cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

حاجی نوشت...

دلنوشته های حاجی.

نمایش بیشتر
پست‌های تبلیغاتی
7 653
مشترکین
-3524 ساعت
-2087 روز
-1 10030 روز

در حال بارگیری داده...

معدل نمو المشتركين

در حال بارگیری داده...

تو خونه شما هم هرکسی از راه میرسه دمپایی بقیه رو میپوشه میره یا فقط خونه ما اینجوریه؟؟ دمپایی من کجاسسسسسس حاجی نوشت... @Arz_hamester12
نمایش همه...
👍 2😁 1
کسی که خطوط قرمزت رو رعایت نمیکنه حتما ترکش کن این نهایت لطف به خودته خودت رو بیشتر از هر کس دوست داشته باش😊❤️ حاجی نوشت... @Arz_hamester12
نمایش همه...
👏 2❤‍🔥 1
پیش عمو عزیزم مهمونی دعوت بودیم شب کنار عمو نشسته بودیم زن عمو هم داخل بالکن داشت کباب اماده میکرد گفتم عمو بوی پا میاد(بوی پای عموم بود، خیلی بدم بود انگار بوی مردار سگ بود) بوی پای منه یا پای تو خیلی جدی گفت بوی کبابه چه بوی کباب بدی بود):: حاجی نوشت... @Arz_hamester12
نمایش همه...
😁 5
ایام محرم بود ماهم کلاس سوم چهارم بودیم یکی از دوستان گفت فلانی شبا میریم مسجد و هئیت گاهی مداحی میخونیم برای مردم با اجازه سرپرست ها و.. گفت توهم ی متن اماده کن و بیا مداحی کن منم گفت باشه حتما مامتن اماده کردیم و کلی منتظر موندیم شب بشه بریم هیئت شب شد و رفتیم هیئت بچه ها یکی یکی داشتن مداحی میخوندن نوبت من رسید سرپرست گفت تو جدیدی؟ گفتم اره علیرضا گفت بیا بخون گفت خب باید تست بگیرم ازت گفت برو پشت پرده الان میام ازت تست میگرم اقا ما رفتیم پشت و منتظر موندیم😁 گفت خب بخون ببینم چطوره همین که ی جمله کوچیک خوندم گفت غذاتو میخوری میری خونتون گفتم چرا خب واسه چی گفت اینقدر صدات کلفت و زشتته همه رو فراری میدی از در مسجد تا خونمون گریه میکردمو میدویدم ولی خب من ناامید نشدم و کم کم شدم مکبر مدرسه😁 حاجی نوشت... @Arz_hamester12
نمایش همه...
💔 5😁 3
ی خاطره از ایام محرم
نمایش همه...
😁 6 4👍 3
3.12 KB
💔 1
ی خاطره شیرین از دوران نامزدی رفته بودم پیش نامزدم پدر مادرش خونه نبودن نامزدم بود و داداشش اسم داداشش رسول بود اقا هرجا میرفتیم این میومد تخم سگم ی جوری دنبالمون میکرد که مثلا عمدی نیست دیدم بی فایدس گفتم رسول گفتم ها گفتم تو دامادتون رو دوس داری گفتم اره بابا گفتم خب بی زحمت ی کاری کن برام گفت چکاری گفتم برو پیش همسایه پایینیتون بگو نخود سیاه میخام برای دامادمون اینم سنش پایین بود نمیدونست چیه خلاصه رفت پیش همسایشون حدودا نیم ساعتی طول کشید😁😁 همسایشون روشنش کرد که بابا بدوووو ولی دیر رسید خیلی دیر... نیم ساعت کافی بود برامون😁😂❤️ لامصب زمان ما که مثل الان نبود بریم بیرون و.... حاجی نوشت... @Arz_hamester12
نمایش همه...
😁 18 1
شب عروسیم بود خیلی لاغر بودم خیلییی لاغر یعنی در حد نَخ بابا بزرگم داخل جمع بهم گفت هرچی فکر میکنم اگر تو بری بغل زنت دوبار که بری بیایی میمیری😂 گفتم بابا زشته جلو جمع این چه حرفیه گفت والا دارم جدی بهت میگم گوزو😐😐😐 بابا بزرگم الان88سالشه خدا شاهده یک شب بدون مادر بزرگم نمیتونه منظورم عشقش به مادر بزرگم نیستا.... در خانه گر کَس است یک حرف بَس است حاجی نوشت... @Arz_hamester12
نمایش همه...
😁 9👍 1 1👌 1
ما هرچی دویدیم به مقصد نرسیدم شما چطور کامنت باز حاجی نوشت... @Arz_hamester12
نمایش همه...
💔 8 2
بی مقصد و بی دلیل زنده ایم. حاجی نوشت... @Arz_hamester12
نمایش همه...
💔 6
یک طرح متفاوت انتخاب کنید

طرح فعلی شما تنها برای 5 کانال تجزیه و تحلیل را مجاز می کند. برای بیشتر، لطفا یک طرح دیگر انتخاب کنید.