آنان/و شلاق زبان شعر است
ارتباطات دیگر : @anaanadmin (برای دریافت اثر) @aanaangroup @radioaanaan
نمایش بیشتر956
مشترکین
اطلاعاتی وجود ندارد24 ساعت
+17 روز
-330 روز
- مشترکین
- پوشش پست
- ER - نسبت تعامل
در حال بارگیری داده...
معدل نمو المشتركين
در حال بارگیری داده...
بیمارِ شعرم
در وقتِ سکوت، تو آدمیزادِ سردِ دد،
دوری از شمایلِ زردِ بیماریِ من! امّا قریبانه،
سعی کن، غریبانه برای این ابرِ سفید
که از آسمانِ هزاردستان میآید.
تا همرهی کنی با بوسه، بر بارانِ آزادی
در سردابِ اصحابِ غربت!
و ببینی ابرکِ نمناکی را به اسارت میکِشند
که پدرمادرش، با بخارِ اشک و رنج،
حجماش داده بودند!
و نیز بدانی هر دم برای تو
در باریدن، میشکافد
قلمِ قلبِ آبیِ من
با بختک و غلتکِ ابرها.
غمبار و پایدار، میچکد
جانمْ در رگباری کوتاه
بر زمین. و میبارد خلافِ ریزشِ همگان
با نطفهٔ فنا، در آخورِ خیالِ بقا.
و در قرارِ قید اهوراییش
تولایِ نابودی و برابری دارد برای همگان!
پس ای سوارِ ویرانی و باد
بر تن ابرِ شاعر، بنشین و بفهم
قلبی را جریحهدارِ خود.
بنشین و بفهم، آینهوار،
در حلولی مدام، با نگاهِ یک تکه سنگ،
کلمه را متکی به خود و دوزخ.
تا آسمان و زمین، چشمش به تو
و عرشِ ملوکانهٔ شعرِ سوختهٔ من
دوخته شود.
برای دیدن، درین وقتِ سکوت
که شمایلِ زرد بیماران در تو
آدمیزادِ سردِ دد،
حلول میکند. دوری،
در وقتِ سکوت، نزدیکِ بیمار میشود؛
بس که، بیمارِ شعرم.
#مهدی_اسماعیلی
@anaan
من از عکس انسان تیرباران شده شنیدم
که آنقدر وقت نیست تا گل را دلداری دهم.
در یک ثانیه برای خورشید لباس دوختم
در یک ثانیه آسمان آبی را به روی تخت خواباندم.
فرصت نبود تا در زخم خلیجهای پوستم
گلهای مذهبی بکارم.
فقط یک ثانیه فرصت بود
برای نگاهداری آن لحظهی خوشبخت
که در میان خورشید و گل آفتابگردان
با نفس خویش داوری میکرد
فقط یک ثانیه فرصت بود
که آسمان نشسته بر انگشتان ژرف چمن را
وسعت دهم.
#احمدرضا_احمدی
@anaan
Repost from N/a
عضلههای ورزیدهی باد
کشیده بر صفحهی کتاب
۱
خوب نگاه که میکنی
هوا تکان میخورد و بافهای رقصان
صفحههای دستی را ورق میزند، نشان میدهد
به هرجا که برمیگردد
قطعهای از لبخند کامل میشود.
۲
در چینِ اخمت چنین
کدام ضجه، کدام خشم
گلاب میشود؟
شب پهلو میگیرد و لنگر
قلبم را رها میکند
در کشیدگی به عمق
صورت به خنجر میگذارم
دلگرم که صدای باد گو
هقهقِ ابراهیم.
سطور در یک نقطه جمع میشوند و فشرده و باز
با لهجهی منحصر به نباتِ خود گریه میکنند.
خطّی اشکی و خشمی که تنها اسماعیل میخواند
و سر آخر خنده میزند.
#صادق_آتشزر
پنجهی حس
@anaan
Photo unavailableShow in Telegram
مو کو تا ها
سپیدار
فوّارهی خاک است
وقتی که میچمی و از رگت
سبزک و شربت میریزد
آسْمان بر آستانت دو زانوست
سفینهی ریشهی درخت را میجوَد
تا قدّ منحنیِ شمشیر هم
در این عقلِ برعکس
از قدرت بُگریزد و
نشانِ ادب شود
از بسیار _ ابروی قتّال _ که داری
قسم به درخت!
_ که خواهرِ شکلِ تو است/ که تو است _
به علتِ موسیقِ گلوت
ایضاً کبود
من گوش از دنیا شستهام
که تنها شنیدار
که اینک ممکن:
امکانِ قطعِ سپیدار
در نفسهام
نارگیل گرامی
هیچ میدانی
رویت اگر قفا برایم کنی
تا لحظهی مرگ
_ یعنی همین دیروز _
با روبهروم خواهم گریست
تا دختر _ که شلختهی حروف درخت است _ از گونهام قد کَشد؟
البته نمیدانی
چرا که جمعیّتت آنقدر زیاد است
که دستم از راستت
درمیآید
بی که در راستت
دستِ من
موکوتاها!
در ازدحام تنت
محکوم میشوم که به خود به ارث رَسَم
تا خُرد شدنِ استخوانِ کبوتر
بینِ دندانهای تمساح
امرِ طبیعیِ تنم باشد
مرحوم #سید_حمید_محمودی
#درخت_همدانی
کتاب #رقص_جویده
@anaan
.
صورتت
تراش صبح
با تیغههای آفتاب به قله
چیست در تو
که میماند و شمعی برمیافروزد
شعلهای در رقص
که به تاریکی شادی میکند.
من از شکل تو به بار آمدم
در تاریکی مشتی خاک
در روشنایی کفی آب
از گِل گرمادیدهای
در شبِ نیستی
پلک گشودهی
ستارهای
که به چشم میآید.
#میثم_فروتن
مهر ۱۴۰۲
@anaan
@photoscent
ایدون گوید درین نامه که تا جهان بود مردم گرد دانش گشتهاند و سخن را بزرگ داشته و نیکوترین یادگاری سخن دانستهاند چه اندرین جهان مردم به دانش بزرگوارتر و مایهدارتر. و چون مردم بدانست کز وی چیزی نماند پایدار، بدان کوشد تا نام او بماند و نشان اون گسسته نشود...
از مقدمهی شاهنامهی ابومنصوری (۳۴۶ ه.ق.)
@anaan
علي عليه السلام:
القلبُ مُصحَفُ الْبَصَر.
•
دل دفترِ چشم است.
نهج البلاغه
@anaan
Jalal_Zolfonoon-Bayate_Raaje-(WWW.IRMP3.IR).mp31.67 MB
یک طرح متفاوت انتخاب کنید
طرح فعلی شما تنها برای 5 کانال تجزیه و تحلیل را مجاز می کند. برای بیشتر، لطفا یک طرح دیگر انتخاب کنید.