cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

دکلمه های عندلیب

نمایش بیشتر
پست‌های تبلیغاتی
629
مشترکین
اطلاعاتی وجود ندارد24 ساعت
-37 روز
-130 روز

در حال بارگیری داده...

معدل نمو المشتركين

در حال بارگیری داده...

حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۷   صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنم تا به کی در غم تو ناله شبگیر کنم دل دیوانه از آن شد که نصیحت شنود مگرش هم ز سر زلف تو زنجیر کنم آن چه در مدت هجر تو کشیدم هیهات در یکی نامه محال است که تحریر کنم با سر زلف تو مجموع ...... 🎤دکلمه های عندلیب @satkani
نمایش همه...
attach 📎

🔥 1
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۷   صنما با غم عشق تو چه تدبیر کنم تا به کی در غم تو ناله شبگیر کنم دل دیوانه از آن شد که نصیحت شنود مگرش هم ز سر زلف تو زنجیر کنم آن چه در مدت هجر تو کشیدم هیهات در یکی نامه محال است که تحریر کنم با سر زلف تو مجموع ...... 🎤دکلمه های عندلیب @satkani
نمایش همه...
attach 📎

وحشی بافقی » گزیده اشعار » غزلیات » غزل ۵۱   بهر دلم که درد کش و داغدار تست داروی صبر باید و آن در دیار تست یک بار نام من به غلط بر زبان نراند ما را شکایت از قلم مشکبار تست بر پاره کاغذی دو سه مدی توان کشید دشنام و هر چه هست غرض یادگار تست تو بی‌وفا چه باز فراموش پیشه‌ای بیچاره آن اسیر که امیدوار تست هان این پیام وصل که اینک روانه است جانم به لب رسیده که در انتظار تست مجنون هزار نامهٔ ز لیلی زیاده داشت وحشی که همچو یار فراموشکار تست دکلمه های عندلیب @satkani
نمایش همه...
attach 📎

👏 1
عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۱   تا دوست بر دلم در عالم فراز کرد دل را به عشق خویش ز جان بی نیاز کرد دل از شراب عشق چو بر خویشتن فتاد از جان بشست دست و به جانان دراز کرد فریاد برکشید چو مست از شراب عشق بیخود شد و ز ننگ خودی احتراز کرد چون دل بشست از بد و نیک همه جهان تکبیر کرد بر دل و بر وی نماز کرد بر روی دوست دیده چو بر دوخت از دو کون این دیده چون فراز شد آن دیده باز کرد پیش از اجل بمرد و بدان زندگی رسید ادریس وقت گشت که جان چشم باز کرد چندان که رفت راه به آخر نمی‌رسید در هر قدم هزار حقیقت مجاز کرد عطار شرح چون دهد اندر هزار سال آن نیکویی که با دل او دلنواز کرد 🎤دکلمه های عندلیب @satkani
نمایش همه...
attach 📎

👏 4
رهی معیری » غزلها - جلد سوم » ساز سخن آب بقا کجا و لب نوش او کجا؟ آتش کجا و گرمی آغوش او کجا؟ سیمین و تابناک بود روی مه ولی سیمینه مه کجا و بناگوش او کجا؟ دارد لبی که مستی جاوید می‌دهد مینای می کجا و لب نوش او کجا؟ خفتم به یاد یار در آغوش گل ولی آغوش گل کجا و بر و دوش او کجا؟ بی‌سوز عشق ساز سخن چون کند رهی؟ بانگ طرب کجا لب خاموش او کجا؟ 🎤دکلمه های عندلیب @satkani
نمایش همه...
attach 📎

👏 2
غزل شمارهٔ ۳۴۸ مولانا » دیوان شمس » غزلیات   صدایی کز کمان آید نذیریست که اغلب با صدایش زخم تیریست مؤثر را نگر در آب آثار کاثر جستن عصای هر ضریریست پس لا تبصرونت تبصرونی‌ست بصر جستن ز الهام بصیریست تو هر چه داری نه جویانش بودی ؟ طلب‌ها گوش گیری و بشیریست چنان کن که طلب‌ها بیش گردد کثیرالزرع را طمع وفیریست مشو نومید از ظلمی که کردی که دریای کرم توبه پذیریست گناهت را کند تسبیح و طاعات که در توبه پذیری بی‌نظیریست شکسته باش و خاکی باش این جا که می‌جوید کرم هر جا فقیریست کرم دامن پر از زر کرد و آورد که تا وا می‌خرد هر جا اسیریست عزیزی بخشد آن کس را که خواری‌ست بزرگی بخشد آن را که حقیریست که هستی نیستی جوید همیشه زکات آن جا نیاید.......‌... 🎤#دکلمه_های_عندلیب @satkani 🎤 دکلمه های عندلیب @satkani
نمایش همه...
attach 📎

🥰 2
🌧 تو بگو بهار و بنگر که جهان بهار گردد همه جا پر از شمیمِ خوشِ روزگار گردد تو بگو شراب و بنگر که به لطفِ چشمِ مستت نرسیده لب به جامی همه جان خمار گردد تو بگو بمیر و بنگر که به طُرفه الانگاهی سرِ کشتگان کویت همه بی شمار گردد همه شب نخفته چشمم به امید آنکه شاید شبِ دیگری سر آید شبِ انتظار گردد قَدَری نشین و بنگر که حیاتِ پرپرِ من به قدومِ سبزِ رویت گل بی قرار گردد #پایانی_حیات_اله ❤️@Hpayani 🎤#دکلمه_های_عندلیب @satkani
نمایش همه...
attach 📎

👍 2👏 1
سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴۹   چه خوش است بوی عشق از نفس نیازمندان دل از انتظار خونین دهن از امید خندان مگر آن که هر دو چشمش همه عمر بسته باشد به ورع خلاص یابد ز فریبِ چشم بندان نظری مباح کردند و هزار خون معطل دل عارفان ببردند و قرار ..... 🎤دکلمه های عندلیب @satkani
نمایش همه...
attach 📎

👏 2
بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲ نگاه وحشی لیلی چه افسون‌کرد صحرا را که‌نقش پای آهو چشم‌مجنون‌کرد صحرارا دل از داغ محبت‌گر به این دیوانگی بالد همان‌یک‌لاله‌خواهدطشت‌پرخون‌کرد‌صحرارا بهار تازه‌رویی حسن فردوسی دگر دارد گشاد جبهه رشک ربع مسکون‌کرد صحرا را به پستی در نمانی‌گر به آسودن نپردازی غبارپرفشان هم دوش‌گردون‌کرد صحرا را دماغ اهل مشرب با فضولی برنمی‌آید هجوم این عمارتها دگرگون‌کرد صحرا را ز خودداری ندانستیم قدر...... 🎤دکلمه های عندلیب @satkani
نمایش همه...
attach 📎

👏 2
حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۴۶   من نه آن رندم که ترک شاهد و ساغر کنم محتسب داند که من این کارها کمتر کنم من که عیب توبه کاران کرده باشم بارها توبه از می وقت گل دیوانه باشم گر کنم عشق دردانه‌ست و من غواص و دریا میکده سر فروبردم در آن جا تا کجا ...... 🎤دکلمه های عندلیب @satkani
نمایش همه...
attach 📎

👏 2