ردّ شبهات وارده بر امارت اسلامی افغانستان 🏳️🏳️
در این کانال تمام سعی و تلاش مان را انجام میدهیم تا به طور احسن وظیفه مان را در قبال شناساندن هر چه بهتر امارت اسلامی برای ملت افغان زمین انجام داده باشیم بعون الله . ادمین @sarbaz1443
نمایش بیشتر3 860
مشترکین
اطلاعاتی وجود ندارد24 ساعت
اطلاعاتی وجود ندارد7 روز
اطلاعاتی وجود ندارد30 روز
- مشترکین
- پوشش پست
- ER - نسبت تعامل
در حال بارگیری داده...
معدل نمو المشتركين
در حال بارگیری داده...
00:15
Video unavailableShow in Telegram
به کدام دلیل نمازت را ترک میکنی ؟
تهیه و تدوین : سرباز امارت
4.86 MB
💠 بسم الله الرحمن الرحیم 💠
🔸️ الحمدلله رب العالمین والصلاة والسلام علی من بعث بالسیف رحمت للعالمین
🔸️ اما بعد :
🔸️ درجواب برادر مان که خواستند پیرامون شبهه ای که برخی امارت اسلامی را به عمیل بودن برای پاکستان متهم میکنند پاسخی ارائه کنیم و إن شاءالله در این پست تلاش مان بر این است که برئ بودن امارت اسلامی را از این شبهه آشکار سازیم ، بِعون الله !
🔹 ️اما بعد :
🔹️ از آنجاییکه همه میدانید ، جنگ و مبارزه با اسلام و اهلش تا قیام قیامت باقی خواهد بود و همانطور که آتش جنگ های فیزیکی داغ است ، از همان ابتداء دعوت پیامبر مان صلیاللهعلیهوسلم جنگ های روانی نیز علیه ایشان وجود داشته ، آنگاه که وی را متهم به ساحر ، کاهن و دیگر القاب میکردند تا مردم را اینگونه از ایشان دور نگه دارند ، جنگ هایی که اکنون و با وجود آمدن فضاء مجازی شدت بی سابقه ای داشته !
🔹️ جنگ هایی که تاثیراتش کمتر از میادین قتال نیست ! و این امر شامل تمام گروه هایی میشود که بگونه ای از اسلام نماینده گی میکنند و در میان این گروه ها و احزاب میتوان به امارت اسلامی افغانستان اشاره نمود که با آغاز حملات آمریکا بالای آن ، همزمان جنگ های روانی و رسانه ای نیز شدت یافت ، بگونه ای که تهمت های زیادی از جانب غربی ها و غلامان شان به امارت اسلامی وارد گردید و یکی از تهمت های که طی سال ها تبلیغ ، و پرداخت هزینه های هنگفت مالی توانست عده ای را از امارت اسلامی دور گرداند این بود که ایشان را پاکستانی ، پنجابی و دست نشانده های استخبارات پاکستان خطاب میکردند !
🔹️ تهمتی که در نزد اهل خرد هیچگاه رخت واقعیت بر خود نپوشاند !
🔹️ در مقابل هر آنکس که اندک شناختی از امارت اسلامی و سربازانش دارد به یقین رسیده است که نه تنها أمراء و جنود امارت اسلامی دست نشانده ی پاکستان نیستند بلکه بزرگترین دشمن شان بعد از آمریکا پاکستان است !
🔸️ آری !
🔸️ بزرگترین دشمن شان !
🔸️ آنان که از وقایع دوران جهاد آگهی و معلومات کافی دارند به وضوح میدانند که دستگاه اطلاعاتی واستخبارات پاکستان بیشتر از هر کشوری حتی از ادارهی کابل ضرر اش به مراتب بیشتر و بیشتر بوده !
🔸️ چراکه بزرگترین افراد و رهبران امارت اسلامی توسط دستگاه استخبارات پاکستان گرفتار و بعدا به آمریکائی ها فروخته میشدند !
