پایگاه خبری فرهنگی هنری لیراو
اخبار فرهنگی .هنری .نقد ادبی.موسیقی @lerave
نمایش بیشتر150
مشترکین
اطلاعاتی وجود ندارد24 ساعت
اطلاعاتی وجود ندارد7 روز
اطلاعاتی وجود ندارد30 روز
- مشترکین
- پوشش پست
- ER - نسبت تعامل
در حال بارگیری داده...
معدل نمو المشتركين
در حال بارگیری داده...
#اسماعیل_خویی درگذشت
اسماعیل خویی شاعر معاصر و عضو کانون نویسندگان ایران درگذشت. این شاعر که در بستر بیماری بود، امروز (چهارم خردادماه ۱۴۰۰) در لندن از دنیا رفت. به گفته دخترش، او از روز جمعه (۳۱ اردیبهشتماه) و در پی ذاتالریه شدید در بیمارستان بستری شده بود.اسماعیل خویی متولد ۹ تیر ۱۳۱۷ در مشهد بود. او پس از انقلاب در سال ۱۳۶۳ از ایران به لندن رفت و با ادامه فعالیتهای سیاسیاش شعرش هم بیشتر رنگ سیاسی به خود گرفت. از آثار اسماعیل خویی میتوان به «بر خنگ راهوار زمین»، «بر بام گردباد»، «از صدای سخن عشق»، «ما بودگان»، «نهنگ در صحرا»، «جهان دیگری میآفرینم» و ... اشاره کرد.
#تسلیت_به_جامعه_ادبی
🆔 @piaderonews 👈
*خبر بد*
محمدرضا باطنی، آخرین چهرهی مطرح از نسل اول زبانشناسی ما، در سن ۸۷ سالگی از دنیا رفت.
به گزارش ایسنا، خانوادهی باطنی این خبر را تایید کرده است. این نویسنده، مترجم، و فرهنگنویس در پی یک دوره بیماری ساعتی پیش (در روز دوشنبه، ۲۱ اردیبهشت ماه ۱۴۰۰) درگذشت.
همچنین انتشارات فرهنگ معاصر، ناشر «فرهنگ معاصر پویا» (انگلیسی - فارسی) تالیف محمدرضا باطنی با اعلام خبر درگذشت او نوشته است: «یار دیرین سالهای دور تا به امروزمان، دکتر محمدرضا باطنی، را از دست دادیم.
انتشارات فرهنگ معاصر فقدان ایشان را به اهل فرهنگ، جامعه زبانشناسی و فرهنگنویسی ایران و خانوادهی محترمشان تسلیت عرض میکند. باشد که راهشان ادامه یابد.»
انجمن زبانشناسی ایران نیز در پیامی نوشته است: «با کمال تاسف و تاثر مطلع شدیم امروز استاد عزیزمان، آقای دکتر محمدرضا باطنی، دعوت حق را لبیک گفت. انجمن زبانشناسی ایران این ضایعه را به خانوادهی محترم ایشان، همسر ارجمندشان، اساتید، پژوهشگران و دانشجویان ارجمند و جامعهی فرهنگی کشور ارجمند تسلیت میگوید.»
محمدرضا باطنی سال ۱۳۱۳ در اصفهان متولد شد. او پس از پایان دورهی دبیرستان بهعنوان معلم در آموزش و پرورش شروع به کار کرد. باطنی پس از دریافت دیپلم ادبی وارد دانشسرای عالی شد و در سال ۱۳۳۹ لیسانس خود را در رشتهی زبان و ادبیات انگلیسی گرفت. او در سال ۱۳۴۰ به انگلستان رفت و از دانشگاه لیدز فوقلیسانس زبانشناسی گرفت و با دفاع از رسالهای که بنا بود از آن در لندن دفاع کند، در دوره تازهتاسیس دکتری زبانشناسی دانشگاه تهران، در خردادماه ۱۳۴۶ دکتری زبانشناسی همگانی و زبانهای باستانی دریافت کرد. پس از آن در مهرماه ۱۳۴۶ بهعنوان استادیار زبانشناسی در گروه زبانشناسی دانشگاه تهران آغاز به کار کرد.
