cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

جوک و کـــلیپ +12.5😀

لحزاتی ک کسلی اینجاباش وبخند فقط😂 https://t.me/sexijok8445 بیااگ بدبودلف بده😒ولی مطمئنم خوشت میادبدجور😉 آب عشقاتونو با پست ها اینجا بیار یجوری بگم ک هرچی بخای داره اینجا😝 @Takpar8445 هرچی خاستی درخاست بده ازشیرمرغ تاجون ادمیزاد

نمایش بیشتر
پست‌های تبلیغاتی
2 192
مشترکین
-224 ساعت
-57 روز
-430 روز
توزیع زمان ارسال

در حال بارگیری داده...

Find out who reads your channel

This graph will show you who besides your subscribers reads your channel and learn about other sources of traffic.
Views Sources
تجزیه و تحلیل انتشار
پست هابازدید ها
به اشتراک گذاشته شده
ديناميک بازديد ها
01
وندم رستوران چی؟ گفت نه یک وقت کسی میبینه بده گفتم باشه هر جور راحتی گفت مریم خونه مادرش یا جایی نمیره بریم خونه بشینیم تازه متوجه منظورش شدم گفتم صبر کن تا به یکی از دوستام بگم ببینم خونه خالی داره بریم آنجا زنگ زدم یک شماره برام فرستاده گفت این سویت کرایه میده جاش خوبه زنگ زدم برای یک صبح تا عصر کرایه کردم به بهار پیام دادم فردا سویت کرایه کردم خوبه؟ گفت عالی صبح رفتم مغازه هرچی لازم بود برداشتم باهاش قرار گذاشتم رفتم سوارش کردم رفتیم تو سویت تا رفتیم داخل من دستمون گذاشتم رو کمرش وسایل رو گذاشتم رو زمین همدیگر رو مثل ندیده ها بقل و ماچ لب و بوسه اوف ای جانم چه لبای نرمی چه سینه های گردی گفتم بریم بشینم گفت نه بریم تو اتاق خواب رفتیم نشستیم روی تخت چند ثانیه نگاهم بهش قفل شده بود و داشتم لذت می‌بردم آخه زیاد اهل این برنامه ها نبودم دوباره همدیگر رو بقل کردیم لب می‌گرفتیم من شروع کردم لباسش رو در آوردن اونم کمکم درآورد منم لخت شدم نگاه کیرم کرد گفت مریم راست می‌گفت چشمام باز شد گفتم چی راست می‌گفت گفت کیر شوهرم بزرگه گفتم مگه برات تعریف کرد. گفت آره گفت هم خوب ارضاع میکنی ولی خودت درست حال نمی‌کنی بهش گفتم این گفت نگاه کرد گفت آره همه چی رو گفت خنده گرفت نگاه کرد گفت آقا کامران من مشکلی بابت کیر بزرگ ندارم ولی تو اول منو ارضاع بکن بعد بعد خودت حال کن گفتم من کارم اینه که با کسی که سکس میکنم اول ارضا بکنم بعد خودم گفت من خیلی دور ارضا میشم گفتم منم مشکلی ندارم حالت 69 شدیم بهار هم شروع کرد ساک زدن منم کسش رو زبون میزدم انگشت می‌کردم تو سوراخ کسش آنقدر حال میکرد که کیرم و گاز می‌گرفت بهش میگفتم کسکش دردم میاد خوب که شق شد بهش گفتم بخواب باهاتو بده بالا گذاشتم توش ای جوووونم یکم عقب جلو کردم گفت بزن بزن حیف ای کیر که مال مریمه بزن منم شروع کردم به تلمبه زدن اونم حال میکرد می‌گفت سینه هامو بخور منم تلمبه میزدم و سینه هاشو میخورم با نخون میکشید رو کمرم گفت بسه دوست دارم دولا بشم مدل سگی بزنی دولاش کردم گذاشتم تو کسش می‌زدم وسط سکس هنوز باورم نمیشود که دارم با یک زن دیگه به غیر مریم حال می‌کنم اونم زنی که کیرم تا آخر میخورد آخ نمی‌گفت منم میزدم یک دفعه لرزید پاهاش خشک شدن چندتا تکون خورد فهمیدم ارضاع شد خوابید نگاه کرد گفت ممنونم دوسال بود که هیچ کسی ارضاع نمی‌کرد خود ارضایی میکردم ممنونم کامران جان گفتم هنوز دوست داری بزنم گفت تو چی گفتم من هنوز جا دارم گفت نه بزن آبت بیاد یک استراحت میکنیم بعد خوابوندمش پاهاش دادم بالا و گذاشتم توش و شروع کردم به زدن و میزدم از داغ دلم که نمی‌تونستم مریم اینجوری بکنم اون کسکش آنقدر خوب حال میداد که نگو گفتمش آب داره میاد تر خدا بزار داخل بریزمش گفت بریزش ریختمش توش خوابیدم تو بقلش نگاه همدیگه میکردیم و میخدیدیم تا عصر من سه بار بهار رو ارضا کردم ولی من دو بار ارضا شدم بهم گفت آقا کامران خیلی خوب سکس میکنی از این به بعد میام پیش خودت منم بهش گفتم تو هم خوب خوردیش چند مریم طاقت خوردنش رو کامل نداره گفت خودم همه چیز رو می‌دونم برای همین که آمدم سمتت . اون روز گذشت بهار همیشه میومد با هم حال می‌کنیم من اونو ارضا بکنم اونم حال درستی به من می‌دهد . ممنونم از همسرم که تو باشگاه با تعریف سکس مون تونست یک شاه کس برام ردیف کنه . انشاالله نصیب شما هم بشه. این داستان واقعی رو گذاشتم تا شما هم لذت ببرید. نوشته: کامران #ڪــانــالهامون 👇🤝↙↙ #اصلی @tekst_haye_naaab بیا کانال👆👆👆👆👆👆👆👆 @sexijok8445   @sexijok8445 بیا کانال👆👆👆👆👆👆👆 #داستان‌سکسی خوب بود👍 بد بود👎 🍀💙
2292Loading...
02
رابطه با دوست زنم سلام اسم من کامرانه ۳۴ سالمه قدم ۱۹۰ بدن خوبی دارم این مسأله که برام پیش اومده خیلی دوست دارم براتون تعریف کنم . من اهل دختر بازی یا جنده بازی نیستم بعد ازدواج با همسرم مریم چسبیدن به زندگی خودم خانومم مریم همیشه می‌رفت باشگاه ورزش ایروبیک چند سال این ورزش رو ادامه میداد منم کاری باهاش نداشتم همیشه با هم سکس خوبی داشتیم اون شهوتش خیلی زیاد بود جوری که خودش میومد طرفم و درخواست میکرد ولی همیشه من از سکس باهاش راضی نبودم واقعیت اینه که چون کیرم یکم بزرگه نمی‌توانست تحمل کنه تا من تا آخر فشار بدم چون یک بار اندازه زدم دیدم ۲۱ سانته همیشه تا نصف میزاشتم اون ارضا میشد ولی منم ارضا میشدم صاف حال نمی‌کردم بلخره تمامی آقایون میدونن که لذت سکس زمانیکه تا آخر میخوای فشار بدی ولی مال من چون بزرگ بود نمی‌دونستم این کار رو بکنم یک روز تو مغازه خودم نشسته بودم مریم زنگ زد گفت دوستم میگه شکر تو بازار نیست داری بهش بدی گفتم باشه بهش بگو بیاد یا بیارم خونه بیاد ببره گفت حالا بهش زنگ میزنم بعد از چند دقیقه مریم زنگ زد گفت با شوهرش قراره بیاد در مغازه شکر رو با مقداری وسیله بخره و بره من آدرس رو بهشون دادم اوکی دادم قطع کردم چندتا مشتری رد کردم یک خانوم آمد سلام کرد گفت من بهار هستم دوست مریم آمدم برای شکرها سلام و احوالپرسی براش گذاشتم مقداری وسیله هم خرید گفت آقا کامران میشه این ها رو کمکم بزاری تو ماشین گفتم چشم دیدم خودش تنهاست شوهرش نیست منم چیزی نگفتم آمدم تو مغازه آمد گفت ببخشید اگر مریم پرسید بگید با شوهرش آمد گفتم چشم گفت خانومت ماشاالله تو باشگاه بینظیره گفتم چطور ؟ گفت خوب ورزش می‌کنه خوب درس میده تو باشگاه گفتم بله می‌دونم چند سال داره کار می‌کنه و علاقه داره بعد گفت اشکال نداره شمارتون داشته باشم خریدی خواستم انجام بدم برام آماده کنید بیام ببرم ؟ گفتم اشکال نداره شماره رو بهش دادم اجناس برد یادش رفت حتی حساب کنه منم چیزی بهش نگفتم و رفت بعد یک ساعت زنگ زد من حساب نکردم ببخشید حالا میام کارت میکشم گفتم اشکال نداره عجله نکنید گفت نه نه شرمنده دوباره آمد با خنده معذرت خواهی کرد گفتم قابل نداره و کلی تعارف تیکه پاره بهش گفتم می‌تونم یک سوال بپرسم گفت بفرمایید گفتم چرا گفتی اگر مریم پرسید بگم با شوهرش آمد؟ گفت آخه نمی‌خواستم مریم خانومت بفهمه من تنها آمدم فکر بد بکنه گفتم اوکی مشکلی نیست شروع کرد دوباره حرف زدن و لاس زدن من رفتم براش یک صندلی بردم گذاشتم گفتم بفرمایید بنشینید نشست روی صندلی گفت میگم مریم جون که نمیاد؟ گفتم نه . چرا؟ گفت نیاد ببینه من تنها نشستم پیش شما گفتم نه راحت باشید شروع کرد صحبت کردن از زندگیش و مشکلات و شوهرش و بد گویی منم گوش میدادم باهاش حرف میزدم راستی بهار خانوم دوست مریم یک خانوم قد بلند سفید بکنم تپل بود سر و سینه خوبی داشت . بهش گفتم درست میشه برو مشاوره گفت نه خوشم نمیاد همین که دارم باهات صحبت میکنم آروم میشم . یک ساعتی نشست بلند شد که بره گفت آقا کامران میشه اگر کاری داشتم چیزی خواستم سوالی داشتم باهات چت تماس بگیرم آخه با شما درد دل کردم خیلی آروم شدم . گفتم مشکلی نیست گفت چه موقع در مغازه هستید که زنگ بزنم یا پیام بدم خونه نباشید ؟ گفتم زمستانه از صبح یکسره هستم تا ۱۰ شب خدا حافظی کرد و رفت توی این چند روز توی واتس آپ پیام میداد منم جواب میدادم کارمون به شوخی و جک رسیده بود کم کم برای هم استیکر قلب و بوسه می‌فرستادم اونم جواب میداد . دل رو زدم به دریا هیچ وقت یادم نمیره بهش گفتم دوست داری بریم یک کافه خوب با هم ؟ گفت نه م
2251Loading...
