آن

‏من اگه خدا بودم یکی از ملائکه رو فقط مأمور این می‌کردم که هروقت دید یه انسان داره درباره‌ی یه موضوع اخلاقی حرف می‌زنه بره در گوشش بگه تو یکی درباره این مسئله گه نخور لطفاً. ممنون.

‏بعد از گذاشتن پست‌های شوخی و مسخره‌بازی(۹۹درصد پست‌های کانال!) همیشه یه سری‌ها هستن که میان از دیدگاه منطقی و جدی توضیح می‌دن که واقعیت قضیه چیه و اینی که تو گفتی غلطه! هر یه‌دونه از اینا برای بدفازی و خراب کردن شوخی‌های یه جمع بیست نفره کافیه.

اینجا قراره داستان بخونیم، نقد کنیم، نقد بشیم، صحبت کنیم، بخندیم، گوش بدیم، افسرده بشیم، گریه کنیم و نهایتاً خودمون باشیم؛ دوست داشتید به جمع ما بپیوندید🫶🏻 https://t.me/khaterate_ferferii

تو نبین ساکت و آرام نشستم کُنجی حرف ناگفته زیاد است ولی مَحرم نیست

‏به راننده‌ گفتم ببخشید پولم پنجاهیه. به شوخی گفت پز پولتو به من می‌دی؟ خب باشه به من چه؟! بعد از چند دقیقه گفت نکنه بقیه‌شم می‌خوای؟ هاهاها بعد خودش غش کرد. بعدشم ضرب گرفت رو فرمون و بهمراه دیگر مسافران لذت بردیم از این‌همه سرخوشی.

یارو از این کباب لای روزنامه‌ها گرفته اومده نشسته تو تاکسی. مسافرا همه طفلکیا سرشونو بردن بیرون از پنجره. راننده هم بیهوش شده انگار راه نمیفته. منم زل زدم به دستاش تا شاید دلش بسوزه یه لقمه برام بگیره.

هوا هنوز گرمه‌ها آقای پزشکیان.

بابام خدابیامرز؟ فکر کنم اولین‌بارم بود این عبارت رو بکار بردم.

بابام خدابیامرز تا کنترلو دستش می‌گرفت هی از این کانال می‌رفت اون کانال. مام هی می‌گفتیم بابا بذار یه‌جا باشه توروخدا‌. الان خودم از تلگرام می‌رم اینستاگرام از اونجا می‌رم توییتر بعد دوباره برمی‌گردم تلگرام و دوباره از اول.