cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

بهمن صباغ زاده

شعر و مطالبی مربوط به شعر ارتباط با نویسنده: @bahmansabaghzade

نمایش بیشتر
کشور مشخص نشده استزبان مشخص نشده استدسته بندی مشخص نشده است
پست‌های تبلیغاتی
382
مشترکین
اطلاعاتی وجود ندارد24 ساعت
اطلاعاتی وجود ندارد7 روز
اطلاعاتی وجود ندارد30 روز

در حال بارگیری داده...

معدل نمو المشتركين

در حال بارگیری داده...

تیج‌کست شماره‌ی ۷۵ (ویژه‌ی بزرگداشت نظامی) به مناسبت بیست و یکم اسفند ماه روز بزرگداشت نظامی می‌خواهیم یادی کنیم از یکی از شاهکارهای ادبیات فارسی. منظومه‌ی لیلی و مجنون سومین کتاب از پنچ گنج نظامی گنجوی است. در این شماره از تیج‌کست بهمن صباغ زاده بخش‌هایی از کتاب لیلی و مجنون را برای ما می‌خواند و راجع به آن صحبت می‌کند. اگر شما بخواهید این فایل صوتی کوتاه می‌تواند کلیدی باشد برای ورود به گنج‌خانه‌ی حکیم نظامی. مطمئن باشید ادبیات زندگی ما را زیباتر خواهد کرد. #نظامی #لیلی_و_مجنون #بهمن_صباغ_زاده #تیج_کست #tijcast https://t.me/tijcast
نمایش همه...
نظامی گنجوی.mp341.15 MB
Photo unavailableShow in Telegram
خیلی کم اما بالاخره گاهی پویش یا جشنواره‌ای با موضوع‌های غیر ایدئولوژیک پیدا می‌شود. پویش نظامی‌خوانی یکی از آن خوب‌هایش هست. از پویش‌ها و جشنواره‌های خوب حمایت کنید تا تقویت شده و سال‌های بعد بهتر برگزار شوند. من حتما شرکت می‌کنم. شما هم شرکت کنید. بهمن صباغ زاده سه‌شنبه ۱۴۰۰/۱۲/۱۷ تربت حیدریه #یادداشت_ها #بهمن_صباغ_زاده #نظامی #پویش_نظامی_خوانی پی‌نوشت: اطلاعات بیشتر را در این آدرس ببینید: https://khrz.farhang.gov.ir/fa/news/626587
نمایش همه...
sticker.webp0.11 KB
در صفحه‌ی فرهنگ و هنر شماره‌ی ۲۷۱ نشریه‌ی نوید تربت که در تاریخ ۱۴۰۰/۱۱/۲۳ منتشر شده، در بخش «چشمی به سوی آسمان» با زندگی و شعر شاعر همشهری آقای محمدرضا شعبگی آشنا خواهید شد. #بهمن_صباغ_زاده #محمد_رضا_شعبه_گی #نوید_تربت #نوید_خراسان https://t.me/bahman_sabaghzade
نمایش همه...
Photo unavailableShow in Telegram
#محمد_رضا_شعبه_گی #شاعران_همشهری #تربت_حیدریه https://t.me/bahman_sabaghzade
نمایش همه...
سده‌ی پایانی شعر فارسی، نگاهی به زندگی و شعر شاعر و منتقد همشهری آقای محمدرضا شعبه‌گی به قلم بهمن صباغ زاده (بخش چهارم) بحث‌مان به درازا کشید. مصاحبه را فراموش کرده بودیم و راجع به شعر حرف می‌زدیم. من معتقد بودم که امکانات ما شاعران و فضای تاثیرگذاری‌مان محدود است اما بالاخره صفر نیست. انجمن داریم، کارگاه شعر داریم، کتاب چاپ می‌کنیم، روزنامه داریم، فضای مجازی داریم، جشنواره راه می‌اندازیم، مسابقه‌ی