رمانسرای ایرانی
آیدی ادمین : @Soniya_graphy 🔊نظر ،پیشنهاد،انتقاد،درخواست 👇 https://telegram.me/harfbemanbot?start=MTE1NDM0MDEx کانال لینک رمان های آنلاین @online_romans
نمایش بیشتر12 387
مشترکین
-324 ساعت
+147 روز
+3830 روز
- مشترکین
- پوشش پست
- ER - نسبت تعامل
در حال بارگیری داده...
معدل نمو المشتركين
در حال بارگیری داده...
Repost from N/a
-این بخور..!
با دستای لرزون لیوان آب و از دست مهرناز میگیرم ،گلاره هم رو به رومنشسته هر دو سعی میکردن آرومم کنن..
اما هنوز صداش لرز به تنم مینداخت..جواد سعی میکرد آرومش کنه..
-ولم کن جواد ..من با این کار دارم ..
هم دلم سوخته بود هم از وقاحت و پروییش عصبی شده بودم ..
میخواستم برم رو به روش ببینم بعد این همه مدت اونی مه طلب کاره کیه ؟..من یا اون!؟
-میگم ولمکنجتپ..
نه فایده نداره هر جور شده خودم به سالن میرسونم چنتا از بچه ها هم بودن به معرکه اش نگاه مبکردن..
-چی میگی تو!؟..جواد ولش کن ببینم چی میگه!؟
-چه گهی میخوری رها..؟چی میگن ؟یعنی چی که نامزد کردی؟از خدات بود دو روز نباشم بری زیر یکی دیگه..
از بیشعوری و بی شرمیش خونم به جوش اومده..
-چرا فکر میکنی همه مثل خودتن؟من زیر کی رفتهم؟اگه با کسی باشم محرمم..
این و گفتم که مثل اسفند رو آتیش شد ..میخواست سمتم حمله کنه که همون دختر ظریف و خوشگلی که باهاش بود بازوش وگرفت ..
-بابک عزیزم بریم از اینجا
گریه میکرد
-بابک عزیزم داری ناراحتم میکنی..
پوز خندمیزنم..به دختر همراهش نگاه میکنم..
-آره بابک جون شما برو دوست دخترت ناراحت نشه ..
-بپوش بریم الان با توام رها..
-گمشو بابک...حتما با دوست دخترت سه نفره..
-میرسونمش میریم حرف بزنیم تو هم این مسخره بازی جمع کن..
-باورم نمیشه انقدروقیح و حق به جانب باشی..من و ول کردی این همه مدت دست تو دست دوست دخترت اومدی از من طلب داری جرا نامزد کردم؟
شاید دوست دختر تو ناراحت نشه هرز بپری اما من نمی تونم در حق نامزدم این کاروبکنم اگر چه من تو رو خیلی وقته دور انداختم..
حرفام دیونه اش کرد اگر بچه ها نبودن حتما بلایی سرم می اورد اما اون رهای عاشق مظلوم خیلی وقته مرده ..اون فکر میکرد من قراره بعد این همه ظلمش همونجوری بمونم اما کور خونده ..!
همه ی دردایی که به من داد اونم باید بکشه..
https://t.me/+4uusfg_XaQsxNDJk
Repost from N/a
از ذوق جواب آزمایش پله ها رو بالا رفته و حتی منتظر آسانسور نماند...
قرار بود فردا جواب آزمایش و بدن! ، پدرش از او خواسته بود که به پیشنهاد مجدد یاسر فکر کند!
او میگفت:
-دخترم همه یه اشتباهی میکنن ،یاسر همه چی تمومه ،و الانم پشیمون، برگرد زندگیت و بساز..!
گول این بچه فوکولی رو نخور ،مرد خوشتیپ و صاحابش نیستی !مدام باید بپایش!
و او که از عشق آرسان خبر داشت قاطع گفته بود
-نه!
https://t.me/+GYnmWeTSeRs2MjVk
کلید آپارتمان آرسان را داشت این ساعت خانه نبود ،جعبه ی شیرینی و پاک آزمایش. رویش در دست چپ و با دست دیگر در را باز میکند !
پدرش راست میگفت …
فکر میکنی اگر الان گلی برسه چی میشه!؟ببینه رفیقش تو بغل دوست پسرش..