03
میگم الان که عزاداریم سکس چت حرومه ؟!😒
2473Loading...
04
مثلا یهو بیاد پی ویت بگه چرانمیای پی ویم لعنتی توام بگی خانما مقدم ترن... 😋😂😁😁😁🤌🏻
2582Loading...
05
همسایه پایینیمون دارن دعوا میڪنن به زنش میگه فقط تو سڪس خوبی یذره اخلاق نداری😐🤣
2853Loading...
06
احتمال برنده شدن یه اسپرم برابره با احتمال اینکه ۲ میلیون نفر یه تاس یه میلیارد وجهی بندازن و همشون یه عدد بیارن! آره عزیزانم، هممون یه زمانی کص خار شانس بودیم که الان اینجاییم 🥺🤣🤣
2781Loading...
07
ولی درد همیشه ادمارو به هم‌نزدیک میکنه حالا فهمیدی چرا خشن دوس دارم؟
2812Loading...
08
انقد بین قرارمون فاصله ننداز حداقل بفکر کونت باش🤣
2831Loading...
09
یجوری دوست دارم و برام قشنگی که اصن حیفه پشت گوشی و دور از من بمونی، باید بیارمت بغلِ خودم.
3083Loading...
10
دختر مو مشڪے عضو واجبات دینیه! حتما باید یڪے داشته باشین 😉😄
3205Loading...
11
ببخشید آقا یکی میخواد ممه هامو بدزده، میتونم تو دهنتون قایمشون کنم؟ -😊
3112Loading...
12
یارو نصف شب شلوارشو تو اتاق درمیاره. 🙈🙈🙈                                                       بچه ش میگه:بابا میخای تو اتاق جیش کنی؟ 😕😕😕 میگه نه میخام برینم به این زندگی که تو همش بیداری!!! 😂😂😂
3225Loading...
13
مورد داشتیم دختره میره گواهینامه بگیره ازش میپرسن لرزش پیستون از چیست؟ میگه از شل بودن سوتین خدایا خودت بودی نمیخندیدی؟؟😂😂
3037Loading...
14
وقتایی که وسط مستی،کنار دوستاش،آنتراک کلاساش..بم زنگ میزنه و قربون صدقه‌ام میره؛مشخصه ک از روی رفع تکلیف و هول‌هولکی،نخواسته‌ی زنگی بزنه و سریع قطع کنه،برام‌صدبار ارزشمندتر از چت کردنا و تلفن صحبت‌کردنای آخرشب و از روی بیکاریه.آدمایی ک وسط شلوغیاشون به یادم‌اند،قلبمو ذوب میکنند. ‌‌
3003Loading...
15
- فکت: 『
3050Loading...
16
یکی از نشونه های عزت نفس داشتن اینه که وقتی یکی خودشو برات کمرنگ میکنه و ازت فاصله میگیره، میپذیری و اصرار نمیکنی.
3002Loading...
17
‏مردا تو هر نقشی باشن حرصت میدن چه بابات باشن چه داداشت چه دوست پسرت.
2992Loading...
18
‏کاش خوابتو ببینم. توی خواب صورت نازتو ک خیلی وقته ندیدمش لمس کنم. سرمو بذارم روی شونه‌ت و یه دل سیر گریه کنم و تا میتونم عطر تنت رو بو کنم. بعدش بکنمت
3226Loading...
19
‏با این ڪه ڪیرم دهنت ولے دلم برات تنگ شده🫴🏻
3203Loading...
20
از خوباے ڪشیدنی؟ - لُپ یار...😋😋 😘💋
3274Loading...
21
یڪیم نداریم واسمون بمیره راحت شیم از دستش... 😂
3081Loading...
22
آزار جنسے فقط اونجا ڪه یه جنسے رو اشتباهے خریدے ازت پس نمی‌گیرن 😅😂
3182Loading...
23
ﺍﻣﺮﻭﺯ ﻓﻬﻤﯿﺪﻡ ﺧﺪﺍ ﺷﺎﻧﻪ ﻫﺎی من ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﻧﯿﺎﻓﺮﯾﺪه ﺍﺳﺖ ﮐﻪ هی ﮐﻮﻟﻪ ﺑﺎﺭ ﻏﻢ ﻫﺎﯾﻢ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﻭﺵ ﺑﮑﺸﻨﺪ ﮔﺎﻫﯽ ﻻﺯﻡ ﺍﺳﺖ ﺑﺎ ﯾﮏ ﻟﺒﺨﻨﺪ پاﻫﺎی زیدی ﺭﺍ ﺑﯿﻨﺪﺍﺯﻡ ﺑﺎﻻ ﻭ ﺑﮕﻮﯾﻢ ﺑﯽ ﺧﯿﺎﻝ بده بکنیم کیرمون عنی شه! بعضی وقتا بی خیال که بشید و دایورت کنید، همه چی درست میشه! ولی ظاهرِ داستان اینطوره و فلواقع بگا خواهیم رفت صبحتون بخیر سکسیا
3285Loading...
