cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

👑دور همی دخملا👑

♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️♦️

نمایش بیشتر
کشور مشخص نشده استزبان مشخص نشده استدسته بندی مشخص نشده است
پست‌های تبلیغاتی
696
مشترکین
اطلاعاتی وجود ندارد24 ساعت
اطلاعاتی وجود ندارد7 روز
اطلاعاتی وجود ندارد30 روز

در حال بارگیری داده...

معدل نمو المشتركين

در حال بارگیری داده...

یوسف زمانی_ şükür #music پـرنـ👸🏻ــسس بـ♥️ـاش •❥Channel : @perances_bash http://Instagram.com/dafe.inesta
نمایش همه...
#بی_پناه #قسمت_صدو_بیستو_یک امیر عرشیا لبخند مرموزی بهم زد و گفت:- پس بیفت جلو ...با خنده رفتم وسط ... امیر عرشیا هم ایستاد جلوم ... همه با تعجب نگامون می کردن و من دلیلش رو تقریبا می دونستم ... اینجا رسم نبود مرد و زن زیاد با هم گرم بگیرن ... چه برسه به اینکه با هم برقصن! رقص امیر عرشیا فقط در حد زدن بشکن و تکون خوردن میلیمتری سر جاش بود ... اما من مثل همیشه می رقصیدم ... حس می کردم نگاه امیر عرشیا یه برق خاصی داره ... برقی که دوست داشتم ازش فرار کنم ... سعی می کردم به اطرافیان نگاه نکنم ... نگاهاشون در عین بهت زده بودن حس خوبی به آدم نمی داد! امیر عرشیا با صدایی که سعی می کرد زیاد بلند نباشه اما به گوشم برسه گفت:- تا حالا کسی بهت گفت خیلی ناز می رقصی؟ابرویی بالا انداختم ... لبخند نشست کنج لبم ... سرشو آورد جلو و گفت:- میخوام ازت یه خواهش خودخواهانه بکنم افسونی ... با کنجکاوی نگاش کردم ، گفت:- دیگه با هیچ مردی نرقص ... سر جا میخکوب شدم ... صدای دنیل پیچید توی گوشم ... - I'm never gonna dance againنفس تو سینه ام حبس شده بود ... آخ دنیل ... دنی عزیزم! من باز هم بهت خیانت کردم ... دنی!!! تو حق داشتی منو نبخشی ... حق داشتی اعتماد نکنی ... من خیلی پستم دنی! خیلی زیاد! امیر عرشیا که به خاطر توقف من ایستاده بود و دیگه نمی رقصید با نگرانی گفت:- چیزی شده افسون؟دستمو گرفتم جلوی دهنم و دویدم به سمت در سالن ... امیر عرشیا دنبالم دوید و داد کشید:- افسون !برگشتم عقب که بهش بگم تنهام بذاره ، دوست داشتم برم از این خونه بیرون، دوست داشتم برم توی اتاق مامان افسانه و از ته دل زار بزنم ... اما همین که برگشتم متوجه پله ای که سالن رو به راهروی جلوی در وصل می کرد نشدم و پام پیچ خورد. نتونستم خودمو تعدلمو حفظ کنم و قبل از اینکه امیر عرشیا بتونه دستمو بگیره ولو شدم روی زمین ... نفس حبس شده توی سینه ام اینبار از زور درد گره خورد!پامو دو دستی چسبیدم و گفتم:- آخ ...امیر عرشیا زانو زد کنارم و گفت:- افسون! افسون جان ... چی شدی؟صدای جیغ خاله ها هم می یومد ... چیزی طول نکشید که همه حلقه زدن دورم ... جواب هیچ کس رو نیم تونستم بدم ... سرمو انداخته بودم زیر و از زور درد اشک می ریختم ... صدای داد امیر عرشیا بلند شد:- د بده ببینم اون پاتو! قبل از اینکه بتونم جلوشو بگیرم مچ پامو از توی دستام کشید بیرون ... صدای خاله افشید بلند شد:- نادیا مامان! زود پاش پای افسون رو نگاه کن ، بچه تلف شد از درد ...