438
مشترکین
اطلاعاتی وجود ندارد24 ساعت
-37 روز
-2830 روز
- مشترکین
- پوشش پست
- ER - نسبت تعامل
در حال بارگیری داده...
معدل نمو المشتركين
در حال بارگیری داده...
01:27
Video unavailableShow in Telegram
پیش پای تو مرا کشت دو چشـــم رنگی
چشمهای تو ســلاح اند سلاحـــی جنگی
تنم از جنس بلـــور است ولی بی تردید
خورد کـــردند مـــــرا آینـــه های سنگی
از همـــان روز که همـــــراه رقیبم رفتی
سهم ام از عشق شده دلهـــره و دلتنگی
بوسه هایت همگی طعم دو رنـگی دارد
روی تو سرخ و سفید است دل تو زنگی
تا سحــــر جان مرا تنگ در آغوش بکش
بی جهت با خودت و با دل من میجنگی
✍🏻#حسین_فراهانی
🎙#ستاره_حسینی
گلستان بود دنیای من و تو آن زمانی که
تو سرو بوستان بودی و من مرغ چمن بودم
#حسین_فراهانی
طلوع روح سبزی در بهارِ رو به پاییزم
برای روح عریان تو تنها پیرهن بودم
#حسین_فراهانی
شبیه ملک ری صدها نفر بودند خواهانش
سیاهی لشکری در بین قوم بی وطن بودم
#حسین_فراهانی
درختان می گویند بهار
پرندگان می گویند ، لانه
سنگ ها می گویند صبر
و خاک ها می گویند مصاحب
و انسان ها می گویند «خوشبختی»
امّا همه ی ما در یک چیز شبیهیم ،
در طلب نور !
ما نه درختیم
و نه خاک .
پس خوشبختی را با علم به همه ی ضعف هامان در تشخیص ،
باید در حریم خودمان جستجو کنیم ...
#حسین_پناهی #شعر
مرحوم حسین پناهی در ۶ شهریور (۱۳۳۵) در روستای دژکوه واقع در حوالی شهر سوق از توابع شهرستان کهگیلویه در استان کهگیلویه و بویراحمد زاده شد.
شعر معاصر به وسیله نیما یوشیج پایهگذاری شد و پس از او نیز به وسیله دیگر شاعران گسترش یافت. یکی از این شاعران حسین پناهی است. پناهی از شاعرانی محسوب میشود که بیشتر اشعار خود را به شیوه شعر سپید و موج نو سرودهاست و در سرودههایش مانند بیشتر اشعار دهه ۷۰ خورشیدی چندان درگیر ادبی بودن شعر نبودهاست.
شعر پناهی از نظر صورت به سبک شعر سپید است. پناهی شاعری است که سعی دارد بیشتر به درونمایه شعر توجه داشته باشد تا اینکه خود را درگیر ظواهر شعر کند.
پناهی بازیگری را نخست از مجموعه تلویزیونی محله بهداشت آغاز کرد. سپس چند نمایش تلویزیونی با استفاده از نمایشنامههای خودش ساخت که مدتها توجهی به آنها نشد.
با پخش نمایش دو مرغابی در مه از تلویزیون که علاوه بر نوشتن و کارگردانی خودش نیز در آن بازی میکرد، خوش درخشید و با پخش نمایشهای تلویزیونی دیگرش طرف توجه مخاطبان خاص قرار گرفت.
نمایشهای دو مرغابی در مه و یک گل و بهار که پناهی آنها را نوشته و کارگردانی کرده بود، بنا به درخواست مردم به دفعات از تلویزیون پخش شد. در دهه شصت و اوایل دهه هفتاد، او یکی از نوآورترین نویسندگان و کارگردانان تلویزیون بود.
در اواخر دهه ۷۰ بازنویسی فیلمنامه سریال تلویزیونی مریم مقدس را در کنار کارگردان مجموعه و حسین نوری بر عهده گرفت که این مجموعه به یکی از سريالهای پرمخاطب تاریخی ایران بدل شد.
به دلیل فیزیک کودکانه و شکننده، نحوه خاص سخن گفتن، سادگی و خلوصی که از رفتارش میبارید و طنز تلخش بازیگر نقشهای خاص بود. اما حسین پناهی بیشتر شاعر بود؛ و این شاعرانگی در ذرهذره جانش نفوذ داشت. نخستین مجموعه شعر او با نام من و نازی در ۱۳۷۶ منتشرشد. این مجموعهٔ شعر تاکنون بیش از شانزده بار تجدید چاپ و به شش زبان زندهٔ دنیا ترجمه شدهاست.
سرانجام وی در ۱۴ مرداد ۱۳۸۳ در سن ۴۸ سالگی بر اثر سکته قلبی درگذشت و در قبرستان شهر سوق (واقع در استان کهگیلویه و بویر احمد) به وصیت خود وی و به دلیل اینکه مادرش در آنجا دفن شده بود به خاک سپرده شد. علت مرگ وی بنا به گواهی فوت ایست قلبی بودهاست
#معرفی_شاعر #حسین_پناهی
Photo unavailableShow in Telegram
پیش پای تو مرا کشت دو چشم رنگی
چشمهای تو سلاح اند سلاحی جنگی
تنم از جنس بلور است ولی بی تردید
خورد کردند مرا آینه های سنگی
از همان روز که همراه رقیبم رفتی
سهم ام از عشق شده دلهره و دلتنگی
بوسه هایت همگی طعم دو رنگی دارد
روی تو سرخ و سفید است دل تو زنگی
تا سحر جان مرا تنگ در آغوش بکش
بی جهت با خودت و با دل من می جنگی
#حسین_فراهانی
اگر باز جویی خطا از صواب
نیابی یکی همنشین چون کتاب
یکی همنشین است پاکیزه دل
نه بدخواه مردم نه پیمان گسل
نخواهد ماند مردم نه پیمان گسل
نخواهد ز گیتی مگر کام تو
نه هرگز به زشتی بر نام تو
زکار جهانت دهد آگهی
بیاموزدت راه و رسم مهی
بود سوی آزادگی رهنمون
کند مرد را دید و دانش فزون
درون پر ز معنی زبان پر ز پند
نیارد زیان و نخواهد گزند
خردمند گوید که در دفتر است
ز هر کس هر آن چیز کاو بهتر است
که تا باز ماند یکی یادگار
گزینان گیتی به هر روزگار
سخنهای نیکو گزین کردهاند
به دفتر درون پا گستردهاند
همی بر خورد مردم از خوب و زشت
ز تخمی که دانای پیشین بکشت
به دانش گشاید زبان تو را
برافروزد این پاک جان تو را
روان دارد ز تیرگی به دور
کشاند ورا تا به اقلیم نور
که آلودگی را بدان راه نیست
در آن پرده جزجان آگاه نیست
بدو کشت دانش برآورده بر
وز او جان گویا بود مایه ور
سخن گر چو جان است او چون تن است
و گر جان چراغ است او روغن است
کتاب است آئینه روزگار
که بین در او رازها بی شمار
کند آشکار آن چه باشد نهان
سخن گوید و بسته دارد زبان
گشاید به دانا همه از خویش
ز نادان نهان دار آواز خویش
دهد از سخن جان و دل را فروغ
همه راست گوید، نگوید دروغ
چنین همنشین گر به دست آوری
نشاید که بگذاری و بگذری
#شعر #بدیع_الزمان_فروزانفر