محمدرضا باطنی از سالهای تدریس در دانشگاه با مطبوعات در زمینهی نگارش مقالههایی دربارهی مسائل اجتماعی و فرهنگی همکاری داشت؛ این همکاری پس از انقلاب نیز با ماهنامهی «آدینه» و سپس «دنیای سخن» و چند نشریهی دیگر ادامه داشت. از جمله مقالههای تاثیرگذار او «اجازه بدهید غلط بنویسیم»، نقدی بر کتاب «غلط ننویسیم» ابوالحسن نجفی بود که طی سه شماره در آدینه چاپ شد و خیلی هم سروصدا کرد. بسیاری اوایل طرفدار نظر دکتر باطنی بودند؛ ولی کمکم و طی سالیان، بر طرفداران نجفی افزوده شد.
مقالات زبانشناختی باطنی، طی چند سال گذشته، بخشی ثابت را در مجلهی بخارا به خود اختصاص داده بودند؛ مقالاتی که در عین فصاحت نثری و بلاغت علمی، برای تمام خوانندگان قابلفهم بودند؛ به گفتهی سعدی علیهالرحمه، مقالاتی که عوام میفهمیدند و خواص میپسندیدند.
مدتی بعد، باطنی علیرغم میل باطنی خود و درحالیکه هنوز به پنجاهسالگی نرسیده بود، از دانشگاه تهران بازنشانده شد. این بازنشستگی او را از لحاظ روحی بهمعنی واقعی کلمه نابود کرد.
پس از آن، باطنی در سال ۱۳۶۴ با تقاضای موسسهی فرهنگ معاصر شروع به تالیف یک فرهنگ دوزبانهی انگلیسی-فارسی کرد و این فرهنگ در اردیبهشت ۱۳۷۲ به بازار عرضه شد. در ابتدا، قرار بود دکتر باطنی و دکتر علیمحمد حقشناس با کمک یکدیگر این فرهنگ را بنویسند؛ ولی بعد از مدتی تصمیم گرفتند هر یک راه خود را برود. و چه خوب شد! باطنی با دستیاری فاطمه آذرمهر فرهنگ پویا را به زبان فارسی پیشکش کرد و حقشناس با کمک حسین سامعی ما را از نعمت فرهنگ هزاره برخوردار کرد.
باطنی پس از آن به همکاری با موسسهی فرهنگ معاصر ادامه داد و حاصل این همکاری تالیف و تدوین طرحهای گوناگون فرهنگنویسی بود.
از آثار او در حوزهی زبانشناسی میتوان به «توصیف ساختمان دستوری زبان فارسی»، «مسائل زبانشناسی نوین»، «نگاهی تازه به دستور زبان»، «چهار گفتار دربارهی زبان»، «دربارهی زبان»، «زبان و تفکر»، «پیرامون زبان و زبانشناسی» و ... اشاره کرد. از آثارش در زمینهی ترجمه نیز «زبان و زبانشناسی» رابرت هال، «زبانشناسی جدید» مانفرد بی یرویش، «درآمدی بر فلسفه» بوخینسکی، «دانشنامه مصور»، «مغز و رفتار» فرانک کمپ بل، «خواب» یان اوزوالد، «ساخت و کار ذهن» بلیک مور، «انسان به روایت زیستشناسی» و ... هستند. فرهنگها نیز بخش دیگری از تالیفات او هستند. «فرهنگ معاصر پویا: اصطلاحات و عبارات رایج فارسی (فارسی - انگلیسی)» تالیف باطنی توانست عنوان برگزیدهی سی و دومین دورهی جایزهی «کتاب سال جمهوری اسلامی» را در سال ۹۳ به خود اختصاص دهد.
https://t.me/lerave
پایگاه خبری فرهنگی هنری لیراو
اخبار فرهنگی .هنری .نقد ادبی.موسیقی @lerave
فراخوان هفتمین دورهی جایزهی شعر احمد شاملو
موسسهی الف. بامداد و دبیرخانهی جایزهی شعر احمد شاملو مفتخر است اعلام کند که به همت و با پشتیبانی مشفقانهی همراهانی دغدغهمند و نیز به پشتوانهی استقبال روزافزون و همکاری مؤثر شاعران، ناشران و خبرنگارانی که در شش سال گذشته همدوش این جایزه بودهاند، امسال هفتمین دورهی جایزهی شعر احمد شاملو را برگزار میکند. به روال هر سال، مجموعهی برگزیدهی این دوره از میان کتابهای شعر نو منتشرشده در سال گذشته (سال۱۳۹۹خورشیدی) انتخاب و در مراسمی در روز بیست و یکم آذر۱۴۰۰همزمان با نود و ششمین زادروز تولد شاعر بزرگ معاصر، احمد شاملو، معرفی خواهد شد. از شاعران محترم و نیز ناشرانی که در زمینهی انتشار شعر فعالیت دارند درخواست میشود سه نسخه از کتابهای «چاپ اول» «شعر نو» خود را که در سال۱۳۹۹خورشیدی منتشر شده است، حداکثر تا پایان خرداد ماه امسال برای دبیرخانهی این جایزه بفرستند. ارسال کتاب برای دبیرخانه به منزلهی علاقمندی به شرکت در این رقابت ادبی تلقی میشود، از این رو فقط کتابهای ارسالشده در رقابت شرکت داده خواهد شد.
