cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

🌹خط زندگی🌹

موفق بودن، تنها باعث خوشحالی نمیشه ولی خوشحال بودن همیشه باعث موفقیت میشه ❤❤❤❤❤❤

نمایش بیشتر
کشور مشخص نشده استزبان مشخص نشده استدسته بندی مشخص نشده است
پست‌های تبلیغاتی
1 229
مشترکین
اطلاعاتی وجود ندارد24 ساعت
اطلاعاتی وجود ندارد7 روز
اطلاعاتی وجود ندارد30 روز

در حال بارگیری داده...

معدل نمو المشتركين

در حال بارگیری داده...

🔮✨دعاے محبت و زبانبند بلقیس سلیمانی🧞‍♀ هرکس این دعا با خود نگه دارد همه در مقابلش زبان کوتاه کنند و محبتش در قلب💖 همه ایجاد گردد. 🏺این دعا مانند مهره مار🐍 عمل کند و همه را مجذوب صاحبش نماید. 🔥جهت دیدن دعا روی لینک زیر کلیک کنید👇 https://t.me/joinchat/AAAAAE6hZQwCme6iKO6ghQ 🔮گنجینه اذکار و دعاهای شگفت انگیز 🔮 ارتباط‌مسقیم: @Shahindolaty
نمایش همه...
راز خوشبختی در ازدواج شستن ظرفها است با شستن ظرفها می‌توانید ازدواج خود را درخشان کنید! تحقیقات دانشگاه ویک فارست آمریکا نشان می‌دهد زوج‌هایی که داوطلبانه کارهای یکدیگر را انجام می‌دهند؛ پیوند قوی‌تری دارند.
نمایش همه...
💥💫💥💫💥💫 #پارت_781 #خان‌زاده_هوسباز ناراحت نشده بودم بلکه کلا از دستش دلسرد شده بودم بخاطر رفتار هایی که با من داشت نمیدونم چقدر زمان گذشته بود که اسمم رو صدا زد : _ پریزاد خیره به چشمهاش شده بودم و گفتم : _ جان _ مامانت یکم داره زیاده روی میکنه دلیل رفتارش رو نمیدونم اما بهتر هستش تو باهاش بد برخورد نکنی . چشمهاش رو محکم روی هم فشار داد و بعد گذشت چند  دقیقه گفت : _ چرا ساکتی پس ؟ _ چی باید بگم دقیقا ؟ _ از احساست بگو _ احساس خاصی ندارم _ پریزاد _ جان _ باور کنم ناراحت نیستی ؟ _ آره بهتره باور کنی چون همش حقیقت هستش . دوست نداشتم فکر کنند نسبت به مادرم احساس بدی دارم میخواستم فراموش کنند * * * تنها تو حیاط نشسته بودم ک بابا اومد پیشم نشست چند دقیقه ساکت بود که بلاخره صداش بلند شد : _ چیه چرا تنهایی نشستی ؟ _ چیزی نیست هوا خوب بود میخواستم تنها باشم ، شما خوبید بابا _ آره _ رابطه ات با مامانت چطور پیش میره ؟ _ خوبه خندید _ چرا داری دروغ میگی آخه ؟ نفس عمیقی کشیدم و خطاب بهش گفتم : _ هیچ دروغی نیست بابا من دوست ندارم خیلی این مسائل رو کشش بدم من میخوام هر کسی چیزی میگه خیلی زود فراموشش کنم تموم بشه بره _ پس کینه ای نیستی ؟ _ تو همچین مسائل پیش افتاده ای ن نیستم و اصلا واسم مهم نیست .
نمایش همه...
💥💫💥💫💥💫 #پارت_780 #خان‌زاده_هوسباز شفق خودش بلند شد نگاهش رو به من دوخت و پرسید : _ میای بریم خرید ؟ _ نه من چیزی لازم ندارم ، حوصلم نمیشه بیام بیرون تو اگه میخوای برو _ نه منم چیز خاصی نمیخوام فقط گفتم با تو برم شاید حوصلت سررفته لبخندی بهش زدم ک صدای مامان بلند شد : _ پریزاد نگاهم رو بهش دوختم ؛ _ بله _ تو دوست داری از این به بعد تو روستا زندگی کنی درسته ؟ خیره به چشمهاش شدم و جوابش رو دادم ؛ _ نه _ اینجا میمونی ؟ مامان انگار با من مشکل داشت ک همچین سئوال هایی داشت میپرسید _ شما با من مشکل داری ؟ _ نه _ پس چرا همچین سئوال هایی داری میپرسی ؟! _ همینطوری فقط میخواستم بفهمم تو دختر منی پرسیدن سئوال از تو ک اصلا ایرادی نداره واقعا ایرادی نداشت اما مامان سئوال هاش جوری بود ک انگار اصلا دوست نداشت من پیششون باشم واقعا خیلی بد شده بود اسمم رو صدا زد : _ پریزاد با صدایی خش دار شده گفتم : _ جان _ چیشده چرا ساکت داری به من نگاه میکنی ؟ نمیدونستم چی باید بهش بگم اما واقعا خیلی عجیب شده بود _ چیزی نیست بعدش بلند شدم خواستم برم سمت اتاقم ک شفق هم بلند شد همراهش رفتیم سمت اتاق داخل شدیم خیره به من شد و پرسید : _ چرا از دست مامانت ناراحت شدی ؟! _ من ناراحت نشدم اصلا _ واقعا ! _ آره
