cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

dastanak sm

🚩 Channel was restricted by Telegram

نمایش بیشتر
کشور مشخص نشده استزبان مشخص نشده استدسته بندی مشخص نشده است
پست‌های تبلیغاتی
203
مشترکین
اطلاعاتی وجود ندارد24 ساعت
اطلاعاتی وجود ندارد7 روز
اطلاعاتی وجود ندارد30 روز

در حال بارگیری داده...

معدل نمو المشتركين

در حال بارگیری داده...

۲ داستانک جدید ☝️
نمایش همه...
‌ ‌ ‌‌‌ ‌ نام داستانک : خواب #لیتل_گرل_مامی پارت_اول تو دلم همش خدا خدا میکردم که دیر نشه حتی چند دقیقه ولی از شانس بده من بازهم دیر شده بود به هرحال هرطوری شده خودمو رسوندم و زنگ زدم بهش -ال الو مامی شما کجا هستین من رسیدم صدای بوق ماشين از پشتم شنیدم و سریع رومو کردم طرف ماشين دیدم مامی سوار ی ماشين و با یک پسری هم سن و سال خودش نسشتن رفتم جلو مامی شیشه رو داد پایین خم شدم و تو صورتش نگاه کردم -سلام خب نمیاین بریم.... دستشو سمتم آورد و دستمو گذاشتم تو دستش و یکمی فشار داد و همون لحظه گفت _خب...سوارشو تا بریم دستشو ول کردم سوار ماشين شدم و عادی بود برام چون چنباری با دوستای مامی رفته بودیم بیرون سوار شدمو سلامی اروم گفتم و همون پسره ک پشت فرمون بود سرشو برگردوند و گفت +سلام خانوم... که مامی پرید تو حرفشو گفت _مگ قرار نبود ساعت چهار بیای نیم ساعت دیر کردی ماشين روشن شد و راه افتاد اما نمیدونم کجا قرار بود بریم یکمی ترسیده بودم استرس گرفتم نتونستم جواب بدمو سرمو انداختم پایین و تعجب کرده بودم ک چرا جلو اون پسره باهام اینطوری حرف زد... که دوباره گفت.. _البته بار اولتم نیست ک انقد منو منتظر میزاری و دیر میای +حالا بیخیالش ولش کن عزیزم _به وقتش بهش میگم... من که غرق استرس شده بودم فهمیدم که مامی داستان و گفته و الان میدونه ما چه رابطه ای باهم داریم ولی جرعتشو نداشتم که چیزی بگم از خجالت و ترس زیاد نمیتونستم از مامی همون لحظه چیزی بپرسم یا چیزی بگم ساکت موندم.... +خب کجا بریم؟ _نمیدونم کافه نریم فقط +پس کجا بریم من میخواستم ببرمتون کافه بزار از خانوم کوچولو بپرسم ی نگاهی بهم کرد و منم خیره شدم تو چشاش ی کمی هم اخم کرده بودم ولی نه جوری ک بفهمه بهم گفت +خب تو بگو کجا بریم ک دوس داشته باشی -من نمیدونم خب هرجا شما برین منم میام خندید و گفت +وای چقد مظلومه _اره خیلی مظلوم نماس بیشتر باهم خندیدن ناراحت شدم و رومو کردم طرف پنجره همون حالا همیشگی خیره ب بیرون شده بودم و دیگ چیزی برام مهم نبود و چیزی نگفتم... چن دقیقه بعد صدای آهنگ قطع شد +خب رسیدیم پیاده شید شما من ماشين و ی جا خوب پارک کنم میام شما برید تو از ماشين پیاده شدیم منو مامی و رفتیم داخل ی رستوران‌ خیلی باکلاس شهر یک میزی و انتخاب کردیم و نشستم همین که ی نفسی کشیدم گفتم -مامی داستان چیه انگار راجب حس من ب این یاروعه گفتن الان میدونه مامی هستی یعنی خنده دار نیس ابرو من نمیره _ی لحظه اگ فرصت میدادی میخواستم بگم اره من بهش گفتم تو لیتلمی و رلمه یارو چیه بی ادب _نکنه قراره ددیم باشه خندید و گفت +اره ولی اگه نمیخوای نه -از دست شما چه کارایی میکنین واقعا من الان باید چی بگم چرا اول به من نگفتین _خفه درست حرف بزن زبونت دراز شده ها میگم مظلوم نمایی ناراحت میشی چرا ی اخمی کردمو سرمو انداختم پایین +ببخشید دیر شد خب شما چرا سفارش ندادین _منتظر تو بودیم تا بیای آرتا جان لپ مامی کشید و نشست از این کارش خندم گرفته بود اصلا ازاینکه مامی و با رلش اونطوری میدیدم خندم گرفته بود چون همش تو فکرم ازش یک دختر خشن و مغرور بود فکر اینطور چیزا تو سرم ازش نبود خلاصه غذامونو خوردیم و منتظر دسر بودیم که... +خب تا اونجایی من از این خانوم کوچولو چیزی میدونم فقط اسمشه نمیخوای معرفی کنی؟ -من ١٩ سالمه اسمم ک میدونین هلیا گرایشمم که ی خانومی گفتن بهتون... نیش خندی زد و گفت ارع هلیا خانوم به اسم خودمم یکمی شباهت دارع هلیا آرتا خندید و گفت خب از اینکه مامی و ددی و باهم داشته باشی بدت میاد؟ -نمیدونم تاحالا که نداشتم +من چن ساله که گرایش ددی و مستر دارم و یکی دوبار رابطه حقیقی داشتم ولی اخلاقم برعکس سوگوله یعنی خشن و بی رحم نیستم باهم خندیدیم و مامی سرشو از گوشی آورد بیرون و به عاقا آرتا نگاه کرده با اخم گفت ک اینطور من خشنم... -نه مامیم خیلی خوبه فقط ضربه جانی و روحی به من خیلی میزنه +خوبیش کجاس پس؟ بازم خندیدیم بلاخره دسر رسید همون طور ک داشتم شیرموز بستنی مو میخوردم ب این فکر میکردم که پسر خوبی به نظر میاد و شاید بشه بهش اعتماد کنم و حسمو باهاش برقرار کنم که هم مامی داشته باشم هم ددی ولی خب از اونجایی که تاحالا رابطه سه تایی نداشتم استرس داشتم ولی نمیدونم چرا مثل کصخولا یهو گفتم -من حاضرم که بچه جفتتون باشم مامی نگاه عجیبی بهم کرد و ی نگاه به عاقا آرتا انداخت و خندید گفت _خیلی خب بچه آروم باش +خب خیلی خوبه عزیزم بهت قول میدم رابطه خوبی باهم داشته باشیم خلاصه گذشت و من تا صبح خوابم نمیبرد خیلی فکرای بد به سرم میزد یجورایی از رابطه با پسرا بدم میومد و این منو آزار میداد که پشیمونی به سرم زد و که چرا گفتی چرا قبول کردی...
نمایش همه...
‌ ‌ ‌‌‌ ‌ +درس نخوندمممممممممم چون دوست داشتمممممممم _الان افتادی بچه و وقتی بهت گفتم درس خوندی گفتی آره پس دروغ گفتی +نه خیرمممممم _پس چی لب ورچیدم و آروم گفتم _کتمان حقایق کردم نفسش رو صدا دار بیرون داد _باشه بیا اینجا +نیخوام دد کتک میزنید _نمیزنم بیا +قول ؟ _اره قول آروم و با احتیاط به سمتش رفتم که مچ دستم رو گرفت و به سمت خودش کشید دقیقا روبه روش ایستاده بودم با اخم غلیظی که رو صورتش بود بهم نگاه کرد دستش رو بلند کرد فک کردم میخواد بزنتم که شروع کردم به جیغ زدن _جیییییییییییییغ با نشستن دستش روی بهشتم و با حس گرماش که میتونست حتی از روی شلوارمم تحریکم کنه ساکت شدم لبم رو گاز گرفتم دستم رو گذاشتم روی دستش _یادم نمیاد اجازه داده باشم و بهت این ارزش رو داده باشم لمسم کنی دستم انداختم پایین پرسش گرانه پرسید _چرا دیگه داد نمیزی؟ +نیخوام ددیی ببشید دستش رو بیشتر برد بین پاهام _چرا نمیخوایی؟ با بغض گفتم +دد ببشید دستش رو در آورد فک کردم تموم شده تکیه اش رو داد به پشتی مبل بهم نگاهی کرد _شلوارت رو در بیار +ها ؟ کمی اخم کرد _ها چیه بچه ؟تو حرف زدن یاد نمیگیری ؟شلوار و شورتت رو بشمار سه در اوردی و شروع کرد به شمردن _یک همون جوری ایستاده بودم و کاری نمیکردم ینی روم نمی شد جلوش لخت بشم _دووووو با نزدیک شدنش به سه پامو گذاشتم رو خجالتم و با ترس از بیشتر شدن تنبیه ام شلوارم و شورتم رو کشیدم پایین خجالت زده جلوش وایساده بودم _کارای بدت رو برام بشمار توله کوچولو +اوممم یک کتمان حقایق کردم دو جیغ زدم _کتمان حقایق نبود دروغ بود +نیخوام دد _درست بشمار تا نزدم کبودت نکردم توله سگ کمی عقب کشیدم و چشمی زیر لب گفتم معلوم بود خیلی عصبیه +یک دروغ گفتم دو جیغ زدم الکی ‌به ساعتش نگاهی کرد _نیم ساعت وقت داری خودتو ارضا شروع شد +ولی دد... _بدون حرف نگاه سنگینش روم بود ادامه.....شاید #سایه_بادوم 🙃
نمایش همه...
خدای من . چقدر #خوب و #خلاق بود این داستانک . الان دوباره خوندمش و فهمیدم چقدر خلاقیت داشته نویسنده اش . ممنون از کاربر #لیتلک بابت این داستانک خارق العاده 🌹❤️ حقش هم هست که ویو ۱۰۰۰ نفری خورده و هزارنفر خوندن داستانکش رو تا این لحظه
نمایش همه...
فعالیت چنل رو از سر میگیریم بعد از چندین ماه دوری . علی برکت اله (با لحن حسن روحانی خوانده شود) 😂🌹 پ.ن : من سرباز شدم دوستان . سر همین خیلی فشار روم بود . الانم هم یک روز در میون خونم و پادگان
نمایش همه...
نمایش همه...
Real♡Misstres✅

