cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

گل سرخ

در این خاک در این مزرعه ی پاک به جز عشق به جز مهر دگر هیچ نکاریم …. مولانا

نمایش بیشتر
پست‌های تبلیغاتی
438
مشترکین
اطلاعاتی وجود ندارد24 ساعت
-27 روز
-930 روز

در حال بارگیری داده...

معدل نمو المشتركين

در حال بارگیری داده...

من پەرێشانم بێ تۆ نم نم دەبارم بێ تۆ 🩶 ای در دلم نشسته از تو کجا گریزم...
نمایش همه...
Gg.mp38.45 MB
"بی‌تو مهتاب شبی"... وااای "مُشیری" چه کشید.. با چه احوال بدی "باز از آن کوچه گذشت". یاس_امینی
نمایش همه...
اونجا که شهریار میگه: وفا به قیمت جان هم نمی شود پیدا فغان که هیچ متاعی به این گرانی نیست..!
نمایش همه...
. کافــه چی! جای ما را همیشـــه پشت این میز ، خالـی نگه دار؛ من، یکجـا پرداخت می کنم بهای تمام خاطراتـم را... تو فقط نگذار فـرداهــا فالِ نافرجامم دهـــان به دهـــانِ تمامِ فنجان های کافه ات بچرخد...! #مینا_آقازاده
نمایش همه...
تب چشمات
نمایش همه...
Sina-Shabankhani-Tabe-Cheshmat.mp38.46 MB
Mohsen-Yeganeh-Naro-128.mp34.16 MB
 . زیبا؛   آنگونه عاشقم   که حرمت مجنون را احساس می کنم   آنگونه عاشقم   که نیستان را    یکجا هوای زمزمه دارم   آنگونه عاشقم   که هر نفسم شعر است ...   زیبا!   چشم تو شعر، چشم تو شاعر است!   من دزد شعرهای چشم تو هستم ...   #محمدرضا_عبدالملکیان
نمایش همه...
با این که قهری ... باز هم قانون دل این است... وقتی صدایت می زنم ... لطفا بگو جانم !! #سوسن_درفش
نمایش همه...
سرم را سرسری متراش ، ای استاد سلمانی که ما اندر دیار خود،سری داریم و سامانی ز وقتت اندکی بگذر ، به روی موی ما سر کن سر ما را مظفر کن، برادر گر مسلمانی بزن طرحی نکو لیکن، مزن نقش شیاطین را که در این سر که میبینی، نباشد فکر شیطانی دوصد سِّر است در این سر، تو این سر سرسری منگر که ما را سر بود سرور، بدان گر این نمیدانی چنان تاج سلاطینم ، مکن موها به روی سر، منِِ درویش و مسکین را، چه ره باشد به سلطانی؟ دو زلفان سیاهم را، مکن افشان به گرد سر که نزدیکان نپرسندم: " زنی تو یا زمردانی"؟؟ چنان آرایشم بنما، که از دکان برون رفتم نپرسد عابری از من ، تو جِّنی یا که انسانی؟ مکن جز این که گفتم ، چون پشیمانی به بار آرد چرا عاقل کند کاری ، که باز آرد پشیمانی؟ تو گر مشاطه ای می رو ، سراغ چهر نازیبا چه حاجت روی زیبا را، به آب و رنگ سلمانی؟ چرا با سکه و درهم ، تراشی این سر ما را ؟ نظر کن چرخ گردون را زند سرها به مجانی تراش این زلف پیچان را ، تو ای سلمان زبیخ و بُن که این خود پیچ و خم دارد، نشاید کاین بپیچانی به این زلفان خم در خم ، مرا گر محتسب بیند به بندم بندد و گوید: تو مستی و پریشانی بزن تیغ و بزن قیچی، فرو ریز این بنا از بُن نخواهم زلف چون گردم، به جرم مست زندانی الا ای پیر دل کز جان، ز زلفش دم زنی هردم به جان این مو نمی ارزد، الا ای یاور جانی همان مه روی زیبایی ، که هردم گویی از رویش چو بتراشد سرش چون من ، شود دیوی بیابانی وگر زلفان بتراشیده اش ریزی میان برّ خجل گردند این زلفان، به نزدیک مغیلانی وگر او را بدین سیما، کنی اندر چَهِ کنعان به خود لرزند و بگریزند آن اخوان کنعانی و گر او را کنی بر زین خنگی و گریزانیش گریزد اسب چونان کز دم شیریش بدوانی پس ای یار پریشان گو ، از آن اسرار پنهان گو همه زلفان و ان صورت، تو را ای یار ارزانی غلط گفتم نگیر ازمن ، سخن نشنیده گیر ای جان! مرا این صورت ظاهر، گران تر باشد از جانی و لیکن صدهزار افسوس کاین سلمان ناسالم ربوده زین رُخ زیبنده آن سیمای انسانی کنون کاین مرد قیچی زن، ز رویم زندگی برده است بسی شاید که عزرائیل، تا جانم تو بستانی جواد معینی
نمایش همه...
#فرامرز_اصلانی بشنو از نی
نمایش همه...
1_4954175047141949490.mp36.90 MB
یک طرح متفاوت انتخاب کنید

طرح فعلی شما تنها برای 5 کانال تجزیه و تحلیل را مجاز می کند. برای بیشتر، لطفا یک طرح دیگر انتخاب کنید.