🔸️ آیا ملا برادر توسط پاکستان زندانی نشد ؟ در حالیکه وی در کنار ملاعمر رحمه الله جنبش طالبان را تاسیس نمودند !
🔸️ چرا یک حکومت ، موسس گروهی که خود تمویلش میکند را زندانی کند ؟
🔸️ افرادی چون استاد یاسر که از بزرگان امارت اسلامی بودند مگر توسط آی اس آی پاکستان گرفتار نشد ؟ در حالیکه تا اکنون نیز مرگ و زندگی شان معلوم نیست !
🔸️ مگر در زمان اشغال نمیگفتند که طالبان همان پنجابی های پاکستان هستند ! خوب بعد از فتح چه شد ؟
🔸️ آیا یک پنجابی و یا به اصطلاح خودشان ، دال خور ، را در صفوف امارت اسلامی مشاهده کردید ؟
🔸️ حال آنکه اگر این حرف ها واقعیت هم میداشت و برادران مجاهد پاکستانی مان در صفوف امارت اسلامی وجود میداشتند نیز کدام خدشه ای بر امارت اسلام وارد نمیکرد !
🔸️ چراکه اسلام مرز نمیشناسد !
🔹️ مگر شیخ اسامه و عبدالله عزام را از یاد برده اید ؟
🔹️ چه کسی جزء نجیب گاو ، جهاد ایشان در افغانستان را محکوم کرد ؟
🔹️ مگر شیخ اسامه ، عرب و زادگاه شان سعودی نبود و عبدالله عزام از فلسطین به افغانستان نیامده بود ؟
🔹️ آیا جهاد ایشان چون اهل افغانستان نبودند باطل بود ؟
🔹️ بلکه در مقابل باید دانست که شتافتن به یاری برادر مسلمانت چه در کشوری که زندگی میکنی و چه در آن طرف کرهی خاکی برایت لازم است و حدود خودساختهی غربیان مانعی محسوب نمیشود !
🔹️ آیا به دور از انصاف نیست ، امارتی را دست نشاندهی پاکستان بخوانید که در حال حاضر بزرگترین حامی مخالفین حکومت پاکستان " تی تی پی " بشمار میرود ؟!!
🔹️ امری که برای همه واضح گردانید ، امارت اسلامی مختص به افغانستان نه ، بلکه متعلق به تمام امت اسلامیست ، لیکن انجام هر کاری در زمانش مفید واقع میشود !
🔹️ و الحمدلله بعد از فتح تمام اتهاماتی که بر امارت اسلامی و سربازان جان برکف اش زده میشد دروغ از آب در آمد و طبق همان ضرب المثل معروف که میگوید " زمستان رفت و روسیاهی به ذغال ماند " یقینا زمان اشغال تمام شد و روسیاهی به غربیان و نوکران حلقه به گوش شان باقی ماند و الله متعال در همین دنیا رسوای شان نمود !
Photo unavailableShow in Telegram
💠 آیا امارت اسلامی دست پرورده پاکستان و زمینه ساز
حکومت آن کشور در خاک افغانستان استند ؟
🔸️ جواب به زودی .....
Photo unavailableShow in Telegram
💠 آیا امارت اسلامی دست پرورده پاکستان و زمینه ساز
حکومت آن کشور در خاک افغانستان استند ؟
🔸️ جواب به زودی .....
🔸 ️او می دید که جگر گوشه هایش صف های دشمن را در هم می شکنند و اسب ها و فیل های دشمن تاب مبارزه با آن ها را نیاورده و در حال گریزند و پسران نوجوانش در تعقیب آنها اسب های خود را در دریاهای طوفانی می رانند.
🔸 ️آن ها در محاصره دشمن چندین مرتبه به زمین می افتند و بلند می شوند و بالاخره از شدت زخم ها بی حال شده و کلمه شهادت را می خوانند و برای همیشه ساکت می شوند.
🔸 ️او می دید که حوران بهشتی جام های شراب طهور در دست گرفته برای استقبال از آنان ایستاده اند.