شعرخوانی راه می‌اندازیم، با دانشجویان و دانش‌آموزان کار می‌کنیم و در نهایت درک و دریافت خودمان از ادبیات را منتشر می‌کنیم. هزار کاکلی خاموش در گلوی محمدرضا بود و یک سینه سخن در من. غزل کوچولو که در روزهای نوروزگاه همراه و همپای من بود دیگر از بازی کردن در پیشکوه حوصله‌اش سر رفته و ساز رفتن را کوک کرده بود. آخرین جمله‌های این مصاحبه در خصوص نقد شعر بود. آقای محمدرضا شعبه‌گی دوست شاعر و منتقد من گفت ما به قصد لذت بردم شعر می‌خوانیم اما گاهی به این فکر می‌کنیم که چه می‌شود از فلان شعر لذت می‌بریم و از فلان شعر نمی‌بریم یا می‌خواهیم در ذهن‌مان ارزش‌داوری کنیم و نقاط ضعف و قوت هر یک را با دیگر مقایسه کنیم نقد شعر به ما کمک می‌کند تا علمی‌تر قضیه را دنبال کنیم و بتوانیم حرف‌مان را دقیق‌تر و فنی‌تر بیان کنیم. در پایان چند شعر از شاعر همشهری آقای محمدرضا شعبه‌گی را با هم می‌خوانیم: غرق اندیشه‌های تودرتو، لابه‌لای خطوط این دفتر هی ورق می‌زنم خودم را تا برسانم به صفحه‌ی آخر صفحه‌ی آخرم گره خورده با غزل-دردهایی از قیصر با همان شعر ایستگاهِ قطار با همان نرده‌های رفته سفر ایستگاهی که رفت و با خود برد چمدانی که عاشقش بودم پر زد و پر... پرید و پر پر پر وَ من و باز نرده‌ای دیگر و من و باز نرده‌ای دیگر که نشستیم و شعر می‌خوانیم که مبادا مسافر غزلم برسد از دو مصرع آخر و ببیند که مرد منتظرش تهِ این شعر خسته افتاده نرسیده سریع برگردد به همان بیت‌های بالاتر چه عجیب است بحث عشق اما، احتمالا خطای احساس است شخص مذکور یک توهم بود که نبود و نمی‌پرد از سر همین که چراغ را روشن می‌کنی تاریکی بزرگ شده همین که پنجره را باز، تنهایی بزرگ‌تر تنهایی، درختی‌ست که سایه ندارد تاریکی، سایه‌ای که درختی باید خودم را حفر کنم این رنج را بیرون بریزم اما هرچه تلاش می‌کنم ریشه‌هایش از پاهایم می‌زند بیرون شاخه‌هایش از سرم. نه حوصله‌ای برای مردن دارم نه حوصله‌ای برای زندگی همه‌ی روزها از من طلوع می‌کنند و همه‌ی عصرها در من غروب مرز عجیبی‌ست! نه سربازی برای کشتن دارد نه سربازی برای مردن باید پیدایش کنم پرنده‌ای را که از خوابم گریخته همه‌جا را زیر و رو کردم زیر تخت داخل کمد حتی تمام شاخه‌های درخت روی قالی را از پرنده فقط قطره‌ای‌ست روی بالشم که سال‌ها پیش گریسته‌ام. پی‌نوشت‌ها: منبع این نوشته‌ها مصاحبه با شاعر در فرودین ۱۴۰۰ است شاملو گفته است: «هزار کاکلیِ شاد در چشمانِ توست/ هزار قناری خاموش در گلوی من» و مولانا گفته است: «یک سینه سخن دارم هین شرح دهم یا نه» #محمد_رضا_شعبه_گی #بهمن_صباغ_زاده #شاعران_همشهری #تربت_حیدریه https://t.me/bahman_sabaghzade
نمایش همه...
بهمن صباغ زاده

