cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

مجله ادبی لیراو ویژه شعر فارسی زبانان

شعرای این کانال با همین نام در کتابی منتشر ودر رادیو لیراو نیز خوانش خواهند شد . @sedaelirav برای ارسال آثار خود لطفن به آی دی زیر تماس بگیرید @akbri1349

نمایش بیشتر
پست‌های تبلیغاتی
546
مشترکین
+224 ساعت
+37 روز
+730 روز

در حال بارگیری داده...

معدل نمو المشتركين

در حال بارگیری داده...

ما اهالی رنج بودیم و در کارخانه با پیراهن‌هایی پرشور عرق می‌ریختیم ما نقاط مشترک فراوانی داشتیم و فقر در سفره‌های باریک‌مان پهن بود اما راز بین اعداد و کلمات را می‌شناختیم پس جدایمان کردند تعدادی از ما در انفرادی و تعدادی دیگر نیز در انفرادی بودیم اما همچنان نقاط مشترک فراوانی داشتیم و هر کدام از ما در شبکه‌ای تلویزیونی برعلیه خودمان اعتراف می‌کردیم! ما دیگری بودیم اما هنوز نقاط مشترک فراوانی داشتیم آن‌ها اما دور از چشم تلویزیون‌ها زیر پیراهن‌های پرشورِ ما نقاشی شلاق را پنهان کرده بودند! #بکتاش_آبتین https://t.me/sedaelirav
نمایش همه...
مجله ادبی لیراو ویژه شعر فارسی زبانان

شعرای این کانال با همین نام در کتابی منتشر ودر رادیو لیراو نیز خوانش خواهند شد . @sedaelirav برای ارسال آثار خود لطفن به آی دی زیر تماس بگیرید @akbri1349

به اندازه ی یک نفس سر به سرم بگذار! از شوخی ِ بی پروای گیسویت دلم پَر می گیرد تا باچشمانت که پلک پلک غنچه را می خندد سر به سر ِدلت بگذارد. جهان هرگز جز یک بازی ِ مضحک نبوده است اما در گیری ِشوخی تو با جهان همیشه نیمه روشن ماه ست که می شود در روشنایش نشست وُ بارها رومئو و ژولیت را سرخوشانه رو نویسی کرد. به اندازه ی یک نفس ِبلند سر به سرم بگذار! #نصرت_الله_مسعودی      ۱۹ / تیر / ۴۰۳ https://t.me/sedaelirav
نمایش همه...
مجله ادبی لیراو ویژه شعر فارسی زبانان

شعرای این کانال با همین نام در کتابی منتشر ودر رادیو لیراو نیز خوانش خواهند شد . @sedaelirav برای ارسال آثار خود لطفن به آی دی زیر تماس بگیرید @akbri1349

یک آخرین بازمانده‌ی زمین چیزی نداشت جز کاغذ و قلمی در سایه‌اش نشست گوری بر کاغذ کشید خودش را خاک گرد و قلم‌اش را نشانه‌ی گور. دو به اتهام‌ عشق دستگیرم کردند گفتند: در بیداری به او فکر می‌کنی در خواب رویا در نوشته‌هایت از او استعاره می‌آوری به ما کنایه می‌زنی! گفتم شما را نمی‌فهمم!! هوش مصنوعی آوردند گفت: او شاعر است با همه است و هیچکس در همه جا هست و هیچ جا همه را دوست دارد و یکی را دوست‌تر از فرط واقعیت خیال می‌زند این پرونده پیچیده است نمی‌دانم... رهایش کنید. سه کوکو ... کوکو.... چیزی نیست به دنبال خودش می‌گردد و بیداری خواب و افشای شبی که کوکوهای بسیاری را در خود گم کرده است. #جلیل_قیصری https://t.me/sedaelirav
نمایش همه...
مجله ادبی لیراو ویژه شعر فارسی زبانان

شعرای این کانال با همین نام در کتابی منتشر ودر رادیو لیراو نیز خوانش خواهند شد . @sedaelirav برای ارسال آثار خود لطفن به آی دی زیر تماس بگیرید @akbri1349

