دکتر کمدی 😆🤗🌺👻

مادرم به شاگردش میگه چرا میخوای طلاق بگیری میگه: مهریه ام شده 6 میلیارد، نصفشو بگیرم یه خونه اجاره میکنم یه ماشین میخرم، 2 تومنم میذارم بانک ماهی 40 تومن میگیرم شوهر میخوام چیکار! داداشای گلم تاکید می‌کنم هیچ دختری ارزش ریسک نداره که 200 تا سکه مهر کنی 10 سال بعدو ببین نه الان که داغی بجای مهریه حق طلاق بدید اگر قبول نکردن فرار کنید - حآمد حکمت 🌎 @Drcomedyy 🌎

آگاهیِ رشد یافته تر ، یعنی گزینه های افزونتر و در نتیجه آزادی بیشتر ..... #سایادو_او_جوتیکا 🌎 @Drcomedyy 🌎

همه‌ چیز در آخرین آدمی خلاصه می‌‌شود که در تنگنای شب به یاد می‌‌آورید، قلبِ شما آن‌جاست... "چارلز_بوکوفسکی" (Charles_Bukowski) (1920_1994) شاعر و داستان‌نویس آمریکایی 🌎 @Asheghanehayamtoiy 🌎

آنان که می‌دانند، خاموش باقی می‌مانند آنان که نمی‌دانند ،سخن می‌گویند دهانت را ببند، حواست را نادیده بگیر زندگی‌ات را فراموش کن گره‌هایت را باز کن نگاهت را نرم و لطیف کن و گرد و خاکت را بتکان این هویت اصلی توست..... #تائو_ت_چینگ #عرفانی 🌎 @Drcomedyy 🌎

هیچ راه دیگری برای کنترل ذهن وجود ندارد به جز همان‌گونه که در کتاب‌هایی مانند گیتا تجویز می‌شود ، که ذهن را هر چقدر هم که سرگردان شود و‌ بیرون برود به درون بکشید ، و او را در خویش ثابت ساخت. البته این آسان نخواهد بود که آن را انجام داد. این فقط با تمرین خواهد آمد. خداوند ذهن را روشن ساخته و در درون او می‌درخشد. انسان نمی‌تواند خداوند را با ابزار ذهن بشناسد. انسان می‌تواند ذهن را به درون متوجه ساخته و او را در خداوند ادغام کند. #باگوان_شری_رامانا_ماهارشی #عرفانی 🌎 @Drcomedyy 🌎

. در باغ ِ دو چشمت گل ِخورشید چه زیباست عطر ِ نفست  بر لب ِ هر  غنچه  هویداست روی  لب ِ تو  خنده ی خورشید  دمیده تو صبحِ بهاری، دلم از شوقِ تو شیداست #م_شیرانی 🌎 @Drcomedyy 🌎

حکایت ... پادشاهی وزیری داشت كه هر اتفاقی می‌افتاد، می‌گفت: خیراست! روزی دست پادشاه در سنگلاخ ها گیر كرد و مجبور شدند انگشتش را قطع كنند، وزیر در صحنه حاضر بود و گفت: خیر است! پادشاه از درد به خود می‌پیچید، از رفتار وزیر عصبی شد، او را به زندان انداخت، یک سال بعد پادشاه كه برای شكار به كوه رفته بود، در دام قبیله ای گرفتار شد كه بنا بر اعتقادات خود، هر سال یک نفر را كه دینش با آن ها مختلف بود، سر می‌بریدند و لازمه اعدام آن شخص این بود كه بدنش سالم باشد. وقتی دیدند اسیر، یكی از انگشتانش قطع شده، وی را رها كردند. آنجا بود كه پادشاه به یاد حرف وزیر افتاد كه زمان قطع انگشتش گفته بود: خیر است! پادشاه دستور آزادی وزیر را داد. وقتی وزیر آزاد شد و ماجرای اسارت پادشاه را از زبان او شنید، گفت: خیر است! پادشاه گفت: دیگر چرا؟؟ وزیر گفت: از این جهت خیر است كه اگر مرا به زندان نینداخته بودی و زمان اسارت به همراهت بودم، مرا به جای تو اعدام می كردند ... 🌎 @Drcomedyy 🌎

تولد مریم میرزاخانی رو میکردین روز معلم 😒