24
ی تنگ نبودن کونش معلوم بود که خانم قبلا هم داده و کیر من اولین کیری نیست که جداره ی داغ مقعدش رو نوازش می‌کنه . حالا دیگه صدای آرزو به وضوح شنیده میشد که با آخ و جوون گفتن هاش منو از خود بیخود میکرد . صدای شالاپ و شلوپ آنال سکس فضای اتاق رو پر کرده بود که آرزو با صدایی که کیر هر مردی رو بلافاصله سرپا می کرد گفت سیا چه کیر داغی داری ، اووووخ سوختم . اینو که گفت من احساس کردم دیگه دارم به لحظه نهایی و ارضای به یاد موندنیم میرسم . دوباره خوابیدم روش و دستامو‌از پهلو هاش فرستادم سمت سینه ها و هردوتاشون رو گرفتم و در همون لحظه جهش آب از سر کیرم باعث شد تمام بدنم گر بگیره و همه ی آب موجود توی کمرم رو داخل کون گرم و قشنگ آرزو خالی کردم و با بیحالی هرچه تمام تر دراز کشیدم روی بدن لخت و سکسی آرزو و قربون صدقه ی هیکلش میرفتم. آرزو هم چند لحظه بعد در حالی که داشت کسشو میمالید ، یه مکث ناگهانی همراه با سکوت یهویی کرد و یه واااای بلند گفت که نشون دهنده ی ارضای شدنش بود . چند لحظه توی همون حالت موندیم و بعدش پاشدم لباسامو پوشیدم و رفتم سمت دستشویی. وقتی اومدم بیرون دیدم درب اتاق خواب بسته ست .‌ بعد از چند لحظه که من توی آشپزخونه بودم آرزو از اتاق اومد بیرون و بدون مکث رفت دستشویی و بعدشم دوباره با همون حالت و عجله برگشت سمت اتاق خواب ولی درب رو باز گذاشت . دو سه دقیقه یه پیام واسم اومد که دیدم آرزو بود . نوشته بود نمیخوام گله کنم و بگم چرا اینجوری شد چون خودمم لذت بردم ولی ازت خواهش میکنم این اتفاق رو برای همیشه از ذهنت خارج کنی یه جوری که انگار اصلا اتفاق نیفتاده . منم جواب دادم حتما همینطور میشه . ممنونم بابت این اتفاق و به جرات میگم بهترین اتفاق زندگیم از این نوع ، همین اتفاق بود . بعدشم آرزو خوابید و منم توی هال جلوی تی وی دراز کشیدم و به لحظات باورنکردنی که بینمون گذشت فکر میکردم و همونجا هم خوابم گرفت . دوستان عذرخواهی میکنم بابت طولانی شدن این خاطره .من این اتفاق رو با تموم وجودم تجربه کردم ولی در مقابل افرادی که غیرواقعی میدونن این داستان رو هیچ اصراری ندارم که بگم این داستان واقعی بود و هر کسی که فکر می‌کنه ساخته و پرداخته ی ذهن جقی ، بیمار ، عقب مانده ی نویسنده بود ، نظرش کاملا واسه من محترمه و همچنین سر سوزنی هم از دوستانی که فحش میدن ناراحت نمیشم چون فحش دادن هم یجور نظر دادنه و نظرهای همه واسم محترم و‌ با ارزشه موفق باشید نوشته: سیاوش #ڪــانــالهامون 👇🤝↙↙ #اصلی @tekst_haye_naaab بیا کانال👆👆👆👆👆👆👆👆 @sexijok8445   @sexijok8445 بیا کانال👆👆👆👆👆👆👆 #داستان‌سکسی خوب بود👍 بد بود👎 🍀💙
3751Loading...
25
ه درست حدس زده بودم . آرزو خودشم داشت حال میکرد وگرنه هیچ دلیلی نداشت بذاره من کونشو‌ از روی شورت ماساژ بدم‌ . لپ کونش مثل ژله زیر دستم می‌لرزید .‌ دستمو بردم لای رونش و خیسی شورتش یذره اضطراب باقیمونده وجودم رو‌ توی خودش حل کرد . دستم که از روی شورت به کوسش خورد یه لرزه ی خفیف کرد و شهوتش رو نشون داد . دستمو بیرون کشیدم و پاشدم شلوارم رو درآوردم و رفتم کنارش دراز کشیدم و رفتم زیر پتوش . دستمو کردم زیر تیشرتش و یکم کمرش رو مالوندم و زیر بغلش رو گرفتم رفتم سمت سینه هاش . چون دمر خوابیده بود سینه هاش به تخت چسبیده بودن ولی من به هر ترتیبی بود دستمو از زیر سوتین رسوندم به یکی از سینه هاش . سینه هاش‌ زیاد بزرگ نبودن ولی اونقدر هم کوچیک نبودن که نشه توی دست گرفتشون و باهاش بازی کرد . دستمو بیرون کشیدم و گیره سوتینش رو که پشت کمرش بود باز کردم و سوتین رو به زور کشیدم بیرون . آرزو هم ترجیح میداد همونجوری بی حرکت بمونه و احتمالا نمی‌خواست باهام چشم تو چشم بشه . اومدم پایین تر و‌ کش دامنش رو گرفتم و دامن رو هم از زیرش کشیدم بیرون . شورت خودمم کندم انداختم کنار . همون حالتی که آرزو دراز کشیده بود منم دراز کشیدم پای چپم رو چسبوندم به پای چپش که صاف بود و پای راستمو از زانو خم کردم و گذاشتم روی پای راستش . کیرمم از روی شورتش چسبیده بود به خط وسط کونش . تیشرتش رو زدم بالا و سینه شو گرفتم و شروع کردم با نوک سینه اش که سفت و برجسته شده بود بازی کردم . صورتمو گذاشتم پشت گردنش و لاله ی گوشش رو با لبام می‌گرفتم و می‌خوردم .‌ صدای نفس های تندش بلندتر شده بود .‌ یکم خودمو کشیدم کنار و‌ دستمو‌ از بالا کردم توی شرتش و انگشتمو گذاشتم لای دو لپ کونش و به سمت کوسش حرکت دادم .‌وقتی به سوراخ کونش رسیدم یه مکث چند ثانیه ای کردمو و یکم فشارش دادم‌‌ و به حرکت انگشتم ادامه دادم به کسش که رسیدم خیس خیس بود و داغ . لبه های کوسش رو بین انگشتام گذاشتم و شروع کردم به چپ و راست کردن انگشتام . نفسهای آرزو به آه تبدیل شده بود .‌ زیاد ادامه ندادم که ارضا نشه . لبه های شورتش رو گرفتم و کشیدم پایین و درش آوردم . سریع از توی کشوی میز کوچیک کنار تخت وازلین رو بیرون آوردم و انگشت اشاره مو کردم توی وازلین و یه مقدار برداشتم و‌مالیدم به سوراخ کونش .خوب سوراخشو چرب کردم و خیلی آروم انگشت اشارمو فشار دادم داخل . تنگ بود ولی انگشت اشاره ام یک بند رفت داخل . همون جوری چند لحظه نگه داشتم و بعد عقب جلوش کردم و بیرون کشیدمش . اینبار سعی کردم دوتا انگشتمو بفرستم داخل که تا میخواست انگشتام وارد کونش بشن خودشو جمع میکرد و معلوم بود دردش می‌گرفت . پاشدم رفتم یه اسپری لیدوکائین داشتم واسه دندون درد گرفته بودم رو آوردم چندتا اسپری زدم روی سوراخش . دیگه به سوراخش دست نزدم تا لیدوکائین اثر کنه . توی این فاصله خیسی کوسش رو با دستمال کاغذی پاک کردم و پتو رو کنار انداختم و نشستم بین پاهاش و صورتمو بردم سمت کوسش . زبونمو درآوردم با نوک زبونم می‌کشیدم لای کوسش . از اون چیزی که فکر میکردم بهتر بود و با زبونم و لبام کوسش لیس زدم و خوردم . آرزو از شدت شهوت به خودش می‌پیچید . پاشدم و دوباره کنارش دراز کشیدم . دوباره وازلین زدم روی سوراخ کونش و انگشت اشاره مو فرو کردم داخل و درآوردم . اینبار با دو انگشت امتحان کردم . با اینکه تنگ بود ولی دوتا از انگشتامو کردم توش . چند بار عقب جلو کردم و در آوردم . دستمو انداختم اون طرف زانوی پایی که خم شده بود و کشیدمش به سمت این یکی پاش و هر دوتا پاشو صاف کردم . دستمو فرستادم زیر شکمش و به طرف بالا کشیدم و یه بالش فرستادم زیر شکمش . پاهاشو یکم از هم باز کردم . حالا سوراخ کونش جلوی روم داشت خودنمایی میکرد . کیرمو با وازلین چرب کردم و سر کیرم رو گذاشتم دم سوراخش . یکم فشار دادم که خودشو جمع کرد . دوباره امتحان کردم . بعد از چندین بار امتحان سر کیرم رفت داخل کونش . همون جوری نگهش داشتم البته یه فشار کمی هم میدادم که درنیاد . بعد از چند لحظه آروم آروم فشار دادم و کیرم رو ذره ذره فرستادم داخل . به خودم اومدم دیدم کیرم تا ته توی کون آرزو رفته . باورم نمیشد این من باشم و اینم آرزو . همون جوری که کیرم توی کون تنگ آرزو بود خوابیدم روش و چند ثانیه مکث کردم . آرزو یکم خودشو تکون داد که فهمیدم داره اذیت میشه . خوابیدن روی آرزو رو توی اون حالت تموم کردم و شروع کردم به حرکات رفت و برگشت کیرم توی کونش . اوایل خیلی آروم جلو عقب میکردم ولی یکم که گذشت دیدم ناخودآگاه سرعت تلمبه زدنم رفته بالا . صدای آه و ناله های خفیف آرزو هر لحظه حشری ترم میکرد . آرزو دستشو از زیر با هر زحمتی که بود به کوسش رسوند و همزمان با تلمبه زدن من توی کونش ، داشت کوسشو میمالید . از رفتار آرزو و همچنین خیل
3492Loading...