خانه را نمی یابم و خاکسترم را که نام معابر و میدان ها را می داند همسایگانم را پیش از آنکه     رفته باشم آن دورتر که سایه هایی مرا احاطه می کردند نامِ قدیمی ام را خاک می بلعد و بذرهای رسیده ام را دهان های دیگری آیا صورتكم را ربوده اند آنگونه که اتاق ها و گنجه ها را؟ از چیست می پرد   رنگ گذشته یِ آن در و آفتابی مچاله پرتاب می کند پای حیرتم؟ --شاید شاید کسی مرا می شناسد یا لاشه ام را از چکاد قناره ای   می پاید تا در محله ای بی نام پاشنه اش را به نیش کشد اما من او را نشناخته بوده ام -- همسایگانم از راه ها   رگ بریده اند و با سایه های درهمشان دور می شدند من در چروک تکه هام می مانم یا نامیدنم را کسی خواهد آمد؟ آن دورتر که بوریایی بازوانش را گشوده است نیمرخم از نسیمی مفقود بیدار می شود -- شاید شاید خاکسترم از معابر و      میدان ها می گذرد تا خانه ام نام قدیمی ام با گذشتگانی هویتش را دریابند -- تنها تنها همین نسیم که بالِ شکسته اش را در خاشاک می جوید عرصه ام را فراخ تر می کند! #فیروزه_میزانی https://t.me/sedaelirav
نمایش همه...
مجله ادبی لیراو ویژه شعر فارسی زبانان

شعرای این کانال با همین نام در کتابی منتشر ودر رادیو لیراو نیز خوانش خواهند شد . @sedaelirav برای ارسال آثار خود لطفن به آی دی زیر تماس بگیرید @akbri1349

از رفاقت با رودخانه برمی‌گردم با سنگ‌هایی که در من ته‌نشین شده‌اند از پیچ و تاب و آرامش خاک کوهستان را به شانه آورده‌ام. به من بگویید چگونه می‌توانم برادر آب باشم؟ وقتی کودکی‌م در آغوش او گذشت و سرمای اسفند هنوز لای دندان‌هایم آرام نگرفت! کجا مانده‌ام که خواب‌هایم هنوز برنگشته‌اند! آن روز که زیر برف سینه را تا ملاقات آب بردم و سگ در استخوانم دوید رویاهایم هنوز در چشم ماهیان از ردیف سنگ و ساحل به سال نو سلام می‌کردند! بگویید که خواب را زیر آبشار پنهان می‌کردم و در تاریکی به کشتن ماهی مشغول می‌شدم و جوانی‌ام از پوست زخمی‌ام در می‌رفت! تو از کدام زخم از کدام‌ روزنه رفتی؟ که چون ماهی گریسته بودم و هیچ‌کس نفهمید. میثم_متاجی https://t.me/sedaelirav
نمایش همه...
مجله ادبی لیراو ویژه شعر فارسی زبانان

شعرای این کانال با همین نام در کتابی منتشر ودر رادیو لیراو نیز خوانش خواهند شد . @sedaelirav برای ارسال آثار خود لطفن به آی دی زیر تماس بگیرید @akbri1349

«سر و صدا» برای رد شدن آدم‌ها‌ را در بسته‌های‌ مساوی به صدا تبدیل می‌کنند و شبانه از گوشت و پوست و استخوانِ دیوار عبور می‌دهند - براساسِ یک شعرِ واقعی: پیراهنی شده‌ام که می‌دود‌ در همه‌‌جای‌ مرز‌ چیزهای‌ نوک تیز را از جهان پوست رد می‌کند با خود جز نبض و نامِ تنی‌ هر‌چیز آدمی‌ آفتابِ بعدی‌ را در ساحلی آزاد به خنده می‌زاید‌ با بسته‌های‌ صدا آرام رد می‌شود آدم اینجا که دیده‌ام تنها دو پای راست و تکه‌‌هایی سر رد شده‌ از شبش کبودِ چشمی‌ دور در تیزیِ نگاه مات مانده باز... پیراهنی مچاله در سرم می‌گذرد با‌ درد‌ بارِ اضافه‌‌‌ام یک من! گوشت‌ حلال‌ حتی لکنت گرفته است تنِ جهان از زبانِ مشروعم‌ بیرون نمی‌زند‌ دورم  دورتر... بیوه‌ی‌ صبح اما خاک از گلوی راه می‌گیرد و صدا با باد می‌‌نشیند و می‌افتد از دیوار‌... خوابیده‌ام‌ بیدار زلما بهادر https://t.me/sedaelirav
نمایش همه...
مجله ادبی لیراو ویژه شعر فارسی زبانان

شعرای این کانال با همین نام در کتابی منتشر ودر رادیو لیراو نیز خوانش خواهند شد . @sedaelirav برای ارسال آثار خود لطفن به آی دی زیر تماس بگیرید @akbri1349

✨✨✨ چه فرقی می‌کند تنهایی در کدام گودال بیافتد و تکه‌های چه کسی با چه کسی بیرون برود؟ اصلا فرقی می‌کند ساعت چند باشد یا زباله‌ها را چه کسی بیرون ببرد؟ باید کاری کنم قبل از این که تنهایی بیاید و خودش را پهن کند روی بند روی مبل روی میز روی تخت و حتی روی چاقوی آشپزخانه. تنهایی چیزی را به گردن نمی‌گیرد. #مریم_یعقوبی https://t.me/sedaelirav
نمایش همه...
مجله ادبی لیراو ویژه شعر فارسی زبانان

