🍎Energy, انرژی
Energy فقط مطالب ناب ودست اول مرتبط با انرژی دراین کانال منتشر میشود @Ir_ENERGY ارتباط با ادمین اين كانال هيچ ارتباطي با سازمانهای دولتی ندارد @channelENERGY .
نمایش بیشتر3 937
مشترکین
-624 ساعت
-1357 روز
-65330 روز
- مشترکین
- پوشش پست
- ER - نسبت تعامل
در حال بارگیری داده...
معدل نمو المشتركين
در حال بارگیری داده...
نمایش همه...
mohammad_esfahani_talab 128 (2).mp34.33 MB
00:08
Video unavailableShow in Telegram
نیایش شبانه با حضرت عشق ❤️❤️ بار الها🙏 درد های عزیزانم را درمان باش🙏 نور امید خود را ✨ بر دل هاشان بتابان و خانه هاشان را✨ سرشار از لبخند رضایت کن🙏 آمیـــن یا رَبَّ 🙏 ✨در این شب زیبا ✨براتون آرامش ✨موفقیت ✨سلامتی ✨آرزمندم✨🙏 ✨با آرزوی شبی آرام برای شما عزیزان ✨شبتون زیبا ✨فـرداتون پر از امید و موفقیت
q1hcbbcq8u3.90 KB
00:14
Video unavailableShow in Telegram
امشب با آرامش بخواب
خدا از هرچیزی که قراره فردا
باهاش روبرو بشی بزرگ تره ...
"شبتان مملو از عشق و امید "
7.00 MB
عابر_بی_سایه_177_ وکیلت کیه سوشا؟ کی داره بهت خط میده؟ تو داری چه غلطی میکنی؟ لبخند وحشتناکی زد و گفت: _تو از من خواستی حقم رو بگیرم پس بیش از این دخالت نکن . _چی تو سرته؟ سهامتو بهش بفروش و جمع کن از اینجا بریم دیگه. _ چرا باید از این امپراطوری بگذرم؟ _تو خودت تحصیلات اين رشته رو داری با این سرمایه عالی هم میتونی خودت یه شرکت بزنی. در چشم هایش برق کینه و انتقام میدرخشید. _من این شرکتو میخوام تمام و کمال و نابودی اون بی همه چیز. کم کم آوار اشتباهم بر سرم خراب میشد . _سوشا ما اومدیم حقتو بگیریم نه انتقام. دستم را گرفت و با تمام قدرتش پیچاند طوری که یه لحظه مرگ را از شدت درد درک کردم از میان دندان های روی هم فشرده اش غرید. _ مال و اموال پدرم رو پس بگیرم عشقم رو چه طور میتونم از حلقومش بیرون بکشم اون باید تقاص هر شبی که با تو خوابیده رو با جون دادنش پس بده . عرق سرد بر همه پیکرم نشست دستم را که رها کرد حس کردم برای همیشه این دست فلج خواهد ماند . حکومت مستبدانه سوشا از همان ساعات اول حضورش شروع شد انتخاب بهترین اتاق برای میز ریاستش خودخواهی بزرگی بود آراز شرکت را ترک کرد و حق داشت چرا که آن روز تحمل رفتارهای سوشا برای من هم مشکل شده بود.... تمام شب از درد مچ دستم که حال متورم و کبود شده بود به خودم پیچیدم و وقتي خوابم برد درخواب از صداي ناله هایم متوجه دردم شده بود بیدارم کرد و صورتم را نوازش کرد چشم هایش غرق اشك بود. _دلی پاشو پماد آوردم دستتو ماساژ بدم. با نفرت چشم هایم را بستم و گفتم: _ اگه ميخواي درد نکشم برو یه اتاق دیگه بخواب. به حرفم توجه نکرد و دستم را محکم گرفت و همراه پماد مشغول ماساژ دستم شد دردم بیشتر میشد اما همه سعي و تلاشم این بود که حتي آخ هم نگویم در آخر با مچ بند دستم را بست و يك بوسه روي همانجا گذاشت: _ دست خودم نیست وقتي اونو میبینم یاد اون روزها میوفتم اون روزها که همه تنم زخم بود و میسوختم و از دور شاهد عشق بازیتون بودم. _ بسه سوشا باز نرو تو اون گذشته لعنتي . _ هنوز دوسش داری؟؟ یکه خوردم. خودم هم از جواب این سوال در میرم وحشت داشتم! کسي که مرا راحت به سوشاي رواني سپرد را میشد هنوز دوست داشت؟! دراز کشیدم و چشم هایم را بستم. _ من دیگه خودمم دوست ندارم لطفا بذار بخوابم لطفا! _ ولی اون زنیکه که همراشه رو اینبار انتخاب کرده واسه دوست داشتن. بغض کردم و سکوت تنها چاره این بغض بود و بس او هم چنان يك طفل بي قرار کنارم خزید و مجبورم کرد سرم را روي بازویش بگذارم و چه دردي داشت بالینت همان دستي باشد که هر روز خالق زخم هایت میشود... روز دوم که به شرکت رفتیم مطمئن شدم آراز به هیچ عنوان قصد جنگ ندارد اتاق کوچكتري در همان طبقه شرکت براي خودش انتخاب کرده بود و نسبت به هیچ کدام از تصمیم هاي سوشا اعتراضي نداشت در يك ساختمان بودیم حس میکردم عطرش کل شرکت را در برگرفته بود و یا فقط من حسش میکردم؟! تا حوالي عصر از اتاقش بیرون نیامده بود سوشا حکم تعدیل نیرو را صادر کرد خيلي از کارمندها شاکي در سالن جمع شده بودند بالاخره مجبور شد از اتاق بیرون بیاید صورت و چشمانش فوق العاده خسته بود کلافه به سوشا چشم دوخت: _باید حرف بزنیم . سوشا بی اهمیت رو بر گرداند و گفت: _حرفي باهات ندارم اینا یه مشت جیره خور مفت خورن که تو استخدام كردي منم اخراجشون میکنم. دلم براي نگاه مضطرب کارمندها عجیب میسوخت به همین خاطر مداخله کردم . _واسه این تصمیم ها خيلي زوده. با خشم برگشت و نگاهم کرد. _ عشقم من به خاطر دل تنگیت راضي شدم همراهم هر روز بياي شرکت نه اينکه ذهن عزیز دلم درگیر مسائل كاري شه برواتو اتاق استراحت کن. از تك تك کلماتش حالم بهم میخورد آراز با آرامش رو به کارمندانش گفت: _لطفا برگردید سر کارتون من این مشکل رو حل میکنم . کارمندان که اطاعت کردند خشم سوشا حسابي بر انگیخته شد و فریاد سر داد. _ هوي یارو! کری؟ گفتم اخراجن. متوجه شدم که آراز عجیب خودش را در مقابل سوشا کنترل میکرد. _نون زن و بچه مردم رو قطع کردن تو مرامت نیست دايي جان. بیشتر عربده کشید. _ دايي جان، دايي جان! حالم بهم میخوره از این کلمه تو چرا حالیت نیست خيلي واسم حال بهم زنی. دستش را ناچارا گرفتم و با درماندگي و التماس گفتم: _ سوشا آروم باش زشته این طرز حرف زدن جلوي کارمندها. نتوانست خودش را کنترل کند و به سینه ام کوبید . _تو خفه شو زنیکه نمك به حروم. با همه وخامت حالم دیدم که با این حرکت سوشا نگران سمتم خیز برداشت دلم میخواست زمین مرا در جا ببلعد خدایا حقارت تا کجا؟! سوشا کتفم را محکم گرفته بود دست هاي آراز چرا تا به این حد میلرزید؟! ادامه دارد...
نمایش همه...
🍎Energy, انرژی
Energy فقط مطالب ناب ودست اول مرتبط با انرژی دراین کانال منتشر میشود @Ir_ENERGY ارتباط با ادمین اين كانال هيچ ارتباطي با سازمانهای دولتی ندارد @channelENERGY .
رنگ دریایی با صدای یوسف #زمانی ( هوش مصنوعی )🏆
Yousef Zamani Range Daryaei @AiMusical.mp38.20 MB
دمو کار امشب با صدای یوسف زمانی گوش کنیم
2.94 KB
یک طرح متفاوت انتخاب کنید
طرح فعلی شما تنها برای 5 کانال تجزیه و تحلیل را مجاز می کند. برای بیشتر، لطفا یک طرح دیگر انتخاب کنید.