cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

کانال مطالب پرورشی و شغلی

به احترام قلم آثار را یتیم نکنیم و به احترام زماني که برای جمع آوری مطالب می گذاریم لطفاً با لينك کپی شود مهرتان را سپاس🙏🌺

نمایش بیشتر
پست‌های تبلیغاتی
308
مشترکین
اطلاعاتی وجود ندارد24 ساعت
اطلاعاتی وجود ندارد7 روز
اطلاعاتی وجود ندارد30 روز

در حال بارگیری داده...

معدل نمو المشتركين

در حال بارگیری داده...

‍ **شرح شعر و زندگی مهرداد اوستا (درگذشت ١٧ اردیبهشت ١٣٧٠) #دکترعبدالرضامدرس‌زاده  در سراسر دهه شصت خورشیدی از میان نام‌هایی که در جریان رسمی شعر معاصر شنیده می‌شد، نام مهرداد اوستا البته درخشندگی خاصی داشت که نشان از شاعری دانا و اهل فکر و فرهنگ داشت و محفل شورای‌شعر وزارت ارشاد(که سرانجام شاعر در همان‌جا دچار ایست قلبی شد) به او آراستگی می‌یافت و حضور او از شدت و حدت انتقادها به چنین شورایی می‌کاست. مهرداد اوستا چونان رهی‌معیری و حمیدی‌شیرازی و شهریار و مشفق‌کاشانی در گروه شاعران سنت‌گرا جای می‌گرفت و البته او هم مانند همین استادان تاکید داشت که شعر سنتی فارسی توان نوگرایی کافی دارد و نیازی به کوتاه و بلندکردن مصراع‌ها نیست. ذوق اوستا در غزل‌ها و دانش ادبی‌اش در قصاید او نمود داشت و راست این است که غزل اوستا به واسطه پرهیز از عامیانه‌گرایی؛ فاخرتر از غزل شهریار و البته به واسطه ناملایمات برآمده از ناکامی درعشق، به همان‌اندازه سوزناک و تاثیرگذار بود. این هم که هنرمندی چون او، نام خود را از محمدرضا رحمانی به مهرداد‌اوستا تغییر دهد، اگر چه شیوه‌ای است که این روزها به واسطه دگردیسی‌های عقیدتی بیشتر به چشم می‌آید، اما گویای گریختن شاعر از پاره‌ای حکمرانی عادت‌هاست و این که کوشش می‌کند در دوره‌ای که سخن از سوم برادران سوشیانت هست، تغییر در خود را فراتر از تخلص نشان‌دهد هرچند اوستا به نوعی باورمندی را در خود از میان نبرد و از آن چونان دست‌مایه‌ای برای شعر‌های دوره انقلاب‌اسلامی بهره گرفت. سبک سخن‌‌سرایی مهرداد اوستا اگرچه گاهی شبیه شیوه کسانی چون ابتهاج و توللی می‌شود اما بی‌انصافی است اگر چنین شاعری را مترصد لحظه‌های ظهور تخیل در شعر دیگران و وابسته به زبان و مشرب ایشان بنامیم و بشناسیم. اگرچه این روزها میراث هنری امثال مهرداد اوستا منتظر نگاه‌های حساب‌شده شاعران جوان است که پاره‌ای هیجانات ایشان را از مرور دیگر نمونه‌های شعر فارسی بازمی‌دارد، اما برای جویندگان راستین شعر که خواهان شگرف‌کاری‌های استادانه در حوزه زبان و احساس هستند، مهرداد اوستا کسی است که ایشان را تهیدست روانه نمی‌کند و این در چنین روزگاری کم فضیلتی نیست. 🦋🦋
نمایش همه...
attach 📎

#پیام‌صبح ‍ صبح؛ لحظه تولد رنگین‌کمانِ بی‌رنگ ِ مهربانی است در بارش آفتاب نور. ابرهای سیاه خواب صبحدم را بایست به دست باد سپرد و از کمان‌های رنگ‌رنگ در خشکسال دوستی گذشت که ارزشش را دارد #دکترعبدالرضامدرس‌زاده تولدصبحتان مبارک ،قلب خورشیدی تان پرازرنگین کمان مهربانی باد #موسیقی #بی‌کلام 🦋🦋
نمایش همه...