🔸 ️صابره »انّا لله و انّا الیه راجعون« گفت و سر به سجده فرو آورد و دعا کرد:
»ای مالک آسمان و زمین! زمانی که مادر شهیدان در درگاهت ظاهر شوند من از کسی عقب نمانم.
🔸 ️بچه هایم را قدرت عطا کن تا راه گذشتگان خود را ادامه دهند«.
🔸️صابره بعد از دعا بلند شد و جگر گوشه هایش را در آغوش گرفت.
🔹 ️در زندگی انسان هزار ها واقعه رخ می دهد که از محدوده ی عقل خارج و به وسعت بی پایان مملکت قلب تعلق می گیرد.
🔹️ اگر هر حادثه را با عقل بسنجیم بعضی اوقات سخنان معمولی هم مانند طلسم جلوه می نمایند.
🔹 ️ما احساسات دیگران را با احساسات خود می سنجیم و به همین خاطر کارهایی که از فهم ما بالاتر است برای ما معما می نماید.
🔹 ️آرزو های یک مادر شیرزن در قرون اول برای مادران امروزی فوق العاده عجیب جلوه می نماید.
🔹️ دیدن جگر گوشه هایش در خاک و خون و آتش جنگ برایشان بی نهایت وحشتناک است.
🔹️ علم و عقل جوان های پرورده در کلوپ های تفریحی و سینما و کوچه و بازار چطور می تواند راز دل مجاهدینی را درک کند که از قله های سر به فلک کشیده و عمق دریاهای پر خطر باکی ندارند.
🔹️ داستان های جوان مردانی که در مقابل تیر ها و نیزه های دشمن استقامت می نمودند برای انسان های نازک مزاج که جنبش تار های سه تار و صدای
موسیقی بدن آن ها را می لرزاند چقدر حیرت انگیز است.
🔹️ گنجشک که در اطراف النه خود پر می زند چطور می تواند پرواز عقاب را در اعماق آسمان پهناور درک کند.
🔹️ صابره روز های کودکی و جوانی خود را در راه های ناهموار زندگی گذرانیده بود.
🔹️ در رگ هایش خون شهسوارانی در گردش بود که در جنگ های اولیه ی اسلام و کفر لیاقت و استعداد شمشیر خود را نشان داده بودند.
🔹️ پدر بزرگش با فتح و پیروزی در جنگ پرموک غازی شد و به خانه برگشت و بعد از آن در قادسیه شهید شد. صابره از کودکی با الفاظی چون غازی و شهید آشنا بود باید گفت زمانی که او حرف زدن یاد می گرفت اولین لفظی که مادرش به او آموخت" پدر غازی "بود و بعد از چند روزی" پدر شهید " بود.
🔹️ بعد از پرورش یافتن در چنین جوّی تمام توقعات یک زن وظیفه شناس را می توان از او داشت.
🔹️ او در کودکی به افسانه های زنان عرب گوش میداد - در بیست سالگی با عبدالرحمن ازدواج کرد. شوهر جوان او تمام صفات یک مجاهد واقعی را دارا بود و محبت زن باوفا او را در خانه محبوس نکرد و همیشه برای جهاد آماده بود.
💠 ادامه دارد ......
🔸 ️او می دید که جگر گوشه هایش صف های دشمن را در هم می شکنند و اسب ها و فیل های دشمن تاب مبارزه با آن ها را نیاورده و در حال گریزند و پسران نوجوانش در تعقیب آنها اسب های خود را در دریاهای طوفانی می رانند.
🔸 ️آن ها در محاصره دشمن چندین مرتبه به زمین می افتند و بلند می شوند و بالاخره از شدت زخم ها بی حال شده و کلمه شهادت را می خوانند و برای همیشه ساکت می شوند.
🔸 ️او می دید که حوران بهشتی جام های شراب طهور در دست گرفته برای استقبال از آنان ایستاده اند.
