cookie

ما از کوکی‌ها برای بهبود تجربه مرور شما استفاده می‌کنیم. با کلیک کردن بر روی «پذیرش همه»، شما با استفاده از کوکی‌ها موافقت می‌کنید.

avatar

@aliansari_57علی انصاری

اگر هست مرد از هنر بهره‌ور هنر خود بگوید نه صاحب هنر 

نمایش بیشتر
پست‌های تبلیغاتی
466
مشترکین
اطلاعاتی وجود ندارد24 ساعت
-17 روز
+130 روز

در حال بارگیری داده...

معدل نمو المشتركين

در حال بارگیری داده...

Photo unavailableShow in Telegram
کاروان بیاد مرتضی خان محجوبی غلام حسین بنان رهی معیری🌷 همه شب نالم چون نی که غمی دارم، که غمی دارم دل و جان بردی اما نشدی یارم، یارم با ما بودی، بی ما رفتی چو بوی گل به کجا رفتی تنها ماندم، تنها رفتی چو کاروان رود، فغانم از زمین، بر آسمان رود دور از یارم، خون می‌بارم فتادم از پا به ناتوانی اسیر عشقم، چنان که دانی رهایی از غم نمی‌توانم تو چاره‌ای کن، که می‌توانی گر ز دل برآرم آهی، آتش از دلم خیزد چون ستاره از مژگانم، اشک آتشین ریزد چو کاروان رود، فغانم از زمین، بر آسمان رود دور از یارم، خون می‌بارم نه حریفی تا با او غم دل گویم نه امیدی در خاطر که تو را جویم ای شادی جان، سرو روان، کز بر ما رفتی از محفل ما، چون دل ما، سوی کجا رفتی تنها ماندم، تنها رفتی به کجایی غمگسار من، فغان زار من بشنو بازآ، بازآ از صبا حکایتی ز روزگار من بشنو بازآ بازآ سوی رهی چون روشنی از دیده ما رفتی با قافله باد صبا رفتی تنها ماندم، تنها رفتی @aliansari_57
نمایش همه...
👏 3
02:14
Video unavailableShow in Telegram
(هی مدد) از آلبوم هرار تنظیم:احسان جوکار ویولن:کریم صفری تنبک،دف: پژمان سیدی آواز:علی انصاری وز این هر چه گویم پژوهش کنید /اگر خام باشد نکوهش کنید(فردوسی) بعد از آواز تصنیف و ترانه ها در موسیقی لری به لحاظ محتوا ریتم و جایگاه دسته بندی می شوند دسته اول: گنجینه فاخر موسیقی بومی تصانیفی آوازی که ریتمش آشکار می شود و در عین حال تأکید بر ظرافت های آوازی بیشتر است و ریتم پشت زمینه ملودی قرار می گیرد دسته دوم :هم به لحاظ روانی و هم به لحاظ تکنیکی و ظرافت های آوازی با هم در تعادل هستند و مجال پیدایش یک اثر هنری را در بر دارد دسته سوم: ملودی و زینت های تصنیف دچار محدودیت ریتمیک می شوند و بیشتر به هیجان کاذب می انجامد مشخصه حقیقی ترانه ها و تصانیف محلی در لحن و شعر و فرود آنهاست، ممسنی و کهگیلویه و بویراحمد این سه اقلیم به لحاظ فرهنگی و گویش به هم نزدیک هستند ولی هر خطه تعریف و شناسنامه ی مختص به خود دارد اساس موسیقی ممسنی بزم و تغزلی ،موسیقی بویراحمد رزم و کهگیلویه بر هر دو موضوع استوار این مطلب تحقیق و تحلیل شخصی است و نمی تواند مطلق باشد. تصاویر :کیان یزدانپور @aliansari_57
نمایش همه...
👍 3 1👏 1
Photo unavailableShow in Telegram
منی کرد آن شاه یزدان شناس ز یزدان بپیچید و شد ناسپاس بیزدان هر آنکس که شد ناسپاس به دلش اندر آید ز هر سو هراس(فردوسی) فردوسی نخستین و بزرگترین و در واقع فرد اول فرهنگ ایران به عنوان کسی که سخنگوی پیروزی نیکی بر بدی است کاغذ آهار مهره و ابروباد لطف دوست ارجمندم استاد عبدالرسول هاشمی @aliansari_57
نمایش همه...
👏 1
01:34
Video unavailableShow in Telegram