"معرفی میسترس های واقعی و حضوری از تمامی شهر ها" "ورود افراد فیک و بدون گرایش 'BDSM' ممنوع" ثبت مشخصات و درخواست هماهنگی : @dr432

نمایش همه...
معرفی شوگرمامی و ددی واقعی🌈

#توضیحات شوگرمامی زنان پولدار هستن ک همه خرج مردان کوچکتر خود را میدن✅ شوگوددی مردان پولدار هستن ک همه خرج های زنان کوچکتر خود را میدن✅ معتبر ترین چنل تلگرامی معرفی شوگر❤️ ایدی ادمین: @moon3241

نمایش همه...
💟پارتنریابیSM💟

تو این چنله به راحتی پارتنرتو میتونی پیدا کنی💟 ایدی ادمین.و گرفتن مشاوره @miss_mada

😍معرفی بهترینایBdsm🔥🤩 Lgbt⚡️⚡️🔥 #ادمین_تبادل_رایگان❌ @tab_tatis حتما در کانال های زیر عضو شوید 🔥(#لیست3)🔥 ⬇️⬇️⬇️ پارتنریابی اس ام💫 🍁چنل فیلمای اس امی⭐️ 🍁چنل میسترس نیلو⭐️ 🍁میسترس نیلو بانوی خاص⭐️ 🍁چنل پارتنریابی اس ام⭐️ 🍁زاپاس میسترس نیلو⭐️ 🍁چنل ملکه کیمیا⭐️ 🍁چنل عکسای لختی بیغیرتی⭐️ 🍁چنل داستانکده اس ام⭐️ 🍁چنل شوگر ددی و مامی⭐️ 🍁چنل شوگر مامی⭐️ 🍁چنل میس سحر⭐️ 🍁چنل فوت فتیش خارجی ⭐️ 🍁چنل Lucifer bdsm⭐️ 🍁چنل میس فرشته⭐️ 🍁چنل بیغیرتی⭐️ 🍁چنل اس امی عکس گیف ⭐️ 🍁چنل فیلمای اس امی⭐️ 🍁پارتنریابی اس ام⭐️ 🍁چنل Arcane⭐️ 🍁ال جی بی تی⭐️ 🍁چنل سسکی شات⭐️ 🍁چنل پارتنریابی اس ام⭐️ 🍁چنل پاهای زیبا⭐️ 🍁فیلم هات⭐️ 🍁چنل شات فیلم⭐️ 🍁میس زیبا⭐️ 🍁پارتنریابی Bdsm⭐️ 🍁چنل فیک یاب bdsm⭐️ #توجه💥 تاساعت 10صبح این لیست لطفا یا پین یا اخرین پست چنل باشه تشکر از اعضای#Bdsm_lgbt ادمین تبادلات👇👇👨‍💻 @tab_tatis
نمایش همه...
💟پارتنریابیSM💟

تو این چنله به راحتی پارتنرتو میتونی پیدا کنی💟 ایدی ادمین.و گرفتن مشاوره @miss_mada

نمایش همه...
💟پارتنریابیSM💟

تو این چنله به راحتی پارتنرتو میتونی پیدا کنی💟 ایدی ادمین.و گرفتن مشاوره @miss_mada

یک طرح متفاوت انتخاب کنید

طرح فعلی شما تنها برای 5 کانال تجزیه و تحلیل را مجاز می کند. برای بیشتر، لطفا یک طرح دیگر انتخاب کنید.