🔸 ️صابره »انّا لله و انّا الیه راجعون« گفت و سر به سجده فرو آورد و دعا کرد:
»ای مالک آسمان و زمین! زمانی که مادر شهیدان در درگاهت ظاهر شوند من از کسی عقب نمانم.
🔸 ️بچه هایم را قدرت عطا کن تا راه گذشتگان خود را ادامه دهند«.
🔸️صابره بعد از دعا بلند شد و جگر گوشه هایش را در آغوش گرفت.
🔹 ️در زندگی انسان هزار ها واقعه رخ می دهد که از محدوده ی عقل خارج و به وسعت بی پایان مملکت قلب تعلق می گیرد.
🔹️ اگر هر حادثه را با عقل بسنجیم بعضی اوقات سخنان معمولی هم مانند طلسم جلوه می نمایند.
🔹 ️ما احساسات دیگران را با احساسات خود می سنجیم و به همین خاطر کارهایی که از فهم ما بالاتر است برای ما معما می نماید.
💠 ادامه دارد ......
🔸 ️خورشید بارها با لبخند نورانیش از مشرق سربلند کرده و هنگام غروب با غم و اندوه به خاموشی گراییده است .
🔸 ️قرص ماه سفر سی روزه خود را هزاران بار طی کرده است .
🔸 ️ستاره ها صدها هزار بار در تاریکی درخشیده اند و در روشنی
صبح از نظر غائب شدند .
🔸 ️بهار و پاییز چندین مرتبه رنگ خود را به رخ باغ این آدم کشیدند .
🔸 ️دنیای جدید انسان اخراج شده از جنت ، رزم گاهی بود که همیشه عناصر مختلفی از خلقت در آن بر سر پیکار بودند .
🔸 ️انقلاب های مختلفی رخ داد .
🔸 ️تمدن و فرهنگ چندین بار پهلو عوض کردند .
🔸 ️هزارها قوم و ملت از قعر ذلت و خواری به پاخاستند ومانند رعد و برق بر تمام دنیا چیره گشتند ولی در قانون فطرت ، کمال و زوال طوری با هم ربط داده شده اند که هیچ یک را بقا نیست .
🔸 ️ملت هایی که در سایه شمشیر طبل جنگ را بصدا در آورده و برخاستند ، بالاخره در میان نواهای جنگ و رباب مدهوش شدند و به خواب غفلت فرو رفتند .
🔸 ️از این آسمان آبی رنگ بپرسید .
🔸 ️آسمانی که در سینهی وسیع و پهناورش ملت ها را دیده ، آسمانی که پادشاهان بزرگ و جابر را محروم از تاج و تخت و در لباس گدایی و گدایان را با تاج پادشاهی دیده است .
🔸 ️ممکن است آسمان از تکرار این داستان ها بی نیاز شده باشد اما یقینا داستان ترقی و تنزل صحرا نشینان عرب که از تمام داستان های کره ی خاکی متفاوت است را هنوز بیاد دارد .
🔸 ️اگرچه هر قسمتی از این داستان شنیدنی است لیکن در حال حاضر گفتگوی ما درمورد زمانی است که کوه و صحرا ، مشرق و مغرب در کف اقبال مسلمانان بود و ایران و رم در مقابل شمشیر بران آنها عاجز شده بودند .
🔸 ️این زمانی بود که سرزمین ترکستان ، اندلس و هندوستان مسلمانان را
به زورآزمایی دعوت می نمودند .
🔹️ ️در فاصله ی چند کیلومتری بصره در وسط نخلستانی سرسبز و شاداب روستایی کوچک قرار داشت ، در صحن منزلی ساده و بی پیرایه صابره زنی میان سال مشغول نماز عصر بود ، در طرفی دیگر سه کودک مشغول بازی بودند دو پسر و یک دختر .
🔹 ️پسرها شمشیرهای چوبی در دست گرفته بودند و دختر بچه با دقت حرکات آنها را زیر نظر داشت .
🔹 ️پسر بزرگتر شمشیر را در دست چرخانید و به پسر کوچکتر گفت : ببین نعیم ! ️شمشیرم .