آدمی چون به مغز برسد دیگر به پوست و حاشیه ها و داعیه ها نمی نگرد و هر چند مدرن شود زاده طبیعت است و این ریشه به آسانی گسسته نخواهد شد ، موسیقی محلی سنگ پایه و عمقِ فرهنگ یک قوم است تصنیف( پابند )از کهن گنجینه موسیقی ممسنی تنبک: حمید سروری زاده نی :روح الله قلی زاده تار:اکبر آقامیرزایی ویولن:علی اکبر قاسمی بم تار:حسن حسینی تنظیم و تار:حسین انصاری آواز:علی انصاری اجرای گروه موسیقی محلی پرزین تهران فرهنگسرای ارسباران @aliansari_57
نمایش همه...
👍 6
Photo unavailableShow in Telegram
چه برگها که فرو ریخت از درخت امید ولیک سرو سخن با من از بهاران گفت دلم شکست و فرو ریخت مثل شیشه ز سنگ شکسته دل نتوان تسلیت به یاران گفت کاغذ کیفیت پایین @aliansari_57
نمایش همه...
6👍 1
در پیشگفتار کتاب «رستم و سهراب» دکتر جلال خالقی مطلق چنین آمده است: نگارنده ی این سطور در گذر پنجاه و اندی سال کار بر سر شاهنامه، بی تردید این کتاب را سی باری از آغاز تا پایان خوانده است، ولی هر بار که در پایان داستان "رستم و سهراب" بدین مصراع رسیده ام که سهراب در واپسین دم زندگی به پدر می گوید: «به بازی به کوی اند همسال من» نتوانسته ام تأثر عمیق خود را پنهان کنم." می توان با خالقی مطلق همراه و همدل بود و بر این تأثر درنگ کرد. به ساختار اسطوره ی ایرانی بازگشت و در تأملی کوتاه به تفاوت این ساختار با ساختار اسطوره های یونان باستان اندیشید. در آنجا پدر کشته می شود تا پسر بماند. یعنی گذشته کشته می شود تا آینده بماند و در این جا پسر کشته می شود تا پدر بماند. یعنی آینده کشته می شود تا گذشته بماند. در آنجا اودیپ می ماند و در این جا سهراب فدا می شود. در این جا سنت سخت جانی می کند و در آنجا تجدد پیش می رود. در آنجا تراژدی برسازنده ی زندگی می شود و در این جا تراژدی شکل کمیک می گیرد. آنجا دیالکتیک به صورتی ترافرازنده برکشیده می شود و در این جا جز فاجعه ماحصلی ندارد. باری؛ «که سهراب کشته است و افکنده خوار.» منظور این که ساخت پسر کشی همچنان بر جاست. استبداد مطلقه در تاریخ ما چه سهرابها و سیاووش ها و فرود ها را که نکشته است. در این تاریخ حلاج بر دار می رود. عین القضات شمع آجین می شود. سهروردی در دهه ی سوم عمر جوانمرگ می گردد. تا این تاریخ همچنان خراب شیخ و شاه باشد. لابد می دانید که در اسطوره های المپ خدایان عاشق می شوند. کینه می گیرند. ازدواج می کنند. جنس و ساخت این اسطوره به واقعیت تن و پیکر آدمی نزدیک می نماید. در چنین سیاقی انسان _خداگونگی و یا آنچه آنتروپومورفیزم می گویند، چهره می گیرد. این انسان _خداگونگی با ظهور مسیحیت به پستو می خزد. فرهنگ نه گویی به زندگی به جای فرهنگ آری گویی به زندگی بر تخت شریعت می نشیند. دیگر خبری از دو وجه فرهنگ یونانی، آپولونی و دیونیزوسی، نیست. در چنین هنگامه ایست که فرهنگ به ضد زندگی بدل می شود و این جاست که فرهنگ مسیحی و فرهنگ پسا شادخواری و ستایندگی ایرانی همسان می گردند. یعنی هر دو در ساحت نگرش های صلب و سخت و تعصب های کور خشک اندیشی ها چنان فرو می روند که جز ماجرای تراژیک انگیزاسیون ماحصل دیگری ندارند. در نمود و پیش بینی چنین مفاهیمی است که شاهنامه و متعاقب آن فردوسی را می توان روشنفکر همه ی قرون و اعصار دانست. او می دانسته که ساخت این فرهنگ را چگونه روایتی می باید. با همه ی این که بخش عمده ای از این متون مکتوب و نامکتوب، نویسا و نانویسا بوده باشند؛ اما فردوسی تنها راوی نیست، خود یک مؤلف است که تنها ادبیات خلق نمی کند بل یک فرهنگ را ساخت شکنی می کند. t.me/adabiatvispard
نمایش همه...
ویسْپَرَدْ (امراله نصرالهی)