attach 📎

۱۶ اردیبهشت؛ سالگرد وفات بدیع‌الزمان فروزانفر «فروزانفر استاد ما بود. گاهی به من می‌گفت: مصفا شعری بخوان. من هم می‌خواندم و خیلی تعریف می‌کرد. به ما سبک‌شناسی درس می‌داد. سبک‌شناسی ملک را. روزی گفتم: استاد شما سبک شناسی ملک را می‌آورید، نقد می کنید و رد می کنید. ملک هم نیست که از خودش دفاع کند؛ شما نظر خودتان را بگویید ما بنویسیم. استاد از جایش بلند شد و رفت. بعد بچه‌ها رفتند استاد را آوردند. سر کلاس به ما نیش می‌زد. بعد از وقایع مرداد ۳۲ بود. روزی گفت: مصفا، شعری بخوان. من مرثیه‌ای را که برای پدر نورانی وصال ساخته بودم، خواندم. گفت: بسیار بدساخته‌ای! گفتم استاد، پس شعر دیگری بخوانم؟ گفت: بخوان. شعر مصدق را خواندم: ای شیر پای در بند ای پیشوا مصدق ای بر سپاه شیران فرمانروا مصدق فروزانفر تا آمد به خودش بجنبد، من سه چهار بیت دیگر هم خواندم: آزادگان به راهت از جان خود گذشتند با خون خود نوشتند یا مرگ یا مصدق با عصبانیت گفت: کی به تو اجازه داد راجع به مصدق شعر بخوانی؟ گفتم استاد من شعری را که شما برای مصدق ساخته‌اید شنیده‌ام. وقتی که شاه رفت، فروزانفر آمد طرف مصدق. نصرت‌الله امینی شهردار تهران بود. این شعر را داد چندین بار در رادیو خواندند. فروزانفر علاوه بر این یک قطعه دیگر هم سروده بود: ای مصدق تو را ثنا خوانم گر چه برهم‌زن سنا دانم گفت: که گفته است؟ گفتم از رادیو شنیدم. پا شد و کلاس را ترک کرد. آخر سال رفتم برای امتحان، امتحان نکرد. هی می‌رفتم و امتحان نمی‌کرد. تا آن هجویه را سرودم. بعضی‌ها با فروزانفر خوب نبودند. شاید دکتر یارشاطر ، دکتر کیا، دکتر مقدم و دیگران در تکثیر آن شعر نقش داشتند. این قدر این دست آن دست شد تا به دست فروزانفر رسید. بسیار رنجیده بود. هر بار یکی واسطه می‌شد تا از من امتحان بگیرد، بی‌فایده بود. روزی معدل شیرازی، مرا برداشت و برد خانه فروزانفر. از در که وارد شدیم، معدل گفت: باقی عمر ایستاده‌ام به غرامت. فروزانفر بلافاصله جواب داد: به شرط آنکه نگوییم از آنچه رفت حکایت! بعد فروزانفر از استعداد من تعریف کرد. معدل گفت: آمده‌ام شفاعتش کنم. فروزانفر گفت: باشد، امتحانش می‌کنم. فلان روز بیاید. رفتم، اما گفت فعلاً سرم درد می‌کند، برو بعد بیا. بالاخره امتحان نکرد. من رئیس فرهنگ قم بودم. فروزانفر دوره نخست وزیری اقبال، هر ماه می‌آمد قم. اول می‌رفت خدمت آیت‌الله بروجردی، بعد آیت‌الله شریعتمداری، بعد آیت‌الله نجفی و آیت‌الله حجت. عصر جمعه بود. من پهلوی آیت‌الله شریعتمداری بودم. فروزانفر وارد شد. شریعتمداری گفت که از مصفا امتحان بگیر. فروزانفر گفت باشد، هر وقت بخواهد. همین الان هم بخواهد، امتحان می‌کنم. گفتم: استاد، من اینجا مسئولیتی دارم، می‌رسم خدمتتان. یکی از روزهای هفته رفتم، امتحان نکرد. نه سال گذشت تا اینکه من آن غزل را ساختم. پیش از آن هم عذرخواهی کرده بودم. رفتم دانشسرای عالی. فروزانفر آنجا درس می‌داد. رفتم دفتر دانشسرا و مقابلش ایستادم و خواندم: آن خامه که بنوشت هجای تو شکستم آن دست که بد کرد به جای تو شکستم آن شیشه که در آن می مغروری من بود بردم به سرِ خویش و به پای تو شکستم صد خانه به پا کردم و از پای درافتاد زان روز که خشتی ز بنای تو شکستم من گریه کردم. فروزانفر هم گریه کرد. بعد آنجا را ترک کردم. فروزانفر هر چه صدا زد برنگشتم. تا مدتی نرفتم. بالاخره رفتم و امتحان گرفت.» بارها این داستان را تعریف کرده‌اید. اما هر بار که از شما خواسته‌ام هجویه را بخوانید، نخوانده‌اید. گفتید که قسم خورده‌اید نخوانید. بارها گفته‌اید که من فروزانفر را خیلی دوست داشتم، اما آنچه نباید می‌شد شد. بخشی از روایت دکتر وحید قنبری‌ننیز از زندگی دکتر مصفا «رند عالمسوز برای این روزهای مظاهر مصفا»، فصلنامه‌ی فرهنگی و هنری فرهنگبان، شماره‌ی سوم، پاییز ۱۳۹۸ ▪دکتر مظاهر مصفّا 🦋🦋
نمایش همه...