(توضیح آن که تاریخ مورد استناد، تاریخی است که در شناسنامهی کتاب درج شده است.)
نشانی: استان البرز، کرج، بلوار جمهوری، بوستان چهارم، پلاک۳۲۳، واحد پنج. کد پستی۳۱۴۳۹۶۵۵۹۸ارسال فرمایند.
دبیرخانهی هفتمین دورهی جایزهی شعر احمد شاملو
۵ اردیبهشت۱۴۰۰
#هفتمین_دوره_جایزه_شعر_شاملو
#جایزه_شعر_شاملو
#فراخوان_جایزه_شعر_شاملو
@ahmadshamloupoetryaward
http://t.me/ahmadshamloupoetryaward
http://www.shamlouaward.org
7. و با اين نکته حرفم را تمام کنم که می دانم، با اين «دخالت ناگزير»، خود را در معرض انواع تهمت ها قرار می دهم ولی، همانگونه که در کانون دوم اينگونه تهمت های ناجوانمردانه را به جان خريدم و دم نزدم (و سال ها بعد بسياری از اعضاء آن روز هیئت دبیران کانون بابت جفائی که در مقابل حسن نیت من با من کرده بودند عذرخواهی کردند) در برابر تکرار اينگونه واکنش های گردن کلفتانه و جاهل مآبانه، از جانب هر طرف که باشد، تا حد امکان سکوت خواهم کرد.
اسماعيل نوری علا
دنور – اول اردیبهشت 1400 – 21 آوريل 2021
در سال 1356 که "کانون دوم" تشکيل شد، من در لندن تحصیل می کردم ولی، بنا بر اقدام و دعوت زنده ياد هوشنگ گلشيری، غياباً و ديگر باره عضو کانون شناخته شدم و چون در تابستان 58 به ايران برگشتم جندين بار مديريت جلسات عمومی کانون بر عهده من گذاشته شد و نيز، به پيشنهاد زنده ياد محمود اعتمادزاده (به آذين) مسئولیت بازنویسی اساسنامهء کانون را پذيرفتم.
چنين بود تا اينکه مسئله اختلاف بین اعضاء توده ای کانون و هیئت مديرهء آن پیش آمد و هیئت مزبور از محمع عمومی کانون تقاضای اخراج پنج تن از اعضاء کانون را مطرح ساخت (محمود اعتمادزاده، به آدين – هوشنگ ابتهاج، سایه – سياوش کسرائی – فریدون تنکابنی و محمد علی برومند، که اين آخری تنها در جريان انقلاب به کانون پيوسته بود).
قبل از تشکيل مجمع عمومی، زنده ياد به آذين مرا به خانهء خود دعوت کرد و گفت که «ما از این اخراج استقبال می کنيم چون قصد داريم شورای نویسندگان و هنرمندان ايران را برای هواداری از "خط امام" بوجود آوريم». ایشان از من خواست تا، پس از انجام اخراج آنها از کانون، به "شورا"ی مزبور بپيوندم و در انتخابات خود را کانديد عضويت در هيئت دبیران آن کنم».
من نه تنها دعوت ایشان را نپذيرفتم و هواداری از هر خطی را خارج از وظایف کانون دانستم بلکه بلافاصله با دو دوستم، زنده ياد محمدعلی سپانلو و ماندگار باقر پرهام، تماس گرفتم و جريان را توضيج دادم؛ با اين تعريض که اگر اين اخراج انجام شود و «شورای نویسندگان خط امام» بوجود آيد آنچه از کانون می ماند «کانون ضد خط امام» خواهد بود و اين مبنائی خواهد شد برای تعطيل کانون و، احتمالاً، بازداشت و ايذاء اعضاء اش.