شعر و مطالبی مربوط به شعر ارتباط با نویسنده: @bahmansabaghzade

سده‌ی پایانی شعر فارسی، نگاهی به زندگی و شعر شاعر و منتقد همشهری آقای محمدرضا شعبه‌گی به قلم بهمن صباغ زاده (بخش اول) محمدرضا شعبه‌گی در بین شاعران تربت حیدریه بیشتر به عنوان منتقد شناخته می‌شود تا شاعر، هرچند شعرهای خوبش را هم شنیده و خوانده‌ایم اما او در نقد شعر نیز بسیار پرمایه است. آقای شعبه‌گی در جلسات ادبی همواره بحث‌های ادبی روز ادبیات را با خود می‌آورد و در جمع شاعران مطرح می‌کند. می‌توانی ساعت‌ها پای صحبت محمدرضا بنشینی تا او از جریان‌های قدیم و جدید شعر برایت بگوید. یکی از زیبایی‌های طرح نوروزگاه ۱۴۰۰ که به همت شهرداری تربت حیدریه رقم خورد و انجمن قطب تربت حیدریه هم در آن سهمی داشت برای من مصاحبه با دوستان شاعرم بود. یازدهم فروردین ۱۴۰۰ فرصتی بود که طبق قرار قبلی با آقای شعبه‌گی نشستیم به گل گفتن و شعر شنیدن. حاصل مصاحبه‌ی دو ساعته‌مان را در ادامه خواهید خواند. امیدوارم از خواندن این مصاحبه لذت ببرید و با این شاعر و منتقد همشهری بیشتر آشنا شوید. محمدرضا در ششم فروردین ۱۳۶۸ در تربت حیدریه به دنیا آمد. محمدرضا در خانه‌ی کوچک و مهربان حسین آقا و منیره خانم در کوچه‌ی خانقاه متولد شد، جایی که امروز تابلو کاشانی ۲۷ دارد اما تربتی‌ها همچنان آن کوچه را کوچه‌ی «خاناقا» می‌گویند. او فرزند آخر یک خانواده‌ی هشت نفره است و از کودکی به ورزش علاقه داشت. هفت ساله که شد به دبستان شهید اعلمی رفت و وقت خالی‌اش را با کلاس‌های ورزشی متفاوت پر می‌کرد. مدرسه‌‌ی راهنمایی آیت الله کاشانی و هنرستان دکتر حسابی ایستگاه‌های بعدی تحصیلی محمدرضا بود. به سال دوم دوره‌ی دبیرستان که رسید به خاطر نمره‌های خوبی که داشت به سمت رشته‌ی تجربی هدایت شد. آن وقت‌ها در دبیرستان‌های طرحی بود به نام هدایت تحصیلی که بر اساس نمره‌های کسب شده در دوره‌ی راهنمایی و سال اول دبیرستان به دانش‌آموزان رشته‌های مختلفی پیشنهاد می‌شد که معمولا دانش‌آموزان با نمرات بالاتر به سمت رشته‌ی علوم ریاضی و علوم تجربی هدایت می‌شدند. دبیرستان راشد و دبیرستان امام حسن و پیش‌دانشگاهی امام صادق مدرسه‌های بعدی‌ای بودند که سر راه او قرار گرفتند. او در این منازل دروس علوم تجربی را فرا گرفت و آماده‌ی مراحل بعد تحصیلی شد. سال ۱۳۸۶ در کنکور شرکت کرد و در دانشگاه افسری امام علی (ع) در تهران در بورسیه‌ی ارتش