عاشقانه سرایدار وفال

بهمن ،اسفند 📜📜📜

آذر ،دی 📜📜📜

پارت ۳۷۸ نه تنهابمن ظلم میکنی حتی بخودتم ظلم میکنی خسته نشدی ازاین رویه زندگیت ؟ من دیگه خسته شدم نمیتونم تحمل کنم،دیگه بریدم حتی تو اتاق خوابم خودخواهی برات مهم نیست من امادگیشودارم یانه انگاریه عروسک جنسیم برات حتی چندبار کتک خوردم _صداتوبیارپایین وقتی درمورد مسائل خصوصیمون حرف میزنی _چرا بیارم پایین چون درشان زن فردین خان بزرگ نیست ؟ _نخیر نمیخوام مسائل اتاق خوابم به گوشه خدمه وپدرت برسه _گفتی خدمه ؟توحتی نمیزاشتی من با افرادتوخونت حرف بزنم رسما شده بودم زندونی واسیر یه مترسک خیمه شب بازی یکاری کرده بودی ازترس اخراج شدن ازمن فراری بودن بامن حرف نمیزدن ارتباط برقرارنمیکردن انگارمن جزامیم هنوز یادم نرفته اون زن بیچاره رو بخاطربازی کردن بابچش و اووردن بچش اخراجش کردی به اونکارنیازداشت یکاری کردی ازخودم بدم بیاد عذاب وجدان بگیرم هیچ وقت برای حرفام ارزش قائل نبودی نه انگارزنتم شریک زندگیتم فقط نقش همسرت بودم و تواتاق خواب همسرت ،هیچ وقت نیومدی بپرسی درنا این غذارودوست داری این لباسودوست داری اینکارودوست داری نظرمن برات مهم نبودهرچی که فکرمیکردی خوبه درسته برام انجام میدادی من از غذاهای اب پز متنفرم ولی مجبورم میکردی اب پزبخورم چاق نشم هیکلم بهم نخوره همه چیز من به نظروخواسته توبود من اصلا هیچ حق انتخابی نداشتم منم ادمم عروسکت نیستم که .... باصدای دراتاق درنا حرفشونصفه ول کرد دروبازکرد بادیدن سوسن سینی قهوه روازش گرفت _ممنونم عزیزم _نوش جونتون خانم چیزی احتیاج ندارین _نه عزیزدلم میتونی بری بارفتن سوسن دروبست سینی قهوه رو ،روپاختی گذاشت تمام مدت فردین چشم ازش برنمیداشت حرفای درنا انگاراونواز خواب غفلت بیدار کرده بود چه کرده بودباهمسرش ،حق داشت رهاش کنه ، انقدر حالش بدبود که نمیتونست اونجا بمونه شرمنده همسرش بود بغض توصدای درنا اتیش به دلش میزددیگه نمیتونست بمونه ،بایدبره ولی دوست نداشت درنارو پیش وثوق رهاکنه وثوق هرچقدرم پدرش بودحق نداشت دست رودرنابلندکنه

مهر آبان 📜📜📜

مرداد، شهریور 📜📜📜

پارت ۳۷۷ _چرا باسوال فردین خشم وعصبانیت همه وجودشو پرکرد عصبانی ازسوال چرت فردین ازتواغوشش بیرون اومد جلوش ایستاد _واقعامیپرسی چرا ؟ _اره _واقعا خیلی خیلی .... _خیلی خیلی چی ؟گفتم راحت حرف توبزن هرچی تودلته بریز بیرون _مطمئنی؟ _اره _تویه ادم خودخواه مغروری که فقط خودشو میبینه ،تویه ادم خشک وسنگدلی هیچ احساساتی نداری فقط بخودت فکرمیکنی به راحتی خودت ،برات مهم نیست طرف مقابلت چه حالوروزی داره چه احساساتی داره هزارباربخاطرخودخواهیات منوعذاب دادی دلموشکستی غرورموله کردی شخصیتموزیرسوال بردی ازت متنفرم متتفر ،من یه دخترشاد بودم همه چیزموازم گرفتی دنیای من سفیدورنگی بود ولی توباخودخواهیات اونوسیاه کردی ظلمات کردی تا راه رفتم گفتی اینجوری نرو اونجانرو تانشستم گفتی اینجوری نشین اونجوری نشین تاغذا اومدم بخورم گفتی درشان تونیست این مدل غذاخوردن درشان من نیست زنم انقدر بی کلاسه من دوست دارم بی کلاس باشم دوست دارم هرجوردلم میخوادبخورم بخوابم بپوشم بگردم بشینم مجبورم کردی لباسای اسپرت ورنگیموبزارم کنار باب میل تو لباسای سنگین وسیاهوبقول خودت باکلاسوخانمانه بپوشم من ازاون مانتوهای مزونی کارشده متنفرم ازاون سرویسای جواهراتوبرلیانت متنفرم سریه دستبند بدل یه چشممو خون کردی یه چشممواشک کلی اخم وتخم ودادوبیداد که زن من چراباید بدل بندازه درشان من نیست من ازاون زندگی سگی که توبرام ساختی متنفرم دوست دارم خودم باشم نه این ادم فیکی که ساختی گفتم بریم مسافرت بریم لب دریا توجمعیت گفتی مگه من بی کلاسو بی شخصیتم وقتی ویلادارم نزدیک دریا شخصیه من دوست دارم برم بین مردم بامردم درتماس باشم دخترخونه بودم کلی دوست واشناداشتم ولی همه روازم گرفتی منویه دختر منزوی وتنها کردی تاهرکی بامن حرف زدگفتی درشان من نیست زن من بااین ادما حرف بزنه من ازاین شان وشخصیت تومتنفرم، شدی یه ربات هیچ احساسی نداری

خرداد،تیر 📜📜📜

فروردین اردیبهشت 📜📜📜

فال پیشگویی ۲۸ اردیبهشت تا ۷ خرداد 📜📜📜

شما نمیتونی بفهمی چقدر حسودی، تا اینکه یه نفرو دوست داشته باشی . ❤️❤️❤️