-سر الناز با قهقهه ای که میزنه عقب پرت میشه..!
-قرار چی بشه ؟زودتر میره اون دنیا تو هم از شرش خلاص میشی ..!اون همه خرج و مخارج..
تمام این مدت به عشق آرسان پی دوا و درمان رفته بود و وقتی امروز از آزمایشگاه زنگ زدن و نتیجه را گرفته بود خود را به آپارتمان آرسان رسانده بود ..!
جای که صحنه ی روبه رو برایش کم از جهنم نداشت ..!
او از مرگ نجات یافت اما حالا ..
کاش مرده بود..!
با دیدن زنی آشنا ،زنی نیمه برهنه در آغوش آرسان،عشقش، کسی که او بخاطرش با مرگ جنگید ،حالا او خود دخترک را ،راهی برزخ کرده است ..!
-خدایا این چه عذابیه..!؟
بعد از جدا شدن لبهایشان از پس شانه ی الناز قامت زنی شکسته اما آشنا را میبیند ..!
-گلی …عـ…عزیزم..
آرسان از روی آن مبل پر خاطره بلند میشود
-تو که نمیخواستی چرا..چرا نزاشتی بمیرم؟!
و صدای الناز تیر آخر را زد ..
-دلش برات سوخته بود..
گلی دختری آرام و با محبت با یک شکست در زندگی قبل که حاصل خیانت همسرش بود ،ویران شده، در شرف مرگ ،نوری زنگی تاریکش را روشن میکند ..!البته گمان میکرد ..!چون آن نور سرابی فریبنده بود که داغی عظیمتر از قبل بر قلبش نشاند !
https://t.me/+GYnmWeTSeRs2MjVk
پناه میبرد به او ،به این امید تازه ،
اما او باز از نزدیکترینش خنجر میخورد ..باز هم خیانت ..
https://t.me/+GYnmWeTSeRs2MjVk
بر گرفته از واقعیت..
🤍🩶🖤 Lucifer🤍🩶🖤
🍂بسم قلم🍂 📌روزانه سه الی چهار پارت✔️ 🪄برگرفته شده از داستانی واقعی 📕چاپی لینک چنل👇
https://t.me/+kvjK6gxIMs1kNjY0Repost from N/a
بهترین رمان های عاشقانه اینجاست❤️🔥
🎃نبرد بین شاهزاده اجنه و موجودی ناشناخته! قسم خوردم دنیا روجهنم کنم. کی برندست؟ من یا اون جن کوچولو؟
🍎تو یه خانواده متعصب جرم دختری که به حکم عشق زن شده چیه؟
🫐عاشق برادرشوهرم شدم، فکر میکردم خائن منم؛ اما همش بازی بود...
🍑برام پاپوش دوختن و من افتادم تو زندان! تو زندان زنان اتفاقی برام افتاد که..و
🍍شوهرداشتم اما دلم برای معلم موسیقیم رفت
🥭 شوهرم به خاطر یه زن دیگه منو طلاق می ده اما...
🍉لینک رمان های آنلاین اینجاست
🍋ازدواج دو سلبریتی معروف و پرحاشیه
🥑گنده لات محل عاشق دکتر تازه کار میشه
🍓مردی که پنج سال به ناحق زندان بوده و بعد روبرومیشه با برادرزاده مذهبی دوستش که...
🍐شوهرم با توطئه مادرش بخاطردختر زا بودنم زن دوم گرفت
🍒عاشقانهای پرتلاطم بین زنی تن فروش و مرد مذهبی
🍈شب عروسیم منو به جرم موادمخدر دستیگر کردن درحالیکه
🥕برادرم و دزدیده بودن! و در ازای آزادیش من باید ...
🥥دوست داشتنش ساده نیست
🥝دختری که بعد از قتل دونفر در یک مهمانی سکوت کرده با وکیلی که بخاطر این پرونده عجیب...
🍉دختری ساده که بعد از مرگ پدرمادرش آبروش هدف قرار میگیرد...
🍏دختر روان پزشکی که عاشق یه پسر روانی میشه
🍊لیدا قاتل شوهرشه اما کسی از این راز خبر نداره جز فولاد دوست شوهرش!
