cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

| شورانگیز باش، کلوئی براون. |

💭♥️مسلما عشق هرگز ایمن نیست، اما قطعا ارزشش را دارد. . . خوش اومدید. آخرهفته‌ها پارت نداریم...🍃🌵

نمایش بیشتر
إيران155 408زبان مشخص نشده استدسته بندی مشخص نشده است
پست‌های تبلیغاتی
768
مشترکین
اطلاعاتی وجود ندارد24 ساعت
اطلاعاتی وجود ندارد7 روز
اطلاعاتی وجود ندارد30 روز

در حال بارگیری داده...

معدل نمو المشتركين

در حال بارگیری داده...

AnimatedSticker.tgs0.10 KB
#آیدولون #جلد_دوم_همسر_شیطان جلد اول رو می تونید در کانالمون بخونید ❌جلد اول 20 فروردین از کانال پاک میشه 🔮در جلد قبل خوندیم که بریشن و ایلدیکو به خاطر منافع تجاری و سیاسی مجبور به ازدواج با هم می شن اما ایلدیکو قبل از ازدواج از بریشن درخواست می کنه که فعلا با هم #رابطه نداشته باشن و به نوعی یک #ازدواج_صوری داشته باشن اما کم کم کششی عمیق بینشون ایجاد می شه... 🔮در این جلد، می‌خونیم که مادر بریشن که ملکه سایه‌های هرادیسه، نیروهای شیطانی ای رو آزاد می‌کنه که تمام افراد قصر رو به کام مرگ می‌کشونه و اگه جلوشون گرفته نشه، تمام دنیا رو می‌بلعه. بریشن که روزی شاهزاده‌ای بی‌ارزش بوده، حالا #پادشاه می‌شه و باید بر قلمرویی که در آستانه جنگه، حکومت کنه. 🔮شرایطی پیش میاد که ایلدیکو باید تصمیم بگیره مردی که عاشقش شده رو برای حفظ تاج و تختش ترک کنه اما... ✅هزینه عضویت در کانال VIP این رمان 19 تومان هست که می‌تونید تا 20 فروردین که پست گذاری شروع می‌شه با پرداخت 17 تومان عضو بشید ✅در این کانال هر روز پارت گذاری داریم و فایل رمان در انتها بهتون داده می شه ✅برای عضویت می‌تونید به این آیدی پیام بدید @Sa_mnb @Sa_mnb
نمایش همه...