هزار گل اگرم هست                   هر هزار تویی گل‌اند اگر همه اینان                  همه بهار تویی #حسین‌منزوی #موسیقی #بی‌کلام 🦋🦋
نمایش همه...
attach 📎

#شرح‌حال ** دوران دانشجویی زندگی #استادحسین‌منزوی #دکترمیلادعظیمی حسین منزوی و نمره‌دادن به ماه‌رویان حسین منزوی در دو مقطع دانشجوی رشتۀ زبان و ادبیات فارسی دانشگاه تهران بود. یکی از سال ۱۳۴۴ تا ۱۳۴۶؛ در بهار ۱۳۴۶ تقاضای تغییر رشته داد. علتش هم این بود که آن ایام عاشق دختری بود که در رشتۀ علوم اجتماعی تحصیل می‌کرد. شاعرِ همیشه‌عاشق‌پیشه به حکمِ  هرکه او همرنگ یار خویش نیست عشق او جز رنگ ‌و بویی بیش نیست ترک رشتۀ خود کرد و هم‌رشتۀ یار خویش شد. اما به کلاس‌های رشتۀ تازه نرفت و امتحان هم نداد و در نهایت هم ترک تحصیل گفت. مقطع دوم بعد از انقلاب بود که قانونی تصویب شده بود، که بازماندگان از تحصیل در دورۀ قبل از انقلاب٬ می‌تواستند ادامۀ تحصیل بدهند. در این سال‌ها منزوی به دانشگاه برگشت و در کلاس‌های اخوان ثالث و شفیعی کدکنی شرکت کرد. از استاد شفیعی شنیدم که منزوی در درس حافظ ایشان شرکت کرده و امتحان داده بود. بخشی از کتاب از عشق تا عشق که گفت‌وگوی بلند ناتمام آقای ابراهیم اسماعیلی با حسین منزوی است (فصل پنجم٬ ۱۳۹۴)، به خاطرات منزوی از دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تهران اختصاص یافته است. منزوی هم مثل «خیلی‌ها» گفته که وقتی به دانشکده ادبیات آمد٬ از فاصلۀ «واقعیت» با آنچه در خیال می‌پرورد٬ سرخورده شده بود. گفته که خیلی زود احساس کرد رشتۀ ادبیات فارسی«آن چیزی نیست که به دنبالش آمده‌». تحلیل منزوی از وضع به زعم او مأیوس‌کنندۀ رشتۀ ادبیات فارسی در دانشکدۀ ادبیات خواندنی است. راجع به نسل استادان قدیم مثل قزوینی و بهار و فروزانفر و اقبال صحبت کرده و نظرش را دربارۀ استادانش (ذبیح‌الله صفا٬ لطفعلی صورتگر٬ سیمین دانشور٬ عبدالحمید بدیع‌الزمانی، حسن سادات ناصری٬ صادق گوهرین٬ جعفر شهیدی٬ بهرام فره‌وشی و شیرین بیانی) گفته است. خانلری هم استاد او بود و منزوی دربارۀ او به تفصیل حرف زده. پیداست که خانلری را بسیار قبول داشته است. همچنین منزوی از همدرسانش و از حلقۀ دوستان دانشجویش گفته است؛ به‌خصوص سخنانش دربارۀ جعفر کوش‌آبادی و علی‌اشرف درویشیان قابل تأمل است. دوستانی که در دانشگاه و خارج از دانشگاه با هم وقت می‌گذراندند. این حلقه که من آن را «حلقۀ منزوی» می‌نامم کار دیگری هم می‌کرد که ظاهراً در تاریخ دانشکده ادبیات