🔹 ️پسر کوچکتر هم شمشیر خود را چرخانید و گفت : من هم شمشیر دارم بیا با هم بجنگیم .
🔹 ️پسر بزرگتر گفت : تو گریه می کنی !
🔹 ️پسرکوچکتر جواب داد : نه ، تو گریه می کنی .
🔹 ️پسر بزرگتر با جدیت گفت : پس بیا ببینم !
🔹 ️بچه های معصوم شروع به نبرد و کارزار نمودند و دختر بچه ای با پریشانی او را نگاه میکرد.
🔹 ️اسم او عذرا بود.
🔹 ️اسم پسرکوچک نعیم و اسم بزرگ تر عبدالله بود.
🔹 ️عبداالله سه سال از نعیم بزرگ تر بود و در حال نبرد با نعیم تبسمی بر لب
هایش می رقصید.
🔹 ️اما از چهره ی مصمم نعیم چنین به نظر می رسید که که او حقیقتاً در میدان کارزار ایستاده است.
🔹 ️نعیم حمله می کرد و عبدالله با متانت و خونسردی دفاع می کرد.
🔹 ️ناگهان شمشیر نعیم به بازوی عبدالله خورد، او ناراحت شد و حمله کرد، این دفعه دست نعیم آسیب دید و شمشیر از دستش افتاد.
🔹 ️عبدالله گفت: ببین ! قول دادی گریه نکنی !
🔹 ️نعیم با عصبانیت جواب داد: گریه نمی کنم، تو گریه می کنی.
🔹 ️ناگهان سنگی از زمین برداشت و به پیشانی عبدالله زد و شمشیر خود را از زمین برداشت و به طرف اتاق فرار کرد.
🔹 ️عبدالله در حالی که پیشانی اش را می مالید به طرفش دوید.
🔹 ️نعیم خود را به صابره رسانید و در بغلش پنهان شد.
🔹 ️نعیم گفت: »مادر، داداش دعوام میکنه«.
🔹 ️عبدالله از ناراحتی لب هایش را گاز می گرفت ولی در جلوی مادر ساکت ماند.
🔹 ️مادر پرسید: »عبدالله چه شده؟«
🔹 ️او گفت: »مادر! نعیم منو با سنگ زد«.
🔹 ️صابره در حالی که دست بر سر نعیم می کشید پرسید: »چرا دعواتون شد پسرم؟ ما با شمشیر می جنگیدیم. او دست منو زخمی کرد منم انتقام گرفتم.
»شمشیر؟ شمشیر از کجا ؟«
🔹 ️نعیم در حالی که شمشیر خود را نشان می داد گفت: ببین مادرً این چوبیه اما من شمشیر آهنی میخوام.
🔸 ️میخوام برم جهاد.
🔸 ️شادمانی شنیدن لفظ جهاد از پسری کم سن و سال را فقط، مادرانی درک می کنند که در وقت لالایی گفتن بچه، این نغمه را می خواندند:
»ای ربّ کعبه! این جگر گوشه من مجاهد بشه و درخت کاشته شده به دست پیامبر صلی الله علیه و سلّم را با خون خودش آبیاری کنه«.
🔸 ️صابره زمانیکه لفظ جهاد و شمشیر را از از زبان نعیم شنید و در صورتش برق شادمانی درخشید و در رگ های وجودش طوفان مسرت به پا شد.
🔸 ️از خوشحالی چشم هایش را بست و گذشته و حال را فراموش کرد و در عالم تصور بچه هایش را درمیدان جنگ با لباس مجاهدین و اسب های زیبا می دید.
نظرتان در مورد نشر قسمتوار داستان مجاهد زیبا چیست ؟Anonymous voting
- موافقم ✅️
- مخالفم❌️
یک طرح متفاوت انتخاب کنید
طرح فعلی شما تنها برای 5 کانال تجزیه و تحلیل را مجاز می کند. برای بیشتر، لطفا یک طرح دیگر انتخاب کنید.