قبول شد. زندگی برای محمدرضای جوان رخت نظامی را آماده کرده بود تا بر تنش کند اما وقتی برای دوره‌ی آموزشی به تهران رفت متوجه شد که این راه با روحیه‌اش سازگار نیست. خیلی زود از دوره‌ی آموزشی انصراف داد و به تربت حیدریه برگشت. دوباره کنکور داد و در دانشگاه پیام نور فردوس در رشته‌ی زیست‌شناسی پذیرفته شد. رشته‌ی زیست‌شناسی برای محمدرضا از دانشگاه افسری جذاب‌تر بود و چهار سال در شهر فردوس درس خواند. سال ۱۳۹۲ توانست با مدرک کارشناسی زیست‌شناسی به تربت حیدریه برگردد و بعد از دوره‌ی سربازی که بیشتر آن را هم در تربت گذراند در نمایندگی بیمه‌ی ایران به کار مشغول شد و تا امروز به این کار اشتغال دارد. محمدرضا اهل سفر و گشت و گذار است اما خانه و زندگی و آرامشی که در تربت را دارد بسیار دوست دارد. شاید یکی از دلایل او در انصراف او در خدمت ارتش همین علاقه‌ی او به آرامش است. کسانی که مثل من تجربه‌ی زندگی در شهر کوچک و شهر بزرگ را دارند می‌توانند گواهی بدهند که آرامش در شهرهای بزرگ کمتر یافت می‌شود. هرچند زندگی در شهرهای کوچک محرومیت‌هایی به همراه دارد اما لااقل جریان زندگی در آن کندتر و لذت‌بخش‌تر است. از محمدرضا می‌پرسم چه شد که به شعر گرایش پیدا کردی؟ او می‌گوید برادر و خواهر بزرگ‌ترم کتاب‌خوان بودند و از دوران ابتدایی به کتاب‌های علمی و رمان علاقه پیدا کردم. او کتاب‌های تاثیرگذاری که در دوران ابتدایی و راهنمایی خوانده را به وضوح به خاطر می‌آورد و از آن‌ها نام می‌برد. وقتی به دبیرستان رسید احساس کرد می‌تواند بنویسد. در ابتدا چیزهایی که می‌نوشت متن‌هایی بود بین شعر و داستان. از جهتی جنبه‌ی روایی داشت و از جهتی تخیل و صورت‌های خیال در آن به چشم می‌خورد. محمدرضا می‌گوید خودم آن‌زمان نمی‌دانستم گرایشم به کدام سمت بیشتر است یا صادقانه‌تر بگویم اصلا دو سمتِ این متن‌ها یعنی داستان و شعر را خوب نمی‌شناختم اما الان می‌دانم که گرایشم به شعر بیشتر بوده. وقتی در دبیرستان در درس فارسی با قواعد شعر آشنا شدم قلمم بهتر شد و بهتر توانستم نوشته‌هایم را جهت بدهم. می‌توانم بگویم در اطرافم کسی را نمی‌شناختم که شاعر یا نویسنده باشد تا از او کمک بگیرم و اگر فارسی عمومی دبیرستان نبود شاید نمی‌فهمیدم که در شعر استعداد دارم. #محمد_رضا_شعبه_گی #بهمن_صباغ_زاده #شاعران_همشهری #تربت_حیدریه https://t.me/bahman_sabaghzade
نمایش همه...
بهمن صباغ زاده

