پی رنگ
@Pey_Rang نوشتن بیرون جهیدن از صف مردگان است کافکا ارتباط با ادمین @Rezangiabadi
نمایش بیشتر174
مشترکین
اطلاعاتی وجود ندارد24 ساعت
اطلاعاتی وجود ندارد7 روز
اطلاعاتی وجود ندارد30 روز
- مشترکین
- پوشش پست
- ER - نسبت تعامل
در حال بارگیری داده...
معدل نمو المشتركين
در حال بارگیری داده...
دوره دوم آموزش خوشنویسی از اول اردیبهشت ماه به صورت خصوصی و در فضای باز با رعایت پروتکل های بهداشتی برگزار می گردد.
https://t.me/Pey_Rang
البته کامو در مورد آنکه آیا بالاخره بایستی دست به خودکشی بزنیم یا نه و این که چگونه بدون یک معنای نهایی،زندگی ارزش زیستن دارد،نسخهای یأسآور تجویز میکند.او معتقد است که به جای گریختن از بیمعناییِ زندگی،بایستی آن را با شوق پذیرا باشیم.به عبارت دیگر،بااینکه هیچ دلیلی برای امیدواری نداریم،دلیلی هم برای ناامیدی وجود ندارد.کامو،معتقد است که انسانها در دنیایی بی معنا زندگی میکنند اما این عقیده،هیچ وقت نبایستی برای بشر به مانعی برای لذت بردن از زندگی و دست زدن به خودکشی تبدیل شود.جایگزین خودکشی از دید کامو،زندگی کردن بدون گریختن از چیزی،مقاومت با تمام وجود،سرکشی و حفظ کشش باطنی به زندگی ست.کامو با صلابتْ تاکید می کند که "ناراضی بمیرید اما تن به مرگ خود خواسته ندهید".او توصیه می کند که بایستی بدون تسلی زندگی کرد و مشخصه اصلی این نوع زندگی نیز "اعتراض" است.او که همانند "کی يرکگور" به خودکشی اعتقادی ندارد،تصریح می کند که خودکشی نه تنها راهی برای غلبه بر پوچی نیست بلکه آن را بدتر میکند.به عقیده ی کامو به جای خودکشی بهتر است با "پذیرش پوچی" به آزادی مطلق رسید و با طغیان علیه آن،خود را خشنود ساخت.طبق گفته ی او،برخی زندگی را پوچ می دانند و بدین ترتیب خودکشی را به عنوان امری نجات بخش بر می گزینند یا دست کم،برای معنا بخشی به زندگی شان معنایی مصنوعی خلق می کنند.کامو ادعا می کند که راه دیگری هم وجود دارد:میتوانیم زندگی را پوچ و بیمعنا بدانیم اما درهر صورت به آن ادامه دهیم.او کسانی که این راه را انتخاب میکنند،"قهرمان پوچی"می نامد.همان ها که با طغیان بر پوچی به خلاقیت و آفرینندگی دست مییابند.او گفته ی مشهور دکارت را به این شکل در می آورد:"طغیان می کنم،پس هستم."به عبارتی،پیشنهاد کامو برای رسیدن به خودآگاهی و آزادی،"طغیان علیه پوچی" و نه تسلیم شدن در برابر آن است.سارتر در یادداشتی بر رمان "بیگانه"،با اشاره به مورسو،قهرمان رمان،می نویسد:"انسان پوچگرا خودکشی نمیکند،او مایل است بدون داشتن هیچ آیندهای،بدون هیچ امیدی،بدون هیچ توهمی و بدون هیچ تسلیم شدنی،به زندگی ادامه دهد." مورسوی بیگانه تابع الگوها و هنجارهای اجتماعی نیست زیرا در دنیای بسته درون خویش زندگی میکند؛دنیایی که در آن وجود آدمی،همچون مسافری غریب است که بیهوده میآید و پس از گذشت چند سال گذران روزمره عمر،بیهوده میرود.شخصیت گمنام رمان "طاعون" نیز به نوعی از طغیان آدمی علیه پوچی حکایت می کند و همچون سیزیف است که به گفته ی کامو،نمود بارز انسان طاغی ست؛کسی که محکوم بود تخته سنگی را بالای کوهی ببرد و میدانست که به محض رها کردن،آن سنگ دوباره پایین میافتد و او مجبور است آن کار را تا ابد تکرار کند.کامو در افسانه ی سیزیف می نویسد:"هیچ سرنوشتی نیست که نتوان با تحقیر بر آن غلبه کرد."او معتقد است که باید سیزیف را شاد تصور کرد زیرا صرف تلاش و جدال برای دستیابی به قلهها برای پر کردن دل انسان کافیست و سیزیف به دنبال علت و فایدهٔ عمیقتری برای زندگی نمیگردد.او هم نظر با هومر است که در حماسه ی ایلیاد،سیزیف را زرنگ ترین انسان ها می دانست که با نشان دادن نفرت از مرگ و شوق زندگی،مجازات ابدیِ خدایان را به جان خرید و جاودانه شد.