قرار شد زنده ياد سپانلو از طرف ما سه نفر در مجمع عمومی پيشنهاد کند که عضويت اعضاء توده ای بمدت شش ماه تعلیق شده و سپس در مورد اخراج آنها تصميم گيری شود. اين پیشنهاد نه مورد موافقت هیئت مديره و نه مورد استقبال نویسندگان توده ای قرار گرفت و، بخصوص در پی سخنان تند دکتر براهنی و زنده ياد سعيد سلطانپور، مبنی بر اينکه روند اخراج اعضاء به اين پنج نفر محدود نشده و "اعضاء مردد" کانون را هم در بر خواهد گرفت، تصميم به رأی گيری شد. پیش از رأی گيری، آقای فریدون تنکاینی، از جانب نویسندگان پنجگانه، سخن گفت و از اعضاء "تقاضا کرد" که: «ما را اخراج کنيد تا ما اين حکم اخراج را همچون مدال افتخار بر سینه مان بگذاريم».
من که نتيجهء هولناک اين تصميم را می ديدم تصميم به ترک مجلس گرفتم و در پلکان ساختمان به زنده ياد رحمان هاتفی، سردبیر کيهان (که بعداً معلوم شد از سران حزب توده بوده است)، برخوردم که تازه به محل رسيده بود. او از من پرسيد که چه اتفاقی افتاده و من برایش شرج دادم و به نتايج وخيم کار اشاره کردم. پرسيد «پس چه بايد کرد؟» و من گفتم: «بهتر است هرچه زودتر يا خود کانون را تعطیل کنيم و يا استعفاء دهیم».
متأسفانه فردای آن شب، کيهان با حروف درشت نوشت که «اسماعيل نوری علا، از مؤسسان اوليه کانون، در اعتراض به مواضع ضد انقلابی مديران کانون از عضويت آن استعفا داد» (نقل به مضمون) و بلافاصله هئیت دبیران کانون هم، بصورتی کاملاً نامردانه، اعلام کرد که استعفای نوری علا به دستور حزب توده انجام شده و او طلایه دار توده ای های ديگری است که استعفاء خواهند داد. بدينسان، منی که هرگز عضو حزب توده نبوده و کتباً از کانون استعفا نداده بودم در مظان چنين اتهام سنگينی قرار گرفتم و مدتی بعد هم برای همیشه مجبور به ترک وطن شدم. کانون هم تعطیل و رئیس افتخاری اش، زنده یاد سعيد سلطانپور، نيز تيرباران شد.
2. من اين مطلب را فقط بدان نوشتم که گفته باشم نمی دانم اکنون، و در پی اين غربت چهل ساله، آیا می توانم خود را عضو کانون نویسندگان ايران بدانم؟ و، بنا بر اين عضويت، در مورد مشکلاتی که بین نسل بعدی اعضاء آن پیش آمده اظهار نظر کنم يا نه؟ در واقع، از یکسو، نه سندی مبنی بر استعفای من جز خبر کيهان وجود دارد و نه، از سوی ديگر، بر اساس تصميم کانون سوم و چهارم (مبنی بر اينکه چون اعضاء سفر کرده قادر به شرکت در مجمع عمومی نیستند عضو کانون محسوب نمی شوند) همچنان می توانم خود را عضو کانون بدانم.
2. من اين مطلب را فقط بدان نوشتم که گفته باشم نمی دانم اکنون، و در پی اين غربت چهل ساله، آیا می توانم خود را عضو کانون نویسندگان ايران بدانم؟ و، بنا بر اين عضويت، در مورد مشکلاتی که بین نسل بعدی اعضاء آن پیش آمده اظهار نظر کنم يا نه؟ در واقع، از یکسو، نه سندی مبنی بر استعفای من جز خبر کيهان وجود دارد و نه، از سوی ديگر، بر اساس تصميم کانون سوم و چهارم (مبنی بر اينکه چون اعضاء سفر کرده قادر به شرکت در مجمع عمومی نیستند عضو کانون محسوب نمی شوند) همچنان می توانم خود را عضو کانون بدانم.