26
کردم به ماساژ دادن . آرزو با همون بی حالی مصنوعی یه نگاه متعجب بهم کرد و گفتم دکتر دیشب گفت حتما تا ۲۴ ساعت مراقبش باشید و‌ چند وقت یکبار هم ماساژش بدید . گفت دستت درد نکنه ولی لازم نیست .‌عاطی دیشب تا صبح نداشت که ماساژ خونم کم بشه .‌ گفتم یعنی اذیت میشی اگه ماساژت بدم ؟ گفته نه … نمیخوام تو اذیت بشی . گفتم این چه حرفیه آخه . من امروز نرفتم سرکار که مراقب تو باشم . گفت ببخشید تو رو خدا کلی تو رو هم به دردسر انداختم . گفتم حرفشم نزن . الانم چشماتو ببند و راحت استراحت کن .‌منم خیلی آروم ماساژت میدم . یه ممنون با صدای ضعیف گفت و چشماشو بست .دستش توی دستم بود و یه استرس خاصی توی وجودم بود که باعث شده بود دستام خیلی خفیف بلرزه . دستش رو تا وسطای بازو ماساژ دادم و همون مسیر رو دوباره تا انگشتای دستش برگشتم .‌یک بار هم دیگه اینکارو کردم . میخواستم اون یکی دستش رو بگیرم ولی واسه این کار باید میرفتم اون سمتش .‌ همین کار رو هم کردم و اینبار اون یکی دستش رو هم ماساژ دادم .‌ چشمای آرزو بسته بود ولی مشخص بود که خواب نیست .‌ میخواستم یهویی دستمو‌بذارم روی سینه هاش ولی با خودم گفتم اینجوری شوکه میشه و قطعا نمی‌ذاره ادامه بدم و آبروم هم میره . پشیمون شدم و یه فکر دیگه به ذهنم رسید .‌ رفتم نشستم لبه پایین تخت و دستمو فرستادم زیر پتو‌ و یکی از پاهاشو گرفتم و شروع کردم به ماساژ دادن .‌ منتظر عکس العمل آرزو بودم ولی هیچ عکس‌العملی ندیدم . پاش خیلی لطیف و نرم بود .‌انگشتای دستمو میذاشتم لای انگشتای پاش و آروم آروم می‌کشیدم بیرون . یکم رفتم بالاتر و مچ‌ پاشو گرفتم و خیلی آروم فشار میدادم . کم کم به خودم جرات دادم که بالاتر برم و پیش خودم گفتم نهایتش اگه شاکی شد و گفت چکار می‌کنی میگم دکترت گفته باید تمام بدنت رو ماساژ بدیم که گردش خونت آسونتر بشه . با این بهانه جراتم بیشتر شد و از مچ پاش به سمت ساق پاش رفتم و با فشارهای ریز وانمود میکردم که دارم ماساژ میدم . پاهاش انگار اصلا مو نداشت و خیلی صاف و صیقلی بود . ضربان قلبم داشت بالا می‌رفت و کیرم هر لحظه سفت و سفت تر میشد . دستمو بالاتر فرستادم و به زانوش رسیدم . زانوی پاشو کامل با دستم پوشوندم . خیلی حال عجیبی داشتم که ناگهان صدای زنگ گوشیم حواسم رو پرت کرد و فازمو پروند . دستم از زیر پتو بیرون کشیدم و پاشدم رفتم توی هال که گوشیمو جواب بدم . گوشی رو از روی اوپن برداشتم که دیدم وای از شرکت دارن زنگ میزنن‌ و من یادم رفته بود باهاشون تماس بگیرم و بگم امروز نمیام . گوشی رو جواب دادم که یکی از خانم های قسمت اداری شرکت بود و پرسید چرا نیومدید . گفتم ببخشید من همسرم از دیشب حالش بد شد که بردمش بیمارستان و هنوزم اونجا هستم و امروز نمیتونم بیام . یکم از حال همسرم پرسید و آخر سر گفت با مدیریت هماهنگ میکنم و در صورت تایید براتون مرخصی میزنیم امروز رو . منم تشکر کردم و قطع کردم .‌گوشی رو سایلنت کردم و‌ با خودم آوردمش توی اتاق خواب و گذاشتم روی میز کوچیکی که کنار تخت بود .‌ آرزو توی این فرصت که من رفتم و اومدم تغییر پوزیشن داده بود و دمر خوابیده بود و یکی از پاهاش صاف بود و پای دیگه رو جمع کرده بود توی شکم . دوباره نشستم پایین پاهاش و دستمو فرستادم زیر پتو و‌‌ مچ‌ اون پایی که صاف بود رو گرفتم و شروع کردم به ماساژ دادن. هرچی که بالاتر میرفتم برخلاف روی پاش ، نرمی بیشتری احساس میکردم تا به پشت زانوش رسیدم . بالاتر رفتن ریسک بود و ممکن بود با عکس العمل آرزو روبرو بشم ولی با تکیه به همون بهانه ی قبل خیلی آروم از پشت زانوش به سمت پشت رونش بالا رفتم . دل تو دلم نبود .‌پاهاش خیلی توپر و گوشتی بود .‌حالا دیگه قشنگ نرمی پشت رونش رو زیر دستام احساس میکردم .‌ واسه اینکه طبیعی تر جلوه کنه ماساژم دوباره به سمت پایین حرکت کردم به مچ پاش رسیدم . یکم خودمو جابجا کردم که راحت تر باشم و دوباره به سمت رونش رفتم . نرمی رون های آرزو داشت دیوونم میکرد .‌ دستمو به طرف داخل رونش بردم ولی میترسیدم برم بالاتر . دوباره دستمو گذاشتم پشت رونش و خیلی نامحسوس بالاتر رفتم و‌ لبه های شرتش رو با دستم حس کردم . یه لحظه به خودم گفتم نکنه آرزو هم خوشش میاد که دارم بالاتر میرم ؟ اگه بدش میومد حتما تا حالا مانع میشد . جواب این سوال رو میشه راحت فهمید . با خودم گفتم دستمو میذارم روی شرتش و لپ کونش رو میگیرم . اگه مانع شد که هیچی و کار تمومه ولی اگه عکس العملی نکرد دیگه معلومه خودشم میخاره و خیلی واضح وارد فاز جدید میشم . همینجور که داشتم پشت رونش رو میمالوندم دستمو بردم بالاتر و گذاشتم روی لپ کونش و روی شرتش . قلبم داشت با سرعت هرچه تمام تر میزد . چند ثانیه مکث کردم و‌ هر ثانیه ای که می‌گذشت و حرکتی از آرزو نمی‌دیدم ، شور شعف و شهوت وجودمو می‌گرفت . آر
3162Loading...