https://t.me/Pey_Rang
پی رنگ
@Pey_Rang نوشتن بیرون جهیدن از صف مردگان است کافکا ارتباط با ادمین @Rezangiabadi
قهرمانِ پوچی
(قسمت دوم)
خودکشی در مونولوگ مشهور هملت و آراءِ فلاسفه ی اگزیستانسیال
به قلم:مهدی نمازیان
خودکشی،در فلسفه ی اخلاق،سوال های دشواری ایجاد کرده است و فیلسوفان مکاتب مختلف را بر آن داشته تا پاسخ های گوناگونی به آن بدهند.به طور مثال،ویلیام جیمز در کتاب "اراده ی باور" این پرسش را مطرح می کند:"که آیا زندگی به زحمت زیستنش می ارزد یا نه؟"،نیچه همچون شوپنهاور،خودکشی را یک راه حل و به نوعی پایان بخشی به رنج می داند و در کتابِ "انسانی،زیادهْ انسانی" میپرسد:"چرا باید برای پیرمردی که از روان خویش آگاه است،چشم به راه از پاافتادگی و فروپاشیِ آرام خود بودن پسندیدهتر باشد تا تعیین مهلتی برای ادامهی حیات با آگاهی کامل؟" سپس ادامه میدهد:"در این موردْ خودکشی،عملی کاملاً طبیعی و بدیهی ست که بهمثابهی پیروزی عقل باید تمام و کمال پذیرفته شود."آلبر کامو،چهره ی به نام مکتب اگزیستانسیالیسم،در ابتدایِ "افسانه سیزیف" این جمله مشهور را می نویسد که:"تنها يک مساله اساسیِ فلسفی وجود دارد و آن هم خودکشی ست.پاسخ به این پرسش که آیا زندگی ارزش زیستن دارد یا نه،پاسخ به تنها پرسش بنیادین فلسفه است.باقی مباحث،مثلا اينکه جهان دارای سه بُعد و عقل دارای نُه يا دوازده مقوله است مسائل دست دوم را تشکيل می دهد و بازیِ کودکانهای بیش نیست.پیش از هر چیز باید به این پرسش پاسخ دهیم." به عبارت دیگر ،کامو این پرسش را مطرح می کند که آیا ما باید رنج زندگی را تحمل کنیم یا اینکه به سادگی دست به خودکشی بزنیم؟.ژان پل سارتْر،دیگر چهره ی شاخص اگزیستانسیال،نیز معتقد است که ما انسان ها در هر کاری کاملاً آزاد و مختار هستیم و یکی از این آزادی ها،انتخاب خودکشی است.به قول سارتر،آزادی در انتخاب مرگ را از هیچ بشری نمی توان سلب کرد.البته این انتخاب همواره با ترس،دلهره و حس مسئولیت شدید همراه است،اما این همه،مانع از انتخاب فرد نمی شود.