🥑صدف زنی بیمار با فهیمدن اینکه شوهرش بقیه بامعشوقهاش در ترکیه زندگی میکند...
🍇دختر شیطونی که وارد دنیای مافیای بیرحم میشود
🍋دختری که باید برای نجات قبلیهاش یاد بگیره بجنگه
🥭دختری که سه ازدواج ناموفق داره
🍑برگشتن نیل بعد از شیش سال با دختربچه ای از خون او...
🍏اعدام شدنم به جرم قتل متجاوزم
🫐صیغه دوست برادرم شدم چون او غربت جایی رو نداشتم
🥝پسر خلافکار دختره رو مجبور میکنه باهاش بره دزدی
🍉عشق تا بینهایت
🍋پسری که به خاطر انتقام اونو از پدرش میخره
🍎رابطه ممنوعه ارباب زاده مغرور با دختری که خدمتکار عمارتشه
🫐دزد کوچولویی که به دام یه انسان خشن میفته و برای صرف نظر از تنبیحش باید
🍑دوستی یه رقاصِ آروم با یه کشتیگیرِ شیطون!
🍒یک بازی ناجوان مردانه تمام زندگیم و باختم ..
🥭چه قندی در دل آب میکند،کسی را داشته باشی،که قسم راست تو باشد
🍇واقعیتی که میگوید عشق کافی نیست!
🍌پسره خواننده اس و الکی بهش تهمت میزنن که خانه فساد داره و...
🥝انتقام گذشتهای که هرگز فراموش نمیشد.
🍊تجاوز به معشوقه سابق درست شب عروسیش
🍎عاشقانه پر تلاطم دختر عمو پسر عمو و سوختن در یک عشق پنهانی
🍍عروس خونآشامها توسط گرگینه ها دزدیده میشه
🥥عشق یه پسرمسلمون و آقازاده به دختری ارمنی و مسیحی
🍋اون مرد دیوانهوار عاشق یه دختر شده ولی نمیدونه اون دختر نزدیکش شده که....
🍋🟩تجاوز بازیگر مشهور کشور به دختر بچه ای که آرزوی بازیگر شدن داشت
🍒مثلث عشقی،دختر مهربون و مذهبی،پسر بامرام و دوست داشتنی..
🥭ازدواج اجباری با قاتل زنم.
🍇آفاق دختر هفده ساله ای از ایل قشقایی که عروس خون بس می شود.
🍑شش عاشقانه در یک اکیپ دوازده نفره
🍉مجبور شدم معشوقه اون قاچاقچی باشم
🍈عشق دختر مسلمان به پسر ارمنی
🍇عشق بین دو دشمن به خاطر یک نفرین قدرتمند...
🍐وقتی که یک دختر عاشق میشود
🫐من واقعیتم که دردهای بیاغراق زندگی، روی دوشم سوارند!
🍌مادرم عروس خونبس بود! ومن دختری بودم که برادرِ هووی مادرم عاشقم شد
🥑برام تله گذاشتن محمد... منو تو دام انداختن... فقط میخوان رسوام کنن محمد....
🍎ازدواج اجباری دختری روستایی باپسر فرنگ رفته
🍑بزرگترین و فعالترین رمانسرای تلگرام
🥭دختری فراری از رابطه که بخاطر چک و سفته مجبور میشه...
🍓انتقام ناخواسته مهندسِ خشن از همسر رفیق فابریک
🥒پسرخاله ام بهم تجاوز کرد
🍎عشقم بهم خیانت کرد
🥕هر رمانی میخوای با چهار فرمت رایگان دانلود کن و بخون
🍒رابطهای خشن و اجباری مرد مغرور با دختر قربانی تجاوز
🥑بهم دست درازی میکرد و به اجبار و تهدید ازم میخواست که...
🍋دختری مذهبی اسیر دست مردی دنیا دیده که دایی کسیه که قراره...
🍊مجبورشدم پرستار مردی بشم که بی رحم بود
🍋🟩 دوستش داشتم اما اون بوی عطر زنونه ای رو میداد که من نبودم!
🥝عاشق پسر خونده ی پدر گمشدم شدم که با نقشه اومده بود تو زندگیم
🍇وقتی شوهرم مرد رنگ زندگیم سیاه شد واونجا بود که فهمیدم
Repost from N/a
Photo unavailableShow in Telegram
میلاد مردی خشن با اختلالات روانی که پدرو مادر خودش رو به قتل رسونده...