خاله افرور زودتر از نادیا نشست کنارم و سرمو گرفت توی بغلش و کنار گوشم گفت:- خاله بمیره برات! چرا جلوی پات رو ندیدی فدات بشم من ...سرمو توی بغل خاله قایم کردم و به گریه ام ادامه دادم ... نادیا نشست کنارم و پامو از دست امیر عرشیا کشید بیرون و گفت:- بذار ببینم ...امیر عرشیا در حالی که اخماش بدجور در هم بود گفت:- تکون ندیا! دردش می گیره ... نادیا بدون توجه به حرف امیر عرشیا با ملامیت کمی پامو تکون داد و بعد آروم رو به خاله افشید گفت:- مامان ، هول نکنیا ، اما فکر کنم شکسته ! باید ببرین ازش عکس بگیرن ... صدای داد امیر عرشیا بلند شد:- نــــــوژن! ماشینتو آتیش کن ... بدو!نوژن جمعیت رو کنار زد و در حالی که می رفت بیرون گفت:- ماشینو می برم بیرون، بیارش ...خاله افروز سعی کرد زیر بغلم رو بگیره و بلندم کنه، خاله افشید هم اومد که کمکش کنه ... دایی اومد جلو و گفت:- سنگینه! نمی تونین اینجوری ببرینش بیرون ، به پاش فشار می یاد ... بذارین من بغلش می کنم. خاله ها منو سپردن به دایی و رفتن عقب ، دایی دست انداخت پشت پاهام و سعی کرد منو بکشه توی بغلش ... اما چون سنگین بود قامتش خمیده شد و زیر لب گفت:- یا علی!چند قدم با زحمت رفت سمت در ، صدای آقا بزرگ از پشت سر بلند شد:- ما رو بی خبر نذار افشین!دایی در حالی که عرق از سر و روش می چکید فقط سرش رو تکون داد، دایی داشت منو از در می برد بیرون که امیر عرشیا اومد جلوی دایی و گفت:- بدش به من بابا! الان کمرت می شکنه!دایی با تردید به امیر عرشیا نگاه کرد و امیر عرشیا بی توجه به نگاه دایی منو مثل پر کاه از آغوش دایی کند و داد کشید:- یکی مانتو روسری افسونو بیاره ... حورا که تا اون لحظه با چشمایی نگران یه گوشه ایستاده بود و نظاره می کرد پرید سمت اتاقش و گفت:- الان می یارم ...
نمایش همه...
پـرنـ👸🏻ــسس بـ♥️ـاش •❥Channel : @perances_bash http://Instagram.com/dafe.inesta
نمایش همه...
من از قبل “باخته” بودم “مچ انداختن” بهانه ای بود؛ برای گرفتن دوباره ی “دست تو” ❤️
نمایش همه...
تنگ و 💭«سفید و صورتی»💖 کردن سه سوته واژن در مواقع ضروری 🙈😍 😎دیگه نگران گشادی واژن و سیاهی اطرافش نباش! اینجا👇دوباره باکره💋 شو😌 https://telegram.me/joinchat/AAAAAD94gURCpLavfO6jFA بالای۱۸سال لطفا🔞☝️
نمایش همه...
تناسب اندام در خانه مخصوص بانوان👇
نمایش همه...
بزرگ و کوچک کردن باسن
سینه سفت و سر بالا
شکم تخت
رژیم رایگان
چربیسوزی در خانه
قاسمی و: 👈این روزا دیگه پول فقط تو اینترنته،آموزش کسب درآمد حلال اینترنتی در خانه،آموزش از راه دور و بدون اینکه از خونه بیرون بزنیم،بدون نیاز به سواد بالا. Www.vahidqasemi.com وحید قاسمی👇 @vahid_qasemi_ad1 0910969806۱ تلفن شرکت: 35_02188563734 اول بررسی بعد قضاوت کنید 👇#s https://t.me/joinchat/AAAAAE03p6x6v3c5wyGKwQ
نمایش همه...
#کـلیپ_آمـوزشـی🎈 آموزش بستن یه مدل شال به صورت توربان. درست کن و تو مهمونیا بدرخش 😍🎉 ❤️
نمایش همه...