با آنکه هستی گرایان به آزادی مطلق انسان باور دارند و انتخاب خودکشی را منوط به اراده ی مطلق انسان می دانند،در مورد جایز بودن آن،نظری متفاوت دارند.مثلا سارتْر در رمان "تهوع" می نویسد:"چنان تنهاییِ وحشتناکی احساس می کردم که خیالِ خودکشی به سرم زد،تنها چیزی که جلویم را گرفت این بود که من در مرگ تنهاتر از زندگی خواهم بود."به همین صورت،آلبر کامو که زندگی را پوچ و مرگ را اوج پوچی می داند،معتقد است که فرار از پوچی و پناه بردن به وهم یا مرگ راه درستی نیست و بنابراین مخاطبانش را از خودکشی منع می کند.آلبرکامو معتقد است دلیل خودکشی افراد آن است که خیال می کنند زندگی به زحمت زیستنش نمی ارزد و از این رو خودکشی را ابزاری برای رهایی از آن می دانند.
هملت؛پرده ی سوم؛صحنه ی نخست
ترجمه:م.نمازیان
بودن یا نبودن؟مسئله این است.
آیا شریف تر آنکه تیر و تازیانه ی بخت ستم پیشه را تاب آوردن،
یا تیغ برکشیدن در برابر دریای مصائب،
و با جانْ سختی به آن پایان دادن؟
مردن،خفتن،همین و بس!
و با خفتن،گفتن که به دل شکستگی ها و هزاران بلای طبیعی،
که میراث تن است پایان دادن؛
چنین فرجامی،سختْ آرزوست.
مردن،خوابیدن،خوابیدن و شاید خواب دیدن،
آه،مسئله همین است!
زیرا در آن خوابِ مرگ،
در آن رهایی از جسم فانی،
آن که چه رویاها پدید آید،
به تامل وا می داردمان،
و همین ترس است
که عمر مصیبت را چنین دراز می کند.
وگرنه کیست که نیش وتحقیر زمانه،
ظلم ظالم،اهانت متکبّر،رنج عشق خوار شده،
اهمال قانون،وقاحت صاحب منصبان،
و دست ردی که فرومایگان،بر سینه ی شایستگان شکیبا می زنند
را تحمل کند؟
حال آن که می تواند با خنجری برهنه،
خود را به دستان خویش آسوده سازد.
کیست که این بارِ گران را تاب آورد،
و زیر زندگیِ ملال آور ناله کند و خون دل خورد؟
اما وحشت از آنچه پس از مرگ پیش آید،
آن سرزمین ناشناخته،
که از سرحدش هیچ مسافری بازنگردد،
عقل را حیران می کند
و وا می داردمان تا به تحمل مصیبت هایمان
تن در دهیم،
تا آنکه به مصائبی پناه بریم،
که از آن هیچ نمی دانیم.
چنین افکاری ست که ما را
بزدل می سازد،
و بدین سان،طرح بی رنگ اندیشه،
رنگِ نابِ عزم ما را بی جان می کند،
و نیت های والایمان،
هر زمان که با احتیاط درآمیزد،
فرو می نشیند و جامه ی عمل بر می اندازد.
دیگر دم فرو بندم،
ای اُفیلیای عزیز،ای پری رو!