27
تموم شده آرزو هنوز دراز کشیده روی تخت مثلا بیحاله . تا رسیدم عاطی گفت یه لحظه پیش آرزو باش تا من بیام . گفتم کجا میری گفت میخوام برم پیش دکتر ببینم چی شده . دستشو گرفتم و گفتم نمی‌خواد بری ، من تا حالا پیش دکتر بودم . گفت تو که داری از بیرون میایی و بوی سیگار میدی چطور پیش دکتر بودی . گفتم قبل از اینکه برم یه سیگار بکشم با دکتر حرف زدم . دکترش گفت خطر رفع شده و الان بهتره ولی باید تا 24 ساعت مراقبش باشیم . یجوری میگفتم که آرزو هم میشنید . عاطی گفت چه خطری ؟ گفتم حالا بیا بریم توی ماشین بهت میگم . عاطی که فکر میکرد من دارم چیزی رو ازش پنهون میکنم بدتر پیله شد که دکتر رو ببینه . هزار تا قسم و آیه گفتم که باور کنه چیزی رو ازش پنهون نمیکنم . دو طرف آرزو رو گرفتیم و آروم آروم رفتیم و سوار ماشین شدیم . عاطی گفت خب حالا بگو دکتر چی گفت . گفتم دکتر به من اینجوری گفت که احتمالا به علت یه فشار روحی و یا استرس زیاد واسه چند لحظه خون رسانی بدنش به کندی صورت گرفته و ضربان قلبش اومده پایین و همین باعث شده اینجوری شه و تا ۲۴ ساعت آینده باید مراقبش باشید که این اتفاق دوباره رخ نده و بعد از ۲۴ ساعت دیگه مشکل رو حل شده بدونید . عاطی گفت باید چکار کنیم توی این ۲۴ ساعت ؟ نگفت چی بهش بدین بخوره یا نسخه ای چیزی ننوشت واسش ؟ گفتم نه نسخه نداد ولی گفت حتما توی این ۲۴ ساعت مدام ماساژش بدید چون ماساژ کمک می‌کنه خونرسانی راحت تر انجام بشه و یه جورایی رگ های بدن رو بیشتر باز می‌کنه . آرزو روی صندلی عقب دراز کشیده بود و یه جوری خودشو به بی حالی زده بود که هر کی میدید میگفت لحظات آخرش رو داره سپری می‌کنه . خداییش نقشه ای که بازی کرده بود جواب هم داده بود و عاطی به غلط کردن افتاده بود که چرا اینقدر بهش گیر داده . سر راه چند تا کمپوت آناناس و آب میوه واسه آرزو گرفتیم و رفتیم خونه . آرزو بردیم روی تخت خودمون درازش کردیم و من رفتم توی هال لباس عوض کنم که عاطی اومد گفت سیا من فردا صبح نمیتونم نرم مهد . یکی دیگه از مربی هامون مرخصی گرفته و منم اگه نرم دیگه عذرم رو میخوان . تو میتونی فردا تلفنی مرخصی بگیری و صبح تا ظهر که من نیستم مراقب باشی یوقت حال آرزو دوباره بد نشه ؟ با کمی مکث و اکراه گفتم باشه من فردا صبح پیشش میمونم .‌عاطی خنده اومد رو لباش و یه لب به نشانه تشکر ازم گرفت . گفتم عاطی برو یکم کمپوت بده بهش بخوره تا من شام رو گرم کنم . عاطی دست به کار‌ شد تا یه سوپ ماهیچه واسه آرزو درست کنه و خودمون شام خوردیم و عاطی بیچاره پنج دقیقه ای یکبار می‌رفت آرزو رو کلی ماساژ میداد و میومد . ساعت ۲ شب شده بود که عاطی گفت سیا جان تو بخواب . من امشب بالاسرش میمونم و تا صبح‌ چند بار ماساژش میدم . گفتم باشه ولی اینجوری خسته میشی و فردا صبح هم که می‌خوایی بری مهد . گفت چیکار کنم دیگه مجبورم .صبح طبق معمول با صدای زنگ گوشیم بیدار شدم و رفتم ببینم عاطی خواب نباشه که دیدم مشغول ماساژ دادن آرزو هستش .خنده ام گرفته بود . معلوم بود نه خودش خوابیده نه با ماساژهاش گذاشته آرزو یکم بخوابه .‌صداش کردم که اومد تو هال و گفتم من برم نون داغ بگیرم یه صبحانه به آرزو بدیم بیچاره دیشبم فقط سوپ خورده . تو هم آماده شو صبحانه بخور و‌برو خیالتم بابت آرزو راحت باشه .نون خریدم و اومدم و عاطی بعد از خوردن صبحانه کلی سفارش کرد و گفت آرزو بیداره لطفا واسش صبحانه ببر تا بخوره بعد بخوابه .به محض اینکه عاطی رفت صبحانه آرزو رو گذاشتم توی یه سینی و بردم گذاشتم کنار تخت و دیدم آرزو چشماش بسته است . صداش کردم که سریع چشماشو باز کرد و معلوم بود خواب نیست .‌گفتم پاشو بشین دختر و این صبحونه رو بخور یکم جون بگیری . خودشو به بی حالی زده بود و مثلا داشت تلاش زیادی میکرد که بلند شه .‌گفتم چرا میخوایی پاشی ، خب همینجور روی تخت صبحانه بخور . با صدایی که از ته چاه انگار درمیود گفت میخوام برم دستشویی.‌ کمکش کردم که پاشه و تا در دستشویی همراهیش کردم و اونم خداییش خوب فیلم بازی میکرد و تلو تلو میخورد .‌ یه تیشرت راحت تنش بود ولی برخلاف همیشه که شلوار و شلوارک میپوشید اینبار یه دامن پاش بود و حدس زدم دیشب عاطی واسه اینکه راحت تر پاهاشو ماساژ بده براش دامن پوشیده . از دستشویی که در اومد بهش گفتم حتما صبحانه رو بخور و کمکش کردم تا رفت و روی تخت دراز کشید .‌‌خودمم رفتم بیرون تا یه چایی بخورم . حالا دیگه همه چی محیا بود تا یه حال اساسی بکنم . قبل از خوردن چایی یه قرص تاخیری که معمولا داشتم توی خونه رو انداختم بالا و چایی رو سرش زدم . ده پونزده دقیقه بعد رفتم داخل اتاق که دیدم آرزو هم صبحانه رو زده و داره چایی میخوره . وسایل صبحانه رو جمع کردم و‌ برگشتم داخل اتاق و نشستم لبه ی تخت و بدون مقدمه دست آرزو رو گرفتم و مثلا شروع
2972Loading...
28
یدار شدم و همچنان بوی عطر آرزو توی دماغم مونده بود چند دقیقه ای همون‌طور دراز کش موندم . تصور اینکه دیشب آرزو همین جایی که من خوابیدم ، خوابیده بوده به همراه بوی عطر آرزو حس عجیبی در من ایجاد کرده بود و ناخودآگاه حس لذت عجیبی در من بوجود اومده بود . توی همین حس و حال بودم که درب اتاق خواب باز شد و آرزو اومد داخل و دید که من بیدارم و گفت ببخشید اومدم شارژم رو از توی کیفم بردارم گفتم خواهش میکنم منم دیگه بیدار شده بودم میخواستم بیام توی هال . عاطی که صدای منو شنید گفت سیا پاشو ما رو ببر بیرون یکم خرید کنیم . میخوام وسایل شیرینی پزی بگیرم و شیرینی درست کنیم . گفتم باشه ولی قبلش من یه دوش ده دقیقه ای بگیرم و بعد بریم . رفتم حموم و داشتم سرم رو شامپو میزدم که یهو عاطی اومد داخل رختکن و چندتا ضربه به در حموم زد و سراسیمه گفت سیا آرزو حالش بده بدو بیا ببریمش دکتر . سریع سرم رو شستم و حوله رو پیچیدم دور خودم و از حموم زدم بیرون که دیدم آرزو افتاده رو زمین و عاطی با چشم گریون بالا سرشه و داره خواهش و التماس می‌کنه و میگه آجی پاشو . گفتم چی شده آخه . عاطی گفت یهویی آرزو از حال رفته . من سریع لباس پوشیدم و اومدم بالاسرش نبضش رو گرفتم که داشت خیلی عادی میزد . به عاطی گفتم بجای گریه و زاری سریع لباس بپوش و مانتوی آرزو رو هم بیار تا تنش کنیم و ببریمش بیمارستان . عاطی لباس پوشید و مانتوی آرزو رو هم آورد . من رفتم بالای سر آرزو و شونه هاشو به سمت بالا کشیدم که حالت نشسته بشه تا عاطی بتونه مانتوشو تنش کنه . یکم از زمین جداش کردم و‌ دستامو‌انداختم زیر بغلهاشو کشیدمش بالا و عاطی هم به سختی مانتو تنش کرد و یه شال انداخت رو سرش و بلندش کردیم و من یه سمتش وایسادم و عاطی اون سمتش . یه دستشو من انداختم رو شونه خودم و اون دستشو عاطی انداخت روی شونه خودش و رسوندیمش توی ماشین و رفتیم بیمارستان . سریع یه تخت چرخ دار آوردم کنار ماشین و انداختیمش روی تخت و بردیمش داخل . پرستارا اومدن و چند تا سوال جواب پرسیدن و براش اکسیژن وصل کردن و فشارش رو گرفتن و ضربان قلبش رو هم گرفتن و دکتر اومد بالا سرش و معاینه اش کرد و به عاطی گفت چیزی نیست اینقدر ناراحت نباش و حال عمومیش الان خوبه و بذارید یکی دو ساعت بگذره که چند تا آزمایش ازش بگیریم که ببینیم علت چی بوده . از دکتر تشکر کردم و عاطی رو کشیدم کنارو گفتم قضیه چیه و چرا اینجوری شد که عاطی باز زد زیر گریه و گفت تقصیر منه .‌ از وقتی که اومده اینقدر بهش غر زدم سر قضیه اون پسره که حالش اینجوری شد .‌منم گفتم چه ربطی داره آخه مگه به هرکی غر بزنن غش می‌کنه ؟ پرستار صدامون زد و یه نسخه داد واسه خریدن سرم . رفتم براش یه سرم گرفتم و آوردم براش وصل کردن و دکتر چند بار دیگه رفت بالا سرش و معاینه اش کرد . آرزو دیگه چشماشو باز کرده بود و عاطی هم بالا سرش بود و داشت قربون صدقه اش می‌رفت . یکی از پرستارا اومد سمت من و شما چه نسبتی با مریض دارید منم گفتم برادرشم گفت دکتر داخل اون اتاق هستش و با شما کار داره . منم تندی رفتم سمت اتاق و در زدم و رفتم داخل و گفتم دکتر جان مشکلی پیش اومده واسه خواهرم . دکتر گفت اصلا جای نگرانی نیست و ایشون از من و شما سالم تر هستن . گفتم پس چرا غش کرده . دکتر گفت راستش من فکر میکنم اصلا غشی در کار نبوده و خواهرتون یه جورایی فیلم براتون بازی کرده . خندیدم و گفتم آخه چه دلیلی داره همچین کاری بکنه . گفت اونو دیگه من نمیدونم ولی اینکه اصلا غش نکرده رو با قاطعیت بهتون میگم .‌الانم هر وقت سرم تموم شد میتونید ببریدش . تشکر کردم و اومدم بیرون و با خودم گفتم حتما عاطی اینقدر بهش غر زده که مجبور شده اینجوری فیلم بازی کنه تا دیگه بیخیالش بشه . قبل از اینکه برم سمت عاطی و آرزو رفتم سمت ماشینم که بیرون بیمارستان پارک بود و یه سیگار از تو ماشین برداشتم و روشن کردم . نشستم و تمام صحنه ای که از اول این ماجرا پیش اومد رو توی ذهنم مرور کردم و تصور اینکه توی اون حال و روز بدی که من و عاطی داشتیم ، آرزو هیچیش نبوده و داشته فیلم بازی می‌کرده یکم عصبیم کرد . یاد اون لحظات افتادم که این همه آرزو رو لمس کردم و ولی چون استرس داشتم و نگرانش بودم اصلا نفهمیده بودم که دارم لمسش میکنم .‌ اونجا که زیربغل هاشو گرفتم و کشیدمش بالا و افتاد تو بغلم اومد توی ذهنم و با خودم گفتم اگه میدونستم داره فیلم بازی می‌کنه ، منم یه حال اساسی باهاش میکردم . یهو یه فکری مثل برق از ذهنم رد شد . با خودم گفتم درسته که من فهمیدم فیلم بازی کرده ولی اصلا به روش نمیارم و میذارم به این فیلمش ادامه بده و تازه شرایط رو واسش مهیاتر میکنم و یه جورایی مجبورش میکنم بیشتر توی این نقشش فرو بره و اینجوری منم به یه نوایی میرسم . برگشتم پیش عاطی و آرزو که دیدم تازه سرمش
2962Loading...
