cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

اندکی شعر

Instagram ID:⬇ http://instagram.com/_u/andaki_sher ‌ ارتباط با ادمین ⬇ @ArrMoo برای دسترسی راحت #استوری #پست_اینستاگرام #دنباله_دار #music در کانال تبادل و تبلیغ نداریم

نمایش بیشتر
پست‌های تبلیغاتی
10 088
مشترکین
-124 ساعت
-277 روز
-7030 روز
توزیع زمان ارسال

در حال بارگیری داده...

Find out who reads your channel

This graph will show you who besides your subscribers reads your channel and learn about other sources of traffic.
Views Sources
تجزیه و تحلیل انتشار
پست هابازدید ها
به اشتراک گذاشته شده
ديناميک بازديد ها
01
گفت: آدمی را دارید که وقتی از زندگی خسته شدید، شما را دوباره به زندگی برگرداند؟ «و من از تو برایشان گفتم.» @pointto
1 24386Loading...
02
جهان روشن به ماه و آفتاب‌ است جهانِ ما به دیدار تو روشن #سعدی @pointto
1 74242Loading...
03
@pointto
2 75261Loading...
04
اوضاع زندگیم خوب است فقط گاهی دلم می‌گیرد آنقدر که دلم می‌خواهد گوشه‌ای بنشینم و آرام اشک بریزم اما هرچه سعی می‌کنم نمی‌توانم و مجبورم کوله بار گران غم‌هایم را تا انتها همراه خودم حمل کنم. کسی چه می‌داند شاید آن‌که کمتر اشک می‌ریزد ‌‌دردبزرگ تری آزارش می‌دهد آنقدر بزرگ که تهی از هر امید و توکلی فقط روزهایش را سپری می‌کند تا آنکه روزی با دردهایش در زیر خاک‌های سوزان دفن شود. می‌دانی اشک از ترس می‌آید و ترس از نگرانی و نگرانی برای کسی است که به آینده امید دارد اما کسی که امیدش را باخته از چیزی ترسی ندارد که بخواهد برایش اشک بریزد. امروز مانند دیگر روزها پر از انرژی و شوق خودم را نشان دادم گاهی خندیدم و گاهی بی وقفه تلاش کردم گویی که اگر لحظه‌ای بازبایستم چرخش زمین با من متوقف می‌شود. عصر که شد خستگی‌هایم را به ایوان‌ خانه‌ام دادم تنها نظاره‌گر بارش ریز و هنرمندانه باران شدم اما گویا وقت گرفتن دل بود خوب که نگاه کردم خودم را چند قدم آن‌طرف تر در کالبد عروسک مورد علاقه‌ام دیدم خسته، غمگین و مات در افکاری پریشان…… و هایده که با صدایش به قلبم چنگ می‌انداخت تا شاید چشمانم کمی ببارد #رامین_وهاب_راوی @pointto
3 17245Loading...
05
هر یک از دایره جمع به راهی رفتند ما بماندیم و خیال تو به یک جای مقیم #سعدی @pointto
2 84754Loading...
06
خنک آن دم که نشینیم در ایوان من و تو به دو نقش و به دو صورت به یکی جان من و تو داد باغ و دم مرغان بدهد آب حیات آن زمانی که درآییم به بستان من و تو اختران فلک آیند به نظاره ما مه خود را بنماییم بدیشان من و تو من و تو بی‌من و تو جمع شویم از سر ذوق خوش و فارغ ز خرافات پریشان من و تو طوطیان فلکی جمله شکرخوار شوند در مقامی که بخندیم بدان سان من و تو این عجبتر که من و تو به یکی کنج این جا هم در این دم به عراقیم و خراسان من و تو به یکی نقش بر این خاک و بر آن نقش دگر در بهشت ابدی و شکرستان من و تو #مولانا @pointto
3 99458Loading...
07