به تشخیص دادگاه باید داخل تیمارستان بستری بشه
مردی غیر قابل کنترل و خطرناک که هیچ کس جرات قبول کردن پروندش رو نداره.
https://t.me/+txPCChHxcDg5NDI0
https://t.me/+txPCChHxcDg5NDI0
https://t.me/+txPCChHxcDg5NDI0
یلدا دکتر جسور و تابو شکنی که توی کارش روشای خاص خودشو داره
زندگی یلدا با قبول این پرونده به طرز عجیبی دست خوش تغییر میشه...
از راز هایی با خبر میشه که هیچ کس حتی شهامت صحبت کردن از اون هارو نداره
حتی توی اولین دیدارشون .....❗️🔥
https://t.me/+txPCChHxcDg5NDI0
https://t.me/+txPCChHxcDg5NDI0
https://t.me/+txPCChHxcDg5NDI0
#عاشقانه #معمایی💯💯💯
Repost from N/a
Photo unavailableShow in Telegram
امیر رادش، مرد ثروتمند با نفوذ، جدی و البته دختر باز…
حتی در اوج دختربازی هم خط قرمزهای خودش رو داره و یکی از اون خطها باکرگی و دست نخورده بودن دخترای دورش…
نیلی، هجدهسالش که شد برای یاد گرفتن راه و چاه از یتیمخانه بیرون آمد.
مردی در آگهی کاریابی دنبال یک مستخدم جوان مجرد بود با اسکان و حقوق بالا.
نیلی از همه جا بیخبر هم بعد از وارد شدن به خانهاش فهمید اون برای چیز دیگر خدمتکار میخواست…
بعد از گذشت تایمکوتاهی معلوم شد رو به رویی امیر و نیلی بیهدف نبود و سرنوشت هردو تغییر کرد!
درسی شد برای…
https://t.me/+ig3ZVrCo7lJiNjZk
https://t.me/+ig3ZVrCo7lJiNjZk
Repost from N/a
Photo unavailableShow in Telegram
🔱👁🗨ارباب سایه ها👁🗨🔱
اون یه نقابداره مردی که به شبح معروفه ، یه شکارچی حرفه ای وزیادی هااات🫦
اما نه رحم داره نه قلب،درتاریک ترین نقطه زندگیش یهودختری باچشم های جنگلیش سرراهش قرارمیگیره و....
دختری جادویی که خودش ازنیرویی که داره بی خبره، واردجسم دیگه ای میشه وبرای حفظ جونش مجبوره به بی رحم ترین شکارچی انسان ها کمک کنه، اماچی میشه اگه این مرد شاه شیاطین وحشی یک دفعه عاشق این دختر دلبر وسکسی بشه؟
https://t.me/+1qKo_yzcJIcxZDY0
https://t.me/+1qKo_yzcJIcxZDY0
یه رمان تخیلی پیداکردم ناااااب یه لوسیفرداره نگم براتون سردسته همه موجودات تاریکه پادشاه اهریمنا یه موجود سه رگه 🔥
#تخیلی #هیجانی #تناسخ
Repost from N/a
از ذوق جواب آزمایش پله ها رو بالا رفته و حتی منتظر آسانسور نماند...
قرار بود فردا جواب آزمایش و بدن! ، پدرش از او خواسته بود که به پیشنهاد مجدد یاسر فکر کند!
او میگفت:
-دخترم همه یه اشتباهی میکنن ،یاسر همه چی تمومه ،و الانم پشیمون، برگرد زندگیت و بساز..!
گول این بچه فوکولی رو نخور ،مرد خوشتیپ و صاحابش نیستی !مدام باید بپایش!
و او که از عشق آرسان خبر داشت قاطع گفته بود
-نه!
https://t.me/+GYnmWeTSeRs2MjVk
کلید آپارتمان آرسان را داشت این ساعت خانه نبود ،جعبه ی شیرینی و پاک آزمایش. رویش در دست چپ و با دست دیگر در را باز میکند !
پدرش راست میگفت …
فکر میکنی اگر الان گلی برسه چی میشه!؟ببینه رفیقش تو بغل دوست پسرش..
