cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

️"گمشده_در_خیال "️

ƒαянα∂❤кια شعرهایی که وقت تنهایی به ذهنم تراوش می کنند... حرفهای دلم... از رنجی که می برم... رازهای نهفته در پنهان خانه ی دلم... و هزار و یک حرف و حدیث نگفته... و ترانه های دوست داشتنی... @Gomshode_Dar_Khial 🔘ارتباط بامدیر @Akharin_Jam_Tohi

نمایش بیشتر
پست‌های تبلیغاتی
278
مشترکین
+224 ساعت
+17 روز
+1130 روز

در حال بارگیری داده...

معدل نمو المشتركين

در حال بارگیری داده...

ديوارِ سنگچينِ خانه‌ها،  خواب‌های کودکانِ اُردی‌بهشت،  کوچه‌باغی در مِه،  و دوره‌گردی کور با چلچله‌ی کمانچه‌اش  در پسين ايستگاهِ پنج‌شنبه‌های راه‌آهن.  من هم مثل هميشه و هنوز  با دستمالی سپيد، پاکتی سيگار و گزينه‌ْ شعر فروغ  چمدانی پُر از ترانه و شبنم  دل و دستی تشنه از لمسِ تبسمِ تو  و سلامی ساده و چتری مشترک  تا خوابِ دورِ نور می‌روم.  برهنه به بستر بی‌کسی مُردن، تو از يادم نمی‌روی  خاموش به رساترين شيونِ آدمی، تو از يادم نمی‌روی  گريبانی برای دريدنِ اين بغضِ بی‌قرار، تو از يادم نمی‌روی  سفری ساده از تمامِ دوستتْ دارمِ تنهايی،  تو از يادم نمی‌روی  سوزَنريزِ بی‌امانِ باران، بر پيچک و ارغوان،  تو از يادم نمی‌روی  تو ... تو با من چه کرده‌ای که از يادم نمی‌روی؟!  دير آمدی ... دُرُست!  پرستارِ پروانه و ارغوان بوده‌ای، دُرُست!  مراقب خواناترين ترانه از هق‌هقِ گريه بوده‌ای، دُرُست!  رازدارِ آوازِ اهل باران بوده‌ای، دُرُست!  خواهرِ غمگين‌ترين خاطراتِ دريا بوده‌ای، دُرُست!  اما از من و اين اندوهِ پُرسينه بی‌خبر، چرا؟  آه که چقدر سرانگشتِ خسته بر بُخار اين شيشه کشيدم  چقدر کوچه را تا باورِ آسمان و کبوتر  تا خوابِ سرشاخه در شوقِ نور  تا صحبتِ پسين و پروانه پائيدم و تو نيامدی!  باز عابران، همان عابرانِ خسته‌ی هميشگی بودند  باز خانه، همان خانه و کوچه، همان کوچه و  شهر، همان شهر ساکتِ ساليان ...!  من اما از همان اولِ بارانِ بی‌قرار می‌دانستم  ديدار دوباره‌ی ما مُيَسّر است ... ری‌را!  مرا نان و آبی، علاقه‌ی عريانی،  ترانه‌ی خُردی، توشه‌ی قناعتی بس بود  تا برای هميشه با اندکی شادمانی و شبی از خوابِ تو سَر کُنم.  #سید_علی_صالحی
نمایش همه...
هرگاه معشوقی گریست، با ساکسیفونِ آفتاب آشتی‌اش می‌دهیم. هرگاه دلگیر شد نیِ صبح را برایش می‌نوازیم، قهر که کرد با فلوت مهتاب بازش می‌گردانیم، ما خادمانِ آوازهاییم... مهتاب را به نُت تبدیل می‌کنیم... روشنایی را موسیقی می‌کنیم... مورخ روشنایی‌های غمگینیم، گیتی‌شناسِ ماهِ آواره‌ایم. ریتمِ دریا را اندازه می‌گیریم که زیر طوفانِ روشنایی عقب‌نشینی می‌کند، صدای شهرهایی که نور، آنان را برای همیشه فراموش کرده، کوچه‌هایی را پاک می‌کنیم که خزانِ تاریکی در آن می‌وزد، ما مهندس آن درختانیم که نور بالایشان لانه می‌سازد. هرکس به دنبال آسمانی است، که ابرهایش نور ببارند... بگذارد بیاید نزد ما چنین آسمانی هست. هر کس که دنبال دریایی می‌گردد، ماهیانش از نور باشند و... ما چنین دریایی را داریم. ‌ #بختیار_علی #خنده غمگین‌ترت می‌کند
نمایش همه...