدی به شراره و پریسا انداختم ؛ دفعه ی دیگه با همین وضعیت میندازمتون تو کوچه!! بعد هم اشاره ای به طناز کردم ؛ تو بیا تو اتاقم!! بعد بستن در اتاق مشغول سرچِ اسم و آدرسی که داریوش واسم فرستاده بود ، شدم!! بعد اینکه تقریبا فیها خالدونش رو بیرون کشیدم با چشم هایی که برق می زد رو به طناز گفتم ؛ این بار داریوش ازمون یک سری فیلم و عکس خواسته که هر طور شده باید به دستش برسونیم! طناز مطمئن باش که اگه ازدواج نکرده بودم خودم این ماموریت رو انجام می دادم ولی الان ممکنه هر لحظه میعاد ازم بخواد که برگردم خونه یا زنگ بزنه!! تموم نقشه هارو خودم می کشم تو فقط باید بتونی نقش بازی کنی! از الان تمرین کن از امشب تموم غذا هات رو با کاردو چنگال بخور‌‌... چند تا اصطلاح انگلیسی یاد بگیر... سعی کن آروم و با طمانینه صحبت کنی... مثل یه خانومی که اصالت تو رگاشه توغریزشه!! سری تکون داد ؛ چندتا کتاب واسه ارتباط موثر خریدم حتما می خونمشون!! لبخندی زدم ؛ می دونستم دست رو خوب کسی گذاشتم... راستی ببینم رانندگی بلدی؟! نه با این زپرتیاش ها ازین دنده اتومات ها اگه بلد نیستی صحبت کنم با یه مربی آموزشی چند روزی برو تمرین!! لباش کش اومد ؛ منو دست کم گرفتی؟! با دست به شونه اش زدم ؛ پس خیالم بابت تو راحت...!! @dOnyayedelSa
نمایش همه...
#پارت_اول_رمان_صصکی👅💦👆 #ف‌مثل‌فاحشه😋💏 تقدیم حضور شما عزیزان💙
نمایش همه...
#part240 بعد آزمایش تست بارداری بچه ها و منفی بودن همشون نفس راحتی کشیدم خداروشکر که کارشون رو خوب بلد بودن و نیازی به یادآوری دوباره ی قوانین اینجا نبود!! قبل از همه باید به حساب پریسا و شراره می رسیدم!! پشتشون قرار گرفتم و با جدیت گفتم ؛ روی میز خم شین!! در حالیکه کون هاشون رو اینور اونور می کردن با عشوه جلو رفتن و روی میز خم شدن، بعد هم با دو تا دست لپ هاش رو از هم باز کردن!! با حرص دیلدوی توی دستم رو با فشار تو سوراخ کون شراره فرو کردم که به راحتی داخل شد... آه غلیظی سر دادو شروع به ناله کرد ؛ اوعف... داری دهنم رو سرویس می کنی ترمه جون... با غیض فشار دیلدو رو بیشتر کردم و تا انتها داخل کردم ؛ چقدر از این سوراخ کار کشیدی که خشکه تا دسته جا داره؟؟! لبش رو به دندون گرفت و سعی کرد خودش رو شُل بگیره ؛ آخ... داره می خوره به روده هام توروخدا غلط کردم!! بدون اینکه دیلدو رو از سوراخ شراره بیرون بکشم رو به پریسا گفتم ؛ بشین روی میز و پاهات رو بده بالا!! پری که از ترس رسما قالب تهی کرده بود لنگ هاش رو بالا داد که از داخل کیفم اسپری بدنم رو بیرون کشیدم رو دَرِ واژنش قرار دادم ؛ نظرت با این چیه؟! تا خواست دهنش رو باز کنه با فشاری که وارد کردم اسپری به اون کلفتی تا نصفه فرو رفت و حسابی جا باز کرد!! جفتشون در حال آه و ناله بودن که غریدم ؛ ببندین دهن هاتون رو!! اینا سوراخن ک‌ص و کونن یا غار علی صدر؟!!! می خواین اصلا یه منطقه ی توریستی این پایین راه بندازین!! مگه بهتون نگفته بودم حق ندارین زیاده روی کنین؟!! انگشت اشاره مو سمت تک تکشون گرفتم ؛ وای به حالتونه.‌‌.. @dOnyayedelSa
نمایش همه...
#part239 با شنیدن این حرف بعضی هاشون حسابی جا خوردن ولی طناز جلوتر از همه داوطلب شد می شناختمش با اینکه اونم تن فروشی بیش نبود ولی با لِوِل پایین ها کار نمی کرد و این پرستیژ کارش رو بالا می برد چون با هر ننه قمری که از راه رسیده خاطره نداشت!! شراره که شیطنت از چشم هاش می بارید بلند صدا زد ؛ مرسده بیا که اوضاع گاراش میشه!! با آوردن اسم مرسده یاد اون دختره ی تازه واردی افتادم که به قصد اونور قربتا الی الله گفته بود!! از در اتاق که بیرون زد چشمم بهش افتاد، تقریبا چهار پنج کیلویی وزن اضافه کرده بود. مثل این که پول مفت بهش ساخته بود!! نیشم رو باز کردم ؛ جون بابا مرسده خانوم!! تا اونجایی که یادمه می خواستی بری چی شده؟ موندگار شدی؟!! سلام کوتاهی داد و بعد هم از ته دل نالید ؛ پول قلمبه ای که دستم رو گرفت فقط همون چوس مثقالی بود که از مهمونی عایدم شد باهاش تا شاه عبدل العظیم هم رام نمی دادن چه برسه اونور!! طبق معمول شلاق و دیلدویی که توی میز کارم بود رو دست گرفتم و خیلی جدی گفتم ؛ سریع تر بِکنین!! ترس رو تو چشم دو سه تاشون می تونستم ببینم ولی در مقابل من توان حرف زدن و نه آوردن نداشتن!! به خط که شدن با دیدن بدن سیاه و کبود شراره و پریسا تای ابروم بالا رفت ؛ جای سالمی هم تو بدنتون مونده؟! پری شروع به غر زدن کرد ؛ چی کار کنیم خب ترمه جون طرف رابطه ی وحشی دوست داشت!! عصبی نگاهش کردم ؛ چه جوری تونسته شما دوتارو ساپورت کنه آخه؟! قبل از اینکه بخوام کاری کنم از کشوی میز بیبی چک هارو بیرون آوردم و سمتشون گرفتم ؛ تا پنج دقیقه ی دیگه خط آبی تک تک این بیبی چک هارو ازتون می خوام سریع... @dOnyayedelSa
نمایش همه...
یک طرح متفاوت انتخاب کنید

طرح فعلی شما تنها برای 5 کانال تجزیه و تحلیل را مجاز می کند. برای بیشتر، لطفا یک طرح دیگر انتخاب کنید.