باید به نامشان ثبت شود. آن این بود که می‌نشستند در تالار و صحن دانشکده ادبیات و به زیبایی دخترانی که رد می‌شدند٬ «نمره می‌دادند». بانی این بدعت٬ دانشجویی بود به نام حسن فرخ‌سرشت که نام  او هم باید ثبت شود. «اولین روزی که ما رفته بودیم برای ثبت نام توی دانشکدۀ ادبیات، روی یکی از سکوهای چهارگانۀ طبقۀ همکف نشسته بودیم. چندتا دخترخانم هم  روی سکوی روبه‌رو نشسته بودند. من یکباره دیدم که یک آقای قدکوتاهی که صدای خنده‌هایش خیلی بلند بود، خیلی‌ بلند و با قاه‌قاه می‌خندید، گفت که: بچه‌ها بیایید به این دخترها نمره بدهیم. یک کاغذ درآورد و یک مداد و بلند [گفت:] به اون[دختر] دست راستیه: هفت... حالا دخترها هم می‌شنیدند. علت [نمره‌هایش] را هم می‌گفت. می‌گفت مثلاً به این دلیل٬ به این دلیل [نمرۀ این دختر فلان است و نمرۀ] آن یکی فلان»‌ (ازعشق تا عشق٬ ص۱۷۳). دریغا که این مبحث در بوتۀ اجمال مانده است و ما از چندوچون «بارم‌بندی» اطلاعی نداریم و  مهم‌تر این‌که نمی‌دانیم منزوی و دوستانش به کدام‌یک از«مشاهیر» ( تعبیر از منزوی)  که در دانشکده تحصیل می‌کرد، نمره داده‌اند. در ضمن کاش می‌دانستیم آیا همۀ دوستان در نمره‌ دادن شرکت داشتند؟ اصلاً روش رسیدن به نمرۀ نهایی چه بوده است؟ آیا فی‌المثل چنین بوده که نمره‌های تک‌تک دوستان جمع زده شود و معدل اعلام گردد؟ پری‌رویانی که نمرۀ برتر را کسب می‌کردند، واجد چه مقامات و امتیازاتی می‌شدند و آیا اسناد مکتوبی در این زمینه باقی مانده است؟ آیا مسئولان فرهنگی دانشکده اجمالاً از این موضوع مطّلع بودند و از این قبیل مباحث که متأسفانه دیگر منزوی نیست تا از او بپرسیم. یک اطلاع دیگر هم دربارۀ این موضوع هست. منزوی دانشجوی مورد عنایت خانم سیمین دانشور بود و از درس «زیبایی‌شناسی در هنر» ایشان نمرۀ بیست گرفته بود. این نمرۀ بیست موجب شده بود که منزوی برای خود شایستگی و اولویت خاصی در نمره‌دادن به بانوان قائل شود. همچنین از این عبارات چنین برمی‌آید که دایرۀ نمره‌دادن عام بوده و منحصر به دانشگاه و دانشجو نبوده است. بخوانید: «شوخی‌شوخی دیگر هر موقع صحبتی پیش می‌آمد از زیبایی - مثلاً  یک دختر دانشجو "یا خانمی" را قرار می‌شد نمره بدهیم - تا می‌آمدند حرف بزنند می‌گفتم: خفه! اول من. من نمره می دهم؛ تنها کسی که در زیبایی‌شناسی بیست گرفته منم؛ اصلاً شما حق ندارید دربارۀ زیبایی نظر بدهید. اول پادشاه صحبت می‌کند، بعد خرده‌پاها یک چیزهایی می‌گویند» (همان٬ص۱۶۷). 🦋🦋
نمایش همه...