اون شایعات رو به گوش دانی و ایو هم رسونده بود و هردوی اون‌ها پیش قدم شده بودند تا با گیف‌هایی دلگرم‌کننده، که بی‌جا بود، و سئوالاتی عمیقا آزاردهنده بودند، گروه خواهرونه رو منفجر کنند. طولی نکشید که اون‌ها فهمیدند "آقای مرموز، با موهای بلند و معرکه" کلوئی، رد بود. کلویی بعد از دو روز مزخرف، صفحه‌ی چتشون رو بی‌صدا کرد. و خواهرهاش فرستادن ایمیل رو شروع کردند. اون‌ها رو باز نمی‌کرد، اما خط‌ موضوع اون‌ها به قدر کافی افسرده کننده بود. موضوع آخرین پیام دنی که اسمش رو دستور‌العمل معجون عشق گذاشته این بود: به یک تار موی زنجبیل نیاز داری. اما، امروز خواهران آزار‌دهنده‌ی کلوئی کوچکترین نگرانی اون بودند. چون امروز روزی بود که باید خال‌خالی رو برمی‌گردوند. اون با قفس حیوان خونگی توی دستش مقابل ساختمون ایستاده بود، می‌دونست اگه به طرز وحشتناکی به رد توهین نکرده بود حالا اون برای حمایت اخلاقی کنارش بود. نه اینکه تنها اینجا بایسته و از خودش انتقاد کنه. اون دیروز یک پیام از آنی بی‌بند و بار، بی‌خیال و واضحا غیرمسئول دریافت کرده بود و حالا زن خواستار برگشت "گربه‌اش" بود. هاه. واقعا، گربه‌‌ی اون. فقط به این خاطر که اون رو خریده بود، بزرگش کرده بود و مدتی طولانی بهش غذا داده بود دلیل نمی‌شد لزوما خال‌خالی گربه‌ی آنی باشه. کلوئی ساعت‌های زیادی اون رو در آغوش گرفته بود و از روی درخت هم نجاتش داده بود. قطعا ادعای کلوئی برای "گربه‌اش" بودن، پربارتر بود. اما باز هم... نمی‌تونست چیزی رو بدزده، بخصوص نه یک حیوون خونگی رو، به همین خاطر کنار در‌های ورودی ساختمان منتظر ایستاده بود تا آنی برسه. کلوئی به این دلیل اینجا رو پیشنهاد داده بود که ممکن بود پیدا کردن خونه‌اش سخت باشه و اون هم نمی‌خواست‌ زن رو به داخل دعوت کنه و یه گپ و گفت ناخوشآیند با اون داشته باشه. ایستادن اینجا به قدر کافی سخت بود، نادیده گرفتن میوهای پرسشگر خال‌خالی هم‌ اوضاع رو بدتر می‌کردند. می‌دونست دقیقا داشت چی می‌پرسید، البته که حرفش این بود: چرا من رو توی جعبه‌ای روی زمین گذاشتی، زن گیج کننده؟ زن سه دقیقه تاخیر داشت که این نظر منفی کلوئی درباره‌ی اون رو تقویت می‌کرد. اما بعد، ساعت یازده و چهار دقیقا، اون صدای حرکت کفش‌هایی بدون‌پاشنه روی سنفگرش و صدای پیچیده‌ای که بنظر برای یک دسته‌ی بزرگ کلید بود رو شنید. یک لحظه بعد، زنی قدبلند و لاغر، با موهای فر عسلی رنگ رو دید. *** #p145
نمایش همه...
•••پارت قبل👆🏽 حتی اگر نمی‌تونست پول کافی جور کنه، می‌تونست‌ یک شغل پاره وقت هم پیدا کنه. باوجود زمانی که طول کشیده بود، اون ‌می‌تونست به مسیر رویاهاش برگرده. فقط یک سئوال داشت که آیا کارهای جدیدش به قدر کافی برای فروش خوب بودند یا نه، اما وقتی کلوئی کار وب سایت رو تموم می‌کرد این رو هم می‌فهمید. و حالا اینجا بود، دوباره به کلوئی برگشته بود و بی لحظه‌ای تردید داشت به این فکر می‌کرد که تا آخر به قرارداد پایبند می‌مونه؟ یک لحظه همونطور موند. اگر پیپا بود اینکار رو نمی‌کرد: نه، اگر پیپا بود، چیزی که خیلی می‌خواست رو می‌گرفت تا رد رو بخاطر عصبی بودن مجازات کنه یا وادارش کنه اون رو ببخشه. اما کلوئی اینکار رو نمی‌کرد. البته که نمی‌کرد... هرگز اینکار رو نمی‌کرد. رد بوم رو کنار گذاشت و مجدد کارت رو برداشت. تلفن رو دراورد و شماره رو گرفت. بعد از سه بوق طولانی و سه هزار تپش قلب سریع، صدای آرومی توی گوشش پیچید: - دفتر دکتر مدوکس، جاناتان صحبت می‌کنه. می‌تونم کمکتون کنم؟ رد گفت: - بله. بعد با تندی گلوش رو صاف کرد و گفت: - سلام. اوم... فکر می‌کنم بخوام یک قرار ملاقات داشته باشم؟ *** کلوئی برای آرامش خاطر خودش تصمیم گرفته بود دیگه به ردفورد مورگان فکر نکنه. از اونجا که خواهرهاش تک تک لحظه‌های بیداریشون رو صرف اذیت کردن اون با حرف زدن از ردفورد مورگان می‌کردند، مسلما سخت بود. رد قطعا ازش دوری می‌کرد. یک بار بیشتر بیرون نرفته بود و رد توی حیاط یا راهرو نبود و آشکارا خبری از ایمیل‌هاشون نبود. دو روز پیش جواب معذرت خواهیش رو فقط با مشکلی نیست داده بود. اما واضحا مشکلی بود. نمی‌دونست چطور جوابش رو بده. رد می‌دونست اون متاسفه، به همین خاطر باید بهش فضا می‌داد، حتی اگر اون نیاز داشت این فضا تا ابد ادامه پیدا کنه. حتی اگر فکر این هم باعث درهم‌پیچش معده‌اش می‌شد. اون آشفته بود و دخالت خانواده‌اش کمکی به اوضاع نمی‌کرد. خاله مری به خواهر دوقلوش اطلاع داده بود کلوئی رو با یک مرد دیده بود. که البته مامان هم به بابا گفته بود، و بابا پیش جی جی غرغر کرده بود، اون هم بی درنگ زنگ زده بود تا لباس زیر لا پرلا رو بهش پیشنهاد کنه، چون: من می‌دونم خوشت می‌آد اقتصادی خرید کنی، عزیزدلم. #p144 خرید فایل کامل رمان👇🏽 @Ray_Ra
نمایش همه...
‍ #رمان_فروشی •●| مغرور کت و شلواری |●• قیمت رمان: 17 هزار تومان. ژانر: #عاشقانه‌ #بزرگسال #اروتیک♨️🔞 خلاصه‌ی رمان: اون روز مثل هر روز دیگه‌ای توی مترو شروع شد، تا اینکه من مجذوب مردی که اون سمت راهرو نشسته بود شدم. اون طوری بر سر کسی که پشت تلفن بود داد می‌زد، انگار حاکم جهان بود. اون مغرور کت و شلواری فکر می‌کرد کیه... فرمانروا؟ واقعتیش، شبیه‌اش بود. موقع پیاده شدن، موبایلش رو جاگذاشت و من اون رو برداشتم. چند روز موبایل اون مرد مرموز رو نگه داشتم، بین عکس‌هاش چرخیدم و به چندتایی از شماره‌هاش زنگ زدم، تا اینکه بالاخره شهامتش رو پیدا کردم تا اون رو بهش برگردونم. وقتی به شرکت مجللش رفتم، اون زیر بار دیدن من نرفت. پس من هم موبایلش رو روی میز منشیش، مقابل دفتر خود عوضیش گذاشتم و چند تایی #عکس #کثیف از خودم براش فرستادم. انتظار نداشتم اون جواب پیام‌هام رو بده. انتظار نداشتم رابطه‌مون تا این حد #هات بشه. ما دو نفر نمی‌تونستیم بیش از این دو قطب مخالف هم باشیم. آره، می‌دونی که درباره‌ی بار‌های متضاد چی می‌گن... آیدی ادمین جهت خرید رمان: ⛔️ http://T.ME/Ray_Ra
نمایش همه...
attach 📎