شعرای این کانال با همین نام در کتابی منتشر ودر رادیو لیراو نیز خوانش خواهند شد . @sedaelirav برای ارسال آثار خود لطفن به آی دی زیر تماس بگیرید @akbri1349

صدای جمعیتی از استخوان ها در دایره در کشو در گنجه در آشپزخانه صدایی برنده و انتزاعی در تداوم ضخامت چین و چروک اشیا صدایی گرینده روی طناب، پهن در تماس ولرم اولین گناه صدایی که در عنفوان لطیف بود قبل از اعتراف باغبان به بریدن چند درختِ شاعر قبل از اعتراف زن به پنهان کردن تعرض در کشوها حالا بخند مدام بخند با صدای تهی شده از جنون با صدای خالی شده از استخوان هنوز پوست جمعیتی از زنان به صدایی انتزاعی شهادت می دهد روی لکه های سمج خون در میدان روی سطرهای شعر در خیابان تردیدی در صدا بود که که باید اشک می شد جراحتی بود که  باید می ریخت از هر نقطه از دایره به مرکز سمیه_امینی_راد https://t.me/sedaelirav
نمایش همه...
مجله ادبی لیراو ویژه شعر فارسی زبانان

شعرای این کانال با همین نام در کتابی منتشر ودر رادیو لیراو نیز خوانش خواهند شد . @sedaelirav برای ارسال آثار خود لطفن به آی دی زیر تماس بگیرید @akbri1349

چه اگر کوه‌کن ! - شیرین نمی‌زنم. این‌گونه با کوه‌ها که سنگی با دشت‌ها که سترون با رودها که سیراب ِسراب با درخت‌ها که زخمی با پرنده‌ها که خسته از کوچ - حرف می‌زنم.... چه اگر کوه‌کن - شیرین نمی‌زنم. این‌گونه با درها که بسته با پنجره‌ها که مستور با دیوارها که قد کشیده با مدادها که تراشیده با دفترها که از سپید و سیاه ِشعرهایم با کتاب‌های ناخوانده در قفسه که اگر مجال و حوصله‌ی بیرون زدن از قفسم این‌گونه که با خود ِتنهاترم در آینه‌ی غبار‌نوش - حرف می‌زنم..... کاش قیاس ِبا قیس‌ام ! که بندئ آوار شده از آفتاب با رویایی بی تعبیر از شبی که بر شانه‌ی باد گیسوانی - پریشان گردی‌ام را - سپیدتر شعری تا سپیده‌دمان در دفتر بی خطّ و نام رقم می‌زد...‌ شیرین نمی‌زنم. این‌گونه که با قاصدکی - کنار آمده با گلدان شکسته‌ی کنج ایوان در سایه روشن نرده‌ها که چوبی حرف می‌زنم.... نه - شیرین نمی‌زند  کوه‌کن ِدر من که در کهف سنگی - شاعرانه با نقش خیالی‌ات حرف می‌زند...... #گویا_فیروزکوهی https://t.me/sedaelirav
نمایش همه...
مجله ادبی لیراو ویژه شعر فارسی زبانان

شعرای این کانال با همین نام در کتابی منتشر ودر رادیو لیراو نیز خوانش خواهند شد . @sedaelirav برای ارسال آثار خود لطفن به آی دی زیر تماس بگیرید @akbri1349

برقص خوبِ خوبم که با تو زمین می‌رقصد آسمان برای گام‌هایت کف می‌زند دستی بزن بالا قدم بگذار روی غم‌ها باز کن زلف و تکان بده شانه را که از تاب زلفت جان می‌گیرد زمان زندگی را باید رفت طعم موسیقی را باید چشید رقص را در وجود خود باید رقصاند زندگی همیشگی نیست همین لحظه است؛ همین لحظه‌هایی که کف زد و رَد شدند پس لحظه‌ها را باید کف زد ساعت‌ها را باید خندید و شاید همین است علتی که خدا ما را با شُکوه خلق کرده‌است ویس الدین صدری https://t.me/sedaelirav
نمایش همه...
مجله ادبی لیراو ویژه شعر فارسی زبانان

شعرای این کانال با همین نام در کتابی منتشر ودر رادیو لیراو نیز خوانش خواهند شد . @sedaelirav برای ارسال آثار خود لطفن به آی دی زیر تماس بگیرید @akbri1349

یک طرح متفاوت انتخاب کنید

طرح فعلی شما تنها برای 5 کانال تجزیه و تحلیل را مجاز می کند. برای بیشتر، لطفا یک طرح دیگر انتخاب کنید.