شعر و مطالبی مربوط به شعر ارتباط با نویسنده: @bahmansabaghzade

Photo unavailableShow in Telegram
#بهمن_صباغ_زاده https://t.me/bahman_sabaghzade
نمایش همه...
سده‌ی پایانی شعر فارسی، نگاهی به زندگی و شعر شاعر و منتقد همشهری آقای محمدرضا شعبه‌گی به قلم بهمن صباغ زاده (بخش سوم) آقای شعبه‌گی از بین شاعران متقدم و متاخر آثار قیصر امین پور را بیشتر از دیگران می‌پسندد. قیصر در عین سادگی اندیشه‌ای بلند دارد و این لذت خواندن شعر او را دوچندان کرده است. او در این خصوص می‌گوید من شعر فارسی را از ۱۳۰۰ به بعد بیشتر دوست دارم. نیما یوشیج که سرسلسله است و بعد از او اخوان را بیشتر خواندم. برای من اسم بردن از چند شاعر سخت است و آثار شاعران بعد از ۱۳۰۰ را دوست دارم و می‌خوانم. شعر احمدرضا احمدی و یدالله رویایی و بیژن الهی را هم می‌پسندم و دوست دارم شعرهایشان را تحلیل و بررسی کنم. به سخت‌ترین قسمت مصاحبه یعنی تعریف شعر می‌رسیم. اما این بخش مصاحبه برای محمدرضا سوالی‌ست که هر روز به جوابش اندیشیده است. او می‌گوید: ایده‌آل‌ترین شعر در سه ساحت برای من باید قابل دریافت باشد. باید تخیل و زبان و عاطفه در آن پررنگ باشد. هیچ‌کدام از این‌ها نباید در سطح پایین بماند و خلاقیت شاعر است که در هر کدام از این سه ساحت میزان شعریت یک متن را مشخص می‌کند. او بیشتر در قالب غزل آثارش را ارائه داده است اما کم‌کم وزن شعر سپید در ترازوی اشعارش سنگین‌تر شده است. از محمدرضا راجع به شعر امروز می‌پرسم. او که به جریان‌های شعر امروز آشنایی خوبی دارد می‌گوید برای قضاوت راجع به شعر امروز، زود است. ما می‌توانیم شعر سبک عراقی و سبک هندی را مقایسه کنیم اما حجاب هم‌عصر بودن نمی‌گذارد بتوانیم قضاوت صحیحی از شعر امروز داشته باشیم. از ایشان راجع به جایگاه شعر در زندگی مردم امروز می‌پرسم. او می‌گوید به نظر من مخاطب امروز شناختی از شعر شاعران روزگار خودش ندارد. اطلاعات اغلب ما راجع به شعر بسیار کم است و محدود می‌شود به آن‌چه در دوران دبیرستان یا دانشگاه در درس فارسی می‌خوانیم. شعر کتاب‌های درسی هم بیشتر شعر کلاسیک است تا جریان‌های روز ادبی. تیراژ پایین مجلات ادبی و تعداد کم آن‌ها نشان می‌دهد مردم به صورت حرفه‌ای دنبال جریان‌های شعر نیستند. او در جشنواره‌های شعر شرکت نمی‌کند و علاقه‌ای به این کار ندارد و می‌گوید جشنواره‌های شعر می‌تواند بسیار مفید هم باشد اما من ترجیح می‌دهم وقتم را به چیزهای دیگر بگذرانم. این‌جا کمی مصاحبه‌مان چالشی می‌شود و من اعتقاد دارم جشنواره‌های خوب به رشد شعر کمک می‌کند و ما شاعران باید با تقویت و تضعیف جشنواره‌ها نقش خودمان را به عنوان کسانی که بیشتر از بقیه با شعر آشنا هستند درست بازی کنیم. محمدرضا شعبه‌گی تا امروز کتابی از آثارش چاپ نکرده است که امیدوارم به زودی مجموعه‌ای از شعرهایش یا کتابی در نقد ادبی از ایشان روانه‌ی بازار نشر شود. آخر مصاحبه‌ی ما بحث به این‌جا می‌رسد که نقش کسی که جریان‌های ادبی روز را می‌شناسد و می‌توانند پنجره‌های تازه‌ای را رو به شعر باز کنند و هوای تازه‌ای را وارد ریه‌های ادبیات کنند چیست؟ آقای شعبه‌گی در پاسخم می‌گویند که مردم فارسی‌زبانِ هم‌روزگارِ ما طوری به وزن خو گرفته‌اند که کلام بی‌وزن را سخت به عنوان شعر قبول می‌کنند. ادبیات در فردوسی و حافظ و سعدی خلاصه نمی‌شود. باید به شعر جهان پل زد. #محمد_رضا_شعبه_گی #بهمن_صباغ_زاده #شاعران_همشهری #تربت_حیدریه https://t.me/bahman_sabaghzade
نمایش همه...
بهمن صباغ زاده

