cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

نیما قاسمی

نمایش بیشتر
پست‌های تبلیغاتی
943
مشترکین
اطلاعاتی وجود ندارد24 ساعت
-27 روز
+230 روز

در حال بارگیری داده...

معدل نمو المشتركين

در حال بارگیری داده...

شکنجه‌گر در جستجوی راز ‏رضا کاظم‌زاده ‏«یکی از اهداف مهم شکنجه در نظام جمهوری اسلامی شفاف ساختن شخصیت و وجود قربانی است. نگاه نظام تمامیت‌خواه اسلامی، نگاهی‌ست که می‌خواهد به درون افراد راه یابد و همه‌چیز را در وجود و شخصیت قربانی خود ببیند و کنترل کند. از این منظر یکی از اهداف مهم شکنجه‌گر دست‌یابی به تمامی رازهایی می‌باشد که قربانی در درون خود پنهان کرده است. در زندان‌های جمهوری اسلامی اما این رازها تنها به امور سیاسی و روابط فرد یا گروه اجتماعی یا سیاسی‌اش محدود نمی شود بلکه به تمامی حوزه‌های زندگی خصوصی او گسترش یافته است بدین ترتیب با برملاساختن رازهای درون، بازجو فقط به هویت اجتماعی فرد حمله نمی‌کند بلکه به طور مستقیم هویت فردی او را هدف قرار می‌دهد. از میان بردن رازهای درون می‌تواند به شدت سلامت روخی افراد را به خطر اندازد. در این حالت هدف تنها تبدیل فرد به موجودی رام و مطیع نمی‌باشد بلکه هدف نهایی، فرهنگ‌زدایی از روان او (از طریق شفاف ساختن شخصیت می‌باشد. ‏ایجاد راز در درون یک گروه یا واحد اجتماعی یکی از مهم‌ترین روش‌هایی‌ست که با توسل به آن، گروه از یک سو خود را از محیط بیرون و دیگران متمایز می‌کند و از سوی دیگر میان اعضایش پیوند و همبستگی ایجاد می‌نماید. با از میان بردن خصوصی‌ترین رازهای درون در واقع شکنجه‌گر به حس تعلق فرد به گروه حمله می‌کند. بدین‌ترتیب مرزهای میان من و دیگری نیز در هم می‌ریزند و هویت فرد با حذف تمامی خصوصیاتی که وی را در گذشته از دیگران متمایز می‌کرده، مسخ و دگرگون می‌گردد. از نظرگاه روان‌شناسی حق رازداری به طور مستقیم با حق داشتن هویت فردی گره خورده است. ‏با این حال، کار شکنجه‌گر تنها با از میان بردن راز به پایان نمی‌رسد. با از میان بردن راز درون و شفاف ساختن شخصیت زندانی، همزمان شکنجه‌گر راز جدیدی را جایگزین رازهای گذشته می‌سازد: این راز جدید در درون زندانی، به اتفاقاتی برمی‌گردد که در زندان و در رابطه با شکنجه‌گر بر او رفته است. بسیاری از قربانیان خشونت سازمان‌یافته حتی سال‌ها پس از پایان ماجرا و در شرایطی کاملاً متفاوت (مثلاً حتی پس از آمدن به کشورهای دموکراتیک غربی که در آنها ظاهراً می‌شود بدون احساس خطر از آنچه بر ایشان گذشته، سخن بگویند)‌ قادر به بیان سرگذشت‌شان در زندان (و حتی به نزدیک‌ترین کسان‌شان)‌ نیستند. بدین‌ترتیب مرزی جدید در دنیای قربانی شکل می‌گیرد. مرزی که این بار او را نه تنها از دژخمیان، بلکه از تمام دنیای اطرافش جدا می‌نماید. زندانی پس از رهایی از زندان این بار محکوم به حبس ابد در زندانی می‌شود که کارگزاران شکنجه در درونش تعبیه کرده‌اند. ‏از این منظر می‌توان چنین نتیجه گرفت که وقتی شکنجه به مثابه‌ی ابزار فرهنگ‌زدایی از روان به کار گرفته می‌شود، به حس وابستگی و پیوند فرد به گروه‌های اجتماعی‌اش و در نهایت حتی به حس تعلق او به نوع بشر حمله می‌کند. شکنجه‌گر با قربانی‌اش طوری رفتار می‌کند که گویی دیگر او به بشریت تعلق ندارد. در