‌ تو را می‌خواهم برای پنجاه سالگی شصت سالگی، هفتاد سالگی... تو را می‌خواهم برای تنهایی تو را می‌خواهم وقتی باران است! برای صبح ، برای ظهر ، برای شب #نادر_ابراهیمی @pointto
4 812100Loading...
08
بهار را دنبال می‌کنم به دست‌های تو می‌رسم. #شمس_لنگرودی @pointto
5 781106Loading...
گفت: آدمی را دارید که وقتی از زندگی خسته شدید، شما را دوباره به زندگی برگرداند؟ «و من از تو برایشان گفتم.» @pointto
نمایش همه...
👍 13😭 6 2
جهان روشن به ماه و آفتاب‌ است جهانِ ما به دیدار تو روشن #سعدی @pointto
نمایش همه...
15👍 1🥰 1
نمایش همه...
🔥 10
00:24
Video unavailableShow in Telegram
اوضاع زندگیم خوب است فقط گاهی دلم می‌گیرد آنقدر که دلم می‌خواهد گوشه‌ای بنشینم و آرام اشک بریزم اما هرچه سعی می‌کنم نمی‌توانم و مجبورم کوله بار گران غم‌هایم را تا انتها همراه خودم حمل کنم. کسی چه می‌داند شاید آن‌که کمتر اشک می‌ریزد ‌‌دردبزرگ تری آزارش می‌دهد آنقدر بزرگ که تهی از هر امید و توکلی فقط روزهایش را سپری می‌کند تا آنکه روزی با دردهایش در زیر خاک‌های سوزان دفن شود. می‌دانی اشک از ترس می‌آید و ترس از نگرانی و نگرانی برای کسی است که به آینده امید دارد اما کسی که امیدش را باخته از چیزی ترسی ندارد که بخواهد برایش اشک بریزد. امروز مانند دیگر روزها پر از انرژی و شوق خودم را نشان دادم گاهی خندیدم و گاهی بی وقفه تلاش کردم گویی که اگر لحظه‌ای بازبایستم چرخش زمین با من متوقف می‌شود. عصر که شد خستگی‌هایم را به ایوان‌ خانه‌ام دادم تنها نظاره‌گر بارش ریز و هنرمندانه باران شدم اما گویا وقت گرفتن دل بود خوب که نگاه کردم خودم را چند قدم آن‌طرف تر در کالبد عروسک مورد علاقه‌ام دیدم خسته، غمگین و مات در افکاری پریشان…… و هایده که با صدایش به قلبم چنگ می‌انداخت تا شاید چشمانم کمی ببارد #رامین_وهاب_راوی @pointto
نمایش همه...
25👍 3
هر یک از دایره جمع به راهی رفتند ما بماندیم و خیال تو به یک جای مقیم #سعدی @pointto
نمایش همه...
😢 18👍 1
خنک آن دم که نشینیم در ایوان من و تو به دو نقش و به دو صورت به یکی جان من و تو داد باغ و دم مرغان بدهد آب حیات آن زمانی که درآییم به بستان من و تو اختران فلک آیند به نظاره ما مه خود را بنماییم بدیشان من و تو من و تو بی‌من و تو جمع شویم از سر ذوق خوش و فارغ ز خرافات پریشان من و تو طوطیان فلکی جمله شکرخوار شوند در مقامی که بخندیم بدان سان من و تو این عجبتر که من و تو به یکی کنج این جا هم در این دم به عراقیم و خراسان من و تو به یکی نقش بر این خاک و بر آن نقش دگر در بهشت ابدی و شکرستان من و تو #مولانا @pointto
نمایش همه...
26👍 2
‌ تو را می‌خواهم برای پنجاه سالگی شصت سالگی، هفتاد سالگی... تو را می‌خواهم برای تنهایی تو را می‌خواهم وقتی باران است! برای صبح ، برای ظهر ، برای شب #نادر_ابراهیمی @pointto
نمایش همه...
25👍 3🔥 1😢 1
Photo unavailableShow in Telegram
بهار را دنبال می‌کنم به دست‌های تو می‌رسم. #شمس_لنگرودی @pointto
نمایش همه...
12
آرشیو پست ها