نمایش همه...
💥💫💥💫💥💫 #پارت_779 #خان‌زاده_هوسباز بیتا روبرومون نشسته بود و حسابی روی مخ من بود دوست داشتم یه بلایی سرش بیارم اما داشتم خودم رو کنترل میکردم نمیدونم چقدر گذشته بود که بابا اسمم رو صدا زد : _ پریزاد نگاهم رو بهش دوختم ؛ _ جان _ چیشده چرا انقدر ساکت هستی ؟ نمیدونستم چ جوابی باید بهش بدم و همین داشت باعث ناراحتی من میشد ، قلبم حسابی به درد اومده بود _ چیزی نیست همینطوری صدای بیتا بلند شد : _ شاید بودن من اذیتش کنه لابد توقع داشت بابا الان هم مثل مامان یه چیزی بار من کنه خیره به بابا شدم ک خیلی خونسرد جواب داد : _ شاید بیتا حسابی جا خورد لابد توقع نداشت بابا همچین چیزی بهش بگه لبخندی روی لبم نشست ک دستم رو تو دستش گرفت و گفت : _ میخوای امروز با من بیا شرکت _ ن بابا اینجا راحتم _ باشه پس من میرم کاری داشتی باهام تماس بگیر _ چشم بعدش بابا گذاشت رفت خیلی خوشحال شده بودم چون بابا پشت من بود رفتارش مثل مامان نبود ، بیتا ک با رفتن بابا جرئتش بیشتر شده بود پرسید : _ راستی نور کجاست پس ؟ مامان جوابش رو داد : _ روستا خیره به من شد : _ با تو مشکلی نداره ؟ _ فکر نمیکنی تو مسائلی ک بهت مربوط نیست داری دخالت میکنی ؟ _ وا من ک چیز بدی نگفتم این همه ناراحت شدی ساکت شد میدونست حسابی قرار هست بهش بربخوره بخاطر اتفاق هایی ک افتاده بود ، حقش بود تا یاد بگیره حد خودش رو متوجه بشه چون مامان بهش رو میداد قرار نبود انقدر پرو بشه ‌...
نمایش همه...
🔴 نظر سنجی بزرگ کشوری ستاد ملی کرونا (شرکت برای عموم الزامی میباشد) آیا موافق حضوری شدن دانشگاه ها و مدارس از ترم بعدی هستید؟ + نظرسنجی در جلسه فردا تاثیر گذار میباشد
نمایش همه...
خیر مجازی باشد
بله حضوری شود
👈 پیوستن ب کمپین عظیم مجازی بودن کلاس ها 👉
جینگولاسیون خونه و آشپزخونه🤩 با دکوری های زیر ۵۰تومن😳 ✨کادویی ارزون بخر ، گرون ببر 😁 ست سبد مسافرتی فقط ۵۰تومن ست سرویس ملامین ۱۵۰تومن بانکه های آشپزخانه ۱۰تا ۳۰تومن ریز تا درشت هرچی بخوای داره🤗🤗 من کلی دنبالش گشتم پیدا کردم ، تو دیگه نگرد❌ بیا همین الان عضو شو 😍👇 https://t.me/joinchat/AAAAAFSbFdBvdX8mHmYShw
نمایش همه...
بسیاری سوال دارند که چرا در دوران عقد دعوا و مشاجره بین همسران زیاد است. باید در جواب گفت اگر دختر و پسری می دانند به درد هم می خورند و مشکل #ساختاری در رابطه آنها وجود ندارد باز هم ممکن است دچار مشکل شوند؛ #اصطکاک های درون رابطه بیشتر به دلیل عدم آشنایی با #مهارت‌های_زندگی است. دوران عقد را بهترین دوران برای #مهارت_آموزی است زیرا فرد قبل از ازدواج تنها بوده اما در حال حاضر ارتباط جدیدی با همسر و البته با خانواده و فامیل او، پیدا کرده است و همچنین باید بداند نیازهای همسرش را چگونه می تواند بشناسد و برطرف کند
نمایش همه...
تو خونه نپوسیدی ؟😂🤔@Goojee@Goojee بیا اینجا بخند و بخیه بخور ازخنده🤣☝️🏼
نمایش همه...