این باره روبر آنتلم (Robert Antelme) چنین می‌نویسد: «وقتی فردی مورد شکنجه قرار می‌گیرد، این فکر در وی ایجاد می‌شود که دیگر در هیچ‌کجای این کره‌ی خاکی جایی وجود ندارد که در آن احساس کند در خانه‌ی خودش زندگی‌ می‌کند.» بدین ترتیب، هدف نهایی شکنجه‌ی مدرن نه به حرف آوردن زندانی بلکه خاموش کردن ابدی اوست.» ‏روان‌شناسی خشونت سیاسی ‏انتشارات روناک- چاپ نخست، هلند، ژوئن ۲۰۱۸ صفحات ۱۱۴-۱۱۶ ‏⁧ #گفتگو⁩ ⁧ #راز⁩ ⁧ #شکنجه⁩ ⁧ #مدارا⁩ ‏⁦ @Dialogue1402
نمایش همه...
روانشناسی خشونت سیاسی ‏رضا کاظم‌زاده ‏انتشارات روناک ‏چاپ نخست، هلند ژوئن ۲۰۱۸ ‏مجموعه مقالات و مصاحبه‌های دکتر رضا کاظم‌زاده که نقطه‌ی مشترک همه‌ی آنها شناخت پدیده‌ی خشونت سیاسی در کادر فرهنگ و جامعه‌ی امروزمان ایران است، در مدت هشت سال (از سال ۱۳۸۶ تا ۱۳۹۴) منتشر شده و در کتاب «روانشناسی خشونت سیاسی» به همت انتشارات روناک در هلند در قالب یک مجلد، گردآوری شده است. ‏نویسنده، دکتر رضا کاظم‌زاده در پیش‌گفتار خود می‌اورد: ‏«در این کتاب مقالات برحسب موضوع به چهار بخش تقسیم شده‌اند. در بخش نخست، پدیده‌ی خشونت در کادر فرهنگ ایرانی مورد مطالعه و ارزیابی قرار گرفته است. در بخش دوم تلاش کرده‌ام تا به جنبه‌هایی از نقش ایدئولوژی سیاسی- انقلابی اسلام‌گرایان، در پدیداری و به ویژه رواج استفاده ابزاری از خشونت برای دست‌یابی و سپس حفظ قدرت سیاسی، در قبل و پس از انقلاب بپردازم و زوایای کمتر شناخته‌شده‌ای از آن را بنمایانم. در بخش سوم بخصوص به ارتباط میان دو پدیده‌ی شکنجه و اعتراف با نظام سیاسی و همین‌طور فرهنگ عمومی و غالب در جامعه‌ی ایران پرداخته‌ام. بخش چهارم به مقالاتی اختصاص دارد که موضوع خود را خشونت سیاسی در کادر نظام‌های تمامیت‌گرا (بخصوص در جامعه‌ی ایران) قرار داده تأثیر نظام سیاسی بر نحوه‌ی به کارگیری خشونت در جامعه را بررسی می‌کنند. ‏در بخش پنجم نیز شامل تعدادی از مصاحبه‌های من در طی این چند سال با رسانه‌های مختلف است که هر کدام به نوعی موضوعات مطرح شده در این کتاب را تکمیل می‌کنند یا از زاویه‌ای متفاوت به بحث می‌گذارند.» ‏این کتاب با عنوان فرعی «بسترهای فرهنگی- اجتماعی خشونت در ایران»، از سطح جدلیات سیاسی فراتر می‌رود و ریشه‌های خشونت و خشونت‌گرایی را در ایران در نهادهایی مانند خانواده‌ی کلاسیک ایرانی، مذهب و فرهنگ عامه، به بحث می‌گذارد. ‏⁦ @Dialogue1402
نمایش همه...
ارگاسم سیاسی با ریتم‌های فلسطینیدرباره‌ی ناهُشیاری آیینی در خلأ آیین‌های سنتی ✍️ دکتر #نیما_قاسمی پژوهشگر فلسفه و الهیات 🆔 @nimaghaasemi 📆 ۵ می ۲۰۲۴ ‏دهه‌ها پیش، هابرماس، فیلسوف چپ‌گرا اما مدرنیست اروپایی در انتقاد از چپ پسامدرن و خرده‌فرهنگ‌های دیونیسوسی که ایجاد می‌کند چنین نوشت: ‏«… در این هیأت فکری که از نیچه تا هایدگر و فوکو ادامه می‌یابد٬ آمادگی خاصی برای هیجان‌زدگی بی‌دلیل و علتی پدید می‌آید؛ متعاقب آن خرده‌فرهنگ‌هایی تشکیل می‌شوند که هیجان‌زدگی خود را از طریق انجام مناسک و شعائر در غیاب هر گونه محملی برای آن اعمال تسکین می‌بخشند و از حقایق آینده‌ای خبر می‌دهند که ظاهراً پیشاپیش به شیوه‌ای نامعلوم از آن باخبر گشته‌اند. ‏چنین بازی موهنی با جذبه‌های مذهبی و زیبایی‌شناسانه‌اش٬ به ویژه در