cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

Alice in Wonderland 🗽

علاقه‌مند به سنجاب‌ها، وال‌ها و گرگ‌ها. معرفی ندارم ولی چنلتونو بدید خودم یه چک کنم شاید خوشم اومد. 💙

نمایش بیشتر
پست‌های تبلیغاتی
443
مشترکین
اطلاعاتی وجود ندارد24 ساعت
اطلاعاتی وجود ندارد7 روز
-1530 روز

در حال بارگیری داده...

معدل نمو المشتركين

در حال بارگیری داده...

۰۱:۲۵ روز ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۳: - پارسال که ترم چهار بودم همه چیز حال و هوای دیگه‌ای داشت. همه چیز که می‌گم منظورم واقعاً همه چیزه. بیشتر از همه دلتنگ جمع صمیمانه‌ی اتاق ۲۰۸مونم که متلاشی شد و هرکی یه جا رفت. پارسال این موقع‌ها خیلی حس صمیمانه‌ای داشتم نسبت به هم‌اتاقیام ولی امسال، با اینکه دیگه چیزی به تموم شدنش نمونده هیچ احساس صمیمانه‌ای ندارم هنوز بهشون. درواقع بهتره بگم تحمل کردم تا به اینجا برسم. دلم بچه‌های اتاق پارسال رو می‌خواد.
نمایش همه...
5
💘 2😭 1
عه اجازه بدید دوباره بفرستم😔😂
نمایش همه...
ماگ‌های من و خواهرم (ماگ‌های گرون🫳🏻✨)
نمایش همه...
۱۰:۲۷ روز ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳: - زندگی برای من همیشه پر از جدایی از دوستایی بوده که خیلی دوسشون داشتم که رفته رفته تبدیل شدن به دوست مجازی. با اینکه هنوز در ارتباطیم و حرف می‌زنیم ولی اون حسی که یه روز کنار هم بودیم رو دیگه نداریم. هرکدوممون زندگی خودمونو داریم که دیگه تو زندگی هم نقش پررنگی نداریم به اون صورت. با توجه به اینکه همیشه تو زندگی به اجبار این اتفاق واسم تکرار می‌شه قاعدتاً برام نباید بارهای بعدی سخت باشه ولی هربار که این اتفاق می‌افته برام ناراحتی امونمو می‌بره و جنس ناراحتی این سری به کل فرق می‌کنه، این سری دوستی که قراره از دستش بدم و دوباره تبدیل به دوست مجازی شه واسم پسره و راحت نمی‌تونم ببینمش و کیلومترها قراره بعدش از هم فاصله بگیریم و دوباره عین ترم یک و دو تبدیل شیم به دوستای مجازی‌ای که سال تا سال همو نمی‌بینن و فقط باهم حرف می‌زنن. برای همین نمی‌دونم دیگه بعد از ترم آخر، دیگه کی پیش میاد که همو اتفاقی یا برنامه ریزی شده ببینیم. اونم واسه چند دقیقه نه حتی واسه یه ساعت و از الان ناراحتم بابت سال بعد، همین موقع‌ها.
نمایش همه...
🌱✨🐈
نمایش همه...
❤‍🔥 6
ساعت ۱۹:۱۲ روز ۹ اردیبهشت ۱۴۰۳: حالا اینو گفتم که برسم به روز شنبه که امتحان داشتیم و همین آدما سوال داشتن و هیچکس، تاکید می‌کنم هیچکس بهشون جواب نداد و یکی کار رو خراب کرد و کلی بهش توضیح داد درحالیکه الان همونی که اون روز جواب این آدما رو داده بود سوال پرسیده بود درباره امتحان فردا و همه سین کرده بودن و هیچی به این بنده خدا نگفته بودن. ✨
نمایش همه...
👎 1🍓 1
ساعت ۱۹:۱۱ روز ۹ اردیبهشت ۱۴۰۳: - متنفرم از بچه‌های مزخرف کلاسمون. هفته پیش یا یه هفته قبلترش بخاطر یه کلاس رایگانی که یکی از استادامون گذاشته بود می‌خواستن به زور پول جمع کنن برای استاده یه چیزی بگیرن و خیلیا موافق این نبودن و بحث راه انداختن و تک پسر کلاسمون گفت وقتی ازتون تو گروه یه چی می‌پرسیم جواب بدید و بلاه بلاه بلاه بلاه که یکی از بچه‌ها گفت انگار لالن! اون روز سرما خورده بودم وگرنه بهش می‌گفتم هر عکسی یه عکس‌العمل داره. موقعی که بچه‌ها تو گروه سوال می‌پرسن و قطعا شما خایه مالا جواب سوالشونو می‌دونید فقط سین می‌کنید می‌رید بعد اینجا که می‌رسه طلبکارید که چرا کسی به زر زرای شما جواب نمیده؟ 😃
نمایش همه...
🍓 2👎 1
ساعت ۱۸:۵۴ روز ۹ اردیبهشت ۱۴۰۳: - امروز که بیدار شدم با یه نوشته رو یخچال مواجه شدم که عصبیم کرد. برنامه ریزی بود برای نوبتی جارو کشیدن اتاق. برنامه ریزی به خودی خود مشکل نداشت، اوکی بودم باهاش منتهی رسیدم به آخرش و دیدم اسم من سه بار و اسم هرکدوم از بچه‌های دیگه دو بار تو لیست اومده و این درحالیه که کمترین کسی که تو اتاقه منم و بیشترین کسایی که تو اتاق می‌مونن و غذا درست می‌کنن و دوستاشونو دعوت می‌کنن، اونا هستن. این قضیه خیلی باعث شد عصبی شم. اون هم اتاقیم که اینو نوشته بود خواب بود و گفتم کضم قیض -؟- کنم و برم بعد که برگشتم آروم حرف بزنم ببینم داستان چی بوده ولی زهی خیال باطل! تموم مدتی که سر کلاس بودم ذهنم درگیر این بود که الان برگردم لابد چهارتا حرف اون می‌زنه، شیش‌تا حرف من می‌زنم بهش و خلاصه تا تیر (دو ماه و ده روز) قراره اخم کنیم تو روی هم و صحبت نکنیم. برای همین هیچی نفهمیدم از کلاسی که داشتم و داشتم خودمو برای نبرد سختم آماده می‌کردم. وقتی برگشتم اتاق دیدم هنوز خوابه (خواب نبود من مطمئنم) و یکی از بچه‌ها اومده و یهو ازش سوال پرسیدم که این برنامه ریزی رو کی نوشته و گس وات؟ فهمیدم موقعی که من اصلا نبودم اینا سه نفری اومدن برنامه ریزی کردن و طبق محسباتشون من باید سه بار جارو می‌کشیدم اتاق رو. دیگه منم داشتم آمپر می‌چسبوندم ولی بهشون گفتم چطوری برنامه ریزی کردید که من نبودم؟ اگه میخواید برنامه ریزی کنید باید همه مون باشیم و ... و دیگه بعدش رفتم بیرون و وقتی اون هم اتاقیم بیدار شد خودشو زده بود به اون راه و گفت عه تلما، من اشتباه نوشتم که تو سه بار باید جارو بکشی. من باید سه بار اینکارو کنم. دیگه منم ادامه ندادم و گفتم عه، اوکی و بعد اسمشو جای اسم خودم نوشتم. 🦖
نمایش همه...
👏 4