cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

واچینگ

صرفا جهت اطلاع وبررسی بیشتر، توسط خود دوستان سهام مورد نظر تحلیل میشود مسوولیت خرید وفروش هرکس به خودش ربط دارد پس لطفا و خواهشا قبل از خرید یا فروش دقیق بررسی نمایید متشکرم

نمایش بیشتر
پست‌های تبلیغاتی
3 233
مشترکین
اطلاعاتی وجود ندارد24 ساعت
-197 روز
-8330 روز

در حال بارگیری داده...

معدل نمو المشتركين

در حال بارگیری داده...

لینک کانال رو جهت عضویت به دوستان خود معرفی بفرمایید 👇👇👇👇👇👇👇👇 https://t.me/urm_cafetrade
نمایش همه...
کانال زیر در راستای تحلیل سهام از دید تکنیکال و بنیادی و نیز معرفی سهام با استفاده از روش های نوین و علمی می باشد و سعی بر این است بیشتر سیگنالها در موقعیت مناسب خرید داده شود تا بهترین بازدهی را بتوانند داشته باشند و همچنین برای ترویج فرهنگ آموزش بورس و نکات روانشناسی و تابلوخوانی مطالبی ارائه داده میشود فلذا دوستان میتوانند بر اساس استراتژی خود نسبت به خرید و فروش اقدام نمایند 🌹🌷🌹🌷🎺🎺🎺🎺
نمایش همه...
Photo unavailableShow in Telegram
#کالا
نمایش همه...
نمایش همه...
Photo unavailableShow in Telegram
#لسرما
نمایش همه...
Photo unavailableShow in Telegram
#وپخش
نمایش همه...
Photo unavailableShow in Telegram
#بزاگرس
نمایش همه...
Photo unavailableShow in Telegram
#تلیسه
نمایش همه...
Repost from W.S.F.(چرچیل)
عارفی ۴۰ شبانه روز چله گرفته بود تا خدا را زیارت کند، تمام روزها روزه بود، در حال اعتکاف، از خلق الله بریده بود، صبح به صیام و شب به قیام، زاری و تضرع به درگاه او ... شب ۳۶ ام ندایی در خود شنید که می گفت: ساعت ۶ بعد از ظهر، بازار مسگران، دکان فلان مسگر برو خدا را زیارت خواهی کرد ... عارف از ساعت ۵ در بازار مسگران حاضر شد و در کوچه های بازار از پی دکان می گشت ... می‌گوید: پیرزنی را دیدم دیگ مسی به دست داشت و به مسگران نشان می داد، قصد فروش آنرا داشت ... به هر مسگری نشان می داد، وزن می کرد و می گفت: ۴ ریال و ۲۰ شاهی پیرزن می گفت: نمیشه ۶ ریال بخرید؟ مسگران می گفتند: خیر مادر، برای ما بیش از این مبلغ نمی صرفد. پیرزن دیگ را روی سر نهاده و در بازار می چرخید و همه همین قیمت را می دادند. بالاخره به مسگری رسید که دکان مورد نظر من بود. مسگر به کار  خود مشغول بود که پیرزن گفت: این دیگ را برای فروش آوردم به ۶ ریال می فروشم، خرید دارید؟ مسگر پرسید چرا به ۶ ریال؟؟؟ پیر زن سفره دل خود را باز کرد و گفت: پسری مریض دارم، دکتر نسخه ای برای او نوشته است که پول آن ۶ ریال می شود! مسگر دیگ را گرفت و گفت: این دیگ سالم و بسیار قیمتی است. حیف است بفروشی، امّا اگر مُصر هستی من آنرا به ۲۵ ریال می خرم!!! پیر زن گفت: مرا مسخره می کنی؟!!! مسگر گفت: ابدا" دیگ را گرفت و ۲۵ ریال در دست پیرزن گذاشت!!! پیرزن که شدیدا متعجب شده بود؛ دعا کنان دکان مسگر را ترک کرد و دوان دوان راهی خانه خود شد. من که ناظر ماجرا بودم و وقت ملاقات فراموشم شده بود، در دکان مسگر خزیدم و گفتم: عمو انگار تو کاسبی بلد نیستی؟!!! اکثر مسگران بازار این دیگ را وزن کردند و بیش از ۴ ریال و ۲۰ شاهی ندادند آنگاه تو به ۲۵ ریال می خری؟!!! مسگر پیر گفت: من دیگ نخریدم!!! من پول دادم نسخه فرزندش را بخرد، پول دادم یک هفته از فرزندش نگهداری کند، پول دادم بقیه وسایل خانه اش را نفروشد، من دیگ نخریدم ... از حرفی که زدم بسیار شرمسار شدم در فکر فرو رفته بودم که، ندایی با صدای بلند گفت: با چله گرفتن و عبادت کردن کسی به زیارت ما نخواهد آمد!!! دست افتاده ای را بگیر و بلند کن، ما خود به زیارت تو خواهیم آمد ... @Churchill3
نمایش همه...
Photo unavailableShow in Telegram
#خساپا
نمایش همه...
یک طرح متفاوت انتخاب کنید

طرح فعلی شما تنها برای 5 کانال تجزیه و تحلیل را مجاز می کند. برای بیشتر، لطفا یک طرح دیگر انتخاب کنید.