بین روشنفکرانی جاذبه یافته است که حاضرند فکر و اندیشه‌ی خود را در مذبح نیاز به به معنایابی قربانی کنند» ‏راه برون‌رفتی از فلسفه‌ی سوژه: خرد ارتباطی در مقابل خرد سوژه- محور؛ از مدرنیسم تا پست‌مدرنیسم٬ لارنس کهون٬ صفحه‌ی ۱۰۴۲ ‏عده‌ای جوان که متوسط سن آنها پایین است، همواره تمایلی روانشناختی از خود بروز می‌دهند که «فلک را سقف بشکافند و طرحی نو دراندازند!» آنها بی‌آنکه به پیچیدگی‌های مناسبات انسانی واقف شده باشند، به آسانی در دام باندهای بزرگ تبهکار می‌افتند به شرط آنکه این باندها بتوانند آرمان‌های بزرگی طرح کنند که مفهومش، نابودی کامل وضع فعلی، و آغاز چیزی تازه و به کلی نو باشد. ‏اما تمایل انسان به شور دیونیسوسی، به گواه تاریخ، ریشه‌دارتر از این است که در حکم نسیم خنکی در دوران نوجوانی باشد. نیروی دیونیوسوسی، چنانکه نیچه می‌فهمید و مکس شلر و لودویگ کلاگز آن را تفسیر می‌کردند، نیرویی ویرانگر، نفی‌کننده و معطوف به انقلابی‌گری‌ست که در جوامع سنتی، از راه مناسک و آیین‌های جمعی، کنترل می‌شده‌اند. اما در زمانه‌ای که آیین‌های سنتی بومی کارکرد معمول خود را از دست داده باشند، هر چیزی که قابلیت شورش جمعی داشته باشد و بتواند جمعیت زیادی را سر وجد بیاورد، نامزد ایفاء‌ همان نقش خواهد بود. مثلاً برساختن تصویری از یک شیطان یا بلاگردان مجسم و در دسترس که بتوان عروسک آن را آتش زد و یا در صورت امکان، به خودش یورش برد، و خشم و نفرت را بر سرش خالی کرد، همان کارکرد آیینی سابق را خواهند داشت. ‏یهودیان در سراسر سیاره، و تنها دولت یهودی آنها در قلب خاورمیانه، نقش همان بز بلاگردان همیشگی را بازی می‌کنند. ‏کلاگز معتقد بود در مقیاس فرد، با همین شور، می‌توان «بی‌خودی» (ego death) را تجربه کرد و به خلسه‌های عارفانه و جذبه‌های ناهشیارانه فروافتاد. چرا که این نیروها در عمل، توانا به فلج کردن self control و سازوکارهای آن در هر فرد انسانی‌اند. بی‌‌جهت نیست که اعضای چنین محافلی، معمولاً ‌از کارکرد داروهای روان‌گردان برای تجربه‌ی کامل شور دیونیسوسی، بهره می‌برند. رقص و موزیک ریتمیک، ابزارهای موثر دیگرند.   ‏واقعیت این است که هر جامعه‌ای که دوام آورده بی‌شک سیاستی برای کنترل این شور دیونیسوسی داشته است؛ و اگر نیروهایی که یک‌پارچگی ایگو را در فرد، و نظم فراگیر سیاسی را در اجتماع نشانه گرفته‌اند، به نحو بهینه مدیریت نشوند، خرابی‌های جبران ناپذیر بجاخواهند گذاشت. عاملان چنین ویرانی‌هایی، آنگاه همچون مرد جوانی پس از ارگاسم، بی‌حس و حال افتاده، مدتی با لذت به حاصل عمل خود نگاه خواهند کرد تا ناچار شوند مابقی عمر تاوان بازسازی و جبران آن را بپردازند! ‏صدای آن تینیجر فلسطینی که با هیجان به خانواده‌اش در غزه می‌گفت که چطور یهودی‌ها را گرفته، به آنها تجاوز کرده و تنی چند را هم سر بریده است، از منظر روانشناختی و فلسفی، نوعاً با شور و هیجان «حامیان فلسطین» در آمریکای شمالی تفاوتی ندارد. صدای هر دو، صدای خدای ویرانی و «خودویرانگری»ست. این دیونیسوس، خدای باستانی‌‌ست که سخن می‌گوید! #سیاست #انتقادی #فلسفه #فلسطین #غزه #روانشناسی #چپ #روشنفکری #مارکسیسم #پست_مدرنیسم #الهیات #الهیات_سیاسی #نیچه #هایدگر #فوکو ‌🌎📚 @sociologycenter 📚🌍
نمایش همه...