«ادبیّت در تیترنویسی مطبوعات» (به‌مناسبتِ روزِ جهانیِ مطبوعات) #دکتراحمدرضابهرامپورعمران همان‌‌گونه که مؤلفه‌های هر دورهٔ تاریخی در هنر و ادبیات آن روزگار بازتاب می‌یابد، ادبیات نیز، جدا از عرصهٔ ادبیات، به‌گونه‌ای کاربردی در آنات زندگی ما حضوری پنهان و آشکار دارد. کنایات، ضرب‌المثل‌ها و حسن‌تعبیرها از این گونه ‌کارکردها هستند. هر نوجوانی حتی ناخودآگاه در گفتارش از این وجهِ ادبیات به‌خوبی بهره‌می‌برَد. در کلاس درس اگر لازم باشد برود سری سبک‌کند، می‌گوید: «اجازه! بریم دستشویی؟»! اما در بیمارستان یا اداره می‌پرسد: «سرویس بهداشتی کجاست؟». نیز والدین اغلب بی‌آن‌که چندان از ظرافت‌های آرایه‌های ادبی آگاه باشند، در انتخاب نام برای فرزاندان‌شان (که امروزه این فرصت را یک‌ یا درنهایت دوبار بیش‌تر ندارند)، واج‌آرایی یا تناسب واج‌های میان نام و فامیلی را مراعات‌می‌کنند. این توجه و سلیقه‌به‌خرج‌دادن، کم‌و‌بیش در انتخاب نام برای فروشگاه یا شرکت و نظائرِ آن نیز دیده‌می‌شود. پرسه‌ای در سطحِ شهر این نکته را آشکارمی‌سازد: «پیرایشِ پُل»، «کارواشِ کسری». یکی از جلوه‌گاه‌های این توجه، در عنوان یا «تیترِ» مطالبِ مطبوعات جلوه‌گر است. گاه ادبیّتِ یک تیترِ تأثیرگذار مدّت‌ها ذهنِ آدم را به خود مشغول‌می‌دارد. مشهور است که اوائل انقلاب و در بحبوحهٔ التهاباتِ سیاسی برخی از مدیرانِ دورهٔ پهلوی که جرم سنگینی نداشتند اما نگران جان یا مال خود بودند، با مساعدتِ دولت موقّت از مهلکه جان به‌در بردند و از کشور خارج شدند. صحّت و سُقم این خبر اکنون مدّنظر نیست، مراد ادبیّتِ این تیتری است که سال‌ها پیش در مرورِ مطبوعاتِ آن سال‌ها توجّهِ مرا به خود جلب‌کرد. تیتری قریب‌به این مضمون: «برخی از مرزِ بازرگان عبور‌کردند/ نجات یافتند»! ایهامی درخشان در «مرزِ بازرگان» جلوه‌گری‌می‌کند. سال ۱۳۸۳ زنده‌یاد ایرج بسطامی (که خوانندهٔ «زیرخوانی» بود) براثر زلزلهٔ بم درگذشت؛ جایی خواندم: «صدای زیرِ بسطامی در بم خاموش شد». تضاد میانِ «زیر» و «بم» موجبِ برجستگیِ کلام شده‌‌است. درادامه، چند تیترِ جذّاب را که یکی‌دو‌سالِ اخیر در مطبوعات دیده‌ام، نقل‌می‌کنم: اسفند‌ماهِ سال ۱۳۹۶: «محاکمهٔ اسفند: یارِ احمدی‌نژاد»! انصاف‌ را که جناسی درخشان رخ‌ نموده‌است. می‌شد این‌گونه نیز تیتر زد: «محاکمهٔ پاشنهٔ آشیل احمدی‌نژاد»! که هم تلمیح داشت و هم واج‌آرایی. و یا: «محاکمهٔ اسفندیار، چشم احمدی‌نژاد!». هنگام معرفیِ برترین‌های کنکور در روزنامه‌ها آمده‌بود: «سردارِ آزمون»! مدتی ‌بعد که هم اخبار مسابقاتِ فوتبال داغ بود و هم کلیپِ‌ حرکاتِ موزونِ سربازها دست‌به‌دست‌می‌شد (و سردار کمالی نیز اظهار نظری کرده‌بود)، یکی از روزنامه‌‌ها یا خبرگزاری‌ها تیتر‌زده‌بود: «روزِ آزمونِ دو سردار»! در ماجرای محاکمهٔ اخلال‌گرانِ بازار ارز، تیتری خوش‌افتاده‌بود: «مُفسِدُ فی‌الارز»! درپیِ درگذشتِ استاد عزت‌الله انتظامی مطلبی از جنابِ جواد طوسی، منتقد کهنه‌کارِ سینما در روزنامهٔ «اعتماد» خواندم با این عنوان: «عزّت زیاد!»