cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

کشرودی

محفلی برای انانکه تغییر در افکار را راهی برای بهترزیستن میدانند (نوشتارهای غیر محترمانه در کامنت پاک خواهند شد) پستها وپیامهای ارسال شده الزاما دیدگاه ادمین نمیباشد. ارتباط با ادمین@mit52ra

نمایش بیشتر
پست‌های تبلیغاتی
316
مشترکین
اطلاعاتی وجود ندارد24 ساعت
-17 روز
-730 روز

در حال بارگیری داده...

معدل نمو المشتركين

در حال بارگیری داده...

Photo unavailableShow in Telegram
جشن تیرگان در این روز ایرانیان باستان و هموطنان زرتشتی ،به روی هم آب می‌پاشند و دستبندهای هفت رنگ میبافند و به دست میبندند و نه روز بعد آنرا به باد می‌سپرند فال کوزه می‌گیرند...
نمایش همه...
👍 1
Photo unavailableShow in Telegram
👏 2🕊 1
هیچگاه بد شوهرتون را به خانواده هاتون نگید هر اتفاقی که توی زندگیتون پیش میاد برای مادرتون تعریف نکنید .. اینطوری خودتون و شوهرتون را نزد خانواده تون کوچک میکنید و راه دخالت و قضاوت را بازمیکنید ... ممکنه چندوقت بعد باهم اوکی بشید اما بدگویی شما یادشون میمونه و هردو بی ارزش میشید... خانم ش.مشایخ @kashrodi
نمایش همه...
👍 3🙏 1
Photo unavailableShow in Telegram
مصطفی علی میرزا یا بارون فون زملین بعداز قتل نادرشاه ،برادرزاده اش عادل شاه شروع به قتل عام فرزندان نادر و شاهزاده های افشاری کرد . اخرین بازمانده نادر ،پسر ده ساله اش، مصطفی علی میرزا توسط افراد وفادار به نادر از مرگ نجات پیدا کرد و به اروپا فرستاده شد و ملکه اتریش او را به فرزندخواندگی پذیرفت و اسم فون زملین را بر او گذاشت ... او در ارتش اتریش یکی از فرماندهان لایق بود که برای آنها در جبه های اروپا می‌جنگید او در سال ۱۲۰۲ وفات یافت و در منزل شخصی اش دفن شد . @kashrodi
نمایش همه...
👍 1🔥 1
به نظر می‌رسید ساده و احمق باشم؛ اما نبودم! حواسم به همه چیز بود، فقط وقت و حوصله‌ای برای واکنش نداشتم... اجازه دادم خیال کنند حواسم نیست و نمی‌فهمم، اجازه دادم برای چیزی که اتفاق نیفتاده‌بود فکر کنند و حرص بخورند و غمگین باشند؛ این سزای تمام کسانی‌ بود که بیهوده قضاوت می‌کردند و کار و زندگی‌شان را رها کرده‌بودند و به کار و زندگیِ دیگران کار داشتند... |نرگس صرافیان طوفان| @kashrodi
نمایش همه...
👍 3🙏 1
دشمنانش، در سکوتی ریش خند آمیز، راه وا کردند. کودکان از بام ها او را صدا کردند. مادران او را دعا کردند. پیرمردان چشم گرداندند. دختران، بفشرده گردن بند ها در مشت، هم او قدرت عشق و وفا کردند.   آرش، اما همچنان خاموش، از شکاف دامن البرز بالا رفت. وز پی او، پرده های اشک پی درپی فرود آمد.»   بست یک دم چشم هایش را عمو نوروز، خنده بر لب، غرقه در رویا. کودکان، با دیدگان خسته و پی جو، در شگفت از پهلوانی ها. شعله های کوره در پرواز، باد در غوغا.   « شام گاهان، راه جویانی که می جستند آرش را به روی قله ها، پی گیر، باز گردیدند، بی نشان از پیکر آرش، با کمان و ترکشی بی تیر.   آری، آری، جان خود در تیر کرد آرش. کار صدها صد هزاران تیغه ی شمشیر کرد آرش.   تیر آرش را سوارانی که می راندند بر جیحون، به دیگر نیم روزی از پی آن روز، نشسته بر تناور ساق گردویی فرو دیدند. و آنجا را، از آن پس، مرز ایران شهر و توران باز نامیدند.   آفتاب، در گریز بی شتاب خویش، سال ها بر بام دنیا پا کشان سر زد.   ماهتاب، بی نصیب از شبروی هایش، همه خاموش، در دل هر کوی و هر برزن، سر به هر ایوان و هر در زد.   