نمایش همه...
Nima Ghasemi (@Nima_Gh1980) on X

اگر سرزمین شما در اشغال بیگانه بود، هرگز با زنان شما این طور رفتار نمی‌شد! تنها یک «فرقه» از داخل یک سرزمین می‌تواند با اهل آن سرزمین چنین وحشیانه و کین‌توزانه رفتار کند. به زنانش دست بیاندازد، مردانش را بکشد، و زندان‌ها را با احکام پنج سال به بالا، از جوانان آن سرزمین پر کند.…

نمایش همه...
جودیث باتلر! خیلی خری!

جودیث باتلر! خیلی خری!* 

ذهن سکولار، خط قرمز دارد برخی گمان می‌کنند که ذهنیت سکولار، ذهنیت فاقد خط قرمز، یعنی ذهنیتی بی‌مبالات است. اما ذهن سکولار اگر خط قرمزهای خود را نداشته باشد، در پیکار با تروریسم ایدئولوژیک خواهد باخت. آزادی دشمن دارد؛ مدارا و گفتگو دشمن دارد؛ آن هم دشمنان ایدئولوژیک. وقتی می‌گوییم دشمنان ایدئولوژیک دارد، یعنی کسانی برای ضدیت با این ارزش‌ها، آموزش‌دیده و پرورده شده‌اند. فراهم کردن زمینه برای دشمنان ارزش‌های معاصر، از راه مداراجویی بی‌جا و یا وقت دادن به آنها به بهانه‌ی گفتگو، افتادن به همان مسیری‌ست که ما ایرانیان چهار دهه است که هزینه‌های گزاف آن را می‌پردازیم. ما ایرانیان، به عنوان قربانیان تروریسم ایدئولوژیک، اخلاقاً وظیفه داریم مردم آمریکای شمالی را از خطری که در کمین انهاست، اگاه کنیم. حماس، درست مانند سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، از مصادیق بارز تروریسم ایدئولوژیک است. در گفتگو با برنامه‌ی شصت دقیقه بی‌بی‌سی به مناسبت بازداشت استادان و دانشجویان حامی حماس در ایالات متحده #گفتگو #آزادی #تروریسم_ایدئولوژیک #ذهن_سکولار #سکولاریسم #دکتر_نیما_قاسمی
نمایش همه...
نمایش همه...
شاش قاسم، ناسیونالیسم وارونه است!

نسبت چپ کلاسیک ایرانی با «ناسیونالیسم» نسبت پیچیده‌ایست. اما نه به این معنا که منطقش را نتوان فهمید. صورت مساله را می‌توانم به طور ساده به این شکل بیان کنم: اینجا پرچم شیر و خورشید برایشان «کوفت و زهر مار» است، اما البته پای حق فلسطینی برای تاسیس دولت ملی که به میان بیاید، کاسه‌ی داغ‌تر از آش! یعنی ناسیونالیسم عربی خوب است یا دست‌کم قابل توجیه است! دقت کنید که ناسیونالیسم عربی، محتوا ندارد و فقط در ضدیت با اسرائیل و غرب است، که بروز پیدا می‌کند. بنابراین معنایش این نیست که چپ‌های ما مفهوم «ملیت» را جایی پذیرفته‌اند.…

نمایش همه...
ناسیونالیسم لگدانداز

نسبت چپ کلاسیک ایرانی با «ناسیونالیسم» نسبت پیچیده‌ایست. اما نه به این معنا که منطقش را نتوان فهمید. صورت مساله را می‌توانم به طور ساده به این شکل بیان کنم: اینجا پرچم شیر و خورشید برایشان «کوفت و زهر مار» است، اما البته پای حق فلسطینی برای تاسیس دولت ملی که به میان بیاید، کاسه‌ی داغ‌تر از آش! یعنی ناسیونالیسم عربی خوب است یا دست‌کم قابل توجیه است! دقت کنید که ناسیونالیسم عربی، محتوا ندارد و فقط در ضدیت با اسرائیل و غرب است، که بروز پیدا می‌کند. بنابراین معنایش این نیست که چپ‌های ما مفهوم «ملیت» را جایی پذیرفته‌اند.…

نمایش همه...
شاش قاسم، ناسیونالیسم وارونه است!

نسبت چپ کلاسیک ایرانی با «ناسیونالیسم» نسبت پیچیده‌ایست. اما نه به این معنا که منطقش را نتوان فهمید. صورت مساله را می‌توانم به طور ساده به این شکل بیان کنم: اینجا پرچم شیر و خورشید برایشان «کوفت و زهر مار» است، اما البته پای حق فلسطینی برای تاسیس دولت ملی که به میان بیاید، کاسه‌ی داغ‌تر از آش! یعنی ناسیونالیسم عربی خوب است یا دست‌کم قابل توجیه است! دقت کنید که ناسیونالیسم عربی، محتوا ندارد و فقط در ضدیت با اسرائیل و غرب است، که بروز پیدا می‌کند. بنابراین معنایش این نیست که چپ‌های ما مفهوم «ملیت» را جایی پذیرفته‌اند.…

نمایش همه...