؛ که باتوجه‌به کاربردِ این تعبیر هنگام رخصت‌خواستن و خداحافظی (که با مرگ تناسب دارد) بسیار مناسب انتخاب‌شده‌بود. ضمن‌این‌که گویا به «عزت» و اعتبارِ «فراوانِ» استاد در میانِ ایرانیان نیز اشاره داشت. و در ماجرای پخش‌نشدنِ برنامهٔ «نَوَد» در  خبرگزاری‌ها آمده‌بود: «برخوردِ ناعادلانه با فردوسی‌پور»! همین روزها که ناکارآمدیِ دولت در مدیریتِ مسائل آشکارترشده روزنامه‌ای تیترزده‌بود: "ابراهیم در آتش". 🦋🦋
نمایش همه...
🔹پیامی به سوی تو خواهد آمد #دکترسیناجهاندیده  ما فاتَكَ لم يُخلق لكَ ما خُلِقَ لكَ لن يفوتكَ آنچه از دست دادی برای تو آفریده نشده، آنچه برای تو آفریده شده را هرگز از دست نخواهی داد.                       🔹🔹🔹 نمی‌دانم و پیدا هم نکردم این عبارت که به گونه‌ای محاکات کتاب‌های مقدس کرده است از کیست. از جهتی شبیه به برخی آیات قرآن است و ظاهراً باید از شاعر یا نویسنده عرب باشد. حتی نام یک نویسنده فلسطینی را هم دیدم .. به هر روی این کلام مرا تحت تأثیر قرار داد. در واقع من در شرایط روانی خاصی بودم که پیام این عبارت را دریافتم. حس کسی را داشتم که در کنار رودخانه است و رود هدیه برای او دارد یعنی پیامی است که برای من فرستاده شده زیرا محتوا این پیام وضعیت روانی مرا تایید می‌کند.  شاید در روزی دیگر این پیام را نپذیرم و بگویم:  «این پیام چیزی جز  یک دایره ابطال‌ناپذیر نیست.» هر پیامی نمی‌تواند به سوی ما بیاید. در واقع این درون ماست که برخی پیام‌ها را به سوی ما می‌آورد. شاید یکی از ویژه‌‌های زمان‌‌مندی ما همین باشد چرا که رود زمان هر لحظه چیزی برای ما دارد. در واقع ما همان هدیه‌ای هستیم که زمان به ما می‌بخشد. هر روز، پیام‌هایی برای ما برهنه می‌شنوند تا درون ما، خود را شفاف‌تر بفهمد. گره‌های وجود ما باز شوند. عقده‌ها آرام گیرند تا بتوانیم جهان را به شکل درون خود درآوریم. وگرنه این جهان یک کتاب بدون پیام خواهد بود. مهم نیست عبارتی که شما را آرام می‌کند برای دیگری عبارت ساده‌ای باشد. یا دیگری بگوید این عبارت خیلی عمیق نیست. عمق کلمات در کلمات نیست بلکه در مخاطبی است که با آن مواجه می‌شود. برخی پیام‌ها وجدان ما را بیدار می‌کنند. برخی بر زخم‌ها مرهم‌اند. برخی ما را تایید می‌کنند و برخی زخم می‌زنند. اگر به محتوا این پیام دقت شود مشخص است که  برای تسلی گفته شده است. تسلی برای یک فقدان... اینکه امیدوار باشی  چه چیزی برای توست... و چه چیزی از آن تو نبوده یا نیست..‌. 🦋🦋
نمایش همه...