29
سکس خاص و بیادماندنی با خواهرزن #ماساژ #خواهرزن با سلام خدمت همه یه دوستان همین اول کار بگم که این خاطره یه مقدار طولانی و مفصل روایت میشه و دوستانی که حوصله ندارن نخونن داستان رو که آخرش شاکی نشن از طولانی بودن این داستان من سیاوش هستم . ۳۲ سالمه و الان همراه همسرم عاطفه تهران زندگی میکنیم . هم من و هم همسرم توی یکی از شهرستان های غرب کشور بدنیا اومدیم و بزرگ شدیم و همونجا هم ازدواج کردیم (۴ سال پیش) منتها دو سال بعد از ازدواجمون یه موقعیت شغلی مناسب واسه من پیدا شد که تهران بود و ما مجبور شدیم بیاییم و ساکن تهران شیم . عاطفه هم به محض اینکه اومدیم اینجا توی یکی از مهد های نزدیک به خونمون به عنوان مربی مهد مشغول شد .‌ صبح ها با هم از خونه می‌زدیم بیرون و عاطفه تقریبا ساعت ۲ و من ساعت حدودا ۴ میرسیدیم خونه . البته عاطفه بعضی اوقات شیفت غروب بهش میخورد و ۱۲ ظهر می‌رفت تا ۶ عصر . البته عاطفه چندماهی بیشتر نتونست بره سرکار چون داستان کرونا پیش اومد و مدارس و مهد ها تعطیل شد .عاطفه یه خواهر کوچکتر از خودش به اسم آرزو داره که یه دختر معمولی و تا حدودی شیطون هستش که تیپ و هیکل دخترونه معمولی هم داره و از هیکلش یه مقدار سینه هاش به نظر درشت از اونی که باید باشه هستن ولی خیلی هم ملموس نیست این تفاوت و اگه چندین بار با لباس های خونگی ببینیش میتونی متوجه این موضوع بشی .‌ خانواده همسرم میشه گفت آدمهای مقیدی هستن و‌ عاطفه دختر سربه زیر خانواده هستش در صورتی که آرزو دختر شیطونه میشه . دو سه ماه از اومدن ما به تهران گذشته بود که یه شب داشتیم با عاطفه فیلم میدیدیم که گوشی عاطفه زنگ خورد و مادرش بود و کلی باهم حرف زدن .‌ عاطفه همون اوایل مکالمه رفت توی اتاق خوابمون و درب رو بست و معلوم بود یه مشکلی توی خانواده شون پیدا شده که نمی‌خواد من متوجه بشم . وقتی مکالمه تموم شد اومد نشست و پرسیدم چی گفت مادر که گفت چیز خاصی نیست .‌ منم اصرار نکردم و مشغول ادامه فیلم شدیم ولی قشنگ معلوم بود عاطی بهم ریخته بود و فکرش درگیر موضوعی بود که من ازش بیخبر بودم . یهو گفت سیا میشه یه لحظه فیلم رو بیخیال شی تا یکم صحبت کنیم ؟ گفتم بعععله چرا نشه ، خب بفرما ببینم چی شده . گفت راستش انگار آرزو با یه پسره دوست شده و بابام دیروز توی خیابون اونا رو باهم میبینه تا از ماشین پیدا میشه که بره سمتشون ، آرزو بابام رو میبینه و به پسره میگه و پسره هم در میره و بابام آرزو رو با کتک و فحش میاره خونه و خلاصه اوضاع خانواده بهم ریخته است . الانم میخوام اگه اجازه بدی به مامانم بگم واسه آرزو یه بلیط اتوبوس بگیره فردا و راهیش کنه سمت ما و ما هم بریم ترمینال و از اونجا بیاریمش خونه و چند روز پیش ما بمونه تا هم بابام آرومتر شه هم من ببینم این دختره چه مرگشه و این کارا چیه انجام میده . گفتم این که اجازه گرفتن نمی‌خواست عاطی . آرزو مثل خواهر من میمونه و خوشحال میشم بیاد اینجا .فردا غروب من و عاطی رفتیم ترمینال و آرزو رو که ده دقیقه ای میشد رسیده بود سوار کردیم و رفتیم سمت خونه . فقط قبل از اومدن آرزو ، عاطفه از من خواست که جلوی آرزو جوری وانمود کنم که از اتفاقی که افتاده بیخبرم . منم گفتم باشه . توی راه که داشتیم میومدیم غذا هم گرفتیم و رفتیم خونه و غذا خوردیم و یکم صحبت و بگو بخند و بعدشم من گفتم پاشید برید اتاق خوابمون همونجا صحبت کنید و همونجا هم بخوابید چون من خوابم میاد دیگه . آرزو گفت یعنی تو توی هال میخوابی ؟ گفتم آره دیگه . گفت نه اینجوری که نمیشه . تو عاطی طبق معمول توی اتاق خوابتون بخوابید منم توی هال می‌خوابم . اینجوری منم راحت ترم و مزاحم شما هم نمیشم . عاطی با خنده گفت خوبه حالا فاز احترام به حقوق اطرافیان برداشتی . برو توی اتاق خواب تا منم مسواک بزنم بیام که کلی باهات حرف دارم . من دیگه خوابیدم و فردا طبق معمول رفتیم سر کار و من طبق تایم همیشه برگشتم خونه . کلید داشتم ولی زنگ زدم که نکنه لباس آرزو نامناسب باشه و من یهویی وارد نشم . درب باز شد ومن رفتم داخل . آرزو یه شلوار راحتی پاش بود که مدل راسته و خیلی معمولی بود و یه تیشرت دخترونه لیمویی رنگ . من رفتم لباسامو عوض کردم و رفتم دست و صورتمو شستم و برگشتم دیدم سفره ناهار چیده شده و عاطی و آرزو منتظر من هستن . عاطی عادت داشت صبر میکرد تا من برسم بعد باهم ناهار می‌خوردیم و من همیشه میگفتم تو منتظر من نمون چون من ساعت ۴ میرسم ولی اینبار هم همون جوری منتظرم مونده بود و آرزو هم غذا نخورده بود تا همه دور هم بخوریم . ناهار رو زدیم و یه چایی پشتش زدیم و من رفتم اتاق خوابمون تا یکی دو ساعت بخوابم . پنجره رو باز کردم و یه سیگار روشن کردم و کشیدم و افتادم روی تخت که بخوابم . سرمو که روی بالش گذاشتم بوی عطر آرزو به مشامم رسید ولی چون خسته بودم زود خوابم گرفت . ساعت طرفای ۸ بود که ب
3612Loading...