(کوته نوشت های ادبی امراله نصرالهی) ژرژ باتای بر این باور است که؛ «ادبیات یا همه چیز است، یا هیچ چیز»

👍 4
03:21
Video unavailableShow in Telegram
قیاس(سنجش) یک شعر با دو شیوه آوازی (ردیفی و مقامی) در ضمیر و نهانخانه ی بیشتر مردمان استبدادی مخوف خفته است تا رسیدن به قدرت و منصب ، هر چه پیرتر حرصِ دیهیم و تخت بیشتر ،سرفراز آنکه بر دو دیو گردن فراز (آز و نیاز)فائق آید از زبا‌ن حکیم نشانه های سرنگونی و اضمحلال یک سلسله از چهار پتیاره است *آز * بیداد * بی مایه برکشیدن * خویشی با گنج (این چهار از این دیار دور باد) اجرای نخست از آلبوم (به معنی بسی) سه تار:حمید رویین تن آواز:علی انصاری در پرده عشاق و فرود به دستگاه همایون اجرای دوم شاهنامه خوانی مقامی ممسنی و بویراحمدی از آلبوم(هرار) نی لبک:زنده یاد استاد آقاحسین خان احمدی ویولن :کریم صفری آواز:علی انصاری ابیاتِ منتخب  اندرز اردشیر پورِ خویش شاپور را و پیمان از گرفتن و سپری شدن روزگارش سرِتختِ شاهان بپیچد سه کار نخستین ز بیداد گر شهریار دگر آنکه بی مایه را برکشد زِ مردِ هنرمند برتر کشد سه دیگر که با گنج خویشی کند به دینار کوشد که بیشی کند / علی انصاری مهر۱۴۰۲ رودهن @aliansari_57
نمایش همه...
👍 4
00:45
Video unavailableShow in Telegram
پیرو پست قبلی سحر ز هاتفِ غیبم رسید مژده به گوش که دورِ شاه شجاع است، مِی دلیر بنوش شد آن که اهلِ نظر بر کناره می‌رفتند هزار گونه سخن در دهان و لب خاموش به صوتِ چنگ بگوییم آن حکایت‌ها که از نهفتنِ آن دیگِ سینه می‌زد جوش شرابِ خانگیِ ترسِ محتسب خورده به رویِ یار بنوشیم و بانگِ نوشانوش ز کویِ میکده دوشش به دوش می‌بُردند امامِ شهر که سجاده می‌کشید به دوش دلا دلالتِ خیرت کنم به راهِ نجات مکن به فسق مباهات و زهد هم مَفُروش محلِ نورِ تَجَلّیست رایِ انور شاه چو قربِ او طلبی در صفایِ نیّت کوش به جز ثنایِ جلالش مساز وِردِ ضمیر که هست گوشِ دلش محرمِ پیامِ سروش رموزِ مصلحتِ مُلک خسروان دانند گدایِ گوشه نشینی تو حافظا مَخروش @aliansari_57
نمایش همه...
7
Photo unavailableShow in Telegram
زکویِ میکده دوشش به دوش می‌بُردند امامِ شهر که سجاده می‌کشید به دوش رموزِ مصلحتِ مُلک خسروان دانند گدایِ گوشه نشینی تو حافظا مَخروش @aliansari_57
نمایش همه...
👍 3
Photo unavailableShow in Telegram
حق این است که حافظ تنها هنرمندی است که با عرفی کردن پارادایم های تصوف و عرفان بر هر دو بلیه اجتماعی که استبداد و ریاکاری است شوریده است و با ظرافت هنریش به گونه ای به میدان آمده که هم از محتسب روزگار خویش یعنی امیرمبارزالدین در امان مانده و هم از خودکامگان دوره های بعد که دیوانش را نتوانسته اند بسوزانند و نابود کنند( دکتر کدکنی) چون امیرمبارزالدین محمدمظفر بر شیراز دست یافته و شیخ ابواسحق را کشته است حافظ با او رابطه ای ندارد و از او مدحی نمی کند و چون در سال 760 پسرانش چشم او را میل کشیدند نوبت به سلطنت شاه شجاع رسید حافظ از شاه شجاع بسیار تمجید می کند ولی بعد سالوسان بین او و شاه را بهم میزنند تا جایی که شاه شجاع قصد آزار خواجه را داشته مطلع غزل سحر ز هاتف غیبم رسید مژده به گوش / که دور شاه شجاع است می دلیر بنوش @aliansari_57
نمایش همه...
👍 5