‍ استاد عابدی؛ پدر رشته ادبیات‌فارسی در هند (درگذشت ١۴ اردیبهشت ۱۳٩٠ ) #دکترعبدالرضا‌مدرس‌زاده استاد نامدار زبان و ادبیات‌فارسی در سده‌های گذشته میلادی و خورشیدی شادروان پرفسور سیدامیرحسن عابدی(تولد ١٣٠٠ خ) از استادان نامدار و تاثیرگذار ادب فارسی در شبه‌قاره بود که در جوانی(١٣٣۴) به ایران آمد و از دانشگاه تهران درجه دکتری ادبیات فارسی دریافت کرد و تا پایان عمر در خدمت زبان‌فارسی و فرهنگ ایرانی ماند. مرحوم استاد عابدی در راه‌اندازی کرسی‌های آموزش ادبیات فارسی در شبه‌قاره نقشی ممتاز داشته‌است و بسیاری از استادان ادبیات آن سرزمین پهناور شاگرد مستقیم یا تحت‌تاثیر شخصیت علمی ایشان بوده‌اند. همچنین بسیاری از همایش‌های سالانه ادبی در سرزمین هند به سرپرستی ایشان برپاشده‌است و ایشان در کشورهای افغانستان و ایران و ترکیه همکاری‌هایی را برای گسترش زبان و ادبیات فارسی داشته‌است. از استاد عابدی بیش از ٢۵٧ مقاله و کتاب در زمینه مسایل ادبی برجای مانده‌است. افسوس که در دهه‌های اخیر بیشتر به سبب ملاحظات سیاسی و تحریم‌ها، راه ارتباط گسترده علمی و ادبی با سرزمین بی‌مانند شبه‌قاره بسته مانده‌است و بسیار بسیار کارهای ناتمام از جمله تصحیح نسخ خطی گرانبها و منحصر‌به‌فرد در محاق رکود افتاده‌است. اکنون استادان جوان زبان فارسی در هند بی‌آمدن به ایران، در سرزمین خود دکتری ادبیات فارسی دریافت می‌کنند که کاری بدنهاد البته نیست، ولی با چنین انسداد فرهنگی، دانش و مدرک‌تحصیلی ایشان در مجامع فرهنگی و دانشگاهی ایران محک نمی‌خورد و در نتیجه آن انتظاری که در ذهن دوستداران زبان فارسی از تحصیل ایشان در رشته ادبیات بوده‌است، برآورده نمی‌شود. ای‌کاش مجریان فرهنگ و ادبیات در کشورمان در صورت فراغت‌یافتن از کارهایی مهم‌تر، کمی هم به فکر ذخایر و نفایس فرهنگی شبه‌قاره و پاکستان و... باشند و اجازه ندهند کار به دلخواه استعمار پیر در دشمنی با زبان فارسی و فرهنگ ایرانی پیش برود روح این استاد سخت‌کوش و دوستدار زبان فارسی و کارگزار فرهنگ ایرانی شاد باد. 🦋🦋
نمایش همه...
یادکرد قاآنی شیرازی #دکترعبدالرضا‌مدرس‌زاده ١۴ اردیبهشت سالگرد درگذشت میرزا حبیب قاآنی شیرازی شاعر معروف دوره قاجار است که البته به دلایلی از جمله شاعرانه زیستن؛ عمری دراز نداشته‌است و  چون اسلاف خویش منوچهری دامغانی و فرخی سیستانی در جوانی یا اول میان‌سالی درگذشته‌است. طبعا به سبب نگاه خاص و تثبیت‌شده برخی منتقدان ادبی به شعر دوره‌بازگشت و این که آن را فاقد تشخص سبکی می‌شمارند، شاعران سخت‌کوش و حتی فاضل و نام‌آور این دوره نتوانسته‌اند توجه ادیبان و شعرشناسان را به خود جلب کنند. قاآنی با داشتن زندگی و کارنامه‌ای نه چندان یک‌دست، البته کوشش کرده‌است نان شعر را بخورد و در این راه باکی ندارد که سه صدراعظم روزگار خود(حاج آقاسی، امیرکبیر و آقاخان نوری) را نخست به نیکی بستاید و در پایان دوره زمامداری و با ستودن جایگزین ایشان، از ممدوح پیشین به بدی یاد کند که این رویه؛ تنبیه بدنی شاعر را در دوره امیرکبیر هم در پی داشت. با این همه؛ نمی‌توان