30
نصیحت یک پدر مشهدی به بچه اش روز اول مهر😂😂 اگه خودکارته گم کنی، خودکار ندِری اگه خودکار نداشته بِشی، جزوه ندِری اگه جزوه نداشته بِشی، درس نماخانی درس نخانی = پاس نمِری پاس نری = مدرک نمِگیری مدرک نگیری = کار گیرت نمیَه کار نداشته بِشی = پول ندِری پول نداشته بِشی = غِذا ندِری غذا نِدِشته بِشی = لَاغر مردِنی مِری لَاغرمردنی بری = زشت مِری زشت بری = عاشقت نمِرِن عاشقت نرِن = ازدواج نمکنی ازدواج نَگنی = بچه ندِری بچه نداشته بِشی = تنهایی تُنها بِشی = افسرده مِری افسرده بری = مریض مِری مریض بری = میمیری پس حواست بِشه خودکارته گم نکنی وگرنه میمیری 😊😁👌👌 @sexijok8445   @sexijok8445 بیا کانال👆👆👆👆👆👆👆 👻 😂😂😁😁🤪🤪 😂😂😝😝
4263Loading...
31
‏با زنا بحث کردن مثل بازی مار و پله ست تو همون لحظه ای که فک میکنی همه چی درست شده یهو یه چیزی میگی و مار نیشت میزنه و برمیگردی خونه ی اول 😂😂😂😂🙏🙏
4132Loading...
32
۱۵دقیقه رابطه جنسی معادل با یک ساعت ورزش حالا هی برو باشگاه شهریه بده
4369Loading...
33
بعد از وبا «عبا» خطرناک‌ترین بیماری جهان است. 😂😂😂😂😂
7356Loading...
34
‏آنچنان سکس باید کرد، که همسایه‌ها هم سیگار روشن کنند. 😂😂
4563Loading...
35
خدایا گناهان منو بنداز گردن اونایی که ری اکشن نمیذارن الهی آمین😂
4383Loading...
36
تشخیص قیافه‌ی دخترای اینستاگرام از همدیگه روز به روز داره از تفکیک قیافه‌ی چینیا هم سخت‌تر میشه
5003Loading...
37
كسی یابم زبهر كیر بیمار كنم درمان ملال او به تیمار بیابم كس دری ناز و ملایم بدرم چاك نازش را ملایم زنم بر راه تنگش کـیر گرمم بلغزد كـیر شقم نرم نرمم فرو دارم به كونش كیـر بیمار بگایم كـون او را بهر بیمار صبح بخیر عشقااا ❤
4617Loading...
38
یکی بیاد بازی @takpar8445
90Loading...
39
بچه ها کانال سکسی زدم اگ لینک بزارم اینجا ربات میاد داخل کانال و زود فیلتر میشه کسی لینک خواست بیاد پی وی بهش بدم @takpar8445
872Loading...
40
نه های خوشگل و نازشو میمالوندم و اونم با کیرم ور میرفت…لامصب یا این دختر کللللللا مو رو تنش نبود یا اینکه من از شدت شهوت هیچی متوجه نمیشدم) و گفتم دوباره بخوره و بلندش بکنه و دوباره آبمو بیاره.منتها این دفعه سرشو موقع اومدن فشار دادم یهو…پرید تو گلوش و سرفه و …بگذریم…خلاصه رفتم شستم خودمو تو توالت و رفتم خونه…آخرش هم برای اونم یه دربستی گرفتم که بره. رفتم خونه شب که شد،مژگان همسرم شروع کرد به آرایش کردن و (قبلش دوش گرفته و شیو کرده بود کامل) و یه بادی خوشگل هم برای من پوشیده بود که اتفاقا قرمز بود…یهو یاد تاپ قرمز مهسا افتادم و کیرم سریع تر از حد معمول شق کرد…این بنده خدا هم فکر کرد به خاطر لباسشه و آرایش و … وقتی روی تخت که رفتیم برای سکس،(نمیدونم این همه آب کجام انبار شده بود:) ) دوباره آبم موقع ارضا شدنم شدیییید پاشید…موقع اورگاسمم هی میگفت جوووون چه حشری شدی که آبت انقدر زیاد اومده و از این جملات که عذاب وجدان گرفتم و ضدحال شدم و فقط سعی کردم زودتر تمومش کنم. تا چند هفته بعدش چند بار دیگه باز مهساو می آوردم توی دفتر که ساک بزنه و راضیش کنم …فقط لخت نمیشد که بیخیال اون تیکه می شدم و می گفتم فقط بخور…خب؛مسلما لذذذذذت بخش تر از خوردن مژگان بود… اما بعدا هر بار حین سکس هر وقت همسرم ساک میزد عذاب وجدانه لامصب شروع میشد و سکسه یا زود تموم میشد یا نصفه نیمه:! (خیلی طولانی میشه اگه بخوام روندشو بگم که چطور دوباره اومدش و من خواستم و اونم خواست که بخوره)… الان نزدیک 4-4و نیم ماهه که مژگان سرد شده بهم از لحاظ جنسی و مثل قبلا برام آرایش نمی کنه و …تازه یه بارم همینطوری توی حرفاش پروند که نکنه نو اومده به بازار که من شدم دل آزار؟ گفتم مژگان چی میگی آخه؟ گفتم آخه آخه نکن و بیخیال شدش بعدش…(خب وقتی هی بگم حال ندارم برای سکس اونم دو سه ماه فکر نکنم غیر این هم بشه) هربار با لذت میزاشتم مهسا بیاد و این کارو بکنه برام، با خودم میگفتم عذاب وجدان کیلویی چند…ولی وقتی میرفت باز همون آش و همون کاسه بود ببخشید انقدر طولانی شد اما کاملا واقعی بود. … لطفا اگر خوندید اشکال بیخودی نگیرید…اگرم بدتون اومده از من که باید بدونید که چند ماهه کلللللا هیچ پرونده ای دست نگرفتم …از بس که زندگیم داره ذره ذره مث یخ آب میشه و میپاشه از هم اما اصلا اراده شو ندارم جلوشو بگیرم… همین مراقب خودتون باشید نوشته: مهدی #ڪــانــالهامون 👇🤝↙↙ #اصلی @tekst_haye_naaab بیا کانال👆👆👆👆👆👆👆👆 @sexijok8445   @sexijok8445 بیا کانال👆👆👆👆👆👆👆 #داستان‌سکسی خوب بود👍 بد بود👎 🍀💙
4412Loading...
وندم رستوران چی؟ گفت نه یک وقت کسی میبینه بده گفتم باشه هر جور راحتی گفت مریم خونه مادرش یا جایی نمیره بریم خونه بشینیم تازه متوجه منظورش شدم گفتم صبر کن تا به یکی از دوستام بگم ببینم خونه خالی داره بریم آنجا زنگ زدم یک شماره برام فرستاده گفت این سویت کرایه میده جاش خوبه زنگ زدم برای یک صبح تا عصر کرایه کردم به بهار پیام دادم فردا سویت کرایه کردم خوبه؟ گفت عالی صبح رفتم مغازه هرچی لازم بود برداشتم باهاش قرار گذاشتم رفتم سوارش کردم رفتیم تو سویت تا رفتیم داخل من دستمون گذاشتم رو کمرش وسایل رو گذاشتم رو زمین همدیگر رو مثل ندیده ها بقل و ماچ لب و بوسه اوف ای جانم چه لبای نرمی چه سینه های گردی گفتم بریم بشینم گفت نه بریم تو اتاق خواب رفتیم نشستیم روی تخت چند ثانیه نگاهم بهش قفل شده بود و داشتم لذت می‌بردم آخه زیاد اهل این برنامه ها نبودم دوباره همدیگر رو بقل کردیم لب می‌گرفتیم من شروع کردم لباسش رو در آوردن اونم کمکم درآورد منم لخت شدم نگاه کیرم کرد گفت مریم راست می‌گفت چشمام باز شد گفتم چی راست می‌گفت گفت کیر شوهرم بزرگه گفتم مگه برات تعریف کرد. گفت آره گفت هم خوب ارضاع میکنی ولی خودت درست حال نمی‌کنی بهش گفتم این گفت نگاه کرد گفت آره همه چی رو گفت خنده گرفت نگاه کرد گفت آقا کامران من مشکلی بابت کیر بزرگ ندارم ولی تو اول منو ارضاع بکن بعد بعد خودت حال کن گفتم من کارم اینه که با کسی که سکس میکنم اول ارضا بکنم بعد خودم گفت من خیلی دور ارضا میشم گفتم منم مشکلی ندارم حالت 69 شدیم بهار هم شروع کرد ساک زدن منم کسش رو زبون میزدم انگشت می‌کردم تو سوراخ کسش آنقدر حال میکرد که کیرم و گاز می‌گرفت بهش میگفتم کسکش دردم میاد خوب که شق شد بهش گفتم بخواب باهاتو بده بالا گذاشتم توش ای جوووونم یکم عقب جلو کردم گفت بزن بزن حیف ای کیر که مال مریمه بزن منم شروع کردم به تلمبه زدن اونم حال میکرد می‌گفت سینه هامو بخور منم تلمبه میزدم و سینه هاشو میخورم با نخون میکشید رو کمرم گفت بسه دوست دارم دولا بشم مدل سگی بزنی دولاش کردم گذاشتم تو کسش می‌زدم وسط سکس هنوز باورم نمیشود که دارم با یک زن دیگه به غیر مریم حال می‌کنم اونم زنی که کیرم تا آخر میخورد آخ نمی‌گفت منم میزدم یک دفعه لرزید پاهاش خشک شدن چندتا تکون خورد فهمیدم ارضاع شد خوابید نگاه کرد گفت ممنونم دوسال بود که هیچ کسی ارضاع نمی‌کرد خود ارضایی میکردم ممنونم کامران جان گفتم هنوز دوست داری بزنم گفت تو چی گفتم من هنوز جا دارم گفت نه بزن آبت بیاد یک استراحت میکنیم بعد خوابوندمش پاهاش دادم بالا و گذاشتم توش و شروع کردم به زدن و میزدم از داغ دلم که نمی‌تونستم مریم اینجوری بکنم اون کسکش آنقدر خوب حال میداد که نگو گفتمش آب داره میاد تر خدا بزار داخل بریزمش گفت بریزش ریختمش توش خوابیدم تو بقلش نگاه همدیگه میکردیم و میخدیدیم تا عصر من سه بار بهار رو ارضا کردم ولی من دو بار ارضا شدم بهم گفت آقا کامران خیلی خوب سکس میکنی از این به بعد میام پیش خودت منم بهش گفتم تو هم خوب خوردیش چند مریم طاقت خوردنش رو کامل نداره گفت خودم همه چیز رو می‌دونم برای همین که آمدم سمتت . اون روز گذشت بهار همیشه میومد با هم حال می‌کنیم من اونو ارضا بکنم اونم حال درستی به من می‌دهد . ممنونم از همسرم که تو باشگاه با تعریف سکس مون تونست یک شاه کس برام ردیف کنه . انشاالله نصیب شما هم بشه. این داستان واقعی رو گذاشتم تا شما هم لذت ببرید. نوشته: کامران #ڪــانــالهامون 👇🤝↙↙ #اصلی @tekst_haye_naaab بیا کانال👆👆👆👆👆👆👆👆 @sexijok8445   @sexijok8445 بیا کانال👆👆👆👆👆👆👆 #داستان‌سکسی خوب بود👍 بد بود👎 🍀💙
نمایش همه...
