یک جرعه غزل
نغمه مستشارنظامی: ردپای روشنی یک جرعه سیب درطالعت ستاره زیاد است،ماه نه ۱۴۲۰سال پس از تو در اوج غربت نارنج بابام مثل پرنده ست همه تو سخت است قلم باشی و دلتنگ نباشی قطره ارغوان چمدانت چه قدر جا دارد عید هشتم از کیش تا کشمیر ۱۴ ترکیب بندآیینی
نمایش بیشتر207
مشترکین
اطلاعاتی وجود ندارد24 ساعت
+17 روز
اطلاعاتی وجود ندارد30 روز
- مشترکین
- پوشش پست
- ER - نسبت تعامل
در حال بارگیری داده...
معدل نمو المشتركين
در حال بارگیری داده...
Repost from ‹گمنامخواهیمماند›
‹ چیزی که نمیتوانی در قیامت از آن دفاع کنی، نه ببین، نه بشنو، نه بگو، نه بنویس.. ›
•آیتاللّٰهجوادیآملی
Repost from ‹گمنامخواهیمماند›
00:13
Video unavailableShow in Telegram
‹ ما دعای او را اجابت رساندیم؛
و از آن اندوه نجاتش بخشیدیم؛ و این گونه مومنان را نجات میدهیم..! ›
4.67 MB
شبیه بادهای بی قرار می نویسمت
و در تمام فصل ها، بهار می نویسمت
ببین چقدر ساده ام، ستاره می کشم تو را
به لهجه ی محلی سه تار می نویسمت
به رنگ حرف های آشنای توست قلب من
بیا، بخوان، بمان، بگو، ببار، می نویسمت!
تو سال هاست بین شعرهای من قدم زنان...
ولی نه! خسته می شوی، سوار می نویسمت!
کنار آن درخت کهنه ی حیاط مدرسه
هنوزکودکم و یادگار می نویسمت
مرا ببخش دست من نبود خوب من! اگر
دوبار خط زدم، هزار بار می نویسمت!
و قول می دهم کمی بزرگ تر شوم و بعد
به سبک مردمان روزگار می نویسمت
#نغمه_مستشار_نظامی
۱۳۷۸
#ردپای_روشنی
فرشته بود و نشد با زمین کنار بیاید
نشد به خانه ی این جان بی قرار بیاید
نسیم بود و پراکند عطر یاس و اقاقی
نسیم بود و بنا بود در بهار بیاید
شهاب بود و چه کوتاه، مثل رد شدن ماه
ستاره شد که به شبهای انتظار بیاید
شکوفه بود، تر و تازه، نرم و نازک و زیبا
وزید باد و نشد... نه، نشد به بار بیاید
نشد که رد شود از زخم های کهنه قلبم
نشد به جان من خسته دل، قرار بیاید
نشد به چادر گلدار کوچکش بدهد دل
نشد که پیرهن رنگیش به کار بیاید
#
دلم خوش است به تکرار خاطرات قشنگش
دلم خوش است که در خوابم آن بهار بیاید
دلم خوش است به یاد صدای قلب غریبش
دلم خوش است به روزی که آن قطار بیاید
خدا کند که ببخشد مرا به صاحب نامش
شفاعت دل بی کینه اش به کار بیاید
خدا کند که خدا راضیم کند به رضایش
خدا کند که دلم با غمش کنار بیاید
#نغمه_مستشار_نظامی
تا به کی گرد خجالت زنده در خاکم کند؟
شسته رو چون گوهر از باران رحمت کن مرا
#صائب_تبریزی
دیر میآید و جان منتظرِ مقدم اوست
مُردم از شوق، خدایا برسان زودترش
#هلالی_جغتایی
#انتظار
Repost from ‹گمنامخواهیمماند›
‹ فرق شوق و عشق اين است كه
شائق به كسى مىگويند كه ندارد و مىطلبد، و عاشق به كسى میگويند كه رسيده و آن را نگه مىدارد. انسان تشنهاى كه به دنبال چشمه مىرود مىگويند او مشتاقِ چشمه است، اما وقتى به آب رسيد مىگويند كه او عاشق چشمه است. ›
#علامهجوادىآملى