باشد که در نیایش هایت،
گناهان مرا نیز به یاد آری.
https://t.me/Pey_Rang
پی رنگ
@Pey_Rang نوشتن بیرون جهیدن از صف مردگان است کافکا ارتباط با ادمین @Rezangiabadi
قهرمانِ پوچی
(قسمت اول)
خودکشی در مونولوگ مشهور هملت و آراءِ فلاسفه ی اگزیستانسیال
به قلم:مهدی نمازیان
خودکشي در ادبيات،ريشه در قرون باستان دارد.نمايشنامه نويسان يونان با ايجاد نقطه ضعف هايي در قهرمانان داستان،آنها را به سمت مرگ يا خودکشي سوق مي دادند.اديپ شهریار،هر چند تلاش به اصلاح امور مي كند اما در آخر، به مرگ محكوم می شود.نمايشنامه نويسان دوره ی الیزابت همچون شکسپير نیز، اين سنّت يونانيان را،در آثاری همچون "مکبث" ادامه دادند.خودکشی از ابتدا در تقدیر شخصيت های اين نمايشنامه ها نوشته شده و در سرنوشت خود،حق هيچ گونه انتخاب و آزادي عملي ندارند.از جمله مشهورترین این شخصيت ها میتوان به "رومئو و ژولیت" اشاره کرد که هر دو در پایان داستان خود را میکشند.خودکشی در نمایشنامه ژولیوس سزار نیز اتفاق میافتد؛وقتی بروتوس و کاسیوس هر دو خود را میکشند.اتلو نیز پس از کشتن معشوقه اش،دزدمونا با خنجر به زندگی خود پایان میدهد.نمایشنامه آنتونیوس و کلئوپاترا هم با پنج خودکشی به پایان میرسد.این مسئله در تقابل كامل با نگرش فیلسوفان اگزیستانسیال همچون سارتر(که قائل به آزادی و انتخاب بود) قرار دارد.در مکتب اگزيستانسياليسم،مساله ای به عنوان جبر يا تقدير وجود ندارد.ژان پل ساتر، در نمايشنامه ی گوشه نشينان آلتونا،نگرشش به آزادی انتخاب خودکشي را به روشني بیان می کند و می گوید اگر چه ما به خواست خود به اين دنيا نيامده ايم و شرايط محيطي هم در زندگي مان بي تاثير نيست،ولي بر ما جبر و تحكمي وجود ندارد تا به انجام فعلي ناخواسته مجبور شویم.به همین ترتیب،نويسندگان قرن بيستم همچون ايبسن،هوگو و ميلر،نیز سنّت نمایش نامه نویسان یونانی و پسا رنسانس را می شکنند تا در آثارشان شاهد سرنوشت از پيش تعيين شده نباشیم.
از میان نمایشنامه هایی که در پرداختن به خودکشی،بر سنت یونان باستان است می توان به هملت(1602) اشاره کرد که از مشهورترین تراژدی های تاریخ ادبیات جهان و بلند ترین نمایشنامه ی ویلیام شکسپیر بهشمار میآید.تک گوییِ هملت،شاهزاده ی دانمارک،در پرده ی سوم نمایشنامه را شاید بتوان مشهورترین تک گویی تاریخ ادبیات جهان دانست.هملت که در این بند از نمایشنامه،کاملاً محزون گشته،در نظر دارد میان مرگ و زندگی یکی را برگزیند.در این قسمت،"اُفیلیا"،معشوقهٔ او نیز حضور دارد.معشوقه ای که در این نمایشنامه،پس از مرگ پدرش دست به خودکشی میزند.از مشهورترین ترجمه های این بند از نمایشنامه،می توان به ترجمه ی مجتبی مینَوی،مسعود فرزاد و محمود اعتماد زاده اشاره کرد.ترجمه ی پیش رو که از روی نسخه ی "فِرست فولیو" انجام شده،پس از گذشت حدود پنجاه و پنج سال از ترجمه "به آذین" ارائه می گردد.
https://t.me/Pey_Rang
پی رنگ
@Pey_Rang نوشتن بیرون جهیدن از صف مردگان است کافکا ارتباط با ادمین @Rezangiabadi
یک طرح متفاوت انتخاب کنید
طرح فعلی شما تنها برای 5 کانال تجزیه و تحلیل را مجاز می کند. برای بیشتر، لطفا یک طرح دیگر انتخاب کنید.