اِل آپاچی
519
مشترکین
اطلاعاتی وجود ندارد24 ساعت
اطلاعاتی وجود ندارد7 روز
اطلاعاتی وجود ندارد30 روز
- مشترکین
- پوشش پست
- ER - نسبت تعامل
در حال بارگیری داده...
معدل نمو المشتركين
در حال بارگیری داده...
دیروز که بیدار شدم، یک سوتین صدفی بنفش خاطرم بود؛ جایی از خاطرههایم، که نمیدانستم کجا.
صد متر مانده به پایان تونل نیایش، ماشین خاموش میشود. کمی بعد، تعمیرکار روی ماشین کار میکند. باد وزیده، کثافت هوا رفته و عجیب سرد شده. لبهٔ جدول نشستهام و فکر میکنم که چرا؟ حالا دوباره باید از صفر جمع کنم. برای اجاره و شکم. چرایم نه به اتفاقی که افتاده، به اتفاقی که نیفتاده برمیگردد. به اینکه چرا نمیروم پی افسانههای شخصیم؟ اینجا چه غلطی میکنم؟ جوابش جز بزدلیست؟
تماس میگیرم با امیرو. _الو؟
بدون هیچ حرفی، بلند بلند میخوانم: چندان که گفتم، غم با طبیبان درمان نکردند مسکین غریبان یاهاهاااهااا
انتهای آواز، امیرو میگوید، عیب نداره، عوضش صدات قشنگه.
چند ساعت بعد، میروم اجرای دوستی را ببینم. از متن و صدایم، در انتهای کار استفاده کرده. پایان اجرا، چند نفر راجع کار که نه، راجع همان صدای پایانی حرف میزنند: صدای کی بود؟ متنش چقدر قشنگ بود.
لبخند میزنم و از سالن خارج میشوم. در خانه، قبل خواب، یک تماس تصویری از اصفهان دارم؛ از خانهٔ دوستی.
چند نفر مست نشستهاند در آن خانه و هوس کردهاند، با من تماس بگیرند. گوشیام ناگهان خاموش میشود. به بد بیاریهای پشت هم میخندم. بکگراند آن آدمهای مست، خانهای بود که دلتنگم کرد. حالا، میدانستم سوتین صدفی بنفش را کجا دیدهام؛ میدانستم بوی چه کسی را میداد.
چندساعت پیش، دوباره به گوشی دسترسی پیدا کردم و البته، تعمیرکارش گفت: عمرش رو کرده؛ دوباره همین روزا خاموش میشه؛ باید عوضش کنی.
آلیوشا میگوید: بیا پول بدم برو یک گوشی جدید بخر.
از اینکه چنین حرفی میزند، خیلی خوشحال میشوم و پر از مهر، جواب منفی میدهم.
سوتین صدفی بنفش را میبندم به سینههام. میخندد: واقعا بهت میاد. لبهاش را میبوسم.
8000
یک طرح متفاوت انتخاب کنید
طرح فعلی شما تنها برای 5 کانال تجزیه و تحلیل را مجاز می کند. برای بیشتر، لطفا یک طرح دیگر انتخاب کنید.