18 378
مشترکین
+124 ساعت
+247 روز
+22730 روز
- مشترکین
- پوشش پست
- ER - نسبت تعامل
در حال بارگیری داده...
معدل نمو المشتركين
در حال بارگیری داده...
بارها به خودش گفته بود که: نرو دنبال آهوی رمیده. اما چه فایده، رفته بود..
رنجیده، چشم به راه مانده بود و دل برگشتن نداشت
شاهرخ مسکوب
سفر در خواب
https://t.me/NAZAR_QABANY
ما در این شهر غریبیم و در این ملک فقیر
به کمند تو گرفتار و به دام تو اسیر
در آفاق گشادهست ولیکن بستهست
از سر زلف تو در پای دل ما زنجیر
من نظر بازگرفتن نتوانم همه عمر
از من ای خسرو خوبان تو نظر بازمگیر
گرچه در خیل تو بسیار به از ما باشد
ما تو را در همه عالم نشناسیم نظیر
در دلم بود که جان بر تو فشانم روزی
باز در خاطرم آمد که متاعیست حقیر
این حدیث از سر دردیست که من میگویم
تا بر آتش ننهی بوی نیاید ز عبیر
گر بگویم که مرا حال پریشانی نیست
رنگ رخسار خبر میدهد از سر ضمیر
عشق پیرانه سر از من عجبت میآید
چه جوانی تو که از دست ببردی دل پیر
من از این هر دو کمانخانه ابروی تو چشم
برنگیرم وگرم چشم بدوزند به تیر
عجب از عقل کسانی که مرا پند دهند
برو ای خواجه که عاشق نبود پندپذیر
سعدیا پیکر مطبوع برای نظر است
گر نبینی چه بود فایده چشم بصیر
سعدی
https://t.me/NAZAR_QABANY
زمان برای آنها که انتظار میکشند، بیش از حد کند است؛
برای آنها که میترسند، بیش از حد تند است؛
برای آنها که اندوهگیناند، بیش از حد طولانی است؛
برای آنها که شادماناند، بیش از حد کوتاه است؛
اما برای آنها که عشق میورزند، جاودانه است.
هنری ون دایک
https://t.me/NAZAR_QABANY
سوخت تنهایی مرا ای بی وفا وقت است وقت
گر شبی خواهی شدن مهمان ما وقت است وقت
می رود خط تنگ سازد جا بر آن کنج دهن
بوسه ای گر می کنی در کار ما وقت است وقت
زان هلال خط که زنگ از دل چو صیقل می برد
می دهی آیینه ام را گر جلا وقت است وقت
تا نپوشیده است چشم از زندگی یعقوب ما
گر به کنعان خواهی آمد ای صبا وقت است وقت
در چنین وقتی که ما از خویش بیرون رفته ایم
گر درآیی از در صلح و صفا وقت است وقت
جان ز لب در فکر دامن بر میان پیچیدن است
گر حلالی خواهی از بیمار ما وقت است وقت
گر حقوق آشنایی را رعایت می کنی
عمر چندان نیست ای ناآشنا وقت است وقت
از تو چشم همتی دارند از خودرفتگان
گر به گل پایت نرفته است از حنا وقت است وقت
بر سر بالین بیماران درد انتظار
گر رسانی خویش را ای نارسا وقت است وقت
بیش ازین مپسند عالم را سیه در چشم ما
خوش برآی از زیر ابر ای مه لقا وقت است وقت
دستم از سرشته امیدها کوته شده است
گر به دستم می دهی زلف دو تا وقت است وقت
گشت چشم استخوان ما سفید از انتظار
می گشایی گر پر و بال ای هما وقت است وقت
سوزن بی دست و پا سر رشته را گم کرده است
جذبه ای گر داری ای آهن ربا وقت است وقت
دست دامنگیر و پای رفتنش زین درنماند
رحم کن بر صائب بی دست و پا وقت است وقت
صائب تبریزی
https://t.me/NAZAR_QABANY
Photo unavailableShow in Telegram
مرا تا هرجا و هرگاه که میخواهی
پیشِ خود محدود کن
امّا تو پیشِ من آزاد باش
اگرچه تو پیشِ من آزاد باشی
وجدم در فراخنای جهان نمیگنجد
امّا نگران نباش
محدودیت را نخواهم شکست
https://t.me/NAZAR_QABANY
« ما چون ز دری پای کشیدیم، کشیدیم
امید ز هر کس که بریدیم، بریدیم
دل نیست کبوتر که چو برخاست نِشیند
از گوشهٔ بامی که پریدیم، پریدیم... »
وحشی بافقی
https://t.me/NAZAR_QABANY
گمونم عشق اونه که بتونی یک نفر دیگه رو از خودت بیشتر دوست داشته باشی.
آیا تا حالا شده که دیگری رو از خودت بیشتر دوست داشته باشی؟
صادق چوبک
https://t.me/NAZAR_QABANY
در خیالات خودم در زیر بارانی که نیست
میرسم با تو به خانه، از خیابانی که نیست
مینشینی روبه رویم خستگی در میکنی
چای میریزم برایت توی فنجانی که نیست
باز میخندی و میپرسی که حالت بهتر است؟
باز میخندم که خیلی…! گرچه میدانی که نیست
شعر میخوانم برایت واژهها گل میکنند
یاس و مریم میگذارم توی گلدانی که نیست
چشم میدوزم به چشمت، میشود آیا کمی
دستهایم را بگیری بین دستانی که نیست؟
وقت رفتن میشود با بغض میگویم نرو
پشت پایت اشک میریزم در ایوانی که نیست
میروی و خانه لبریز از نبودت میشود
باز تنها میشوم با یاد مهمانی که نیست
رفتهای و بعد تو این کار هر روز من است
باور اینکه نباشی کار آسانی که نیست
بیتا امیری
https://t.me/NAZAR_QABANY
من؛
خودم را
از گناه عشق،
تبرئه نمى كنم!
بر عكس،
من معتقدم
بزرگترين گناهى كه انسان
مرتكب مى شود
اين است كه
عاشق نشود...!
نزار قبانی
https://t.me/NAZAR_QABANY
یک طرح متفاوت انتخاب کنید
طرح فعلی شما تنها برای 5 کانال تجزیه و تحلیل را مجاز می کند. برای بیشتر، لطفا یک طرح دیگر انتخاب کنید.