‌‌‌‌‌•●| شورانگیز باش، کلوئی براون |●• قیمت رمان: 20 هزار تومان. ژانر: #عاشقانه #بزرگسال #ادبیات_زنانه #اروتیک ♨️🔞 خلاصه رمان: کلوئی، بعد از اینکه تقریبا مرگ رو به چشم دید، لیستی چید تا کارهای #ممنوعه‌ای که هرگز انجام نداده رو انجام بده. لیستی که بهش کمک کنه #شورانگیز زندگی کنه. و از قبل اولین مورد رو انجام داده: بالاخره از خونه‌ی خانوادگی #فریبنده‌اش بیرون زده. مورد بعدی چیه؟ 2. #لذت از یک #مستی شبانه. 3. سواری موتور سیکلت. 4. اردو زدن. 5. داشتن #سکسی بی معنا اما کاملا لذت بخش. 6. گشتن دنیا فقط با یک چمدون دستی. 7. و... #بد بودن. اما بد بودن آسون نیست. چیزی که کلوئی نیاز داره یه معلمه، و اون می‌دونه فقط یه مرد برای این کار هست... ❗️آی‌دی خرید رمان: ⚜⛔️ T.ME/Ray_Ra
نمایش همه...
عیارسنج.pdf1.21 MB
معذرت خواهی‌هایی که به نحوی اون رو اون جانورصفتی که باعث و بانی شروع همه چیز بود تبدیل کرد. اون‌هایی که رد رو وا می‌داشتند بابت هرکاری که پیپا کرده بود معذرت بخواد. ذهن منطقی رد می‌گفت این دو موضوع یکی نبودند. که اون دو زن متفاوت بودند. که اون موضوع به کاری که کلوئی کرده بود حتی نزدیک هم نبود. اما وقتی می‌خواست سعی کنه موبایل رو برداره و بهش زنگ بزنه توی قفسه‌ی سینه‌اش احساس تنگی کرد و دست‌هاش هم یخ زدند. همه‌ی این‌ها نشون‌می‌دادند که وقتش رسیده بود که تلفن رو برداره و درعوض با دکتر مدوکس تماس بگیره. اون با نگاهی مشکوک به کارت خیره شد. اسم کوچک دکتر مدوکس لوسیندا بود. رد قبلا با خانمی که یک سگ تک چشم به اسم لوسیندا داشت، توی یک خیابون زندگی می‌کرد. خیلی از اون سگ خوشش می‌اومد. شاید این همون چیزی بود که مردم ‌بهش می‌گفتند نشونه، یا شاید هم رد یک عوضی بود. آهی کشید، کارت رو کنار گذاشت و بوم نقاشی که ویران شده بود رو برداشت و انگشت‌هاش رو روی پارگی اون کشید. باز داشت بیش از حد فکر می‌کرد و خودش رو عصبی می‌کرد. وقت تغییر کار بود. اون مشکل دیگه‌ای هم برای نگرانی داشت، چیزی که هنوز به خودش اجازه نداده بود بهش اقرار کنه: ویک شاید اجازه می‌داد رد با خانم‌های پیر شام بخوره، اما انگشت‌ کردن‌ مستاجرین توی خیابون رو تصدیق نمی‌کرد. یا هرجای دیگه، واقعا فرقی نداشت. وجود یک تخت نمی‌تونست اوضاع رو بیشتر حرفه‌ای کنه. رد باید الان پیش ویک می‌بود و به تموم کارهاش اعتراف می‌کرد و استعفا می‌داد. به دلایلی، فکر استعفا اونقدر که باید اذیتش نکرد. رد لحظه‌ای مکث کرد و با سیه‌روزی به بوم روی دستش خیره شد. هیچ زنگ هشدار وحشت زده‌ای توی سرش به صدا در نیومد. خیلی خب. جالب بود. این خوب بود. اون مثل دندانی لق روی برای کشف کار کرده بود. این شغل قرار بود موقت باشه و اما داشت نزدیک دو سال طول می‌کشید و می‌دونست ویک نگرانش بود. مامان هم همینطور. شاید وقتی این لحظه‌ی مهم بالاخره رسید، رد می‌تونست به جای احساس گناه، فشار و گیر کردن بین ناامنی‌های خودش، اونجا رو ترک کنه. یک‌هو، احساس غیرممکن بودن نداشت. حالا اعتماد بنفس بیشتری داشت، آماده‌ی نمایش گذاشتن کارهاش بود و بیشتر درباره‌ی تاکتیک‌های فروش، بازاریابی و چیزهای دیگه تحقیق کرده بود. ‌باید تلاشش رو می‌کرد. *** #p143 این هم از آخرین پارت این هفته^^ می‌تونید فایل کامل رمان رو خریداری کنید و این آخر هفته کل داستان قشنگمون رو بخونید👇🏾💙
نمایش همه...
‍ #رمان_فروشی •●| شورانگیز باش، کلوئی براون |●• قیمت رمان: 20 هزار تومان. ژانر: #عاشقانه‌ #طنز #بزرگسال #اروتیک♨️🔞 خلاصه رمان: کلوئی، بعد از اینکه تقریبا مرگ رو به چشم دید، لیستی چید تا کارهای #ممنوعه‌ای که هرگز انجام نداده رو انجام بده. لیستی که بهش کمک کنه #شورانگیز زندگی کنه. و از قبل اولین مورد رو انجام داده: بالاخره از خونه‌ی خانوادگی #فریبنده‌اش بیرون زده. مورد بعدی چیه؟ 2. #لذت از یک #مستی شبانه. 3. سواری موتور سیکلت. 4. اردو زدن. 5. داشتن #سکسی بی معنا اما کاملا لذت بخش. 6. گشتن دنیا فقط با یک چمدون دستی. 7. و... #بد بودن. اما بد بودن آسون نیست. چیزی که کلوئی نیاز داره یه معلمه، و اون می‌دونه فقط یه مرد برای این کار هست... ❗️آی‌دی‌ جهت خرید رمان: 🌸🌵 T.ME/Ray_Ra
نمایش همه...
عیارسنج.pdf1.21 MB
#رمان_فروشی •●| شورانگیز باش، کلوئی براون |●• قیمت رمان: 20 هزار تومان. ژانر: #عاشقانه‌ #طنز #بزرگسال #اروتیک♨️🔞 خلاصه رمان: کلوئی، بعد از اینکه تقریبا مرگ رو به چشم دید، لیستی چید تا کارهای #ممنوعه‌ای که هرگز انجام نداده رو انجام بده. لیستی که بهش کمک کنه #شورانگیز زندگی کنه. و از قبل اولین مورد رو انجام داده: بالاخره از خونه‌ی خانوادگی #فریبنده‌اش بیرون زده. مورد بعدی چیه؟ 2. #لذت از یک #مستی شبانه. 3. سواری موتور سیکلت. 4. اردو زدن. 5. داشتن #سکسی بی معنا اما کاملا لذت بخش. 6. گشتن دنیا فقط با یک چمدون دستی. 7. و... #بد بودن. اما بد بودن آسون نیست. چیزی که کلوئی نیاز داره یه معلمه، و اون می‌دونه فقط یه مرد برای این کار هست... ❗️آی‌دی‌ جهت خرید رمان: 🌸🌵 T.ME/Ray_Ra
نمایش همه...
سلام^^ فصل چهاردهم👆🏽
نمایش همه...
یک طرح متفاوت انتخاب کنید

طرح فعلی شما تنها برای 5 کانال تجزیه و تحلیل را مجاز می کند. برای بیشتر، لطفا یک طرح دیگر انتخاب کنید.