-سر الناز با قهقهه ای که میزنه عقب پرت میشه..!
-قرار چی بشه ؟زودتر میره اون دنیا تو هم از شرش خلاص میشی ..!اون همه خرج و مخارج..
تمام این مدت به عشق آرسان پی دوا و درمان رفته بود و وقتی امروز از آزمایشگاه زنگ زدن و نتیجه را گرفته بود خود را به آپارتمان آرسان رسانده بود ..!
جای که صحنه ی روبه رو برایش کم از جهنم نداشت ..!
او از مرگ نجات یافت اما حالا ..
کاش مرده بود..!
با دیدن زنی آشنا ،زنی نیمه برهنه در آغوش آرسان،عشقش، کسی که او بخاطرش با مرگ جنگید ،حالا او خود دخترک را ،راهی برزخ کرده است ..!
-خدایا این چه عذابیه..!؟
بعد از جدا شدن لبهایشان از پس شانه ی الناز قامت زنی شکسته اما آشنا را میبیند ..!
-گلی …عـ…عزیزم..
آرسان از روی آن مبل پر خاطره بلند میشود
-تو که نمیخواستی چرا..چرا نزاشتی بمیرم؟!
و صدای الناز تیر آخر را زد ..
-دلش برات سوخته بود..
گلی دختری آرام و با محبت با یک شکست در زندگی قبل که حاصل خیانت همسرش بود ،ویران شده، در شرف مرگ ،نوری زنگی تاریکش را روشن میکند ..!البته گمان میکرد ..!چون آن نور سرابی فریبنده بود که داغی عظیمتر از قبل بر قلبش نشاند !
https://t.me/+GYnmWeTSeRs2MjVk
پناه میبرد به او ،به این امید تازه ،
اما او باز از نزدیکترینش خنجر میخورد ..باز هم خیانت ..
https://t.me/+GYnmWeTSeRs2MjVk
بر گرفته از واقعیت..
🤍🩶🖤 Lucifer🤍🩶🖤
🍂بسم قلم🍂 📌روزانه سه الی چهار پارت✔️ 🪄برگرفته شده از داستانی واقعی 📕چاپی لینک چنل👇
https://t.me/+kvjK6gxIMs1kNjY0Repost from N/a
بهترین رمان های عاشقانه اینجاست❤️🔥
🎃نبرد بین شاهزاده اجنه و موجودی ناشناخته! قسم خوردم دنیا روجهنم کنم. کی برندست؟ من یا اون جن کوچولو؟
🍎تو یه خانواده متعصب جرم دختری که به حکم عشق زن شده چیه؟
🫐عاشق برادرشوهرم شدم، فکر میکردم خائن منم؛ اما همش بازی بود...
🍑برام پاپوش دوختن و من افتادم تو زندان! تو زندان زنان اتفاقی برام افتاد که..و
🍍شوهرداشتم اما دلم برای معلم موسیقیم رفت
🥭 شوهرم به خاطر یه زن دیگه منو طلاق می ده اما...
🍉لینک رمان های آنلاین اینجاست
🍋ازدواج دو سلبریتی معروف و پرحاشیه
🥑گنده لات محل عاشق دکتر تازه کار میشه
🍓مردی که پنج سال به ناحق زندان بوده و بعد روبرومیشه با برادرزاده مذهبی دوستش که...
🍐شوهرم با توطئه مادرش بخاطردختر زا بودنم زن دوم گرفت
🍒عاشقانهای پرتلاطم بین زنی تن فروش و مرد مذهبی
🍈شب عروسیم منو به جرم موادمخدر دستیگر کردن درحالیکه
🥕برادرم و دزدیده بودن! و در ازای آزادیش من باید ...
🥥دوست داشتنش ساده نیست
🥝دختری که بعد از قتل دونفر در یک مهمانی سکوت کرده با وکیلی که بخاطر این پرونده عجیب...
🍉دختری ساده که بعد از مرگ پدرمادرش آبروش هدف قرار میگیرد...
🍏دختر روان پزشکی که عاشق یه پسر روانی میشه
🍊لیدا قاتل شوهرشه اما کسی از این راز خبر نداره جز فولاد دوست شوهرش!