👍 4👎 2
رابطه با دوست زنم سلام اسم من کامرانه ۳۴ سالمه قدم ۱۹۰ بدن خوبی دارم این مسأله که برام پیش اومده خیلی دوست دارم براتون تعریف کنم . من اهل دختر بازی یا جنده بازی نیستم بعد ازدواج با همسرم مریم چسبیدن به زندگی خودم خانومم مریم همیشه می‌رفت باشگاه ورزش ایروبیک چند سال این ورزش رو ادامه میداد منم کاری باهاش نداشتم همیشه با هم سکس خوبی داشتیم اون شهوتش خیلی زیاد بود جوری که خودش میومد طرفم و درخواست میکرد ولی همیشه من از سکس باهاش راضی نبودم واقعیت اینه که چون کیرم یکم بزرگه نمی‌توانست تحمل کنه تا من تا آخر فشار بدم چون یک بار اندازه زدم دیدم ۲۱ سانته همیشه تا نصف میزاشتم اون ارضا میشد ولی منم ارضا میشدم صاف حال نمی‌کردم بلخره تمامی آقایون میدونن که لذت سکس زمانیکه تا آخر میخوای فشار بدی ولی مال من چون بزرگ بود نمی‌دونستم این کار رو بکنم یک روز تو مغازه خودم نشسته بودم مریم زنگ زد گفت دوستم میگه شکر تو بازار نیست داری بهش بدی گفتم باشه بهش بگو بیاد یا بیارم خونه بیاد ببره گفت حالا بهش زنگ میزنم بعد از چند دقیقه مریم زنگ زد گفت با شوهرش قراره بیاد در مغازه شکر رو با مقداری وسیله بخره و بره من آدرس رو بهشون دادم اوکی دادم قطع کردم چندتا مشتری رد کردم یک خانوم آمد سلام کرد گفت من بهار هستم دوست مریم آمدم برای شکرها سلام و احوالپرسی براش گذاشتم مقداری وسیله هم خرید گفت آقا کامران میشه این ها رو کمکم بزاری تو ماشین گفتم چشم دیدم خودش تنهاست شوهرش نیست منم چیزی نگفتم آمدم تو مغازه آمد گفت ببخشید اگر مریم پرسید بگید با شوهرش آمد گفتم چشم گفت خانومت ماشاالله تو باشگاه بینظیره گفتم چطور ؟ گفت خوب ورزش می‌کنه خوب درس میده تو باشگاه گفتم بله می‌دونم چند سال داره کار می‌کنه و علاقه داره بعد گفت اشکال نداره شمارتون داشته باشم خریدی خواستم انجام بدم برام آماده کنید بیام ببرم ؟ گفتم اشکال نداره شماره رو بهش دادم اجناس برد یادش رفت حتی حساب کنه منم چیزی بهش نگفتم و رفت بعد یک ساعت زنگ زد من حساب نکردم ببخشید حالا میام کارت میکشم گفتم اشکال نداره عجله نکنید گفت نه نه شرمنده دوباره آمد با خنده معذرت خواهی کرد گفتم قابل نداره و کلی تعارف تیکه پاره بهش گفتم می‌تونم یک سوال بپرسم گفت بفرمایید گفتم چرا گفتی اگر مریم پرسید بگم با شوهرش آمد؟ گفت آخه نمی‌خواستم مریم خانومت بفهمه من تنها آمدم فکر بد بکنه گفتم اوکی مشکلی نیست شروع کرد دوباره حرف زدن و لاس زدن من رفتم براش یک صندلی بردم گذاشتم گفتم بفرمایید بنشینید نشست روی صندلی گفت میگم مریم جون که نمیاد؟ گفتم نه . چرا؟ گفت نیاد ببینه من تنها نشستم پیش شما گفتم نه راحت باشید شروع کرد صحبت کردن از زندگیش و مشکلات و شوهرش و بد گویی منم گوش میدادم باهاش حرف میزدم راستی بهار خانوم دوست مریم یک خانوم قد بلند سفید بکنم تپل بود سر و سینه خوبی داشت . بهش گفتم درست میشه برو مشاوره گفت نه خوشم نمیاد همین که دارم باهات صحبت میکنم آروم میشم . یک ساعتی نشست بلند شد که بره گفت آقا کامران میشه اگر کاری داشتم چیزی خواستم سوالی داشتم باهات چت تماس بگیرم آخه با شما درد دل کردم خیلی آروم شدم . گفتم مشکلی نیست گفت چه موقع در مغازه هستید که زنگ بزنم یا پیام بدم خونه نباشید ؟ گفتم زمستانه از صبح یکسره هستم تا ۱۰ شب خدا حافظی کرد و رفت توی این چند روز توی واتس آپ پیام میداد منم جواب میدادم کارمون به شوخی و جک رسیده بود کم کم برای هم استیکر قلب و بوسه می‌فرستادم اونم جواب میداد . دل رو زدم به دریا هیچ وقت یادم نمیره بهش گفتم دوست داری بریم یک کافه خوب با هم ؟ گفت نه م
نمایش همه...
👍 2
میگم الان که عزاداریم سکس چت حرومه ؟!😒
نمایش همه...
🤣 6
مثلا یهو بیاد پی ویت بگه چرانمیای پی ویم لعنتی توام بگی خانما مقدم ترن... 😋😂😁😁😁🤌🏻
نمایش همه...
🤣 3💋 2
همسایه پایینیمون دارن دعوا میڪنن به زنش میگه فقط تو سڪس خوبی یذره اخلاق نداری😐🤣
نمایش همه...
🤣 7
احتمال برنده شدن یه اسپرم برابره با احتمال اینکه ۲ میلیون نفر یه تاس یه میلیارد وجهی بندازن و همشون یه عدد بیارن! آره عزیزانم، هممون یه زمانی کص خار شانس بودیم که الان اینجاییم 🥺🤣🤣
نمایش همه...
🤣 2
ولی درد همیشه ادمارو به هم‌نزدیک میکنه حالا فهمیدی چرا خشن دوس دارم؟
نمایش همه...
🤣 2
انقد بین قرارمون فاصله ننداز حداقل بفکر کونت باش🤣
نمایش همه...
😁 2
یجوری دوست دارم و برام قشنگی که اصن حیفه پشت گوشی و دور از من بمونی، باید بیارمت بغلِ خودم.
نمایش همه...
🥰 4
دختر مو مشڪے عضو واجبات دینیه! حتما باید یڪے داشته باشین 😉😄
نمایش همه...
👍 3