هرچند که من، از همان ابتدای عمر کانون، اعتقاد داشتم که عضويت يک نهاد رسمی را می توان از نویسنده ای ستاند اما نویسندگی را نمی توان از هویت او جدا کرد. از نظر من «کانون» يک معنای معنوی نيز دارد که - ورای اساسنامه و ساختمان و اطاق و دفتر و هیأت دبیران و واحدهایش - در بر گيرندهء هر آن نویسنده ای است که علیه سانسور و شکستن قلم می ستيزد. در واقع هر که چنین کند عضو کانون است حتی اگر تقاضای عضويت نکرده و يا اگر کرده باشد "حق عضويت" خود را نپرداخته باشد؛ بخصوص که هيچ دستگاه دولتی هنوز اين کانون را برسميت نشناخته و کانون فاقد وجاهت حقوقی است و در نتيجه، در جامعه مدنی، نمی تواند تصميمات خود را واحد نفاذ حقوقی بداند. بر اين اساس، فکر می کنم حق داشته باشم، بعنوان يکی از آخرين بازماندگان جمع مؤسس و دبیران اولیه کانون، در مورد اختلاف پیش آمده اظهار نظر کنم.
3. تا آنجا که من می فهمم، و بدون اينکه بخواهم وارد جزئیات شخصی افراد درگير ماجرا شوم، هیأت دبیران کانون نتوانسته (بقول خودشان بعلت شرایط کرونائی) مجمع عمومی کانون را طی دو سال متوالی تشکيل داده و انتخابات هيئت دبیران جدید را برگزار کند و، در نتيجه، مطابق اساسنامه و بخاطر شرايط بحرانی، بکار خود ادامه داده اما متعهد است که در اولين فرصت به اين مهم بپردازد.
متقاضيان تشکيل مجمع عمومی اما اين استدلال هیئت دبیران را درست نمی دانند؛ به دو دلیل:
الف: در عصر ديجیتال، که بزرگ ترين شرکت های جهان مجامع عمومی خود را بروی اينترنت انجام می دهند و یا گاه انتخابات هيئت مديره های خود را بصورت پستی برگزار می کنند، هيئت مديره کنونی کانون نيز قادر به انجام اين کار هست.
ب: در عين حال خود هيئت دبیران کنونی، هنگامی که تعداد اعضائش، به علت استعفا و دستگيری و فوت، از حد نصاب افتاده بود، بجای تشکيل مجمع عمومی اينترنتی، اقدام به انجام انتخابات کتبی و دريافت رأی از طریق آشنایان اعضاء برای افزودن جانشينان هموندان از کف رفتهء خود کرده است؛ کاری که از يکسو در اساسنامه پیش بینی نشده و از سوی ديگر نشان توانائی هيئت دبیران در برگزار اينترنتی یا پستی محمع عمومی را با خود دارد و استدلال اين هیئت را (مبنی بر اينکه تشکيل مجمع عمومی و انجام انتخابات بصورت ديحيتالی یا پستی در اساسنامه کانون پیش بینی نشده) باطل می کند.
4. من، با توجه به استدلالات طرفين، فکر می کنم که بجای تلاش هر دو طرف دعوا در موارد شخصی که جز آبرو ريزی برای کانون نتیجه ای ندارد، و در پی گذشت دو سال تأخير بلند مدت در تشکیل مجمع عمومی، می توان حتی ادعا کرد که درخواست حتی يک نفر عضو برای تشکيل مجمع عمومی عادی و تجديد انتخابات هيئت دبیران امری مطاع است؛ و هیئت دبیران موظف است تا هرچه زودتر تاريخی را تعيين کرده و مجمع عمومی را در يک اطاق ديجيتال، یا بصورت پستی و يا حتی ارسال نامه بوسيله اشخاص آشنا، تشکيل داده و انتخابات را برگزار کند.
از نظر من، عدول از اين کار و مطرح کردن دلایل مختلف برای انجام ندادن اين امر ضروری نشان از آن خواهد داشت که هیئت دبیران تکمیل شدهء کنونی (که مخالفان به همين دلیل آن را «موقت» می خوانند) صلاح را در تجديد انتخابات نمی داند اما در مورد امتناع خود از اين کار روشنگری نمی نمايد.
5. از آنجا که علت امتناع هيئت دبیران بر من روشن نیست و موارد مطرح شده کاملا ضد و نقیض هم اند، من اگر در برابر چنين مقاومت بی منطقی قرار می گرفتم، حتماً با ديگرانی که مواضع مرا تصديق می کردند اقدام به تشکيل «کانون نویسندگان مستقل ايران» می کردم. اکنون هم، در صورتی که کار به چنين جائی بکشد و چنين کانونی تشکيل شود و موافق باشد که نویسندگان مقيم خارج هم عضو آن تلقی باشند، من با کمال ميل تقاضای عضويتم را (حتی بعنوان عضو افتخاری) تقديم هيئت دبیران منتخب آن خواهم کرد.