🥑صدف زنی بیمار با فهیمدن اینکه شوهرش بقیه بامعشوقهاش در ترکیه زندگی میکند...
🍇دختر شیطونی که وارد دنیای مافیای بیرحم میشود
🍋دختری که باید برای نجات قبلیهاش یاد بگیره بجنگه
🥭دختری که سه ازدواج ناموفق داره
🍑برگشتن نیل بعد از شیش سال با دختربچه ای از خون او...
🍏اعدام شدنم به جرم قتل متجاوزم
🫐صیغه دوست برادرم شدم چون او غربت جایی رو نداشتم
🥝پسر خلافکار دختره رو مجبور میکنه باهاش بره دزدی
🍉عشق تا بینهایت
🍋پسری که به خاطر انتقام اونو از پدرش میخره
🍎رابطه ممنوعه ارباب زاده مغرور با دختری که خدمتکار عمارتشه
🫐دزد کوچولویی که به دام یه انسان خشن میفته و برای صرف نظر از تنبیحش باید
🍑دوستی یه رقاصِ آروم با یه کشتیگیرِ شیطون!
🍒یک بازی ناجوان مردانه تمام زندگیم و باختم ..
🥭چه قندی در دل آب میکند،کسی را داشته باشی،که قسم راست تو باشد
🍇واقعیتی که میگوید عشق کافی نیست!
🍌پسره خواننده اس و الکی بهش تهمت میزنن که خانه فساد داره و...
🥝انتقام گذشتهای که هرگز فراموش نمیشد.
🍊تجاوز به معشوقه سابق درست شب عروسیش
🍎عاشقانه پر تلاطم دختر عمو پسر عمو و سوختن در یک عشق پنهانی
🍍عروس خونآشامها توسط گرگینه ها دزدیده میشه
🥥عشق یه پسرمسلمون و آقازاده به دختری ارمنی و مسیحی
🍋اون مرد دیوانهوار عاشق یه دختر شده ولی نمیدونه اون دختر نزدیکش شده که....
🍋🟩تجاوز بازیگر مشهور کشور به دختر بچه ای که آرزوی بازیگر شدن داشت
🍒مثلث عشقی،دختر مهربون و مذهبی،پسر بامرام و دوست داشتنی..
🥭ازدواج اجباری با قاتل زنم.
🍇آفاق دختر هفده ساله ای از ایل قشقایی که عروس خون بس می شود.
🍑شش عاشقانه در یک اکیپ دوازده نفره
🍉مجبور شدم معشوقه اون قاچاقچی باشم
🍈عشق دختر مسلمان به پسر ارمنی
🍇عشق بین دو دشمن به خاطر یک نفرین قدرتمند...
🍐وقتی که یک دختر عاشق میشود
🫐من واقعیتم که دردهای بیاغراق زندگی، روی دوشم سوارند!
🍌مادرم عروس خونبس بود! ومن دختری بودم که برادرِ هووی مادرم عاشقم شد
🥑برام تله گذاشتن محمد... منو تو دام انداختن... فقط میخوان رسوام کنن محمد....
🍎ازدواج اجباری دختری روستایی باپسر فرنگ رفته
🍑بزرگترین و فعالترین رمانسرای تلگرام
🥭دختری فراری از رابطه که بخاطر چک و سفته مجبور میشه...
🍓انتقام ناخواسته مهندسِ خشن از همسر رفیق فابریک
🥒پسرخاله ام بهم تجاوز کرد
🍎عشقم بهم خیانت کرد
🥕هر رمانی میخوای با چهار فرمت رایگان دانلود کن و بخون
🍒رابطهای خشن و اجباری مرد مغرور با دختر قربانی تجاوز
🥑بهم دست درازی میکرد و به اجبار و تهدید ازم میخواست که...
🍋دختری مذهبی اسیر دست مردی دنیا دیده که دایی کسیه که قراره...
🍊مجبورشدم پرستار مردی بشم که بی رحم بود
🍋🟩 دوستش داشتم اما اون بوی عطر زنونه ای رو میداد که من نبودم!
🥝عاشق پسر خونده ی پدر گمشدم شدم که با نقشه اومده بود تو زندگیم
🍇وقتی شوهرم مرد رنگ زندگیم سیاه شد واونجا بود که فهمیدم
Repost from N/a
-زیر لباسات چی قایم کردی که تنتو با این لباس های گله گُشاد میپوشونی آهو...؟!