قدرت ادبی و توان شاعری چون او را نادیده گرفت به ویژه این که قصاید او به گونه‌ای تشخص سبکی هم دارد و حتی چنین می‌نماید که شاعر در پی آن هست که از سایه سنگین تقلید گذشتگان بیرون آید اما مگر ممدوح بی‌خاصیت او محمدشاه غازی چه تحولی بنیادین و شگرف را پی‌گرفته‌است که شاعر بتواند با آن نوآوری اجتماعی، به تازه‌گویی و ابداع بپردازد. شعر قاآنی پیش از آن که معرف شاعر باشد، ترسیم‌کننده سیمای دوره‌ای است که جهل و فقر و عقب‌ماندگی از در و دیوار کشور بالا می‌رود و دربار پر از جاسوس و خبرچین و وطن‌فروش با چیزی جز تملق‌پذیری و ریخت‌و‌پاش پاداش‌های بی‌حساب و کتاب خود را سرگرم نگه‌نمی‌دارد. این هم که شاعری چون قاآنی با دانستن زبان فرانسه و داشتن هنر ترجمه متن، هم‌چنان گرفتار تُرک سیم‌بر و چاه زنخدان و... است، نشان از آن دارد که اسباب نوجویی و ابداع اگر هم در جایی فراهم باشد اما زیرساخت‌های فردی و اجتماعی یافت نشود، ابتکار و هنرآفرینی هم‌چنان در محاق تنبلی خواهد ماند و گرنه دسترسی به متون ادبی فرانسوی برای شاعر که دشوار نبوده‌است. انتخاب روی‌کرد ستایش و تملق در چنان دوره‌ای البته آسان‌ترین و زودبازده‌ترین کار تلقی می‌شده‌است و برای شاعری که از گذشتگان خود عشرت‌طلبی را میراث خويش می‌داند، انگیزه‌ای برای خطرکردن و به تکاپوافتادن باقی نمی‌گذارد. دیوان قاآنی سالهاست که از مدار توجه و استفاده ادیبان و منتقدان ادبی بیرون رفته‌است اما نیک پیداست که اگر دانشجویان و استادان جوان؛ پای در راه نهند و دست به‌کار شوند و با دیدگاه‌های فنی و جدید نیم‌سده اخیر؛ همین دیوان خاک‌گرفته را بکاوند، به یافته‌هایی خواهند رسید که دست‌کم برخی پیرایش‌ها را در سیمای شخصیت شاعر موجب خواهد شد. هم‌چنان که کوشش و مطالعه صیدعلی‌خان درگزی برای برشمردن انحرافات و نافرمانی‌های ادبی شاعر از شعر دوره سلجوقی، توانست مرور سبک‌شناسانه متون ادبی را دامن بزند، امروز هم می‌توان با کاوشی دقیق‌تر از صیدعلی‌خان، زبان شاعر را بازشناسی و  ارزیابی کرد. ای کاش قاآنی بیش از چهل‌و‌پنج سالی که به مرگ زودهنگامش منجر شد، عمر می‌کرد و بادیدن تحولات عمده عهد ناصری، دست‌کم می‌توانست تازگی صدای شعر خود را در حد و شکل ادیب‌الممالک فراهانی ارتقاء ببخشد اما افسوس که نه شاعر از همان مقدار فرصت معهود عمر بهره برد و نه روزگار بیش از این به او روی خوش نشان داد. تاکید می‌کند مرور جدی‌تر و بهتر دیوان قاآنی حتی از سوی کسانی که چندان میانه خوبی هم با ادبيات سنتی ندارند با التزام ایشان به فراموش‌کردن فرضیه‌های پیشین، می‌تواند از میان غبار سطور دیوان حرف‌هایی را پیش بکشد که اگر چه چندان هم در تغییر داوری درباره شخصیت شاعر تاثیری ندارد اما می‌تواند هنر او را بهتر و درخشان‌تر بازتاب دهد. 🦋🦋
نمایش همه...
همه بیدادهاتان               داد باشد خرابی هایتان                   آباد باشد در این نامهربانی‌های دنیا همیشه زندگی‌تان                      شاد باشد #دکترنصرت‌اله‌صادقلو صبحی زیبا وپرنشاط داشته باشید #موسیقی #بی‌کلام 🦋🦋
نمایش همه...
attach 📎