6. همچنين، از آنجا که ممکن است بعلت ناروشن بودن عضويت من در کانون اين نامه مورد اعتنا و پاسخگوئی قرار نگيرد؛ در عين ارسال نامه به آدرس ای ميل هيئت دبیران کنونی، متن آن در رسانه های اجتماعی نيز منتشر خواهد شد.
نامه سرگشاده اسماعیل نوری علا
به کانون نویسندگان ايران
دوستان ارجمندم، اعضاء محترم هیئت دبیران کانون نویسندگان ايران
از آنجا که برخی از اعضاء جوان کانون به منِ دور افتاده از وطن مراجعه کرده و پيرامون اختلافات اندوه زائی که هم اکنون بين هيئت دبیران کانون و 31 نفر از اعضاء آن پیش آمده نظر خواستهاند، با نوشتن اين نامه قصد دارم چند نکته را به اطلاعتان برسانم که نخستين آن توضيح آن است که چرا اين نویسندگان جوان با من تماس گرفتهاند؟
1. اجازه دهيد با توضيحی پيرامون عضويتم در کانون نویسندگان ايران توضيح دهم:
در زمستان 1346 (يعنی 54 سال پیش)، من جزو 9 نفری بودم که اعلامیه علیه کنگرهء فرمایشی نویسندگان را نوشتيم و بر گرفتن امضاء از ديگر نویسندگان ايران همت گمارديم و در اسفند همان سال هم تصميم به ايجاد کانون گرفتيم و من عضو کمیسیون تهیهء اساسنامهء آن شدم و در بهار 1347 هم، بر بنياد آن اساسنامه، انتخابات اول کانون را انجام دادیم. سپس، در تمام دوران اول کانون (1347 تا 1351 که سال تعطیل فعالیت های کانون اول است) من منشی دائمی و گاهی هم عضو هيئت دبیران کانون بودم.
کتاب📚
من اساساً نوشتن رمان را کاری جسمانی میدانم. نوشتن عملی ذهنی است ولی به پایین بردن یک کتاب رمان به کار جسمی بیشتر شباهت دارد. در آن البته از بلند کردن وزنههای سنگین، دوهای سرعت یا پرش ارتفاع خبری نیست ولی اکثراً مردم فقط لایهی ظاهری کار را میبینند و گمان میکنند نویسندگان در اتاق کار خود در کمال آرامش به کار ذهنی مشغولاند. خیال میکنند هر کس بتواند یک فنجان قهوه را از روی میز بلند کند رمان هم خواهد نوشت. اما به محض ورود به این عرصه درمییابند که برخلاف تصورشان شغل چندان راحت و آسودهای نیست. عمل نوشتن _شامل نشستن پشت میز، تمرکز بر کار مثل دستگاه لیزر، بیرون کشیدن چیزی از درون افق خالی، خلق داستان، انتخاب تکتک کلمات درست و هدایت داستان در مجرای خاص خود _در درازمدت به توانی بسیار فراتر از حد تصور مردم نیاز دارد. شاید جسم نویسنده چندان فعالیت نداشته باشد ولی در عوض ذهن او عرصهی عملیات پرتکاپو و طاقتفرسا است. هر کسی حین فکر کردن از ذهن خود کار میکشد ولی نویسنده ناگزیر است در چارچوب مشخصی تحت عنوان روایت حرکت کنند و با تمام وجود به تفکر بپردازد. رماننویس در چنین فرایندی باید از تمام توان جسمانی خویش، اغلب تا مرز آخرین رمق، بهره بگیرد.
از دو که حرف میزنم از چه حرف میزنم
#هاروکی_موراکامی
@antimantal
شمارهی سوم گاهنامهی ادبی آنتیمانتال بهزودی منتشر خواهد شد.
📘📗
با نگاه ویژه به «ادبیات و روانکاوی»
📙📕
برای دانلود شمارههای پیشین به وبسایت آنتیمانتال مراجعه کنید:
www.antimantal.com
🔻اعلام نامزدهای نهایی جایزه بوکر بینالمللی
نامزدهای نهایی جایزه بوکر بینالمللی اعلام شد و شش اثر که فرمهای سنتی داستاننویسی را به چالش میکشند در فهرست نهایی قرار گرفتند.👇
b2n.ir/j65808
@ibnaibna