آفتاب و ماه را در گشت سال ها بگذشت. سال ها و باز، در تمام پهنه ی البرز، وین سراسر قله ی مغموم و خاموشی که می بینید، وندرون دره های برف آلودی که می دانید، رهگذر هایی که شب در راه می مانند نام آرش را پیاپی در دل کهسار می خوانند، و نیاز خویش می خواهند.   با دهان سنگ های کوه آرش می دهد پاسخ. می کندشان از فراز و از نشیب جاده ها آگاه؛ می دهد امید، می نماید راه.»     در برون کلبه می بارد. برف می بارد به روی خار و خارا سنگ. کوه ها خاموش، دره ها دلتنگ. راه ها چشم انتظار کاروانی با صدای زنگ ...   کودکان دیری ست در خوابند، در خواب است عمو نوروز. می گذارم کنده ای هیزم در آتش دان. شعله بالا می رود پر سوز ...
نمایش همه...
جعفر شهری باف متولد ۱۲۹۸ میباشد که دوران قاجار و پهلوی اول و دوم و جمهوری اسلامی را زندگی کرده ..او زندگینامه خود را در سه جلد کتاب به نامهای شکر تلخ ،گزنه و قلم سرنوشت نگاشته است همچنین کتاب قند ونمک و تاریخ اجتماعی تهران قدیم که اطلاعات بسیار دقیقی از آداب و رسوم و مشاغل و فرهنگ شهر تهران و تغییر وضعیت جامعه ایران از زمان قاجار تا زمان پهلوی را در کتاب‌های او می‌توان یافت . روحش شاد @kashrodi
نمایش همه...
2🙏 1
خاطراتی از تهران قدیم خلای رییس(توالت رییس) یکی از ماموران داروغه که جوانی خوشگل وخوش اندام بود را اخراج کردند و با زن ثروتمندی ازدواج کرد ، بعد از مدتی جوان تقاضای کار می‌کند، همسرش به او پولی می‌دهد تا کسب و کاری برای خود فراهم نماید. جوانک زمینی می‌خرد و چند دستگاه توالت و تعدادی هم آفتابه رنگی می‌خرد و خودش بالای حوض می‌نشیند و قلاب به دست می‌گیرد و آفتابه پر می‌کند . همسرش بی‌خبر به محل کار او می‌رود و او را می‌بیند که به همه امر و نهی می‌کند اگر کسی آفتابه زرد را برمی‌دارد، دستور می‌دهد که آفتابه سبز را بردارد و تعیین می‌کند که به کدام توالت برود ... زنش دلیل کارش را می‌پرسد.. مرد می‌گوید که وقتی نوکر داروغه بودم به همه کس امر و نهی می‌کردم، دشنام می‌دادم، سیلی می‌زدم ،چه بکن چه نکن داشتم . کسی نبود که بتواند بالای حرفم حرف بزند و با اخراجم همه این‌ها بر باد رفت حالا در آفتابه داری همان ابهت گذشته را به دست آوردم چون کسی که جیش داشته باشد در هر مقام و منصبی که باشد پیش آفتابه‌دار کوچکتر از کوچک می‌شود و این چیزی کمتر از نوکر داروغه بودن ندارد.... #جعفر_شهری @kashrodi
نمایش همه...
3👍 2
همه چی درست میشه، شاید امروز نه ولی در نهایت میشه تا دندون دارید بخندید تا چشم دارید ببینید تا گوش دارید گوش کنید تا سالمید زندگی کنید اگر جایی رو که هستید دوست ندارید تلاش کنید تا موقعیتتون رو عوض کنید زمینِ خدا بزرگه . . .! @kadhrodi
نمایش همه...
👍 2
خلاصه مشاوره های زوج درمانی در این جملات خلاصه می‌شود عروس خانم این پسر از امروز فقط شوهر شما نیست این مرد جای پدر ،مادر،برادر،خواهر،عمو و.....همه کس و کار تو هست بهش احترام می‌گذاری همون احترامی را که به پدر و برادرت می‌گذاری، سر کفشهاش را برمیگردونی،خاک‌روی کفشش را پاک میکنی ...حالا که با این پسر ازدواج کردی این مرد تنها قوم و خویش توست آقا داماد از امروز تو فقط شوهر نیستی باید جای پدر و مادر و برادر و خواهر و کس و کار زنت را پر کنی از این به بعد فقط خودتون را دارید باید بهترین ها را براش فراهم کنی و بدای راحتی زنت سخت تلاش کنی اینطوری زندگی خوبی خواهید داشت ... مرحوم حسین خان مشایخ @kashrodi
نمایش همه...
3😍 2🤔 1
یک طرح متفاوت انتخاب کنید

طرح فعلی شما تنها برای 5 کانال تجزیه و تحلیل را مجاز می کند. برای بیشتر، لطفا یک طرح دیگر انتخاب کنید.