شعر و مطالبی مربوط به شعر ارتباط با نویسنده: @bahmansabaghzade

سده‌ی پایانی شعر فارسی، نگاهی به زندگی و شعر شاعر و منتقد همشهری آقای محمدرضا شعبه‌گی به قلم بهمن صباغ زاده (بخش دوم) آقای شعبه‌گی می‌گوید اولین قدم من در مواجهه با دنیای حرفه‌ای شعر وقتی بود که به پیشنهاد دوست و هم‌محله‌ای‌ام آقای کامران بصیرت وارد انجمن شعر باران شدم. جالب این‌جاست که کامران هیچ‌وقت شعرهای مرا نشنیده بود و ما عصرها با هم فوتبال بازی می‌کردیم. شبی بعد از فوتبال، کامران از انجمن شعری که به تازگی با آن آشنا شده است گفت. من هم سوالاتی پرسیدم و قرار شد جلسه‌ی بعدی که خواست برود با هم برویم. این بخش از صحبت‌های محمدرضا مرا یاد این بیت مولانا انداخت که گفته است: «تشنگان گر آب جویند از جهان/ آب هم جوید به عالم تشنگان» محمدرضا چشم می‌کشد تا سه‌شنبه‌ی بعد همراه کامران بصیرت به انجمن برود و با تردید چند نوشته هم انتخاب می‌کند که همراه ببرد. سه‌شنبه‌ی بعد یکی از سه‌شنبه‌های زیبای سال ۱۳۹۲ بود که شعر در زندگی محمدرضا شعبه‌گی نمود و جلوه‌ای که می‌باید را پیدا کرد. محمدرضا روی صندلی در جمع شاعران تربت حیدریه نشست و نوشته‌هایش را خواند. کسانی که در آن جلسه حضور داشتند از جمله آقایان محسن اسلامی و محمود اکبرزاده راجع به شعر او صحبت کردند. از نقاط قوت و شمّ شاعرانه‌ی او گفتند و او را تشویق کردند به سرودن و تمرین بیشتر. چیزی نگذشت که محمدرضا به جمع‌های دوستانه شاعران تربت حیدریه راه یافت و عوالم جدید را در شعر و شاعری تجربه می‌کرد. اگر تقسیم‌بندی یونگ در روحیه‌های درون‌گرا و برون‌گرا را قبول داشته باشیم، محمدرضا شعبه‌گی را باید جزو درون‌گراها به حساب آورد. خوب یادم می‌آید که از اولین برخوردها همواره خجالتی و کناره‌گیر بود. کم صحبت می‌کرد اما صحبت‌هایش بجا و سنجیده بود. مطالعات ادبی‌اش را از همان سال‌ها شروع کرده بود و با جریان‌های نو در شعر فارسی هم‌داستان بود. فضای انجمن شعر و ادب قطب که بیشتر استادان و شاعران تربت حیدریه در آن شرکت می‌کنند با درک و دریافتی که محمدرضا از شعر داشت متفاوت بود. از طرفی انجمن باران هم فضای جوان‌تر و پویاتری داشت کم‌کم رو به تعطیلی رفت و محمدرضا سر در مطالعه‌ی شعر امروز فارسی و شعر جهان داشت. قدم بعدی در شعر محمدرضا تشکیل انجمن همنشینی شاعرانه بود که همت دوست شاعرم محمود اکبرزاده در منزلش برگزار می‌شد. این انجمن دوباره توانست شاعران جوان تربت حیدریه را دور هم جمع کند شاعرانی که البته بیشتر در دهه‌ی سوم و چهارم عمر بودند اما از منظر شعر نگاه نوتری به ادبیات داشتند. در انجمن همنشینی شاعرانه آقای محمدرضا شعبه‌گی بحث‌های جدی و دنباله‌داری در مورد شعر را پیش گرفت. همیشه پیش از شروع جلسه می‌توانی صحبت‌های محمدرضا را بشنوی که دارد با یکی دیگر از شاعران راجع به جریانی در شعر گفتگو می‌کند. بحث‌های ادبی با شروع جلسه و شعرخوانی‌ها قطع می‌شود اما در پایان جلسه از شکل بحث دو نفره به سمت بحث گروهی می‌رود و همه سعی می‌کنند نظرشان را بگویند و موضع‌شان را مشخص کنند یا لااقل در توضیح دلایل طرفین قدمی بردارند. از محمدرضا می‌پرسم چه کسانی در راه شعر مشوقت بودند و کمکت کردند که راهت را پیدا کنی. در جوابم می‌گوید: آن‌طور که پیش استاد خاصی رفته باشم یا معلمی و یا کسی در خانواده و فامیل دستم را گرفته باشد و پیش برده باشد نیست. اگر بخواهم از کسانی که تشویقم کردند بگویم در قدم اول محسن اسلامی و محمود اکبرزاده و محمد امیری و بعد از آن هم دوستان عزیزم جواد بلندی و ایمان فرستاده که هر کدام به شکلی به من انرژی دادند و در مصاحبت‌های دوستانه‌مان از ایشان بسیار آموخته‌ام. #محمد_رضا_شعبه_گی #بهمن_صباغ_زاده #شاعران_همشهری #تربت_حیدریه https://t.me/bahman_sabaghzade
نمایش همه...
بهمن صباغ زاده

شعر و مطالبی مربوط به شعر ارتباط با نویسنده: @bahmansabaghzade

یک طرح متفاوت انتخاب کنید

طرح فعلی شما تنها برای 5 کانال تجزیه و تحلیل را مجاز می کند. برای بیشتر، لطفا یک طرح دیگر انتخاب کنید.