رنگ آهو میپرد و لب میگزد.دکمههاب پیراهنش باز است و سینه عضلانی برهنهاش خودنمایی میکند.گوشهی لبش با تمسخر بالا میآورد:
-از من میترسی آره ؟! از منی که بهت پناه دادم تو خونهام...؟!
با سر جواب منفی میدهد.چشمانش سُرخ میشود و صدایش یکباره بالا میرود:
-پس چرا عین دخترای دیگه لباس نمیپوشی هان ؟چرا همیشه با پارچه سینههاتو می بندی فکر کردی نفهمیدم ؟!
او دلش نمیخواست عفتش توسط مردی که آوازه دختربازی تمام شهر را گرفته بود لکه دار شود.
نفس در سینه دخترک حبس میشود و تا بناگوش سُرخ میشود.کلافه دست در موهایش میکشد و باز با حرفهایش تمام تن آهو را خیس عرق میکند:
-فکر کردی اگر با تاپ و لباس زیر ببینمت کارت تمومه...؟!
لبهای مردانه خوشفرمش تکان میخورد:
-شنیدی گفتن من یه مرد دختربازم...هرشب تختم با دخترای مختلف گرم میشه فکر کردی به تو هم رحم نمیکنم...
سرش را زیر میاندازد و تپش های قلبش بالا میرود.
با گام های بلند سمتش میآید و نزدیک میشود.
دست زیر چانهاش میگذارد و با خشونت سرش را بلند میکند.و چشم های سیاهش را به لبهایم میدوزد که مدتی بود هوس به تنش انداخته بود ولی دروغ میگوید:
-تا حالا نفهمیدی سلیقهام نیستی... !
قلبش میشکند و بغض میکند.مرد جوان زبانی روی لبش میکشد و تمسخرآمیز تنش را با آن لباس های گشاد رصد میکند:
-تو هیچی برای پابندکردن یه مرد نداری...!
با تموم شدن حرفش یقهاشو محکم میکشد و صدای پاره شدن لباس تو گوشش میپیچد و پارچه رو تو تنش پاره میکنه... دخترک دستش رو ضربدری دور تنش روی قشنگیهایش میگیرد.
حالا نگاهش از تن آهو کنده نمیشد...و چشمهاش رفته رفته قرمزتر میشد...
آهو با بالاتنه کاملا برهنه و با برجستگی های زیبا باورش نمیشه.....
اون آهویی که همیشه لباس گشاد تو خونهاش میپوشید و حتی اون بالاتنه لعنتیشو با پارچه میبست تنش این قدر زیبا باشه...!
نفسهایش تند میشود و سینه مردانهاش تند بالا و پایین میشود
سیبک گلویش سخت تکان میخورد و صدای مردانهاش می لرزد :
-گمشو....تو اتاقت...سریع....اینجا...نمون...!
**آهو در حالی که بدنش را به ظاهر با آن دست های ظریف پوشاندهبود پا به فرار گذاشت...
مرد جوان کلافه به سینه تبدارش دست کشید و فکر کرد لمس دستان مردانهاش به آن تن ظریف و دخترانه و خِیمه زدن روی تنش چقدر میتواند دیوانه کننده باشد** ..♨️
https://t.me/+GdgyuWbaQD4xMzdk
https://t.me/+GdgyuWbaQD4xMzdk
آهیل فتاح مرد جذابی که پناه داد به دختری پاک و بیکسوکار...!مردی که آوازه دختربازیش تمام شهرو گرفته بود....و آهویی زیبا برای در امان ماندن از هُورمون های مردانه مردی که تختش یه شب خالی نبود و حافظت از عِفتش؛لباس های گشاد میپوشید و دوری میکرد از اون اما امان از یه شب که آهیل اون تمام و کامل برهنه دید و...
https://t.me/+vwQ3wzhOL15lOTNk
https://t.me/+vwQ3wzhOL15lOTNk
یک طرح متفاوت انتخاب کنید
طرح فعلی شما تنها برای 5 کانال تجزیه و تحلیل را مجاز می کند. برای بیشتر، لطفا یک طرح دیگر انتخاب کنید.